فصل اول: چهل کلمه مبارک منتخب ذکر و دعا از قرآن کریم و چهارده تبصره در بیان بعضی از اسرار

فصل اول: چهل کلمه مبارک منتخب ذکر و دعا از قرآن کریم و چهارده تبصره در بیان بعضی از اسرار

شایسته است که انسان نازل در منزل یقظه و عارف به منطق وحی یکدوره قرآن کریم را به دقت به این عنوان قرائت کند که اسمایی را که خداوند سبحان بدانها خویشتن را وصف می فرماید، و نیز آنچه را ملائکه او را بدانها نداء می کنند، و نیز دعای انبیاء و اولیا را که خداوند سبحان در پیش آمد شدائد اوضاع و احوال آنان از زبانشان نقل فرموده است که در آن شدائد احوال و اوضاع خدای تعالی را به اسمی خاص و دعائی مخصوص خوانده اند، انتخاب کند.

بدیهی است که نمونه آن شدائد احوال برای دیگران به فراخوار قابلیت و شرائط زمانه و روزگار آنان پیش می آید و کأن هر یک از آن اشخاص و حالات عنوان نوعی دارد که در هر کوره و دوره و در هر عصر و زمان در دیگران طوری ظهور و بروز می نماید، این کس نیز در پیش آمدهای زندگی خود که مشابه با آن حالات است خداوند را بدان اسم و دعا و ذکر و مناجات بخواند و آن را وسیلت نجات و سعادت خود قرار دهد چنانکه از تدبر و غور در بسیاری از آیات و تامل و دقت در بسیاری از روایات حث و تحریص بدین دستور العمل استفاده می شود. و ما در این مطلب مهم به تمسک یک آیت و یک روایت تبرک می جوییم که خردمند را بسند است:

مثلا خداوند سبحان در فضیلت ذکر یونسی در سوره مبارکه انبیاء فرموده است: و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین

در تاثیر این ذکر شریف یعنی لا له الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین به سه جمله فاستجبنا له، و نجیبناه من الغم، و کذلک ننجی المومنین دقت به سزا اعمال گردد، به خصوص به جمله اخیر که مفاد آن عام است که وعده فرموده است شامل همه مومنین می باشد، و با جمع محلی به الف و لام و فعل مضارع که دال بر تجدد زمان و حصول تدریجی آن برای ابد است تعبیر فرموده است، فتبصر.

و نیز به عنوان مثال در این روایت شریف که جدا از غرر روایات است دقت لازم بعمل آید: شیخ صدوق - رضوان الله تعالی علیه - در مجلس دوم امالی، حدیث دوم آن را به اسنادش روایت کرده است عن هشام بن سالم و محمد بن حمران عن الصادق (علیه السلام) و نیز در تفسیر مجمع البیان طبرسی - قدس سره - آمده است که روی هشام بن سالم و ابان بن عثمان عن الصادق (علیه السلام) قال:

عجبت لمن فزع من اربع کیف لایفزع الی اربع؟! عجبت لمن خاف کیف لایفزع الی قوله: حسبنا الله و نعم الوکیل، فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها: فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم یمسسهم سوء.

و عجبت لمن اغتم کیف لایفرع الی قوله: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین، فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها: فنجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین.

و عجبت لمن مکربه کیف لا یفرع الی قوله: افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد، فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها: فوقیه الله سیئات مامکروا.

و عجبت لمن اراد الدنیا و زینتها کیف لا یفزع الی قوله: ماشاء الله لا قوه الا بالله، فانی سمعت الله عزوجل یقول بعقبها: ان ترن انا اقل منک مالا و ولدا فعسی ربی ان یوتین خیرا من جنتک. و عسی موجبه.

چنانکه ملاحظه می فرمایید امام (علیه السلام) از آیات یاد شده استنباط گسترش تاثیر اذکار مذکور برای ابد می فرماید که اختصاص به مقام خاص و مورد مشخص ندارند. هر کس برای نجات از غم به ذکر یونسی ذاکر باشد مشمول رحمت و کذلک ننجی المومنین می شود، و به همین وزان در رهائی از خوف و مکر سوء و در روی آوردن دنیا و زینت آن به کریمه های یاد شده.

