جهان منتظر است - رسالت طلاب

آيت‌الله عبدالله جوادی آملی
انتظار
در مسائل علمی تا می توانیم باید بخواهیم و بگوئیم و برویم و بنویسیم و ارائه کنیم؛ راه هست. اگر کسی در خودش استعداد می بیند، خودش را هدر ندهد. این کار جایش در حوزه است. بدانیم مسئولیت خیلی مهم است و بدانیم جهان منتظر است

دو نکته را شایسته است در جمع شما اساتید و فضلا و طلاب گران قدر عرض کنیم؛ یکی مربوط به سخنان حکیمانه ی مقام معظم رهبری است، یکی هم مربوط به همه ی ما در همه ی شرائط است. آن چه ایشان اخیراً فرمودند- لزوم تحوّل در حوزه، رشد و بالندگی حوزه، ترقّی علمی حوزه که بتواند نیازهای داخل و خارج را بر طرف کند- شرحی می طلبد و آن این است: یک وقتی گفته می شد اُطْلُبُوا العِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ[وسائل الشیعة، ج 27، ص 27]، اما الآن جهان متوجه شده و می گوید اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لُو بِقُمٍ. این که می بینید هشتاد کشور یا صد کشور، کمتر یا بیشتر، از خاور و باختر میانه و دور می آیند ایران -بخشی در قم، بخشی در مشهد- روی حساب همین پیام است که اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لّوْ بِقُمٍ وَ لَوْ بِإیران. معلوم می شود که پیام انقلاب به شرق و غرب رسیده است. شما از آمریکای جنوبی و شمالی و مانند آن طلبه می بینید؛ از چین هم طلبه دارید. بین این شرق و غرب دور، طلبه های فراوانی در ایران زندگی می کنند. این ها آمده اند به ایران و منتظر معارف عمیق و دقیق اند. یعنی سطح بالائی از علم را می خواهند تا خودشان به اندازه ی استعدادشان درک کنند. این جا از عالمان متوسط کاری ساخته نیست. چون این عالمان متوسط در دیار خود آن ها هم هستند. این جا که می آیند، برای گرفتن حرف عمیق، حرف عریق، حرف های جر، حرف های مسترد، حرف های مُبرهن می آیند؛ این یک مطلب.
مطلب دوم که مربوط به بخش اول عرض من است - یعنی تحول، ترقی و تعالی حوزه - آن است که وجود مبارک رسول اکرم با سواد شدن را بر ما واجب کرده و فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَریضِةٌ [وسائل الشیعة، ج 27، ص 27]. درس خواندن را، عالم شدن را لازم کرده است، اما گفته چه بخوانید یا نگفته؟ گفته چه یاد بگیرید یا نگفته؟ گفته نیازها را توزیع کنید یا نگفته؟

