سید جمال الدین اسدآبادی؛ مرزبان بیدار

تعداد کلمات 4499 / زمان تقریبی مطالعه : 5 دقیقه
سید جمال الدین اسدآبادی
سید جمال الدین اسدآبادی یکی از بزرگ مردان تلاش گر تاریخ معاصر اسلام در راه بیداری وجدان ملل مسلمان بود.

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ مرزبان بیدار

در این بخش از ضیاءالصالحین، سیری کوتاه بر زندگانی، سیره اخلاقی و مبارزاتی مجاهد نستوه سید جمال الدین اسدآبادی خواهیم داشت. در ادامه این نوشتار با ما همراه باشید.

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ مرزبان بیدار

مغرب زمین، پس از رکود و غفلت چند صد ساله، با وقوع رنسانس و دست یابی به انقلاب صنعتی و پیدایش دوره های مدرن و فرامدرن، برای جبران ناکامی های گذشته و التیام عقده های فروخورده ای که از سیطره تمدن اسلامی در دل داشت، خیزشی دیگر گرفت. سرزمین های اسلامی، که روزگاری گل های محبت و اتحاد در آن ها به بار می نشست، به شوره زاری تبدیل گردید که خس و خار بدبینی حاصل آن بود. دور شدن از تعالیم قرآنی، کج فهمی و برداشت های ناثواب از آموزه های دینی، نفوذ خرافات و پندارهای واهی، حکومت های استبدادی، تجاوزات و مداخلات استعماری، از دست دادن هویت ملی و مذهبی و خودباختگی در مقابل تمدن نوین اروپایی و ... مهم تر از همه ایجاد تفرقه میان امت اسلامی، مصلحان مسلمان را به فکر چاره جویی انداخت. باور داشت مصلح بیدارگر؛ سیدجمال الدین اسدآبادی آن بود که مسلمانان برای نجات از انحطاط و تیره روزی و رسیدن به راه ترقی و به روزی و مقاومت در برابر تهاجم بی امان استعمار اروپایی هم بستگی است.

او یکی از بزرگ مردان تلاش گر تاریخ معاصر اسلام در راه بیداری وجدان ملل مسلمان بود؛ مردی هوشمند، بردبار، صبور و مهربان که جدای از زبان های فارسی، عربی و ترکی، به روسی، فرانسوی و انگلیسی هم آشنا بود. سیّد مظهر اندیشه ی اتحاد اسلامی بود که نزدیک به 40 سال از زندگی 60 ساله اش را در راه تحقق این آرمان صرف کرد و در بیشتر سرزمین های اسلام به تبلیغ پرداخت. تلاش فراگیر سید، برای رسانیدن ندای وحدت خویش به گوش ملت ها و دولت های اسلامی با مبارزه علیه دولت های استعمارگر تازه به قدرت رسیده و نیز کشورهای استعماری کهنه کار؛ هم چون فرانسه و انگلیس همراه بود تا بتواند کشورهای مسلمانان را از زیر سلطه اروپاییان بیرون آورد، اما افسوس که دولت های مسلمان فقط در ظاهر او را یاری کردند.

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ مرزبان بیدار

سیری کوتاه بر زندگی سید جمال

سید جمال الدین شعبان 1254 ه . ق در قریه ی اسدآباد همدان به دنیا آمد. تا ده سالگی در زادگاه خود، اسد آباد همدان، نزد پدرش، سید صفدر که در سلک روحانیان بود، تحصیل کرد و قرآن و مقدمات ادبیات عرب را همان جا فرا گرفت. هوش و استعداد سرشار او اجازه نمی داد قبل از یادگیری کامل موضوعی به موضوع دیگر بپردازد؛ چنان که در شرح حالش آمده است:

«سید در بعضی از آیات قرآن و به خصوص در معنای سوره مبارکه «إنشراح» با پدرش در مقام بحث بر می آمد که حقیقت و حکمت معنای آن را برای من بگویید و حالی کنید که بدانم این چه منتی است که خدای تبارک و تعالی به پیغمبر خود می گذارد و آن وزر چیست که پشت او را می شکسته؟! آنچه پدرش به اختصار می کوشیده، قبول نمی کند و می گوید تا آنچه می خوانم معنی آن به قاعده حالی نکنید، درس نخواهم خواند. مختصر سه چهار روزی مناظره این مبحث را داشته و درس نمی خوانده تا این که در موقعی که با اطفال سرگرم بازی بوده است به سرعت از کوچه به خانه می آید و می گوید که امروز حقیقت و سرّ سوره مبارکه بر من معلوم شد و قسمتی از آن را بیان می کند».