تبصره: نکته دیگری در این حدیث شریف است که چرا امام (علیه السلام) نفرموده است قال الله عزوجل بلکه مکرر فرموده است فانی سمعت الله عزوجل، سر آن چیست؟ در حدیث کب از چهل حدیث نکته 717 هزار و یک نکته (ص 565 - 567 ط 1) اشاراتی در بیان این سر مستسر آورده ایم شاید ممدی باشد. و بالاخره در نیل به اینگونه حقایق صادره از بیت عصمت و وحی به لسان انسانهای کامل، استاد زبان فهم باید زیرا که بیان اسرار به گفتار نیاید و اگر پاره ای به زبان آید زیان به بار آرد لذا فرموده اند: عارف سر می دهد و سر نمی دهد.

به موضوع بحث برگردیم: این کمترین وقتی توفیق یافته است که به قرائت یک دوره قرآن کریم، آیاتی را به همان نحوه که گفته شده است استخراج کرده است که به ذکر برخی از آنها که یک اربعین است با اشارات به بعضی از لطائف نکات در ضمن بعضی از آیات به عنوان تبصره در این صحیفه تبرک می جوید هر چند قرآن تمامی آن ذکر است چنانکه یکی از نامهای شریف آن ذکر است: ص، و القرآن ذی الذکر.

1- و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین قالوا سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا انک انت العلیم الحکیم (بقره: 23)

2- فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم (بقره: 28) و یا آدم اسکن انت و زوجک الجنه - الی قوله سبحانه - قالا ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنکونن من الخاسرین (اعراف: 23)

تبصره: فیض در تفسیر صافی در آیه نخستین آورده است که:

فی الکافی عن احدهما (علیه السلام): ان الکلمات:

لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوعا و ظلمت نفسی فتب علی فاغفرلی و انت خیر الغافرین.

لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوعا و ظلمت نفسی فاغفرلی و ارحمنی انک انت ارحم الراحمین.

لا اله الا انت سبحانک اللهم و بحمدک عملت سوعا و ظلمت نفسی فتب علی انک انت التواب الرحیم

و روایات دیگر نیز در تفسیر آن آمده است به موضوع یاد شده تفسیر صافی و مجلد 14 وافی ص 86 و به تحف العقول رجوع شود.

3- و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم.(بقره: 128)

4- و الهکم اله واحد لا اله الا هو الرحمن الرحیم(بقره: 164)

5- فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا و ما له فی الاخره من خلاق و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار اولئک لهم نصیب مما کسبوا و الله سریع الحساب(بقره: 203)

6- آیه الکرسی: الله لا اله الا هو الحی القیوم - الی قوله سبحانه - هم فیها خالدون(بقره: 256 - 258)

تبصره: بدانکه در روایاتی که بیان می شود مثلا در این آیه و یا در آن دعا و اسماء، اسم اعظم است نوعا آن آیات و ادعیه حانز دو اسم شریف الحی القیوم اند یعنی در این دو اسم شریک اند. عارف عبدالرزاق قاسانی در شرح منازل گوید: و قد جرب القوم ان الاکثار من ذکر یا حی یا قیوم یا من لا اله الا انت یوجب حیوه العقل. (ص 36 ط 1)

صفات حیوه و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و کلام، ائمه سبعه و امهات صفات الهی اند، و حیوه امام ائمه است که وجود غیر از او تصور نمی شود مگر بعد از وجود او. و همچنین اسماء مشتق از آنها یعنی اسم حی امام عالم و مرید و قادر و سمیع و بصیر و متکلم است و این هفت اسم ائمه اسماء است و قیوم یعنی قائم بذاته مقوم و مقیم لغیره، و الوهت رب مطلق بودن است. الحمد لله رب العالمین هو فی السماء اله و فی الارض اله - فافهم.

تبصره: این کمترین را در نکته 479 هزار و یک نکته اشاراتی لطیف و دقائقی شریف در بیان اسم اعظم است که برای نفوس مستعده معدی تام است اگر خواهی رجوع کن (ص 239 - 248 ط 1). و نیز در بند ششم دفتر دل نظما بدان اشاراتی شده است (ص 292 - 298). و نیز درباره اکثار ذکر شریف یا حی یا قیوم یا من لا اله الا انت در نکته 913 هزار و یک نکته مطالبی داریم رجوع بفرمائید (ص 752 ج 2 ط 1).