سه گانه علم

آن وجود مبارک در عین حال که فرمود اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصّینِ و در عین حال که فرمود طَلَبُ العِلْمِ فَریضِة، آن حضرت- چنان که مرحوم کلینی و سایر محدّثان در جوامع روائی ما نقل کرده اند، فرمود الْعِلمُ ثَلاثِةٌ یا إنَّمَا الْعِلْمُ ثَلاثِةٌ. علوم فراوان است، امّا خطوط کلّی و خطوط اصلی علم سه رشته است؛ «آیةٌ محکمة»، «فریضةٌ عادلة» و «سنّةٌ قائمة»[الکافی، ج 1، ص 32]. این ها علومی است که ما در حوزه باید فرا بگیریم.
بخشی از این علوم الحمدلله در حوزه رایج است به نام فقه و اصول. اما بخش دیگرش که بخش عظیم سفارش حضرت است و با نام «آیة محکمة» در جمله ی اول قرار گرفته، یا نیست یا بسیار اندک است. تفسیر باید رایج باشد، فلسفه باید رایج باشد، کلام باید رایج باشد، بخش های عمیق مناظره ای باید رایج باشند، اما نیستند.
این طور نیست که آیة محکمة به معنی فقه باشد و فریضة عادلة هم به معنی فقه باشد و سنّة قائمة هم به معنی فقه باشد. حضرت این سه رشته را به عنوان سه رشته ی اساسی علم در حوزه ها واجب کرده است. آیة محکمة جهان بینی است، اصول دین و اعتقادات است. خوب، فرض کنیم معنی این ها، اعتقادات و جهان بینی باشد، بدون بررسی اشکالات شرق و غرب یا با بررسی؟ یک رخش می خواهد تا بار رستم را بکشد، یک فلسفه و حکمت متعالیه می خواهد. مگر می شود آدم خدا را ثابت کند بدون بررسی آن پنجاه اشکال انبار شده؟ حداقل پنجاه اشکال نقد جلوی پای آدم است.
آیة محکمة مربوط به جهان بینی است که آیا این جهان حادث است یا قدیم؟ خدا دارد یا ندارد؟ این جهان پایان پذیر هست یا نه؟ انسان با مرگ می پوسد یا از پوست به درمی آید؟ میلیون ها مردم می گویند انسان با مردن می پوسد. ما می گوئیم از پوست به درمی آید، مهاجرت است. این ها صدها اشکال نقد جلوی پای آدم است. این می شود آیة محکمة. این است تحوّلی که ایشان فرمودند و بالندگی و تکاملی که فرمودند. بر فرض شما در فقه و اصول الآن سی هزار یا چهل هزار شیخ انصاری داشته باشید، این مشکل شما را حل نمی کند. شبهه ی راسل و امثال راسل را که مکاسب حل نمی کند.
ما آیة محکمة می خواهیم و این آیة محکمة اولین سفارش وجود مبارک پیامبر است. فریضة عادلة می خواهیم، اخلاق می خواهیم. اخلاق غیر از روضه خوانی است، غیر از موعظه است، غیر از سخن خوانی و سخن رانی است.
آیا اخلاق مبدأ علمی دارد یا نه؟ مبادی علمیش کجاست؟ جاودانه است یا نه؟ نظیر رسوم و آداب و سنن ملّی است که تاریخ مصرفش گذشته باشد و هر ملّتی برای خودش یک اخلاق خاصی داشته باشد؟ یا اخلاق یک امر جاوید است؟ ابدی و ازلی است یا نِسبی؟ مبادا کسی خیال کند فن اخلاق در حد رسائل و مکاسب است. خیلی دشوارتر از این هاست؛ بررسی شئون نفس است. باید ثابت شود روح وجود دارد و روح مجرّد است و غرب و شرق ندارد تا شما بتوانید یک مطلبی منزّه از شرق و غرب ثابت کنید.
اگر کسی بخواهد بگوید حلال خدا این است إلی یومِ القِیامِة - یعنی زمان و زمین در آن اثر ندارد - باید چیزی را ثابت کند که نه متزمّن باشد و نه متمکّن. اگر روح و تجرّد آن ثابت شد و اگر نزاهت روح از تزمّن و تمکّن ثابت شد، آن وقت می توانید بگوئید این حلال إلی یومِ القِیامَة حلال است، این حرام إلی یومِ القِیامَة حرام است. برای هفت میلیارد بشر یک حکم داریم ما. نمی شود گفت که اختلاف زمان و زمین در این ها اثر دارد. زمانی و مکانی نیست. تا هم چنین چیزی را ثابت نکنید، این حرف ها پشتوانه ندارد.