سال 1264 ه . ق همراه پدر به قزوین رفت و دو سال به تحصیل علوم پرداخت. سال 1266 ه . ق به تهران آمد و با آقا سید محمدصادق طباطبایی آشنا شد. ردای روحانیت را در سن 12 سالگی بر تن گرفت و در همان سال نیز به عتبات عالیات رفت و به مدت چهارسال از محضر شیخ اعظم مرتضی انصاری قدس سره بهره ها برد.

او از خیل مرزبانان اسلام بود و در امتداد خط عالمانی؛ همچون شیخ کلینی، شیخ طوسی و علامه حلی5 حرکت می کرد و با بهره گیری از دست مایه های حوزوی اساتیدش: شیخ اعظم انصاری و ملاحسین قلی همدانی، توانست عطر دین را در جای جای دنیای غبارگرفته بیفشاند. رشد سریع فکری، نبوغ ذاتی، پشتکار تحسین برانگیز و هوش خدادادی، سیدجمال نوجوان را در ردیف بزرگان و عالمان قرار داد.

ارتباط و همکاری سید جمال الدین و حوزه ـ در طول دوران تحصیل و مبارزه ـ مؤید آن است که او برخاسته و فرزند حوزه است. عالمان دین، در نظر وی جایگاه مهم و بلندی داشتند؛ چرا که رهبری جامعه و اصلاح امت را از وظایف آنان می دانست. نامه های متعدد سید به طلاب حوزه و مراجع بزرگ، به ویژه، نامه ی معروف وی به میرزای شیرازی، نشان گر هم سویی و هم داستانی سید با حوزه است. لحن بیان سیدجمال الدین در یادآوری وظایف علما و احیای قوانین خداوند، بیان گر آن است که امید سید به حوزه ها بود. او بزرگانی چون: میرزای بزرگ، میرزا حبیب الله رشتی، میرزا ابوالقاسم کربلایی، میرزا جواد آقا تبریزی، سیدعلی اکبر شیرازی، شیخ هادی نجم آبادی، میرزاحسن آشتیانی، صدرالعلما، آقا محسن عراقی، شیخ محمدتقی اصفهانی، ملامحمدتقی بجنوردی و ... را دعوت به همکاری کرد. 

در آغاز هفده سالگی به بوشهر و از آن جا به هندوستان سفر کرد و در مدت اقامت یک سال و چند ماهه ی خود علوم جدید را فرا گرفت. اواخر سال 1285 ه . ق وارد مصر ـ دومین لانه استعمار ـ شد و پس از چهل روز اقامت وارد استانبول گردید.

سال 1287 مجدداً وارد مصر شد و پس از نه سال اقامت در آن جا با اخراج و تبعید، در سال 1296 ه . ق به جده رفت و از آن جا عازم هندوستان گردید و در حیدرآباد مشغول فعالیت فرهنگی سیاسی شد، اما با تحریک و دستور حکومت انگلیس در زمان قیام اعرابی پاشا در مصر، سید از آن جا اخراج و به کلکته رفت. سال 1300 ه . ق از هند نیز خارج شد و به لندن و سپس پاریس رفت و به انتشار مجله عروة الوثقی مشغول گردید. با دعوت بلنت، در شوال 1302 ه . ق جولای 1885 م مجدداً وارد لندن شد و به اتفاق بلنت با چرچیل ملاقات کرد.