7- آخر سوره بقره: آمن الرسول بما انزل الیه من ربه و المومنون- تا آخر سوره 

8- لا اله الا هو العزیز الحکیم(آل عمران: 7)

9- هو الذی انزل علیک الکتاب - الی قوله سبحانه - ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب (آل عمران: 9)

10- الذین یقولون ربنا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار (آل عمران: 17)

11- قل اللهم مالک الملک - الی قوله سبحانه - و ترزق من تشاء بغیر حساب(آل عمران: 28)

12- هنالک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء (آل عمران: 39)

13- و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر - الی قوله سبحانه - ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین فاتیهم الله ثواب الدنیا و حسن ثواب الاخره و الله یحب المحسنین. (آل عمران: 149)

14- قال عیسی ابن مریم اللهم ربنا انزل علینا مائده من السماء تکون لنا عیدا لاولنا و آخرنا و آیه منک و ارزقنا و أنت خیر الرازقین.(مائده: 115)

15- انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین(انعام: 80) از قول ابراهیم (علیه السلام)

16- قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین لا شریک له و بذلک امرت و انا اول المسلمین(انعام: 164)

17- آیه سخره: ان ربکم الله الذی خلق سموات و الارض فی سته ایام - الی قوله سبحانه - ان رحمه الله قریب من المحسنین (اعراف: 54 - 56)

تبصره: قرائت آیه سخره به نص معصوم که در حدیث اول باب ما یفصل به بین دعوی المحق و المبطل فی أمر الامامه از کتاب حجت اصول کافی (ج 1ص 279 معرب) روایت شده است موجب صفا نفس و اطمینان آن بر اسلام و ایمان، و تنور قلب به یقین، و دفع شر شیاطین، و نفی خواطر است. تفصیل آن را در نکته 978 هزار و یک نکته (ص 799 - 802 ط 1) با نقل روایات و ماخذ آنها و اقوال مشایخ علم ذکر کرده ایم رجوع بفرمائید.

آیت سخره مگر سخره کند مسخره را - یا که افسر به سر قابل افسار شده است 

18- و الی مدین أخاهم شعیبا - الی قوله سبحانه - قال الملا الذین استکبروا من قومه لنخرجنک یا شعیب و الذین آمنوا معک من قریتنا او لتعودن فی ملتنا قال او لوکنا کارهین قد افترینا علی الله کذبا ان عدنا فی ملتکم بعد اذ نجینا الله منها و ما یکون لنا ان نعود فیها الا أن یشاء الله ربنا وسع ربنا کل شی علما علی الله توکلنا ربنا افتح بیننا و بین قومنا بالحق و انت خیر الفاتحین(اعراف: 90)

19- فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم(آخر توبه)

20- فما آمن لموسی الا ذریه من قومه - الی قوله سبحانه - فقالوا علی الله توکلنا ربنا لا تجعلنا فتنه للقوم الظالمین و نجنا برحمتک من القوم الکافرین(یونس: 78)

21- رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تاویل الاحادیث فاطر السموات و الارض انت و لیی فی الدنیا و الاخره توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین(یونس 102)

22- قل هو ربی لا اله الا هو علیه توکلت و الیه متاب(رعد: 30)

23 - رب اجعلنی مقیم الصلوه و من ذریتی ربنا و تقبل دعاء ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب(ابراهیم: 42)

24- و من الیل فتهجد به نافله لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا و قل رب ادخلنی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطانا نصیرا (اسراء: 81)

تبصره: صاحب فتوحات مکیه در آخر باب هیجدهم که در معرفت علم متهجدین است در تفسیر این کریمه و اعلم ان المقام المحمود الذی للمتهجد یکون لصاحبه دعاء معین و هو قول الله تعالی لنبیه (صلی الله علیه وآله) یأمره به: و قل رب ادخلنی الایه آنگاه در تفسیر آن لطائفی آورده است، فراجع.

25- ان الذین اوتوا العلم من قبله اذا یتلی علیهم یخرون للاذقان سجدا و یقولون سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا (اسراء: 109)

26- و قل الحمد لله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا (آخر اسراء)

27- ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا اذ اوی الفتیه الی الکهف فقالوا ربنا آتنا من لدنک رحمه وهیی لنا من امرنا رشدا (کهف: 11)

28- و ایوب اذنادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین فاستجبنا له فکشفنا ما به من ضر - الایه (انبیاء: 84)

29- و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر علیه فنادی فی الظلمات ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین (انبیاء: 88)

تبصره: درباره ذکر یونسی و سه کریمه دیگر، حدیث امام صادق (علیه السلام) در قبل گفته آمد. و نیز درباره ذکر یونسی به نکته 754 کتاب هزار و یک نکته رجوع بفرمائید.

