هم‌ نوا با امام حسين (علیه السلام) در مناجات عرفه/ (بخش اول)

استاد اصغر طاهرزاده
فرازی از دعای عرفه

در آخرِ دعای عرفه فرازهایی هست که می تواند در سیری که می خواهیم شروع کنیم به عنوان دستورالعمل مورد استفاده قرار گیرد، و به طرز عجیب و فوق العاده ای می تواند عامل فکر و ذکر و حفظ «وقت» باشد.

بسم الله  الرّحمن الرّحیم
به عنوان راهی به سوی علم حضوری، قسمت آخر دعای عرفه حضرت اباعبدالله الحسین که نیاز به دقت بیشتری دارد را به تماشا می نشینیم، مسلّم یکی از زیباترین تلاش ها برای رفع حجاب  بین عبد و ربّ و حفظ «وقت» و ایجاد زمینه تجلی انوار رب العالمین را در این مناجات می یابید که چگونه حضرت به عنوان راه ارتباط حضوری با خداوند را می نمایانند.
در آخرِ دعای عرفه فرازهایی هست که می تواند در سیری که می خواهیم شروع کنیم به عنوان دستورالعمل مورد استفاده قرار گیرد، و به طرز عجیب و فوق العاده ای می تواند عامل فکر و ذکر و حفظ «وقت» باشد. اگر بخواهیم این قسمت از دعا را شرح دهیم احتیاج به مباحثی جداگانه داشتیم، لذا سعی شد به نحو بسیار مختصر باب نظر به این آن برای عزیزان گشوده شود تا معنی ارتباط حضوری با خدا در عمل معنی خود را بنمایاند.
حضرت عرضه می دارند:
إِلَهِی أَنَا الْفَقِیرُ فِی غِنَایَ فَكَیْفَ لا أَكُونُ فَقِیرا فِی فَقْرِی.
خدایا! در آن زمان که دارای امکانات مادی هستم، فقیرم، پس چگونه وقتی خود را خارج از آن امکانات مادی می یابم، فقیر نباشم و در آن حالتِ احساس فقر، آزاد از همه حجاب های دروغین، با تو به سر نبرم؟
إِلَهِی أَنَا الْجَاهِلُ فِی عِلْمِی فَكَیْفَ لا أَكُونُ جَهُولا فِی جَهْلِی.
خدایا! وقتی با داشتن علم به مفاهیم، هیچ نمی دانم، چگونه آن گاه که در مقابل انوار عظیم تو قرار می گیرم و معلوم می شود که هیچ نمی دانم، جاهل نباشم، تا در اثر آگاهی به جهل خود از حجاب اطلاعات، خود را آزاد نکنم و متصل به دریای علم تو نگردم؟
إِلَهِی إِنَّ اخْتِلافَ تَدْبِیرِكَ وَ سُرْعَهَ طَوَاءِ مَقَادِیرِكَ مَنَعَا عِبَادَكَ الْعَارِفِینَ بِكَ عَنِ السُّكُونِ إِلَى عَطَاءٍ وَ الْیَأْسِ مِنْكَ فِی بَلاءٍ.
خدایا! ظهور تدبیرهای متفاوت و سرعت سیر تقدیرهایت، مانع می شود، تا نه بندگانت به پایداری عطایت مطمئن شوند، و نه در موقع افتادن در بلاها نسبت به خارج شدن از آن ها مأیوس گردند. زیرا که همواره خود را در تدبیرات مختلف، به جلوات متفاوت می نمایانی، تا بندگانت نیز با همه جمالت آشنا گردند و گرفتار مفاهیم ثابتی نسبت به تو نباشند.
إِلَهِی مِنِّی مَا یَلِیقُ بِلُؤْمِی وَ مِنْكَ مَا یَلِیقُ بِكَرَمِكَ.
خدایا! من در ذات خود هیچ ام، هیچ - عدمی در طلب وجود و قوه ای طالب فعلیت- پس از من جز تقاضا و آمادگیِ پذیرش الطاف تو نمی سزد، و از تو نیز جز کرم و توجه به نیازهای من نمی سزد، من تمام وجودم را به عنوان تمام طلب در معرض کرم تو می گذارم و تو نیز با تمام کرمت بر جان من نظر کن که شایسته آن هستی.