سال 1306 در آلمان با ناصرالدین شاه ملاقات کرد که در این دیدار، شاه ایران از وی خواست تا به ایران بیاید. سال 1307 وارد مسکو و پترزبورگ شد و از آن جا وارد ایران گردید، اما با توطئه های امین السلطان و درباریان مواجه گشت و شاه دستور تبعید وی را صادر نمود. سید به حرم حضرت عبدالعظیم حسنی پناه برد، اما پس از چندماه فعالیت شدید علیه شاه و استبداد داخلی، عمّال رژیم او را به وضع فجیعی از ایران اخراج نمودند. از آن پس به بغداد و بصره رفت و به مبارزه علیه استبداد شاه ادامه داد. وی نامه ای به میرزای شیرازی نوشت که در پی آن میرزا با اعلام تحریم تنباکو، تحول جدیدی در شیوه ی مبارزه با شاه به وجود آورد.

آخرین سفر سید، به استانبول بود که تا سال 1314 به طول انجامید و در همان جا دعوت حق را لبیک گفت.

ارتباط و همکاری صمیمانه سیدجمال الدین با شیخ علی کاشف الغطاء، والد شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، و شیخ فضل الله نوری نشان از تلاش و کوشش سید برای بیداری جامعه اسلامی دارد.

سیدجمال الدین را در کابل «اسلامبولی»، در قاهره «کندی»، در اروپا «افغانی» و در حیدرآباد کن «مصری» می نامیدند. دلیل آن، نوع برخورد سید بود که هرجا خود را به نامی معرفی می کرد؛ چرا که برای او تنها اتحاد دول اسلامی مهم بود، و افق دید سیّد گسترده تر از مرز و بوم، و آزاد از تعلق خانواده و تبار، و منقطع از این گونه وابستگی های سطحی و محدود بود.

منش و شیوه ی زندگی، او را در مدت اقامت موقت در کابل و استانبول بعنوان مظهر آزادی فکر دینی و علمی، و در دوره توقف طولانی در قاهره، آزاد اندیش در مسایل اجتماعی و سیاسی معرفی نمود. در کلکته، به فکر اتحاد اسلامی ـ ناشی از وضع نامناسب مسلمانان هندوستان ـ افتاد، اما کوشش برای ایجاد وحدت عمل میان مسلمان ها و هندوها بی نتیجه ماند؛ از این رو عازم اروپا گشت تا کانون فعالیت اجتماعی خود را ایجاد کند. مقالاتی که سید در عروة الوثقی به چاپ رساند، آمیخته با روح مذهبی و عرفانی و سیاسی با هدف ایجاد وحدت اسلامی بود. او مردی شایسته، صریح و دلیر بود، و هرگز گمان به نفاق و خدعه و نادرستی کسانی که راه صفا و صراحت را در پیش گرفته بودند، نداشت. هدف از سفرهای پی در پی و فراوان او سامان بخشی به انسجام و اتّحاد میان مسلمانان ملل مختلف بود.

سال 1313 که ناصرالدین شاه به ضرب گلوله میرزا رضا کرمانی ـ از شاگردان سید جمال الدین ـ کشته شد، سید در کشور عثمانی به سر می برد. دولت ایران، از مقامات عثمانی خواست تا سید و یاران ایرانی او؛ همچون: شیخ احمد روحی و میرزا آقاخان کرمانی را در مرز، به مأموران ایرانی تسلیم کند. دولت عثمانی، سید را به ایران بازنگردانید، اما یاران وی را به مأموران ایرانی سپرد و محمدعلی میرزای ولی عهد، آن ها را در تبریز به قتل رسانید. سیّد که به بیماری سختی دچار شده بود در اثر تنگ دستی نتوانست به حیات مادی خود ادامه دهد و در پنجم شوال 1314 ه . ق برابر با اسفند 1275 دیده از جهان فروبست. پیکر او خالی از هرگونه تشریفات به خاک سپرده شد. درباره ی علت مرگ سیّد، مسمومیت به اشاره ی سلطان عثمانی نیز گفته می شود.

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ مرزبان بیدار

آثار سید جمال الدین اسد آبادی

فعالیت های فرهنگی سیدجمال الدین بیشتر بصورت شفاهی و در قالب خطابه و سخنرانی بود؛ گرچه نامه های فراوان و مقالاتی نیز در روزنامه ها منتشر می کرد، اما کم تر آثار قلمی و کتبی منظم داشت. علت این امر نیز طبع مبارزه جویی و انقلابی سید بود که سبب می شد بیشتر عمرش را در صحنه درگیری های سیاسی و اجتماعی و فعالیت های دیپلماتیک بگذراند.