تبصره: نکته ای دیگر که خیلی اهمیت بسزا در کریمه یاد شده است نون است که یونس (علیه السلام) ذواالنون است یعنی صاحب نون است و نون حوت است چنانکه در روایات منصوص است. و سوره قلم مصدر به ن است: ن و القلم و ما یسطرون. و در آخر آن فرمود: و لا تکن کصاحب الحوت اذ نادی و هو مکظوم لولا أن تدارکه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم این نعمت یا یکی از وجوه آن، همان ذکر مذکور یونسی است.

و در سوره صافات فرموده است: و ان یونس لمن المرسلین اذ ابق الی الفلک المشحون فساهم فکان من المدحضین فالتقمه الحوت و هو ملیم فلو لا انه کان من المسبحین للبث فی بطنه الی یوم یبعثون فنبذناه بالعراء و هو سقیم و انبتنا علیه شجره یقطین و ارسلناه الی مائه الف او یزیدون فامنوا فمتعناهم الی حین (آیه 140 - 149)

آنکه فرمود: فلولا انه کان من المسبحین، این تسبیح همان ذکر مبارک یونسی است. القمی فی سوره یونس و قد سأل بعض الیهود امیرالمؤمنین (علیه السلام) عن سجن طاف اقطار الارض بصاحبه؟ فقال: یایهودی أما السجن الذی طاف اقطار الارض بصاحبه فانه الحوت الذی حبس یونس فی بطنه الی أن قال (علیه السلام) - فنادی فی الظلمات: ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. فاستجاب له و امر الحوت أن یلفظه؛ فلفظه علی ساحل البحر - الحدیث 

و عن الباقر (علیه السلام) قال: لبث یونس فی بطن الحوت ثلاثه ایام، و نادی فی الظلمات ظلمه بطن الحوت و ظلمه الیل و ظلمه البحر: ان لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین. فاستجاب له ربه فاخرجه الحوت الی الساحل - الحدیث (تفسیر صافی در سوره قصص و ص).

راویان ثقه حسن جمال صمدی - به صد اسناد دو صد گونه روایت دارد

ظلمات دل نون شب ذوالنونی را - ذکر یونس به دل حوت کفایت دارد

حالا در این چند حدیث در معنای ن و مراتب و مظاهر آن تدبر بفرمائید:

فی الدر المنثور فی تفسیر ن و القلم و ما یسطرون عن ابن عباس قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): ان اول ما خلق الله القلم و الحوت، قال: اکتب، قال: ما اکتب؟ قال: کل شی ء کائن الی یوم القیامه. ثم قرأ: ن و القلم و ما یسطرون فالنون الحوت، و القلم القلم.

عن النبی (صلی الله علیه وآله) قال: ان اول شی ء خلق الله القلم، ثم خلق النون و هی الدواه ثم قال له: اکتب - الحدیث (ص 91 ج 14 بحار، و در منثور در تفسیر سوره قلم).

و فی المجمع عن الامام الباقر (علیه السلام): ن نهر فی الجنه، قال له الله: کن مدادا فجمد و کان ابیض من اللبن و أحلی من الشهد. ثم قال للقلم: اکتب فکتب القلم ما کان و ما هو کائن الی یوم القیامه.

و فی الخصال عنه (علیه السلام) قال: لرسول الله (صلی الله علیه وآله) عشره اسماء، خمسه فی القرآن، و خمسه لیست فی القرآن، فاما التی فی القرآن: محمد و عبدالله و یس و ن.

الاختصاص: سأل ابن سلام النبی (صلی الله علیه وآله) عن ن و القلم؟ قال: النون اللوح المحفوظ و القلم نور ساطع؛ و ذلک قوله: ن و القلم و ما یسطرون - الخبر.

در معنای الاخبار باسنادش از ابراهیم کرخی روایت کرده است که قال: سألت جعفر بن محمد (علیه السلام) عن اللوح و القلم، فقال: هما ملکان

و عن معاویه بن قره، عن ابیه قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): ن و القلم و ما یسطرون، قال: لوح من نور، و قلم من نور یجری بما هو کائن الی یوم القیامه.

(بحار ج 14 ط 1ص 19، در منثور در تفسیر سوره قلم)

و عن ابن عباس قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): النون اللوح المحفوظ، و القلم من نور ساطع (بحار ص 91 ج 14، و در منثور تفسیر سوره قلم).