إِلَهِی وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِاللُّطْفِ وَ الرَّأْفَهِ لِی قَبْلَ وُجُودِ ضَعْفِی أَ فَتَمْنَعُنِی مِنْهُمَا بَعْدَ وُجُودِ ضَعْفِی.
خدایا! قبل از آن که نیازها و ضعف های من ظاهر گردند، تو خود را به لطف و رأفت وصف نمودی. آیا مگر ممکن است وقتی که ضعف و نیازهای من ظاهر و عرضه شد، از لطف و رأفت خود دریغ ورزی؟ ای همه لطف و رأفت!
إِلَهِی إِنْ ظَهَرَتِ الْمَحَاسِنُ مِنِّی فَبِفَضْلِكَ وَ لَكَ الْمِنَّهُ عَلَیَّ وَ إِنْ ظَهَرَتِ الْمَسَاوِی مِنِّی فَبِعَدْلِكَ وَ لَكَ الْحُجَّهُ عَلَیَّ.
خدایا! آن گاه که زیبایی هایی از من نمایان گردد، تو به فضل خود آن ها را نمایاندی و بر من منت نهادی، و اگر بدی هایم نمایان شد، به عدل خود چنین کردی - و آنچه استحقاق من بود نمایاندی - پس در هر حال حجت را بر من تمام کردی. و شأن تو چنین است که بنده ات را می پروری و او را در شرایط مختلف امتحان می کنی.
إِلَهِى كَیْفَ تَكِلُنِی وَ قَدْ تَكَفَّلْتَ لِی وَ كَیْفَ أُضَامُ وَ أَنْتَ النَّاصِرُ لِی أَمْ كَیْفَ أَخِیبُ وَ أَنْتَ الْحَفِیُّ بِی.
خدایا! چگونه ممکن است رهایم کنی، در حالی که عهده دار من شدی، و چگونه پایمال شوم در حالی که تو یاور من هستی، یا چگونه ممکن است ناامید شوم، در حالی که این چنین به من مهربانی؟ پس یک راه بیشتر نیست و آن این که تمام توجه قلبی خود را به تو بیندازم.
هَا أَنَا أَتَوَسَّلُ إِلَیْكَ بِفَقْرِی إِلَیْكَ وَ كَیْفَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْكَ بِمَا هُوَ مَحَالٌ أَنْ یَصِلَ إِلَیْكَ، أَمْ كَیْفَ أَشْكُو إِلَیْكَ حَالِی وَ هُوَ لا یَخْفَى عَلَیْكَ، أَمْ كَیْفَ أُتَرْجِمُ بِمَقَالِی وَ هُوَ مِنْكَ بَرَزٌ إِلَیْكَ، أَمْ كَیْفَ تُخَیِّبُ آمَالِی وَ هِیَ قَدْ وَفَدَتْ إِلَیْكَ، أَمْ كَیْفَ لا تُحْسِنُ أَحْوَالِی وَ بِكَ قَامَتْ.
اینک من با چنین امیدی، با فقر و نیاز کامل به تو متوسل می شوم، و چگونه به تو توسل جویم به آن چه که محال است آن به تو برسد - زیرا در ذات خود فقیرم و تو را شایستگی فقر نیست؟- و از طرفی چگونه از احوالات و از تنهایی خود به تو شکایت کنم، در حالی که آن از تو پنهان نیست؟ یا چگونه آن را برای تو بازگو کنم در حالی که آن از تو است و به سوی خودت آشکار شده؟ و یا چگونه از برآورده شدن آرزوهایم ناامید شوم در حالی که آن ها به درگاه تو وارد می شوند؟ و یا چگونه ممکن است احوال مرا نیکو نگردانی، در حالی که به نور تو قائم است.
إِلَهِی مَا أَلْطَفَكَ بِی مَعَ عَظِیمِ جَهْلِی وَ مَا أَرْحَمَكَ بِی مَعَ قَبِیحِ فِعْلِی.
خدایا! چقدر با آن همه جهل من نسبت به تو، تو به من لطف داری، و چقدر با آن همه بی ادبی نسبت به ساحت قدسی ات، تو به من مهربانی.