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ مرزبان بیدار

اتحاد جهان اسلام

سید جمال الدین مردی بی قرار، پرتحرک و ناسازگار با سازش و سکون بود؛ از این رو هر روز در یک سرزمین و کشور دیده می شد و به هر سرزمین که می رفت، با نطق و خطابه به اهالی و ملت آن کشور، جنبش و حرکت می بخشید. سید تنها راه چاره دردهای مسلمانان را اتحاد و هم بستگی جهان اسلام در برابر استعمارگران می دانست و در این راه به تلاش و کوشش برخاست. او می گوید:

«سازمان مغز و اندیشه ی خود را به تشخیص درد اصلی شرق و جست وجوی درمان آن اختصاص دادم؛ دریافتم که کشنده ترین درد شرق، جدایی افراد آن از یکدیگر و پراکندگی اندیشه های آنان و اختلافشان بر سر اتحاد، و اتحادشان در اختلاف است، پس در راه وحدت عقیده و بیدار کردن آنان نسبت به خصم غربی که ایشان را فرا گرفته، دست به عمل زدم».

سیدجمال الدین در مراحل اولیه فعالیت های اصلاحی خود در افغانستان، هندوستان، ایران، مصر و عثمانی سعی در حل مسایل داخلی این دولت ها داشت، اما کم کم دریافت که نجات مسلمانان و اصلاح وضع داخلی آنان بسته به رهایی از قید و بند استعمارگران است؛ از این رو مبارزه با استعمار را در رأس برنامه های خود قرار داد. او با انتشار مجله عروة الوثقی، اصول اصلاحی خویش، به ویژه اتحاد اسلامی را دنبال کرد. هرچند سید، هم زمان با انتشار این مجله، مقالاتی در سایر روزنامه ها می نوشت و بر اتحاد اسلامی پای می فشرد، ولی مهم ترین منبع مربوط به آرمان اتحاد اسلامی و دیدگاه ها و پیشنهادات وی در ارتباط با اتحاد، مجله عروة الوثقی بود. انتشار این مجله گامی بس بزرگ در راه تفاهم و اتحاد مسلمانان بود و خود نیز از پیامدهای همبستگی مسلمانان به شمار می آمد.

سید جمال الدین خواهان جامعه ای بود که وحدت بر آن حاکم باشد، اختلاف نژادی، زبانی، منطقه ای و فرقه ای بر اخوت اسلامی پیروز نگردد و مردم مسلمان، امتی آگاه، عالم به زمان، آشنا به فنون و صنعت عصر و آزاد از هرگونه قید استعمار و استبداد باشند؛ از این رو می گفت:

«من نمی گویم که بر همه کشورهای اسلامی یک نفر حکومت کند؛ زیرا این کار بسیار مشکل است، ولی امیدوارم که حاکم و سلطان همه ملت های مسلمان تنها قرآن باشد و عامل وحدت و یگانگی آن ها دینشان باشد. با این وحدت هر پادشاهی می تواند در کشورش برای حفظ حقوق دیگر کشورهای اسلامی کوشش کند؛ زیرا حیات او به حیات آن دیگری و بقایش به بقای ملت دیگر مسلمان بسته است».

سید جمال الدین برای علم و عالم ارزش بسیار قایل بود و با درک عمیقی که از مقام علم و نقش علما در رشد و تکامل مادی و معنوی جوامع و سیادت و عزت ملل مسلمان داشت، همواره از یک سو مردم را به نزدیکی با آنان تشویق می کرد و از سوی دیگر علما را به دخالت هرچه بیشتر در امور سیاسی و اجتماعی و نجات ملل مسلمانی که تحت سلطه اجانب قرار می گرفتند و مبارزه با استعمار و نفوذ بیگانگان تحریک و تشویق می نمود.