نیشابوری در تفسیر غرائب قرآن گوید: و عن بعض الثقات: ان اصحاب السحر یستخرجون من بعض الحیتان شیئا منه یکتبون منه، فیکون النون و هو الحوت عباره عن الدواه. و یعضده ماروی ان النبی (صلی الله علیه وآله) قال: اول شی ء خلق الله القلم، ثم خلق النون و هو الدواه - الخ.

و قریب به همین مضمون از بیضای در تفسیر انوار التنزیل آمده است. سبحان الله که در کتب تراجم حیوانات نوشته اند که برخی از ماهیان مواد سیاهی از خود اخراج می کند به طوری که برای جلوگیری دشمن آب دریای اطراف خود را سیاه می کند تا دشمن بدو دست نیابد. و در مقابل آن نیز در قعر دریا یک نوع ماهی است که از تنش نور می دهد و دور خود را روشن می کند.

ن به اول ما صدر نیز تفسیر شده است که حیات کل و آب حیات کل است ن ملک یودی الی القلم و هو ملک و القلم یودی الی اللوح - الحدیث. و به وجهی ماسوای صادر نخستین نسبت به او ارض اند، و نون حوت است، و زمین بر پشت حوت است. و در بعضی از روایات از امیرالمؤمنین (علیه السلام) منقول است که اسم حوتی که زمین بر آنست یهموت است و در بعضی از نسخه ها بلهوت است. و نیز به نهر و نهر به مداد و مداد به نور در روایات تفسیر شده است.

ن اول ماصدر دوات است که منشا کتابت جمیع کلمات نوری وجودی شده است و ن حوت شده است که از آن ماده سیاهی مرکب پیدا می آید. و ن حوت آب حیات همه و حامل همه ارضین ووو.

ن را به مداد تفسیر کرد مدادی که نور است و همه حروف و کلمات وجودی از این مداد نور نوشته شده است پس وجود در هر جا که قدم نهاد نور است. مداد حروف کتبی مرکب است که بهترین آن مرکب سیاه است.

بود قرآن کتبی آیت عین - بود هر آیت او رایت عین 

الف در عالم عینی الوف است - بمانند الف دیگر حروف است

حروف کتبیش باشد سیاهی - حروف عینیش نور الهی 

حقیقت محمدیه (صلی الله علیه وآله) به حسب عروج صادر نخستین است و یکی از اسمای آن حضرت نون است و نون صادر نخستین که حامل ارض است یعنی آن رق منشور و نور مرشوشی که کلمات نوری وجودی بر او منتقش اند و کل شی ء احصیناه فی امام مبین. و پوشیده نیست که حیات حوت به آب است و کان عرشه علی الماء.

مرحوم میر در اول جذوات گوید:

عینان عینان لم یحفظهما رقم - فی کل عین من العینین عینان 
نونان نونان لم یکتبهما قلم - فی کان نون من النونین نونان 

نون را چون حمد و ذکر و اقسام نکاحات و انواع قیامت و قلب و حضرات، پنج مرتبه است. در این امر به نکته 663 هزار و یک نکته رجوع شود (ص 454 - 456 ج 1 ط 1) و بند 33 تمهید القواعد در شرح قواعد التوحید که قال اقوال سی و سومین آنست نیز مطلوبست (ص 93 - 97 ط 1) و عرش نیز پنج عرش است. رساله عقله المستوفز شیخ عارف محیی الدین عربی در اقسام پنجگانه عرش و نیز در ن و لوح و قلم مطلوبست. و اگر کسی در نون و حوت و لوح و قلم طالب تفسیر و تفصیل بیشتر می باشد به شرح ما بر فصوص فارابی، شرح فص پنجاه و هشتم آن رجوع بفرماید.

سیوطی در جامع صغیر از حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) روایت کرده است: دعوه ذی النون اذ دعا بها و هو فی بطن حوت لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین لم یدع بها رجل مسلم فی شی ء قط الا استجاب الله له.

