برکات فهم درست از انقلاب اسلامي

در علم کلام بحثي داريم که مي گويد: بايد کسي بعد از نبي بر امور جامعه حاکم باشد که حقيقت قرآن را قلباً بشناسد زيرا اگر حقيقت قرآن در نزد او نباشد انحراف از حقيقت قرآن را تشخيص نمي دهد و وقتي پاي برداشت هاي متفاوت به ميان آيد کسي نيست که بداند کدام برداشت با حقيقت قرآن منطبق است و کدام برداشت منطبق نيست. بنده معتقدم راز اين که مقام معظم رهبري«حفظه الله» توانسته اند انقلاب را درست جلو ببرند و بعد از بيست سال از رحلت امام هنوز انقلاب در فضاي اصلي خود تنفس مي کند، فهم درست ايشان از انقلاب است. ايشان در توصيف و تبيين امام و انقلاب مي فرمايند:

مکتب امام به عنوان راه روشن و خط روشنِ حرکت عمومي و همگاني ملت ايران است، يک راهنماي نظري و عملي است که کشور و ملت را به عزت و پيشرفت و عدالت مي رساند مکتب امام يک مکتب کامل است، يک مجموعه است، داراي ابعادي است، اين ابعاد را بايد با هم ديد، با هم ملاحظه کرد. دو بعد اصلي در مکتب امام بزرگوار ما بُعد «معنويت» و «عقلانيت» است.[1]

مقام معظم رهبري براي انقلاب اسلامي و شخصيت حضرت امام، حقيقت قائل اند و تعبير«خميني روح خدا بود در کالبد زمان» را به کار مي برند، به همين جهت به شکل هاي مختلف تعبيراتي در رابطه با انقلاب اسلامي و حضرت امام دارند که نشان مي دهد انقلاب اسلامي را بسيار مهم تر از يک حادثه ي تاريخي مي دانند و شخص امام را يک هديه ي الهي مي شناسند که خداوند براي تغيير سرنوشت جهان به بشريت هديه کرده است. تأکيد مي کنند حضرت امام يک مکتب است و شخصيت امام را يک مکتب کامل مي دانند که بايد همه ي ابعاد آن را با هم ديد. عده ای مي گويند امام يک فقيه بود مثل ساير فقها ولي چون امام به عنوان يک فقيه بر جامعه حاکم بودند، واجب الاطاعه هستند، اما مقام معظم رهبري با اين که خودشان فقيه هستند متوجه اند جايگاه تاريخي حضرت امام از اين حرف ها بالاتر است و با وجود حضرت امام، يک مکتب الهي و اشراقي در ميان آمده است. مقام معظم رهبري با نسبتي که براي خود در رابطه با مکتب امام تعريف کرده اند و به ميدان آمده اند، معلوم است جايگاه خاصي براي امام و انقلاب قائل هستند و همين امر ايشان را از ديگران متفاوت کرده است.

اگر امام به تعبير مقام معظم رهبري مکتبش راه روشن و خط روشن و حرکت عمومي همگاني ملت ايران است ديگر نبايد از آن ساده گذشت. عنايت داشته باشيد در توصيف مکتب امام، اين حرف را يک انسان عادی  از سر احساسات خود نزده است. اين طور از مکتب امام سخن گفتن نشان مي دهد که مقام معظم رهبري خودشان را يک فقيه در کنار حضرت امام نمي دانند، آن طور که آقاي منتظري خود را يک فقيه در کنار امام مي دانست. آقاي منتظري در رابطه با پيشنهادي که امام به ايشان کردند که در امور سياسي وارد نشوند، پس از رحلت امام مي گويد آقاي خميني يک مرجع و عالم بزرگواري بودند، من نيز یک مجتهدم و وظيفه ام اين است که به اجتهاد خودم عمل کنم. بنابراين راز مواضع آقاي منتظري نسبت به امام معلوم مي شود، او امام را به عنوان يک مجتهد پذيرفت. آري اگر بناست امام يک مجتهد باشند، آقاي منتظري هم يک مجتهد اند و تقليد مجتهد از مجتهد حرام است. اما يک وقت موضوع اين نيست، نگاهي که بايد به امام کرد آن است که بدانيم مکتب ايشان يک حقيقت اشراقي است که به قلب شان اشراق شده و راهنماي همه ي بشريت از جمله فقهاست، براي رسيدن به آرمان هاي بلندي که اسلام براي بشريت ترسيم کرده است. مقام معظم رهبري در رابطه با امام«رضوان الله عليه» مي فرمايند: «واقعاً امام«رضوان الله  عليه» انسان عجيبي بود اصلاً پيدايش و وجود اين انسان با آن ابعاد، هيچ قابل تحليل نيست جز اين که بگوييم تفضل الهي بود، خداي متعال براي اين که چرخشي در تاريخ و در حرکت قافله ي عظيم بشري به وجود بیاورد، دستي بايد از غيب ظاهر مي شد، اين دست را ظاهر کرد»[2].