او می نویسد: «بر علمای هر امت که به منزله روح آن جامعه هستند و پیشوایان دین اسلام محسوب می شوند، واجب است که در متنبّه ساختن کسانی که از واجبات خداوندی غفلت می کنند، تلاش نمایند و در بیدار ساختن کسانی که دل هایشان در برابر تکالیف الهی به خواب رفته، جدیت نمایند، نادانان را تعلیم دهند، مردمان غافل را متوجه غفلت خود کنند و آن ها را بترسانند از نتایج شومی که اگر پیروی از دستورات اسلامی و متابعت از رفتار مسلمانان بدو اسلام نکنند در انتظار آن هاست، و سعی کنند همه بدعت هایی که داخل آیین اسلام کرده اند از بین ببرند، و همه عادات زشت را دور بیندازند، عاداتی که با نص صریح قرآن مطابقت ندارد، و داستان امت های گذشته را با آنچه که در عصر انحراف از راه شریعت از بدبختی و مذلت بر آنان فرود آمده برای آنان بگویند».

«اگر علمای پارسا قیام کنند و وظایفی را که به گردن دارند، انجام دهند و روح قرآن را زنده کنند و مؤمنان را به یاری شریعت وادار نمایند و معانی قرآن را به آنان بفهمانند و آنان را متوجه عهد خداوند که هیچ وقت خلاف نمی شود بکنند، آن وقت می بینند که چشم ها را روشن و خیره می کند و کارهایی مشاهده می کنید که اندیشه ها را متحیر می سازد. علما لازم است که بر قیام به این عمل نیک شتاب کنند آن عمل عبارت از جمع کردن سخنان مسلمانان و تولید وحدت در افکار و اعمال آن هاست. فضیلت این اقدام برای عالمی است که زودتر از دیگران اقدام نماید».

او در جای دیگر به نقش علما در ایجاد وحدت و یگانگی میان مسلمانان چنین اشاره می کند:

«من یقین دارم اگر علمای فعال اسلام همّ خود را معطوف به این سازند که صدای بعضی از مسلمانان را به گوش مسلمانان دیگر برسانند، موفق خواهند شد که آمال و اهداف افراد مسلمین را در نزدیک ترین مدت با هم مربوط سازند و آنان را با یکدیگر متحد نمایند».

در جای دیگری به نقش علما در اصلاح و درمان بیماری ملل اسلامی اشاره می کند و مردم را به نزدیکی به آن ها به جای نزدیکی به ستمکاران تشویق می کند:

«اگر اهالی مشرق زمین از این خواب غفلت بیدار نشوند و به جهت اصلاح شأن خویش و خلاصی از بیماری ذل و بیچارگی به تعظیم دانشمندان نکوشند، البته آن ها رفته رفته، مضمحل و نابود خواهند گردید و شرف آبا و اجداد خود را به ننگ و عار مبدل خواهند ساخت و عجیب آن است که این بیماران بیچارگی به جای احترام به اطبای خود که علما بوده باشند، سعی می کنند در توقیر اغنیا و بخلا، و کوشش می نمایند در تعظیم اولاد ظالمان و ستمکاران، و جدّ بلیغ به جا می آورند... افسوس، هزار افسوس از این روش و از این بینش و از این دانش... و باید دانست که مراد ما از عالم آن عالمی است که معارف آن گمراهان طریق سعادت را هادی و راهنما باشد... نه آن عالمی که در ظلمت کده ی وحشتناک اوهام نشسته، علی الدوام به همهمه و دمدمه مشغول باشد و افساد را اصلاح گمان کند».

سیدجمال الدین همواره با آن دسته از روشن فکرانی که در جریان گرایش به غرب و خودباختگی در برابر غرب و تقلید از آن ها قرار داشتند، مخالفت می کرد و این مخالفت را آشکارا بروز می داد.

«عده ای از تحصیل کردگان خارج تصمیم گرفتند آنچه را که از علوم و فنون فرا گرفته اند در کشورهای خویش پیاده کنند، نتیجه این کار چنین شد که آن ها وضع مبانی اخلاق و مساکن کشور خویش را عوض کردند، حتی طرز غذا خوردن و لباس پوشیدن و مفروش ساختن خانه ها و استعمال ظروف مورد لزوم را نیز تغییر دادند و کوشش کردند در انجام این کارها از اروپاییان هم جلو بیفتند و این کارها را برای خود افتخار بدانند و با نشان دادن آن ها به مردم مباهات کردند، غافل از این بودند که با انجام این کارها ثروت های ملی خویش را به کشورهای دیگر می فرستند، در عوض اشیای تجملی و از بین رفتنی را که فقط جلوه ظاهری دارند، اما نتیجه مفید نمی دهند، به دست می آورند. با این اقدام بی فکرانه سرمایه صاحبان صنایع خویش را از بین می برند و بازرگانان خویش را نابود می سازند...».