تبصره: شیخ عارف محیی الدین عربی فص یونسی فصوص الحکم را به حکمت نفسیه در کلمه یونسیه عنوان داده است. و فص یونسی به مناسبت ذکر یونسی در ذکر و ذاکر و مذکور است. شارح قیصری در بیان اختصاص حکمت نفسیه به کلمه یونسیه مطلبی شریف دارد که مضمون آن به ترجمه این کمترین چنین است:

نفس ناطقه انسانی چون حاوی صفات الهی و صفات کونی و معنای کلی و جزئی است مظهر اسم شریف جامع الهی است، و چون نفس ناطقه انسانی به این لحاظ مظهر اسم جامع است برزخ صفات مذکور است و از این جنبه برزخیت تعلق به ابدان گرفته است چه برزخ آنی است که در او صفت طرفین جمع است طرفی که روحانی محض است و طرفی که جسمانی صرف، لذا خلیفه الله است.

کلمه یونسیه را با حکمت نفسیه از این رو مقارن کرده است که نفس را با یونس (علیه السلام) شباهت ها است: چنانکه خداوند یونس را در دریا به حوت مبتلا کرد نفس را به تعلق در جسم مبتلا نمود است چنانکه یونس در ظلمات ندا کرد که: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمینو خداوند در حق او فرمود: و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المومنین، همچنین نفس در عین ظلمات طبیعت و بحر هیولانی و جسم ظلمانی به رب خود توجه نموده است، پس وحدانیت و فردانیت حق برای او منکشف شده است و به آن اقرار نموده است و به عجز و قصور خود اعتراف کرده است، پس خداوند او را از مهلک طبیعت نجات داده و در انوار شریعت و طریقت و حقیقت داخل نموده است که این سه در مقابل آن ظلمات ثلاث که ظلمات طبیعت و بحر هیولانی و جسم ظلمانی می باشند مقابله کرده است - حدیث رسول الله (صلی الله علیه وآله) است که: الشریعه اقوالی، و الطریقه افعالی، و الحقیقه احوالی - و خداوند به نفس ناطقه نعیم روحانی را در عین جحیم جسمانی روزی کرده است.

و نیز مقارنه کلمه یونسی با حکمت نفسی از مناسبات دیگر بین نفس و یونس است که حوت رحم، نطفه مشتمل بر روحانیت نفسی که انوار آن مجرد است را می بلعد، و در ظلمات ثلاثی که یکی رحم و دیگر مشیمه و دیگر پوست نازکی است که در آن جنین قرار می گیرد. و نیز از جهت دیگر مناسباتی که آن را راسخون در علم می دانند.

30- و زکریا اذ نادی ربه رب لاتذرنی فردا و انت خیر الوارثین فاستجبنا له و وهبنا له یحیی و اصلحنا له زوجه انهم کانوا یسارعون فی الخیرات و یدعوننا رغبا و رهبا و کانوا لنا خاشعین (انبیاء: 19)

31- انه کان فریق من عبادی یقولون ربنا آمنا فاغفرلنا و ارحمنا و انت خیر الراحمین (مومنون: 113).

32- آیه نور: الله نور السموات و الارض - الی قوله سبحانه - و الله بکل شی ء علیم (سوره نور: 36)

اکثار و دوام آیه نور موجب انکشاف حقایق است چنانکه خودش نور است نور عین و عین نور است و با آداب آن نور علی نور است چنانکه عددش نور است و با این عدد که در نزد خواص با شرائطی منظور است سبب شرف حضور باهر النور مولود عام نور است. از رسول الله (صلی الله علیه وآله) است که: اللهم اجعل لی فی قلبی نورا و فی سمعی نورا و فی بصری نورا. مطلبی دیگر در نکته 737 ((هزار و یک نکته مسطور است.

33- و الذین یقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره أعین و اجعلنا للمتقین اماما (فرقان: 75).

تبصره: چند آیه آخر سوره مبارکه فرقان، از آیه عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا تا آخر سوره برای اهل بصیرت دستور العمل کلی است. خداوند سبحان توفیق عطا فرماید که قرآن کریم را که همه آن دستور العمل و برنامه الهی مدینه فاضله ساز و انسان ساز است که ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم در متن امور و شئون زندگی خودمان بکار بندیم. همچنانکه درست نگهداری هر صنعت را کتابی و دفتر و دستوری است انسان را نیز که بزرگترین صنعت الهی است کتابی به نام قرآن است که دستور صانع این صنعت عظیم برای حفظ و درست نگهداری و به کمال و سعادت رساندن آن است و الله سبحانه ولی التوفیق.