حرف تازه

وقتی تحوّل در حوزه ثابت می شود که وقتی یک نفر چینی یا آمریکائی می آید ایران، بفهمد شما حرف تازه دارید. مبادا کسی بگوید این ها مشکل است! بله خیلی مشکل است، امّا قوی تر از این مشکلات، ارواح مجرّدی است که ذات أقدس إله به انسان داده و به انسان از فیض خود چیزی افاضه کرده است. فرمود: من در انسان یک چیزی به عنوان ودیعه گذاشته ام که می تواند امانت های الهی را حفظ کند. «یای» نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی[حجر، 29] شرف انسانیت است. یک تعبیری دارد جناب سنائی که مبادا شما به این فکر باشید که کعبه را با زر و زیور بیارائید یا با پارچه ی زربافت بیارائید. فکر تزئین کعبه با پرده ی زرّین، خیالی باطل است.

کعبه را جامه کردن از هوس است
یای بیتی جمال کعبه بَس است[دیوان حکیم سنائی]

کعبه یک زینت دارد و آن «یای» بیتی است که ذات أقدس إله به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام فرمود: طَهِّرا بَیْتِی[بقره، 125]. همین که این بیت به الله اضافه شد، زینت و جمال کعبه است. شما می خواهید کعبه را با زر و زیور بیارائید؟! زینت انسان و زیور انسان هم به همان «یای» نَفَختُ فِیهِ مِنْ رُوحِی است. اگر انسان از روح خدا طرفی بسته است و بهره ای دارد، برای او فراگیری آیة محکمة، فریضة عادلة، سنّة قائمة سهل است.
بزرگان ما وقتی دست به قلم بردند، چیزهائی نوشتند که فخر عالم شد. الآن مشرق و مغرب عالم، وقتی می خواهند تفسیر نگاه کنند، تفسیر مرحوم طبرسی را می بینند. مجمع البیان را سنّی خیلی متعصّب و متصلّب هم کاملاً می خواند و استفاده می کند و چاپ می کند. مقتدرترین کشور مرکز تسنن، مصر است. سابقه ی علمی و قدرت علمی مصر معلوم است. آن ها مجمع البیان را چاپ می کنند و محور قرار می دهند. وقتی ایران داشت جشن 2500 ساله اش را می گرفت، کسانی که از مصر می آمدند، می گفتند: ما از کشوری آمده ایم که جشن 6000 ساله اش را پشت سر گذاشته، به شمایی که دارید جشن 2500 ساله می گیرید، تبریک می گوئیم. یعنی شما اگر 2500 سال شناسنامه دارید، شناسنامه ی ما 6000 ساله است. این مصر با همه ی قدرتمندیش مجمع البیان را چاپ می کند. چون مرحوم طبرسی عاقلانه و عالمانه حرف می زند و از ولایت عاقلانه دفاع می کند؛ بدون این که کسی را بشوراند.
راز این که بعضی از کتاب ها شیعه پسند یا سنّی پسند است و سالیان متمادی می ماند، همان خردمندی و عقل آن هاست. نمونه اش کار مرحوم سید رضی رضوان الله تعالی علیه است. خیلی ها کلمات نورانی حضرت امیر را جمع کرده اند، امّا سید رضی اَعقَل از همه بود. او اگر کلمات نورانی حضرت امیر را جمع می کرد و تند و تیزها و صبّ و لعن ها را هم می آورد که دیگر نهج البلاغه نهج البلاغه نبود. این که بیشترین شرح را سنّی ها روی نهج البلاغه نوشته اند، برای این است که سید رضی، عاقلانه جمع کرده