متحد کردن روشن فکران و اصلاح طلبان با علما، یکی از روش های سید در مبارزه بود؛ از این رو با کسانی که تصوّر می رفت بتوانند در مبارزه مفید واقع شوند، تماس برقرار می کرد و آن ها را تشویق و تحریک به تلاش و فعالیت و پیکار می نمود. نویسنده کتاب «تحریم تنباکو در ایران» می نویسد:

«متحد ساختن پیشوایان علما و اصلاح طلبان که نخستین بار در نهضت تنباکو به موفقیت انجامید، تاکتیکی بود که با سیدجمال الدین افغانی آغاز شد و در سراسر انقلاب مشروطیت ایران ادامه یافت».

یکی از مهم ترین دغدغه های سیدجمال الدین، این بود که ثابت کند اسلام توانایی رساندن مردم به سعادت دو دنیا و برقراری مساوات کامل و اجرای عدالت اجتماعی را دارد. اصول دین مبین اسلام این توانایی را دارد که مردم را به سوی حق و حقیقت رهنمون کند و احوال آنان را هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ معنوی مورد توجه قرار دهد. اعتقاد کسانی که اسلام را تنها دین معنوی می دانند، اشتباه است؛ چرا که قواعد و قوانین حکومتی برای تأمین نیازمندی های زندگی بشر و اقامه حدود و روابط میان انسان ها این توهّم را دفع می کند. سیدجمال الدین با توجه به این نکته می نویسد:

«دین اسلام مانند سایر ادیان توجهش تنها به آخرت نیست. با این همه اسلام آن چه را مصلحت مردم دنیا و کسب سعادت در دنیا و به دست آوردن نعمت های آخرت می باشد، بطور کامل بیان کرده است. این همان مسأله است که در اصطلاح شرع آن را سعادت دو دنیا می گویند. وانگهی احکام اسلام، برقراری مساوات کامل و اجرای عدالت اجتماعی را در میان تمام ملت های دور از هم و اقوام مختلف که تابع اصول اسلامی باشند، رعایت کرده است».

به اعتقاد او هم بستگی و تعصب دینی از محکم ترین روابط اجتماعی میان بشر و مایه عزّت، منافع و قدرت مسلمانان و همچنین عامل به هم پیوستگی ملت ها و جوامع مسلمانان و وسیله سعادت آن هاست؛ مشروط بر آن که در حال تعادل و مبتنی بر عدل ـ پایه هستی و قوام موجودیت جامعه ها ـ باشد:

«این حس تعصب دینی، یکی از محکم ترین روابط اجتماعی میان بشر است که خداوند به وی عطا کرده است. عزّت و منافع شما در گرو این هم بستگی می باشد و قدرت شما مسلمانان به این رابطه متکی است، پس آن را خوار و بی مقدار نشمارید، ولی باید سعی کنید آن حس را در حال تعادل نگه دارید تا در برابر عدالت، خاضع باشید؛ زیرا عدل پایه هستی و قوام موجودیت جامعه می باشد».

هدف اصلی و مهم سید جمال الدین ایجاد پایگاهی ضد استعماری در شرق و اتحاد میان مسلمانان و تشکل امت قرآن در برابر استعمار و نجات ایران بود. او در این زمینه می گوید:

«اگر چشم من، در او، خیر عبادالله نباشد، کور باد بهتر است و اگر دستم برای سعادت مخلوق نکوشد، از حرکت بازماند، و اگر پایم در راه نجات امت محمدّیه قدم نزند، شکسته شود. این است مذهب من و این است مشرب من».

و در جای دیگری می گوید:

«... مرا در این جهان، چه در غرب باشم و چه در شرق، مقصدی نیست؛ جز آن که در اصلاح دنیا و آخرت مسلمانان بکوشم و آخر آرزویم این است که چون شهدای صالحین، خونم در این راه ریخته شود...».