ای برادر ملکت با عالم ملک است، و خیالت با عالم مثال، و عقلت با عالم عقول. قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه کسب همه. صادق آل محمد - صلوات الله علیهم - فرموده است: ان الله عزوجل خلق ملکه علی مثال ملکوته، و اسس ملکوته علی مثال جبروته لیستدل بملکه علی ملکوته و بملکوته علی جبروته. درست بخوان و درست بدان.

34- و اتل علیهم نبا ابراهیم - الی قوله سبحانه - رب هب لی حکما و الحقنی بالصالحین و اجعل لی لسان صدق فی الاخرین و اجعلنی من ورثه جنه النعیم (شعراء: 84 - 86)

35- الله لا اله الا هو رب العرش العظیم (نمل: 27)

تبصره: عالم جلیل سید علیخان شیرازی مدنی در کتاب کلم طیب نقل فرموده است که اسم اعظم خدای تعالی آنست که افتتاح او الله و اختتام او هو است و حروفش نقطه ندارد و لا یتغیر قرائته اعرب ام لم یعرب، و این در قرآن مجید در پنج آیه مبارکه از پنج سوره است: بقره و آل عمران و نساء و طه و تغابن.

راقم گوید که آن شش آیه در شش سوره است که یکی هم در سوره نمل است که همین آیه یاد شده است.

الله لا اله الا هو الحی القیوم (آیه الکرسی، بقره: 256)

الله لا اله الا هو الحی القیوم نزل الکتاب بالحق - الایه(آل عمران: 3)

الله لا اله الا هو لیجمعنکم - الایه (نساء: 8)

الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی (طه: 9)

الله لا اله الا هو رب العرش العظیم (نمل: 27)

الله لا اله الا هو و علی الله فلیتوکل المومنون (تغابن: 14)

بلکه باید گفت که این اسم اعظم در هفت آیه قرآن کریم است که آیه شصت و سه سوره مبارکه غافر که سوره مومن است از آن جمله است: ذلکم الله ربکم خالق کل شی ء لا اله الا هو فانی توفکون (نکته 479 هزار و یک نکته).

بلکه با آیه شماره نوزده که از آخر توبه نقل کرده ایم در هشت موضع قرآن کریم آمده است و مشابه آن را در آیات دیگر نیز می توان یافت، فتدبر.

36- الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یومنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شی ء رحمه و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم ربنا و ادخلهم جنات عدن التی وعدتهم و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذریاتهم انک انت العزیز الحکیم وقهم السیئات یومئذ فقد رحمته و ذلک هو الفوز العظیم (مومن که سوره غافر است: 9 - 11)

تبصره: در این آیه کریمه حق سبحانه فرموده است که حاملان عرش و آنانی که در حول آنند برای مومنان استغفار می کنند. و نیز در اول سوره شوری فرمود: و الملائکه یسبحون بحمد ربهم و یستغفرون لمن فی الارض. و نیز در سوره احزاب فرمود: یا ایها الذین آمنوا اذکروالله ذکرا کثیرا و سبحوه بکره و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکه لیخرجکم من الظلمات الی النور و کان بالمومنین رحیما (42 - 44) آن استغفار و این صلوات بدین معنی است که مخرج نفوس انسانی از نقص به کمالند. نقص ظلمات است و کمال نور است چنانکه فرمود: لیخرجکم من الظلمات الی النور.

37- للفقراء المهاجرین - الی قوله سبحانه - یقولون ربنا اغفر لنا و لاخواننا الذین سبقونا بالایمان و لاتجعل فی قلوبنا غلا للذین آمنوا ربنا انک رووف رحیم (حشر: 11)

38- هفت آیه اول سوره مبارکه حدید: بسم الله الرحمن الرحیم سبح لله ما فی السموات و الارض - الی قوله سبحانه - و هو علیم بذات الصدور.

تبصره: ثقه الاسلام کلینی در باب نسبت از اصول کافی (ج 1 معرب ص 72) به اسنادش از عاصم بن حمید روایت کرده است که قال: سئل علی بن الحسین (علیه السلام) عن التوحید؟ فقال: ان الله عزوجل علم انه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون فأنزل الله تعالی: قل هوالله احد، و الایات من سوره الحدید الی قوله: و هو علیم بذات الصدور. فمن رام وراء ذلک فقد هلک.

یعنی: چون خداوند می دانست در آخر الزمان اقوامی خواهد آمد سوره قل هو الله احد و اوئل سوره حدید را نازل فرمود برای اینکه عجز عرب بیابانی مانع بود از اینکه آیه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن را بفهمد. اما مثل آخوند ملا صدرا معنی این آیه را ادراک می کند چنانکه خود گوید که من پیوسته در این آیات تفکر می کردم تا وقتی این حدیث را دیدم از شوق گریه کردم.