در این فراز به خدا عرضه می داری: با دیدن غفلت های خود نسبت به تو، نه تنها ضعف های خودم برایم نمایان گشت، از آن مهم تر لطف و رحمت بی کرانه تو برایمان نمایان شد، تا امیدوارانه راه بندگی تو را ادامه دهم.
إِلَهِی مَا أَقْرَبَكَ مِنِّی وَ أَبْعَدَنِی عَنْكَ وَ مَا أَرْأَفَكَ بِی فَمَا الَّذِی یَحْجُبُنِی عَنْكَ.
خدایا! چه اندازه تو به من نزدیکی، و چه اندازه من از تو دورم! و چه اندازه نسبت به من رأفت داری! پس آخر چه چیز مرا از تو این همه دور کرده و حجاب بین من و تو شده است؟ به عبارت دیگر جایی برای نظرکردن به تو برای من نمی ماند.
إِلَهِی عَلِمْتُ بِاخْتِلافِ الْآثَارِ وَ تَنَقُّلاتِ الْأَطْوَارِ أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّی أَنْ تَتَعَرَّفَ إِلَیَّ فِی كُلِّ شَیْ‏ءٍ حَتَّى لا أَجْهَلَكَ فِی شَیْ‏ءٍ.
خدایا! متوجه شده ام که مراد تو از به پاداشتن حوادث گوناگون و تغییرات موجود، آن است که خود را در همه چیز به من بشناسی تا آن که از هیچ جهت به تو جاهل نباشم، و تو را با همه اسماء ات بشناسم و با همه اسماء ات عبادت کنم.
به هر رنگی که خواهی جامه می پوش.... که من آن قد رعنا می شناسم
إلَهِی كُلَّمَا أَخْرَسَنِی لُؤْمِی أَنْطَقَنِی كَرَمُكَ وَ كُلَّمَا آیَسَتْنِی أَوْصَافِی أَطْمَعَتْنِی مِنَنُكَ.
خدایا! هرگاه نظر به ضعف و ناقابلی ام، مرا در مقابل تو لال کرد و جرأت سخن گفتن را از من گرفت، کرم تو مرا به سخن در آورد. و هرگاه اخلاق و اوصافم مرا از اصلاح خود ناامید کرد، منت های تو مرا امید بخشید. در این فراز زیباترین شکل ارتباط عبد با رب به ظهور می رسد تا پوچی ها بر انسان غلبه نکند و راه ارتباط با خدا همواره باز بماند. گفت:
تو مگو ما را به آن شه راه نیست...... با کریمان کارها دشوار نیست
إِلَهِی مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِیَ، فَكَیْفَ لا تَكُونُ مَسَاوِیهِ مَسَاوِیَ، وَ مَنْ كَانَتْ حَقَائِقُهُ دَعَاوِیَ، فَكَیْفَ لا تَكُونُ دَعَاوِیهِ دَعَاوِیَ.
خدایا! کسی که خوبی هایش نسبت به لطف تو کوتاهی و بدی محسوب می شود، چگونه کوتاهی ها و بدی هایش، بدی محسوب نشود؟ و کسی که حقیقت گویی اش ادعاهایی بیش نیست - چون همه حقیقت نزد تو است - پس چگونه ادعاها و مجازگویی هایش، ادعا به حساب نیاید و از حقیقت خالی نباشد؟
پس یک راه بیشتر نیست ای حقیقت مطلق، که فقط تو در صحنه باشی و دیگر هیچ.
پیش شیری آهوئی بی هوش شد..... هستیش در هست او روپوش شد
إِلَهِی حُكْمُكَ النَّافِذُ وَ مَشِیَّتُكَ الْقَاهِرَهُ لَمْ یَتْرُكَا لِذِی مَقَالٍ مَقَالا وَ لا لِذِی حَالٍ حَالا.
خدایا! آنچه حکم کنی، نافذ و تأثیرگذار است، و آنچه اراده فرمایی، بر هر مانعی غلبه کند، نه هیچ سخنی برای صاحب سخنی باقی گذارد، و نه هیچ حالی برای صاحب حالی. آنچه در صحنه می ماند حکم و اراده تو است و این که من تمام جانم را در معرض حکم تو قرار دهم تا ارتباط من که عین فقر می باشم، با تو که عین غنا هستی برقرار شود.