او همبستگی دین و سیاست را در جبهه داخلی و در برابر استبداد حاکم و نیز جبهه خارجی و در برابر استعمارگران، لازم می دانست تا از این راه سرنوشت سیاسی کشور و جامعه اسلامی را به دست گیرند؛ از این رو آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم می شمرد و معتقد بود که مسلمانان باید از نظر عقل، شعور و آگاهی دینی و سیاسی رشد کنند و با آگاهی و شعور سیاسی مبتنی بر دین و احساس تکلیف دینی و شرعی، در صحنه های اجتماعی و سیاسی فعال شده و در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی، سرنوشت خود را به دست گیرند تا این که مجد، عظمت و عزّت مسلمین را که سال ها، بلکه قرن ها از جامعه اسلامی رخت بربسته است، دوباره به جامعه اسلامی برگردانند.

سید جمال الدین اسدآبادی ؛ مرزبان بیدار

راهکارهای عملی سید جمال الدین

سید جمال الدین دوری از اسلام راستین و محمدی و قرآن کریم را از علل اساسی تفرقه میان مسلمانان می دانست و معتقد بود که علت اصلی اتحاد مسلمانان صدر اسلام، اعتقاد و عمل به اسلام اصیل است. همواره می کوشید تا با خطابه ها، مقالات، فعالیت های فرهنگی سیاسی خود مسلمانان را به سوی اسلام راستین باز گرداند؛ آن گونه که قرآن را کتاب زندگی بدانند، نه کتاب مقدس و قابل احترام و بی ارتباط با زندگی. او معتقد بود که نتیجه ی قطع ارتباط و پیوند مسلمانان و کشورهای اسلامی با یکدیگر، بی بهره ماندن از همکاری و تعاون یکدیگر در مصایب و مشکلات و سبب دوری از اسلام است.

او همواره کوشید تا برای بازگرداندن مسلمانان به سوی اسلام راستین، میان عالمان دینی و متفکران اسلامی ارتباط و هم بستگی ایجاد کند؛ چرا که آن را گامی مفید و مؤثر در راستای تحقق اتحاد جهان اسلام می دانست؛ به همین منظور تشکل، سازماندهی و تعیین مسؤولیت عالمان دینی را در ایجاد ارتباط میان مسلمانان مفید و لازم می شمرد:

«ایجاد استحکام و ارتباط میان مسلمانان، مستلزم این است که درجات علمی علمای اسلام و وظایف هر یک از آن ها معین شود تا همواره آماده انجام وظیفه باشند»

و پیشنهاد می کرد:

«مبلغان و سخنرانانی به نقاط دوردست بفرستند و با کسانی که نزدیک تر هستند، ملاقات و مذاکره کنند و از اوضاع مسلمانان آگاه باشند، از مسایل دینی و عوامل پریشانی آنان مطلع گردند».

از دیگر گام های سید در جهت ایجاد اتحاد، تشکیل جمعیت «عروه» بود. او در مدت اقامت چهارساله اش در هندوستان حیدرآباد و کلکته تشکیلاتی را به نام «عروه» ایجاد کرد که بتدریج و با همت و پیشتکار وی، شعبه هایی از آن در دیگر کشورها، از جمله مصر، تونس و دیگر نقاط شمال آفریقا و فرانسه دایر شد.

مجله «عروة الوثقی» که در پاریس منتشر می شد، در حقیقت ارکان این جمعیت به شمار می آمد. گام بعدی سید، تلاش در جهت ایجاد «مؤتمر اسلامی» بود، از این رو تشکیل کنگره ای در مکه، مرکب از علما و نمایندگان کشورهای اسلامی را پیشنهاد داد و در مورد علت انتخاب مکه چنین گفت:

«انتخاب مکه بدین خاطر است که مرکز پیدایش دین اسلام و مرکز تجلی حق و یقین و بهترین مکان مقدس برای تجمع مسلمانان است. مهم تر از همه این که خانه خدا، کعبه، نیز در مکه است و همه ساله مسلمانان در مراسم حج از شرق و غرب در آن جا حضور می یابند...».