تبصره: این تبصره دستوری در مسبحات ست است. این سور مسبحات ششگانه سوری اند که در ابتدای آنان بعد از تسمیه و یسبح و سبح است که عبارت از سوره حدید و حشر و صف و جمعه و تغابن و اعلی است. آنچه که باید اینجا درباره مسبحات ست بگویم در نکته 754 هزار و یک نکته آورده ام رجوع بفرمایید. خداوند سبحان توفیق یقظه و مراقبت و حضور و ذکر و دعا و مناجات مرحمت فرماید.

در اینجا شایسته است دستوری بسیار بسیار گرانقدر و ارزشمند به رسم بهترین تحفه و عطیه به حضور گوهرشناس قدردان تقدیم بدارم. و آن این که قاضی قضاعی در دستور معالم الحکم و ماثور مکارم الشیم من کلام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه الصلوه و السلام بدین صورت نقل روایت کرده است که:

البراء بن عازب قال: دخلت علی علی (علیه السلام) فقلت: یا امیرالمؤمنین سألتک بالله الا خصصتنی باعظم ما خصک به رسول الله - (صلی الله علیه وسلم) - مما خصه به جبریل مما ارسله به الرحمن عزوجل.

فقال: لولا ما سألت مانشرت ذکر ما ارید أن استره حتی اضمن لحدی. اذا اردت ان تدعو باسم الله الأعظم فاقرا من اول الحدید ست آیات، و آخر الحشر هو الله الذی لا اله الا هو، الی آخرها. فاذا فرغت فتکلمت فقل: یا من هو کذلک افعل بی کذا و کذا. فوالله لو دعوت به علی شقی لسعد.

قال البراء: فوالله لا ادعوبها لدنیا ابدا. قال علی (علیه السلام): اصبت، کذا أوصانی رسول الله (صلی الله علیه وسلم) - غیر أنه امرنی أن ادعو بها فی الامور الفادحه.

براء بن عازب گوید: بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شدم و آن جناب را به خدا سوگند دادم که مرا به اعظم اسمایی که خداوند رحمن جبرئیل را به ارسال آن مخصوص داشت و وی رسول الله (صلی الله علیه وسلم) را و آن حضرت شما را، مخصوص گردان. فرمود: اگر سوال تو نمی بود من اراده داشتم که آنرا تا در لحدم نهاده شوم پوشیده بدارم.

هر گاه خواهی خدا را به اسم اعظم وی بخوانی، شش آیه اول حدید (بعد از بسم الله الرحمن الرحیم تا و هو علیم بذات الصدور) و آخر حشر از هو الله الذی لا اله الا هو تا آخر سوره را بخوان و پس از آن بگو ای کسی که چنانی با من چنین کن (یعنی حاجت خود را بخواه) که سوگند به خداوند اگر برشقی بخوانی سعید می گردد. براء گفت: قسم به خدا من آنرا برای دنیا نمی خوانم. امام (علیه السلام) فرمود: همین صواب است، رسول الله (صلی الله علیه وسلم) مرا هم اینچنین وصیت فرمود جز اینکه مرا امر کرد که خدا را بدان در کارهای بزرگ و دشوار روزگار بخوانم.

و بدان که هیچ حاجتی برای انسان شریف تر و عزیزتر از قرب الی الله نیست که لقاء الله است و رساله لقاءالله ما در وصول بدان زاد راه است.

39 - قدکانت لکم اسوه حسنه فی ابراهیم و الذین معه - الی قوله سبحانه - ربنا عیلک توکلنا و الیک انبنا و الیک المصیر ربنا لا تجعلنا فتنه للذین کفروا و اغفر لنا ربنا انک انت العزیز الحکیم (ممتحنه: 5 و 6).

40- رب اغفرلی و لوالدی و لمن دخل بیتی مومنا و للمومنین و المومنات و لاتزد الظالمین الا تبارا (آخر سوره نوح)

این چهل کلمه مبارک منتخب و موثر این بنده است و دیگری شاید کلمات دیگر را برگزیند که قرآن را با نفس مستعد تجلی خاص است، و هر کس را در کنار این مأدبه الهی طعمه و لقمه به فراخور اوست و به اندازه خود از آن بهره مند است.

Share