إِلَهِی كَمْ مِنْ طَاعَهٍ بَنَیْتُهَا وَ حَالَهٍ شَیَّدْتُهَا، هَدَمَ اعْتِمَادِی عَلَیْهَا عَدْلُكَ بَلْ أَقَالَنِی مِنْهَا فَضْلُكَ.
خدایا! چه بسیار طاعتی که بنا کردم آن را، و چه بسیار حالتی که آراستم آن حال را، ولی نظر به عدل تو آن ها را ویران ساخت، بلکه فضل تو بود که مرا امیدوار کرد به پذیرش عذرم، زیرا چگونه آن عبادات و حالات را از خود بدانم و به آن ها اعتماد کنم و امید ثواب داشته باشم، در حالی که همه از سر توفیقی است که تو لطف می کنی، مگر این که به فضل تو امیدوار باشم.
هر عنایت که داری ای درویش..... هدیه حق بدان نه کرده خویش
إلَهِی إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّی وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَهُ مِنِّی فِعْلا جَزْما فَقَدْ دَامَتْ مَحَبَّهً وَ عَزْما.
خدایا! تو خوب می دانی اگر اطاعت های من به صورت دائم ادامه ندارد ولی از لحاظ علاقه و تصمیم پایدار است و یک لحظه در عزم انجام آن ها کوتاه نیامده ام. پس مرا بر آن اساس بنگر که همواره توجه به تو دارم.
إِلَهِی كَیْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقَاهِرُ وَ كَیْفَ لا أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ.
خدایا! چگونه تصمیم بر انجام عبادات بگیرم، در حالی که همه چیز در سیطره تو است، و چگونه اراده را رها کنم، در حالی که تو فرمان داده ای با اراده خودم آن اعمال را انجام دهم؟
پس بین جبر و تفویض و بین خوف و رجاء، امیدوارم در مسیر رضای تو قدم زنم.
إِلَهِی تَرَدُّدِی فِی الْآثَارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ فَاجْمَعْنِی عَلَیْكَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنِی إِلَیْكَ، كَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْكَ بِمَا هُوَ فِی وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَیْكَ أَ یَكُونُ لِغَیْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَیْسَ لَكَ حَتَّى یَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ، مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتَاجَ إِلَى دَلِیلٍ یَدُلُّ عَلَیْكَ، وَ مَتَى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثَارُ هِیَ الَّتِی تُوصِلُ إِلَیْكَ، عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَرَاكَ عَلَیْهَا رَقِیبا، وَ خَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِیبا.
خدایا! توجه و تردد به آثار تو موجب دوری از دیدار تو است، پس مرا با خودت گرد آور از طریق عباداتی که به تو متصل شوم، چگونه به تو راه یابم و به رؤیت تو نایل شوم از طریق موجودی که در وجودش نیازمند به تو است؟ آیا مگر به غیر تو چیز دیگری را ظهوری هست- غیر از آنچه برای تو هست- تا آن که وسیله ظهور تو باشد؟ چه موقع غایب بوده ای تا نیاز باشد که به کمک چیز دیگری به تو راه یابم؟ و در چه زمانی دور بوده ای تا آن که آثارت عامل اتصال من به تو گردند؟ کور است آن چشمی که نظارت تو را بر خود درک نمی کند، و زیان بار است معامله بنده ای که بهره ای از دوستی ات را برای او مقرر نداشتی.
آیت الله جوادی آملی«حفظه الله تعالی» این فراز را به صورت زیر ترجمه فرموده اند:
«معبودا! تردد من در آثار، موجب دوری وصول و شهود می شود، پس مرا خدمتی فرمای تا به تو رساندم. چگونه با چیزهایی که در وجود خویش نیازمند تواند بر تو استدلال می شود؟ آیا مگر غیر تو را ظهوری است که تو را نبا شد و او سبب پیدایی تو شود؟ چه وقت از نظر پنهان شدی تا به دلیلی که به تو رهنمون شود، نیازمند گردی؟ و چه وقت از ما دور شدی تا آثار ما را به تو برساند؟ کور است دیده ای که تو را مراقب خود نبیند! و در زیان است سوداگری بنده ای که بهره ای از عشق تو در آن نیست.[1]
کی رفته ای ز دل که تمنّا کنم تو را..... کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور..... پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
إِلَهِی أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثَارِ فَأَرْجِعْنِی إِلَیْكَ بِكِسْوَهِ الْأَنْوَارِ وَ هِدَایَهِ الاسْتِبْصَارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَیْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إِلَیْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَیْهَا وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّهِ عَنِ الاعْتِمَادِ عَلَیْهَا إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ.