است. حرف های تند و تیز را که با اتحاد ملی و انسجام اسلامی خیلی هماهنگ نیست و در حدّ گِله است، آن ها را کلّاً گذاشته کنار. وقتی وجود مبارک حضرت امیر را با طناب به مسجد بردند، حضرت بالأخره چهارتا حرف زد دیگر! اما آن حرف ها در نهج البلاغه نیست. حرف هایی که وحدت را به هم می زند نیست. حق با حضرت بود، اما گفتن در آن شرایط مصلحت نبود. مگر حضرت را با سلام و صلوات بردند مسجد؟
در نامه هایی که در نهج البلاغه هست، چیزی که معاویه ی ملعون برای حضرت نوشته: تو یادت باید باشد که با طناب بردندت! در نهج البلاغه نیست، ولی جوابش هست. فرمود: بله، من که انکار نکردم؛ این افتخار من است که من تسلیم زور نمی شوم، مگر با طناب[نهج البلاغة، نامه 28]. امّا چه گفته شد، چه طور بردند، حضرت در موقع با طناب بردن چه فرمود، آن ها در نهج البلاغه نیست. این عقل سید رضی است.
بیشترین و مهم ترین شرح ها از نهج البلاغه- به استثنای شرح مرحوم إبن میثم- مال همین سنّی هاست. إبن أبی الحدید می گوید من فکر نمی کردم کمتر از چهارده سال طول بکشد، ولی خدا را شاکرم که ده سال طول کشید تا من این کتاب را شرح کردم. مرحوم أمین الإسلام طبرسی یک کتاب نوشته و از آیه ی ولایت در بحث «إنَّمَا وَلِیکُمُ الله[مائده، 55]» دفاع کرده، از ولایت در آیات مباهله، تطهیر و غیره دفاع کرده؛ عمیقاً دفاع کرده، ولی بهانه ای به دست کسی نداده است. اگر چهارتا صبّ و چهارتا لعن و طرد و شتم در این کتاب بود، دیگر در مصر این کتاب طرف دار نداشت و ممکن نبود الآن کسی بگوید فلان سال، سال اتّحاد ملّی و انسجام اسلامی است.
همه ی ما باید کار بکنیم و وظیفه داریم. هر کسی در حدّ خود. استعدادهایمان هم یک سان نیست. خیلی هم نباید تلاش کنیم که خودمان را به اوج برسانیم. هر کسی خودش می داند که چقدر مستعد است.
در اوائل طلبگی ما در آمل، دو نفر از علمای شهر، شاگردان مرحوم آخوند بودند؛ بعد قسمت مهم شاگردان مرحوم آقا ضیاء و نائینی (رضوان الله علیهم أجمعین) بودند. یکی از این دو بزرگوار که شاگرد مرحوم آخوند بود، در جمع طلبه ها و روحانیان، فرمود: اگر همه ی شما طلبه ها در حدّ خود من که شاگرد آخوند و ممتاز بودم؛ بودید، فایده ای نداشت. اگر در حدّ مثلاً فلان شخص هم بودید، این مشکل حل نمی شد. بسیاری از این روستاها، بسیاری از مردم شهر از من استفاده می کنند، اما من به درد آن ها نمی خورم! اگر همه ی طلبه ها مثل علامه ی طباطبائی بودند هم به درد مردم نمی خوردند! حالا بر فرض شدید علامه، مگر علامه مشکل روستاها و شهرستان ها را حل می کند؟ این بزرگوار در آمل، شصت سال قبل فرمود: ممکن است کسی یک مقداری درس خوانده به اندازه ی استعدادش و بعد رفته روستا، ولی واقعاً دارد مردم را هدایت می کند؛ شاید او در قیامت بهتر از من موفّق باشد و اجرش بیشتر باشد. این به اخلاص برمی گردد، این به کارکرد برمی گردد.