انتظار مي رود شما بفرماييد نسبت به امام غلو مي شود، ولي اگر شواهدي پيدا شد که همه توانستيم موضوع را به همان شکل احساس کنيم که مقام معظم رهبري مي فرمايند، خواهيم توانست شخصيت امام را با اطمينان کامل جزء مبادي تفکر خود در اين دوران قرار دهيم، و در آن صورت به موضوع بزرگي جهت تفکر و تفاهم و وحدت در بين خود دست يافته ايم.

عرض کردم هر فکري مبادي مي خواهد و تأکيد مي کنم آن مبادي که انسان بتواند به کمک آن در شناخت زمانه ي خود درست فکر کند در حال حاضر مکتب امام خميني«رضوان الله تعالي عليه» است، البته در ذيل اسلام و نبوت محمدي(صلی الله علیه وآله) و امامت ائمه ي دين(علیهم السلام). اگر توانستيم در ذيل آن دو حقيقت به امام رجوع کنيم در حال حاضر به ارغنون خود دست يافته ايم و از پريشاني تفکر خارج مي شويم و تاريخ خود را به درستي خواهيم ساخت و از دويست سال بي تاريخي در ذيل فرهنگ غربي، نجات مي يابيم.

ممکن است بفرماييد؛ جريان روشنفکري سکولار و مردم دنيا اين حرف ها را نمي پذيرند و بنده در ابتداي بحث عرض کردم تا از مشهورات آزاد نشويم تفکر شروع نمي شود. عرض شد «تفکر» رفتن از باطل به سوي حق است و باطل يعني چيزي که مشهور است اما مبنا ندارد. اگر از مشهوراتي که فرهنگ غربي به ما تحميل کرده نگذريم محال است به فکر و ذکري وارد شويم که ما را از شرايط تاريخي موجودمان عبور دهد و مکتب حضرت روح الله«رضوان الله تعالي عليه» برايمان معني پيدا کند و زبان هم سخني ظهور نمايد و در آن صورت هرگز نمي توانيم با هم کنار آييم و وحدت موعودِ جامعه ي اسلامي را شکل دهيم و باز معلق در عالم مي مانيم.

فعلاً حرف بنده آن است که با عبور از مشهوراتِ بي مبناي فرهنگ غرب، امکان تفکر را فراهم کنيم. مسلّم اگر درست تفکر کنيم به حق مي رسيم و روشن مي شود حق در اين زمانه مکتبي است که امام آورده است که إن شاءالله بعداً روشن خواهد شد چرا ما اين چنين تأکيد مي کنيم.

به نظر مي رسد نسلي پيدا شده که مي خواهد با عقل و قلب زندگي کند و از باطل به سوي حق سير نمايد و چون مي خواهد مبادي محکمي جهت تفکر داشته باشد -که آن مبادي او را به سوي مراد و مقصد خود برساند- مي پذيرد که بايد از مشهوراتِ بي مبناي زمانه آزاد شود. حال سؤال اين است به کدام مبادي بايد رجوع کرد تا عقل و قلب را به ميان آوريم و بر آن اساس تفکر را شروع کنيم؟

آيا راز اين همه حکمت که همه اقرار مي کنند در گفتار و تصميم گيري هاي مقام معظم رهبري هست به جهت آن نيست که جايگاه مکتب امام را به عنوان يک حقيقت اشراقي درست درک کرده اند و به همين جهت به چنين بصيرت و حکمتي رسيدند؟ همين طور که وقتي در تاريخ متوجه عظمت انسان هاي بزرگ مي شويم مي بينيم به نحوي به حقيقت انسان هاي معصوم معتقد شده اند و جايگاه قدسي آن ها را شناخته اند و با نظر به آن مقام توانسته اند به مباني قابل اعتمادي دست يابند، امروز هم اگر بخواهيم به بصيرت و حکمت لازم برسيم بايد بتوانيم به مباني قابل اعتمادي دست يابيم و اين مهم تحقق نمي يابد مگر آن که در ذيل اعتقاد به مقام قدسي امامان، به حضرت امام«رضوان الله عليه» رجوع کنيم. بنده نمي گويم حضرت امام خميني معصوم اند - هرچند نمي توانم عملي خلاف شئونات اسلام از ايشان پيدا کنم- ولي آيا مي توان در حال حاضر از ايشان ساده گذشت و مبادي تفکر در امور اجتماعي، سياسي و عقيدتي خود را از جاي ديگر گرفت؟ هرگز انتظار ندارم با يک جمع بندي ذهني، بدون آن که احساس حضوري در شما ايجاد شود، جواب بنده را بدهيد، همان طور که معتقدم هنوز چيزي نگفته ام که بشود شما به احساسي برسيد که در ذيل آن احساس بتوانيد مبادي تفکر در امور اجتماعي، سياسي و عقيدتي خود را از امام بگيريد، ولي اگر با بنده همراه شويد و از مثال ها و تکرار مطالب خسته نشويد، إن شاءالله به چنين احساسي مي رسيد.

----------------------------------------------------

[1] - سخنان رهبري در تاريخ 14/3/1390.

[2] -.مقام معظم رهبری، 1/3/69.

Share