او معتقد بود از این راه مسلمانان می توانند نیروهای از دست رفته دین را دوباره تقویت کنند و آن را از تهاجم و کینه جویی دشمنان سرسخت و لجوج حفظ نمایند. مشکلات مسلمانان را حل کنند و فتنه های بدعت گذاران را جلوگیر شوند.

او استعمار را مهم ترین سد راه اتحاد جهان اسلام می دانست و از رژیم های استبدادی و دست نشانده، متحجران و ظاهرگرایان، غرب زدگان و عالمان درباری بعنوان ایادی استعمار یاد می کرد.

او شیوع فساد و رذایل اخلاقی را که سبب دوری از اسلام اصیل می شد، از عوامل تفرقه و جدایی میان مسلمانان می دانست:

«وقتی در امتی این اوصاف رذیله رسوخ کرد، بنای آن امت می شکند، اعضایش از هم جدا می شود، نفاق و فساد در میان آنان پدید می آید. پس از این تزلزل و سستی، طبیعت آن جامعه اقتضا می کند که نیروی بیگانه بر آن جامعه تسلط یابد و جبر و قهر آن جامعه را بگیرد و افراد آن جامعه را با اکراه و اجبار، وادار به زندگی کند؛ زیرا زندگی انسان ها نیاز به وجود جامعه دارد و بقای جامعه هم، با آن اوصاف ممکن نیست. پس قوه دیگری باید آن جامعه را تا حدودی که لازم زندگی است، اداره کند».

او معتقد بود جامعه ای که فساد و انحطاط اخلاقی دارد، در حقیقت افراد و اعضای آن دشمن یکدیگرند؛ چرا که دل های آن ها از هم جداست.

سیدجمال الدین برای ایجاد وحدت و هم بستگی در جهان اسلام، خواهان هماهنگی دولت های اسلامی بود و در این راه نیز تلاش های بسیاری کرد. او، اتحاد دولت های اسلامی را امری ممکن و شدنی می دانست و همواره خواهان آن بود که دول اسلامی نیز همچون دول کفر از اختلافات دیرینه خود چشم بپوشند:

«آلمانی ها تا آن هنگام که با دولت های همسایه و اروپایی خود اختلاف داشتند، ضعیف و مورد هجوم دشمن بودند، ولی هنگامی که برای مصالح عمومی مهم تر، آن اختلافات را کنار گذاشتند، بر قدرت و شوکت آنان افزوده شد و اندیشه های آنان تأثیر عمیقی در سیاست کلی اروپا گذاشت...».

سال 1302، در نامه ای مفصل پیشنهادات عملی و سازنده خود را نسبت به پیوند با خلافت عثمانی به آستانه فرستاد. او، در این نامه، با آگاهی از روابط و نفوذ انگلیس بر عثمانی، تلاش کرد خلیفه عثمانی را قانع کند که هندوستان، بلوچستان، افغانستان، ترکمنستان و ... را تحت لوای اسلام و خلافت عثمانی علیه روسیه متحد سازد. او پیشنهاد نمود:

«راه آن مملکت را پیموده و با جمیع نواب و امرا و عظمای آن بلاد ملاقات نموده و آثاری که از اتحاد و یگانگی در امر عالم ظاهر و هویدا و مضارّی که از اختلاف و بیگانگی پیدا شده است، یکایک به آن ها بیان سازم و گوش های آن ها را با اسرار حدیث «المؤمنون إخوة» بنوازم و کلمات شورانگیز و سخنان مصلحت آمیز آغاز و علما و سخن وران را با خود یار نمایم. روح جدید حبّ ملیت را در آن ها دمیده و پرده غفلت آن ها را دریده، و در جمیع جوامع شهری معروف آن ها با سخنرانی های دلنشین و احادیث خیرالمرسلین، در کانون درون آن ها آتش افروزم و یک سره صبر و شکیبایی ایشان را سوزم و بعضی از علمای زبان آور آنان را به بعضی از شهرهای دوردست کشور، روان کنم و عموم مسلمانان هند را به امانت داری دعوت نمایم و به غیر از این راه دیگر نپیمایم».

Share