استعداد و مسؤولیت

همه ی ما موظّفیم عالمانه و محقّقانه درس بخوانیم، به مقداری که می توانیم. هیچ نباید نگران باشیم که چرا استعداد من این قدر است، استعداد من بالا نیست، به ما این مقدار دادند. إنَّ الغِنی وَ الفَقرَ بَعْدَ العَرضِ عَلَی اللهِ[نهج البلاغة، کلمات قصار، 452]. هر کسی هر اندازه استعداد دارد، به همان اندازه مسئول است، ولی ما نباید بگوئیم از ما برنمی آید. شاید از ما برآمد. آن روزی که امین الإسلام طبرسی طلبه بود، فکر نمی کردند او مجمع البیان بنویسد، یا صاحب احتجاج طبرسی احتجاج بنویسد، یا صاحب مناقب، مناقب شهرآشوب بنویسد، یا مرحوم ملاصالح ساروی، شرح اصول کافی بنویسد. قدم به قدم این مناطق، زرخیز است. مهم ترین کتاب را این ها نوشتند؛ همین ها که طلبه بودند.
ما شناسنامه داریم. بچه های شیرخوارگاه و پرورشگاه و آن هایی که در بهزیستی زندگی می کنند، غالباً به جایی نمی رسند؛ چون نمی دانند پدران و مادرانشان کیست. این ها شناسنامه ندارند. اما بچه هایی که شناسنامه و تبار دارند، غالباً به جایی می رسند. می گویند اجداد ما فلان بودند، ما چرا این راه را طی نکنیم؟ راز این که بچه های شیرخوارگاه غالباً به جائی نمی رسند، این است که احساس نمی کنند بتوانند به جایی برسند، اما ما شناسنامه داریم. این رجال علمی شناسنامه ی ماست. الآن وقتی اَلمنار و امثال او از تفسیر طبری نام می برند، می گویند طبری امامُ المفسّرین است. [...] ما شناسنامه داریم. از ما مردان جهانی برخاسته اند، مردان خاورمیانه ای و محلّی هم برخاسته اند. نمی توانیم بگوئیم آیة محکمة یا فریضة قائمة یا سنّة عادلة مال ما نیست. مادامی که باسواد نشویم، حوزه تحوّل پیدا نمی کند. سواد هم این نیست.
یک وقتی هم در نجف، هم در تهران یک کوچه به نام کوچه ی صد تومانی بود، الآن هم هست. رازش این بود که یک تاجری در آن کوچه زندگی می کرد که سرمایه اش صد تومان بود. آن روز صد تومان بیشترین و مهم ترین ثروت بود. روزی اگر کسی واقعاً می توانست کفایه و مکاسب را خوب تدریس کند، جزو فضلای نامی بود، امّا الآن رائج و دارک است. این مقدار سواد، سواد نیست. این ارتباط دنیا به هم، پیدایش شبهه ها، القای اشکالات روزافزون کمرشکن و نفس گیر، این یک سواد خیلی عمیق می خواهد. اگر کسی واقعاً مسلّط شد که خوب رسائل و مکاسب تدریس کند، تازه اوّل درس خواندن اوست.
من وقتی وارد قم شدم و به درس مرحوم علامه ی طباطبائی رفتم، چون بخش وسیع درس ها را در تهران دیده بودم، پیشاپیش مطالعه می کردم و می دیدم که این درس خیلی برای من نافع نیست؛ اما وقتی وارد جلسات خصوصی علامه شدم، نفس گیر شد. در اصفهان وقتی زیر آن گنبد بزرگ مسجد امام یک صدا دادی، هفت بار جواب می شنوی. آدم وقتی از علامه یک سئوال و اشکال می کرد، می دید از هفت طرف جواب می دهد. آن جا تازه فهمیدم اوّل درس خواندن من است.
اگر کسی یک استعداد راقی در خودش حس می کند، نباید بگوید همین مقدار بس است. این تازه طلیعه ی فضل است. چرا ما به اندازه ی امینُ الإسلام و بالاتر از او نشویم؟ این را که تقسیم نکرده اند. در امور دنیا و مادی گفتند بَس است، امّا در امور معنوی گفتند بگو زِدنی زِدنی زِدنی. این رَبِّ زِدنِی عِلماً[کهف، 114] مال همه است؛ کوثر است، مزیدش ضرر ندارد؛ تکاثر نیست که به ما بگویند قانع باش. در مسائل علمی تا می توانیم باید بخواهیم و بگوئیم و برویم و بنویسیم و ارائه کنیم؛ راه هست. اگر کسی در خودش استعداد می بیند، خودش را هدر ندهد. این کار جایش در حوزه است. بدانیم مسئولیت خیلی مهم است و بدانیم جهان منتظر است. وقتی یک کتاب عمیق علمی در قم نوشته می شود، قبل از این که ایرانی ها بفهمند، به شرق یا غرب می رود. می گوئید نه؟ تجربه کنید. آن ها که ترقّی کرده اند، بی جا ترقّی نکردند. بالأخره سرزمین، سرزمین ارسطو و افلاطون است. آن ها به دنبال علمند، تشنه ی علمند. همین که یک مطلب علمی یک جایی منتشر شود، آن ها به سراغش می آیند.
ما موظّفیم آیة محکمة، فریضة عادلة و سنّة قائمة را ارائه کنیم. یعنی جهان بینی و حکمت و کلام و علوم اعتقادی یک بخش، اخلاق و مانند آن بخش دیگر، فقه و اصول هم بخش دیگر. پس بخش اوّل این بود که ما جواب علمی جهان منتظر را چگونه ارائه کنیم؟ با سواد سطح بالا تا دیگر ما را جهان سوّم و چهارم نبینند. اگر از نظر تکنولوژی و صنایع و امثال ذلک جهان سوّم هستیم، در قرآن و عترت جهان اوّلیم. ما را در معارف و علوم باید جهان اوّل بدانند. آن ها که چیزی ندارند. بسیاری از آن ها واقعاً خوابند. اَلنّاسُ نِیامٌ إذا ماتُوا اِنْتَبَهُوا[بحار الأنوار، ج 4، ص43]. ما نباید بگوئیم همان طوری که در ساخت و ساز و اتومبیل سازی و غیره جهان سوّم هستیم، در معارف و در الهیات هم جهان سوّم باشیم. باید در الهیات جهان اوّل باشیم.