خدایا! فرمان رجوع به آثار را دادی، پس مرا با پوششی از نورها و به راهنمایی مشاهده و استبصار، به سوی خود بازگردان، تا از طریق آن ها به تو بازگردم، چنانچه از طریق آن ها به کوی تو داخل شدم یا همان طور که ماوراء نظر به آثار، به سوی تو وارد شدم، در حالی که ضمیرم از نظر به آثار مصون، و همّتم از اتکای بر این آثار بالاتر باشد، این است تقاضای من از تو و تویی که بر هر چیز قادری، تقاضای مرا برآورده ساز، تا همواره مصون از این که پدیده ها را مستقل بنگرم و از تو محجوب شوم، تو را بنگرم، چه قبل از رؤیت آثار و چه بعد از رؤیت آن ها.
در این بخش حضرت اباعبداللهu به خدای سبحان عرض می کنند: «خدایا! اگرچه در قرآن فرمودی؛ سراسر عالم نشانه های توحید است، ولی مرا به نشانه ها ارجاع مده، زیرا اگر مرا به آثار آفاقی و انفسی ارجاع دهی تا از نشانه ها به صاحب نشان برسم، باید مسیری بس طولانی را طی کنم، خودت را به من نشان ده، این نشانه ها توان آن که تو را به طور کامل نشان دهند ندارند، تا بتوانم در بهترین حالت «وقت» خود، با تو به سر برم.
إِلَهِی هَذَا ذُلِّی ظَاهِرٌ بَیْنَ یَدَیْكَ وَ هَذَا حَالِی لا یَخْفَى عَلَیْكَ مِنْكَ أَطْلُبُ الْوُصُولَ إِلَیْكَ وَ بِكَ أَسْتَدِلُّ عَلَیْكَ فَاهْدِنِی بِنُورِكَ إِلَیْكَ وَ أَقِمْنِی بِصِدْقِ الْعُبُودِیَّهِ بَیْنَ یَدَیْكَ.
خدایا! این خواری من در برابر توست، و این حال من است که برای تو مخفی نیست، این منم و تقاضای اتصال به تو، فقط از طریق نور خودت امکان راهنمایی به سوی خودت میّسر است، پس به نور خودت مرا به سوی خودت راهنمایی نما و در محضر خودت بر عبودیتی خالص پایدارم دار.
إِلَهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِكَ الْمَخْزُونِ وَ صُنِّی بِسِتْرِكَ الْمَصُونِ إِلَهِی حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُكْ بِی مَسْلَكَ أَهْلِ الْجَذْبِ.
خدایا! از علم خزینه شده و پنهانت که مخصوص اولیاء هست، به من بیاموز و با آن پرده ای که از هر ضعفی مصون است، مرا حفظ گردان، خدایا! به حقایق اهل قرب مرا محقق کن و در سلوک اهل جذب واردم گردان، تا از ساحت زندگی روزمرّه و علم حصولی و حجاب مفاهیم، به سوی علم حضوری و ارتباط با وجود حقایق سیر کنم و در رویارویی با وجودِ حقایق به انجذاب لازمه نایل آیم.
إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِكَ لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَ بِاخْتِیَارِكَ عَنِ اخْتِیَارِی وَ أَوْقِفْنِی عَلَى مَرَاكِزِ اضْطِرَارِی.
خدایا! مرا با تدبیری که بر جان و قلب من روا می داری، از تدبیر ناقص خودم بی نیاز گردان، و با اختیاری که در امورات من اِعمال می داری، مرا از این که با انتخاب های ناقص، خود را سرگردان کنم، نجات بده و از نقاط ضعف و اضطرارم واقفم ساز تا بفهمم با تدبیر و اختیار تو می توانم راه را به سلامت طی کنم.
إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَكِّی وَ شِرْكِی قَبْلَ حُلُولِ رَمْسِی بِكَ أَنْتَصِرُ فَانْصُرْنِی وَ عَلَیْكَ أَتَوَكَّلُ فَلا تَكِلْنِی وَ إِیَّاكَ أَسْأَلُ فَلا تُخَیِّبْنِی وَ فِی فَضْلِكَ أَرْغَبُ فَلا تَحْرِمْنِی وَ بِجَنَابِكَ أَنْتَسِبُ فَلا تُبْعِدْنِی وَ بِبَابِكَ أَقِفُ فَلا تَطْرُدْنِی.
خدایا! قبل از ورود در خاک گور، مرا از شک و شرکم رها ساز. به کمک تو توانایی می جویم، پس توانایم کن، و بر تو توکل می کنم، پس مرا به خودم وانگذار، و از تو تقاضا می کنم، پس ناامیدم مکن، و به فضل تو دلخوشم، پس محرومم مکن، و به آستانه و درگاه تو خود را منتسب می کنم، پس دورم مگردان، و به درِ خانه تو ایستاده ام، پس ردَم مگردان. همه ابعاد وجودم را در محضر تو قرار داده ام تا همه ابعاد وجودم خدایی شود.
إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاكَ أَنْ یَكُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْكَ فَكَیْفَ یَكُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنِّی.
خدایا! خوشنودی تو پاک تر از آن است که از جانب تو علت و انگیزه ای برای آن باشد، کجا رسد که انگیزه ای از من برای آن وجود داشته باشد. سراسر وجود تو رضایت است بر بندگان و ذات تو محل حوادث نخواهد شد.
إِلَهِی أَنْتَ الْغَنِیُّ بِذَاتِكَ أَنْ یَصِلَ إِلَیْكَ النَّفْعُ مِنْكَ فَكَیْفَ لا تَكُونُ غَنِیّا عَنِّی.
خدایا! تو در ذات خود غنی تر از آن هستی که از طرف من سودی به تو برسد، پس چگونه ممکن است از من و از ثنای من بی نیاز نباشی. ثنای من قصه تماشاگری من است آن کمالات بی کرانه ات را.
إِلَهِی إِنَّ الْقَضَاءَ وَ الْقَدَرَ یُمَنِّینِی وَ إِنَّ الْهَوَى بِوَثَائِقِ الشَّهْوَهِ أَسَرَنِی فَكُنْ أَنْتَ النَّصِیرَ لِی حَتَّى تَنْصُرَنِی وَ تُبَصِّرَنِی وَ أَغْنِنِی بِفَضْلِكَ حَتَّى أَسْتَغْنِیَ بِكَ عَنْ طَلَبِی.
خدایا! قضا و قدرِ تو مرا به آرزو کشانده - تا در نظام اَحسنِ تو به اهداف متعالی خود دست یابم - و هوسْ با ریسمان شهوت مرا اسیر کرده، تا از اهداف متعالی محروم گردم، پس تویی یاور من تا آن جا که یاریم کنی و بصیرم نمایی و بی نیازم گردانی تا حدی که از سرگردانی نجات یابم.
أَنْتَ الَّذِی أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِی قُلُوبِ أَوْلِیَائِكَ، حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ، وَ أَنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الْأَغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِكَ، حَتَّى لَمْ یُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَى غَیْرِكَ، أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَیْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ، وَ أَنْتَ الَّذِی هَدَیْتَهُمْ حَیْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ.
خدایا! تو آن خدایی هستی که انوار را بر قلب اولیائت متجلی کردی، تا آن که تو را به نور خودت شناختند و متوجه یگانگی ات شدند. تویی که وجود غیر خودت را از قلب دوستانت زدودی، تا آن که جز تو به هیچ چیز محبت نداشته باشند، و به غیر تو امید نبندند، تو مونس آن ها شدی به طوری که از غیر تو گریزانند. تویی که راهنمایی شان کردی تا آن جا که نشانه های تو بر آنان نمایان شد - و همه چیز را جلوات جمال تو دیدند و دیگر هیچ-

منبع: لب المیزان
................................
پی نوشت ها:
1 - «صهبای حج»، آیت الله جوادی آملی، ص 429.

Share