اسوه های تشکیلاتی - شهید سید محمد بهشتی

اسوه های تشکیلاتی؛
شهید سید محمد بهشتی

بسم الله الرحمن الرحیم
مسئولیت به قدر توانایی
چنـدتایـی اومده بودنـد کـه: «مـا تـو بـازار فلانـی رو خـوب می شناسیم؛ برای سامان دادن امور اقتصادی دولت و انقلاب مناسبه.» بهشتی گفت: «اگه 500 هزار تومن خودتون رو بدید دستش، مطمئنید خیانت نمیکنه؟» ساکت شده بودند. گفت: «کار انقلاب، کار 500 هزار تومن نیست که تا این حد هم به او اعتماد ندارید.» مواظب بود بیش از توانایی و اطمینان، به کسی مسئولیت ندهد.

 بهترین تعقیبات
دستـورداده بـود تعقیـــبـات  نمــــــاز تـوی حـزب ممنــوع! مـی گفت: الآن بهترین تعقیبات، کارکردنه. الان فـرصـت خــدمتـــه. ثوابش هم از همه چیز بیشتره.

 محاکمه ی علنی
گزارش ها و تحقیقات ثابت کرده که دو قاضی تخلف کرده اند. گفت: «باید علنی محاکمه بشوند تا همه ببیند نظام اسلامی اهل تســاهل بــا مسئــول خــاطی نیست.» هر دو محاکمه شدند؛ علنی.

 خیلی حساس
به قاضی دادگاه نامه زده بود که: «شنیدم وقتی به مأموریت می روی، ساک خود را به همراهت می دهی. این نشانه ی تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.» قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود؛ مخصوصاً به رفتار قضات...

عمل به اعتقاد
بزرگ نوشته بودند: «النّظافه من الایمان» گفته بود: «این را بردارید؛ چون داخل نمازخانه غیر این را نشان می دهد.» گفت: «اگر به شعار اعتقاد دارید، عمل کنید.»

 انگشت گذاشتن روی نقاط مثبت
به جمع رو کرد و گفت: «قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخست وزیری می خوره؛ حیف که التقاط و نفاق داره. اگر نداشت، مناسب بود. توی بدترین حالت هم انگشت می گذاشت روی نقاط مثبت.

 رشد اسلام با صداقت
الآن بهترین موقعیته؛ برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم. آمار شهدای 15خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا. این ننگ به رژیم هم می چسبه! بهشتی بدون تعلّل گفت: «با دروغ می خواهید از اسلام دفاع کنید؟ اسلام با صداقت رشد می کنه نه دروغ.»

وقت متعلق به خانواده
همه جمع شده بودند برای جلسه باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره گفته بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش اخم باهنر رو که دید گفت: «بچه ها منتظرند. سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم.»

 قوانین انسانی
چراغ قرمز اول رو که رد کرد، بهشتی خیلی تحمل کرد چیزی نگه. دومین چراغ بود که دیگه صداش در اومد. گفت: «اگه از این هم بگذری دیگه نمیشه پشت سرت نماز خواند. تكرار گناه صغیره...» طرف با حالت حق به جانبی گفت: «اینها قانون طاغوته، باید سرپیچی کرد.» بهشتی با ناراحتی دست گذاشت رو داشبورد و محکم گفت: «اینها قوانین انسانیه، عین انسانیت.»

دور از ریا
بــا جـدیـّت مــی گفـت: «بهشتی سنّیه! “اَشهَد انَّ عَلیّاً وَلیّ الله” رو نمیگه.» گفته بود شب بیا پشـت سـرش نمـاز بخون تا بفهمی اشتباه می کنی.
به بهشتی هم سپرده بود که فلانی میاد این جمله رو بلند بگو. اذان و اقامه رو گفت؛ ولی خبری از این جمله نشد. به بهشتی اعتراض کرد که هر شب می گفتی، حالا امشب چرا؟
گفت: «اگه امشب می گفتم به خاطر اون آقا بود؛ ولی من که همه ی وجودم محبت علی(علیه السلام) است، چرا باید برای یک نفر بگویم؟»
--------------
بر گرفته شده از کتاب اسوه های تشکیلاتی

Share