این شرف ماست

امّا بخش دوّم عرضم این است که با مردم چگونه رفتار کنیم. این کشور- جاهای دیگر بحث خاصّ خودشان را دارند- که الآن هفتاد میلیون جمعیت دارد، ما خیلی خوش باورانه بخواهیم سخن بگوئیم، یک میلیون دینشان را از قرآن و روایات دارند. یعنی محقّقانه و طبق فلان آیه و طبق فلان روایتی که کلینی یا صدوق و شیخ طوسی رضوان الله علیهم نقل کرده اند که به استناد این روایات و قرآن دینشان را داشته باشند. امّا 69 میلیون، یعنی اکثریت قاطع، دینشان را از شما روحانیان دارند. این مردم دینشان را از حسینیه و مسجد و منبر دارند. دیگر نمی گویند کلینی این چنین گفته یا صدوق این طور گفته است. کاری که روحانیت کرده و می کند به لطف الهی، احدی نکرده و نمی تواند بکند و از دیگری ساخته نیست. مهم ترین خدمت را همین حسینیه و مسجد و محراب و سخن رانی و ماه مبارک رمضان و محرّم سالار شهیدان می کند. از این خدمت بالاتر نیست و از هیچ کسی هم برنمی آید. این کشور هم با همین حسینیه و مسجد زنده است.
در جنگ جهانی اوّل بیگانه حمله کرد؛ هرچه خواست گرفت، ما تقدیم کردیم. در جنگ جهانی دوّم بیگانه حمله کرد، هرچه خواست، ایران تقدیم کرد. در کودتای ننگین 28 مرداد سال 32 شمسی، بیگانه در درون شورش کرد و هر چه خواست، گرفت؛ ما هم تسلیم شدیم. یکی نفت را برده، یکی گاز را برده، یکی استقلال را برده، یکی آزادی را برده، ما را ژاندارم منطقه کردند مثلاً. اما وقتی انقلاب اسلامی شد و روحانیت و حسینیه و مسجد قیام کرد و امام رهبریش را به عهده گرفت، هرچه خواستیم، گرفتیم؛ استقلالمان را گرفتیم، آزادی و امنیتمان را گرفتیم. این شرف ماست.
ایران بدون حسینیه و مسجد، جنگ جهانی اوّل و دوّم را می بیند و کودتای ننگین 28 مرداد را. ایران با حسینیه و مسجد انقلاب اسلامی را می بیند. شرف این مردم و این مملکت از همین حسینیه ها و مسجدهاست؛ به وسیله ی آقایان روحانی و مبلغ. کار کمی نیست.
این که می بینید بیگانه واقعاً می ترسد؛ به عراق و افغانستان حمله کرد، شیوخ خلیج فارس را خرید، اما نمی تواند به ایران طمع کند، به برکت همین منبر است. مهم ترین و برجسته ترین و شایسته ترین کاری که در استقلال و آزادی ایران انجام شد، به وسیله ی روحانیت بود و مسجد و منبر و دین. مردم دینشان را از همین علما و مسجد و نماز جماعت و جمعه دارند. این مردم از این لباس توقّع خاص دارند و آن توقّع در این چهارچوب های علمی مطرح می شود.

در جان مردم

چهارچوب های علمی این است که اگر کسی اهل تحقیق و خردورزی باشد و در حکمت نظری بخواهد کار کند، می گوید اُنظُر إلی مَا قال[غُررالحکم، ص 58]. می خواهد فیزیک دان باشد یا ریاضی دان و شیمی دان و کیهان شناس و غیره، می گوید: این استاد است، چه کار داریم یهودی است یا مسلمان؟ باید ببینیم فیزیک را خوب درس می گوید یا نه. این اُنظُر إلی مَا قال است. در ریاضیات و فیزیک و شیمی و زمین شناسی و مانند آن هم همین طور است. دین ما این بخش را امضا کرده است. امّا اگر کسی بخواهد علوم انسانی را فرا بگیرد و انسان بشود و از کرامت انسانی طرفی ببندد و خلیفة الله شود، دیگر به او نمی گویند اُنظُر إلی مَا قالْ؛ می گویند: اُنظُر إلَی مَا فَعَلْ. ببینید این آقا چه کار می کند. این اُنظُر إلی مَا فَعَلْ بنای رسمی اکثر مردم است. در علوم انسانی قرار است این آدم باتقوا شود، اهل نماز شود، اهل صداقت و فلاح و صلاح و نَجاح بشود. چنین کسی را «فعل» رهبری می کند و نه «قول». اُنظُر إلی مَا فَعَلْ، نه اُنظُر إلی مَا قالْ.
شاید بیشتر مردم نتوانند این را تحلیل کنند که حوزه ی علم تجربی کجاست و قلمرو علم تجریدی کجا؟ کجا جای اُنظُر إلی مَا قالْ است و کجا جای اُنظُر إلی مَا فَعَلَ، ولی درونش را که بشکافی، همین درمی آید. اگر درون توده ی مردم را تحلیل کنید، حرف کسی را باور می کنند که یصَدِّقُ فِعلُهُ قُولَه [الکافی، ج1، ص 36]. ذیل آیه ی إنَّمَا یخشَی اللهَ مِنْ عِبادِهِ العُلماءُ[فاطر، 28] چنین حدیثی هم هست. اُنظُر إلی مَا فَعَلْ در درون این مردم نهادینه شده است.
این ها کار ما را می خواهد. ما تا کار طاهر تحویل ندهیم، در جان مردم اثر نمی کند. ما که نمی خواهیم سخن خوانی کنیم و یک چیزی را بنویسیم و بخوانیم فقط. می خواهیم این راه را برویم که «قُولُوا فِی اَنفُسِهِمْ قُولاً بَلیغاً»، نه «فِی آذانِهِمْ». آن که در آیه است، این است که حرف را به جان مردم برسان، نه به گوش مردم. آیا ما در سخن رانی ها حرف نو داریم؟ نه. هر چه روی منبرها می گوئیم، مکرر مردم شنیده اند؛ چه حلال است، چه حرام است، چه بَد است ، چه خوب است، چه جهنّم می آورد، چه بهشت می آورد. این را مکرر در مکرر شنیده اند. ما نمی خواهیم سخن رانی کنیم؛ می خواهیم این مطالب برود در جان مردم. این با سخن رانی کردن حل نمی شود.
اگر سخن ها عالمانه و عادلانه بود، این تلفیق می شود. ذات أقدس إله فرمود: تو عالمانه و عادلانه حرف بزن، من به جان این ها می رسانم؛ آن به عهده ی من. وَ قُولُوا فِی اَنفُسِهِمْ قُولاً بَلیغاً[نساء، 63]. بنابراین ما می خواهیم مردم اصلاح بشوند. همین مردم اصلاح شده این کارهای بزرگ را کردند. مردم وقتی صالح می شوند که از ما فعل طیب و طاهر ببینند. پس اُنظُر إلی مَا قالَ مربوط به حکمت نظری و علوم تجربی است، اُنظُر إلی مَا فَعَلَ مربوط به علوم انسانی است.
قرآن کریم که جامع بین علم و عمل است، یعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَةَ[آل عمران، 164] از یک سو و یُزَکّیهِمْ[آل عمران، 164] از سوی دیگر، به ما این سفارش ها را کرده:

هم خوب حرف بزنید، هم حرف خوب؛ یک.
هم به گفتارتان معتقد باشید و عمل کنید؛ دو.

اگر خوب حرف بزنید امّا حرف خوب نزنید، در جامعه اثر ندارد. حرف خوب نزنید ولی خوب سخن رانی کنید یا بالعکس، یکی از این ها باشد، گوش پذیر و جان نشین نیست. وجود مبارک موسی کلیم به ذات أقدس إله عرض کرد برادر من هم خوب حرف می زند و هم حرف خوب می زند؛ او را یاور من قرار بده. هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِسانَاً[قصص، 34]. یعنی هم خوب بلد است حرف بزند و شیرین سخن رانی می کند و هم حرف های خوب می زند. تنها عصا کافی نیست. درست است این عصا اژدها می شود، ولی همه را که نمی شود با اژدها ترساند. هُوَ اَفصَحُ مِنّی لِساناً. قلم خوب، بیان خوب تأثیر بسزایی دارد در هدایت مردم.
از سوی دیگر فرمود این را با عمل، روح ببخشید. شاید تعبیر شریف امام صادق علیه السلام را ذیل آیه ی نورانی فَلْیَنْظُرِ الإنسانُ إلی طَعامِهِ [عبس، 24] را دیده باشید. مرحوم فیض نقل کرده که حضرت فرمود این طعام جامع است؛ علم را هم شامل می شود. انسانی که می خواهد بفهمد علم و حرف را از چه کسی می گیرد، فَلینظُرِ الإنسانُ إلی طَعامِهِ اَیْ إلی عِلْمِهِ الََََّذی یأخُذ عَمَّنْ یأخُذ [وسائل الشیعه، ج 27، ص 65]. ببیند این علم را از چه کسی دارد می گیرد.
بیان نورانی امام صادق علیه السلام ذیل این آیه در درون همه ی مستمعان ما هست. آن ها می خواهند ببینند حرف را از چه کسی می شنوند؟ متعلّم اند و می خواهند ببینند معلّمانشان چه گروهی اند؟ آیا باور دارند حرف های خودشان را یا کاسب اند و سخن رانی فروش و فقه فروش؟ اگر این گونه باشند، مردم حرفشان را گوش نمی دهند.
ما باید در جان مردم اثر کنیم؛ و این راه دارد. راهش هم علم و عمل صالح ماست. بقیه را ذات أقدس إله در درون مردم نهادینه می کند. آن که مقلّبِ قلوب است، دل ها را آماده می کند وگرنه از گوشی به گوشی رد می شود.

 

منبع: از دیدار با حوزویان استان مازندران؛ قم، 6 دی ماه 1386/ به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری

Share