نگاهی به برخی مؤلفه‌ های فرهنگی و اقتصادی از نگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله

سید محمود طاهری
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم

میان «فرهنگ» و «اقتصاد»، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد، و این  دو همواره بر یکدیگر تأثیر می گذارند، به گونه ای که نمی توان، تنها به یکی از این دو بدون توجه و اهتمام به دیگری پرداخت. توضیح آنکه، همان گونه که «فرهنگ»، بدون تکیه گاهی به نام اقتصاد، نه تنها از رشد مطلوب و شایسته برخودار نیست؛ چه بسا همه کارکردهای آن، تا اندازه کارکردهای اقتصادی و به منظور درآمدزایی، تنزّل یابد و از کارکردهای مهمی چون ترویج اندیشه، گسترش دانش باز بماند. اقتصادِ بدون «فرهنگ» نیز این چنین است که چون فاقد پشتوانه ای به نام فرهنگ صحیح است، به میدانی برای رقابت های ناسالم؛ سودپرستی؛ استثمار؛ و تبعیض تبدیل شده، زمینه ای برای رشد انواع رباخواری ها؛ رشوه طلبی ها؛ مشاغل کاذب و... خواهد شد. همین نکته، پرداختن هم زمان به فرهنگ و اقتصاد را ضروری و گریزناپذیر می کند. افزون بر این، با توجه به رشد فرهنگی جامعه، اقتصاد را نیز مورد توجه قرار داد، چنانکه می بایست در کنار اهتمام به رشد اقتصادی جامعه، نسبت به تعالی فرهنگی نیز اهتمام ورزید.

بی گمان از ثمره های اقتصاد سالم و شکوفا آن است که ـ به طور طبیعی ـ مایه فراغت خاطر شده به آرامش قلب بیانجامد، و بدیهی است که درون مایه هایی فرهنگی چون دین داری، معنویت گرایی، تولید دانش و... آنگاه به حدّ مطلوب خود خواهد رسید که از پشتوانه های شایسته ای برخوردار باشند. در نتیجه، رشد فرهنگ در گرو رشد اقتصاد خواهد بود. از آن سو نیز، آنگاه که فرهنگ جامعه ای به درستی رشد کند، اقتصاد نیز رشد خواهد کرد؛ زیرا از کارکردهای «فرهنگ»، مسئولیت آفرینی و سوق دادن افراد جامعه به سوی کار وکوشش و تلاش است، و طبیعی است که هر جا کار و کوشش و تلاش است، رونق اقتصادای نیز خواهد بود.

حاصل سخن آنکه اثرگذاری هرکدام از فرهنگ و اقتصاد بر یکدیگر، هر دو را هم زمان در اولویت قرار داده است و از برجستگی دادن به یکی از این دو در رویکرد به آنها پیشگیری می کند. از این سخن، حکمت نام گذاری سال 1393 ـ هم زمان ـ به فرهنگ و اقتصاد، آشکار می شود. آنچه در این نوشتار می آید، گامی است در راستای اولویت بخشیِ هم زمان به اقتصاد و فرهنگ، آن هم برآمده از سخنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله .

فصل اول: مؤلفه  های فرهنگی

1. دانش اندوزی

دانش را می توان، یکی از اصلی ترین مؤلفه های فرهنگی یک جامعه به شمار آورد. اساساً فرهنگ بدون دانش، تهی و بی مایه خواهد بود و فرهنگ آنگاه شکل درست و قابل قبولی خواهد گرفت که از دانش، مایه ور شده باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از هر فرصتی برای تشویق مسلمانان به فراگیری دانش استفاده می کرد. در حکایتی آمده است که: آن حضرت روزی وارد مسجد مدینه شد و چشمش به دو گروه افتاد که هر کدام سرگرم کاری بودند: یک دسته در حال عبادت و ذکر بودند و گروه دوم سرگرم مذاکره علمی و یاد دادن و فراگرفتن علم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. آن گاه به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: «هر دو گروه کار نیک می کنند و بر جاده خیر و سعادتند. اما من برای تعلیم و دانا کردن مبعوث شدم.» سپس آن حضرت به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تَعلّم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست. (غزالی، 1384، ج1، ص73)

در حکایت دیگری می خوانیم:

مردی از انصار نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و سؤال کرد: یا رسول الله! اگر جنازه کسی در میان است و باید تشییع شود و سپس دفن شود و مجلسی علمی هم هست که از شرکت در آن بهره مند می شویم، و ما اگر بخواهیم در هر کدام از این دو شرکت کنیم از دیگری محروم می مانیم، تو کدام را بیشتر دوست می داری تا من در آن شرکت کنم؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اگر افراد دیگری هستند که به کار جنازه برسند، در مجلس علم شرکت کن. همانا که شرکت در یک مجلس علمی، از حضور در هزار تشییع جنازه و از عیادت هزار بیمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم صدقه و هزار حج غیر واجب بهتر است. مگر نمی دانی که به وسیله علم است که خدا اطاعت می شود، و مورد عبادتِ قرار می گیرد. همان که خیر دنیا و آخرت، با علم همراه است، چنان که شرّ دنیا و آخرت با جهل همراه است. (مجلسی، 1403ه‍ .ق، ج1، ص204)

باری پیغمبر در عمل، مسلمین را به آموختن علم، بسیار تشویق می کرد، چنان که بعد از جنگ بدر، هرکس از اسیران که نمی توانست برای آزادی خویش فدیه بپردازد، در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می آموخت، آزادی می یافت. همچنین به تشویق پیامبر بود که زید بن ثابت، زبان عبری یا سریانی ـ یا هر دو زبان ـ را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب، سبب می شد که صحابه به جست وجوی علم روی آورند، چنان که که عبدالله بن عباس به کتب تورات و به قولی نیز به زبان سریانی احاطه پیدا کرده بود. (زرین کوب، 1380، صص26 و 27) گفتنی است که در ابتدا علم مورد توصیه اسلام عبارت بود از معرفت قرآن و دین، بعدها تمام علوم دیگر به سبب ضرورتی که گه گاه در فهم و تفسیر قرآن وآداب و مناسک دینی تأثیر داشتند، مورد توجه مسلمین واقع شد و مخصوصاً علم طب نیز مورد توجه خاص مسلمین گردید. تدریجاً هر علم که در قوام دنیا از آن گریزی نبود و نبودِ آن علم، موجب نقصان و تزلزل در امر زندگی می شد، جزء واجب کفایی شد. به این ترتیب، پایه اصلی علم و تمدن اسلام در خود اسلام شکل گرفت و از خودِ اسلام سرچشمه گرفت. (همان، صص 26 و 27)

2. فراگیری دانش از همگان

هیچ جامعه ای از نظر دانش، مستقل و خودکفا نیست، و خداوند، همه علوم را تنها به یک جامعه نداده است. معنای این سخن آن است که جامعه های انسانی، از نظر دانش به یکدیگر نیازمندند، در نتیجه می بایست، دانش را از هر که دارای دانش است آموخت، گرچه از کسی باشد که مسلمان نبوده و به آیینی غیر آیین اسلام پای بند است؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «علم را بجویید، حتی اگر در چین باشد.» (بحارالانوار، 1403ه‍ .ق، ج1، ص18) و باز فرمود: «حکمت، گم شده مؤمن است، آن را هر جا بیابد، می ستاند.» (شهید ثانی، 1380، ص240) بی گمان، رشد و شکوفایی فرهنگ یک کشور در گرو دانش اندوزی مردمان آن کشور است و دانش اندوزی نیز در صورتی به کمال خود نزدیک می شود که دانش های سرزمین های دیگر نیز بدان، ضمیمه شود. «جالب این است که اسلام در حالی که تکیه کردن مسلمانان بر غیر مسلمانان و وابستگی به آنها را جایز ندانسته است، در مورد فراگیری علم، چنین مرزی را قائل نمی شود، و گرفتن علم از هر منبع صاحب علمی را توصیه می کند. به همین دلیل، در قرون اولیه هجری، تنها علمای مسلمان نبودند که از سوی مسلمین مورد تجلیل قرار می گرفتند، بلکه علمای غیر مسلمان نیز مورد تکریم بودند». (گلشنی؛ 1380، صص 100 و 101) چنان که درباره عالم بزرگ شیعی، مرحوم سید رضی نقل است که وقتی ابواسحاق ابراهیم بن هلال حرّانی صابی ـ که دانشمندی غیر مسلمان بود ـ فوت کرد، قصیده ای در ستایش او گفت که با این بیت آغاز می شود:

أَرَأَیْتَ مَنْ حَمَلُوا عَلَی الْأَعْوادِ؟

أَرَأَیْتَ کَیْفَ خَباضِیاء النادی؟

دیدی چه کسی را بر روی چوب ها (تابوت) می بردند؟

دیدی شمع انجمن، چه سان خاموش گشت؟ ج

و چون مردم بر سید رضی خُرده گرفتند که چرا در سوک مردی صائبی، شعر می سراید، فرمود:

من در حقیقت، فضل و مقامِ علمی او را ستودم [و نه دین و آیین او را] (شمس الدین احمد بن خلکان، 1381، ج1، ص31)

و این سنّت حسنه فرا گرفتن علم از هر منبع ذی  علم، به شدت دنبال می شد و مسلمانان علوم و فنون را در هر جا می یافتند، جذب می کردند و در این کار تعصبی به خرج نمی دادند.

ازاین رو، در اندک زمانی، علوم گوناگون را فرا گرفتند و آنها را در مجموعه ای سازگار با روح اسلام درآمیختند. (گلشنی، 1380، ص100) شهید مطهری در این باره می نویسد: «در اوایل قرن دوم هجری که آن همه شور و نشاط اسلام برقرار بود و بازار اسلام داغ و پررونق بود همه علوم خارجی ها را از ایرانی و رومی و هندی و یونانی و هرجا که دست رسی داشتند، ترجمه کردند و وارد دنیای اسلام نمودند. علت این امر چه بود و چطور دنیای اسلام عکس العمل مخالف نشان نداد؟ علتش همین بود که در این تعلیمات آمده بود که: «علم را بجویید، حتی اگر در چین باشد.» این تعلیمات زمینه را آماده کرده بود که اگر در دورترین سرزمین ها، چنین کتابی را پیدا می کردند، مانع از ترجمه اش نمی شدند. مثلاً عبدالله مقفع، که منطق ارسطو را ترجمه کرد، در زمان امام صادق علیه السلام بود. از قبل از زمان امام صادق علیه السلام ، بلکه از زمان بنی امیه، این کارها شروع شده بود و در زمان امام صادق علیه السلام اوج گرفت. در زمان هارون و مأمون، و در عصر ائمه علیهم السلام با چه شدّتی علوم ترجمه شد. ما در میان احادیث و اخبار ائمه علیهم السلام که این همه با چشم نقد به خلفا نگاه کردند و انحرافات آنها را مکرر بازگو می کردند، در یک حدیث نمی بینیم که بگویند که: یکی از چیزهایی که اینها کار را خراب کردند، این بود که علوم ملت های کافر را از یونان و روم و هند و ایران ترجمه کردند و وارد دنیای اسلام نمودند. اصلاً چنین نقدی را از جانب آن بزرگواران، نسبت به خلفا نمی بینیم». (مطهری، 1374، صص 277 و 278)

3. عقل ورزی

در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «إِنَّما یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ؛ همه خیر و خوبی، تنها، به وسیله عقل، به دست می آید.» (حرّانی، 1383، ص54) بر اساس این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله آنگاه می توان، از «فرهنگ» برخوردار بود، که عاقل بوده، از گوهر عقل برخوردار بود؛ چراکه فرهنگ، مصداقی از «خیر» است، و چنان که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود، تنها هنگامی که بر جامعه ای، عقل ورزی حاکم باشد، می توان به «خیر» ـ که یکی از مصادیق آن فرهنگ است ـ دست یافت. از آن حضرت در حدیثی دیگر آمده است: «همان که برای هر چیزی اسباب ساز و برگی است، و اسباب و ساز و برگ مؤمن، عقل اوست؛ و همانا برای هر چیزی، مرکَبی است و مرکبِ شخص، عقل اوست؛ و همانا که برای هر چیزی، ستونی است، و ستون دین، عقل است؛ و همانا که برای هر تاجری، بضاعتی است، و بضاعت کوشش کنندگان، عقل است». (احیاء علوم  الدین، 1384، ج1، ص193)

عایشه نقل می کند که از پیغمبر پرسیدم که مردم در دنیا، به وسیله چه چیزی از همدیگر برتری می یابند؟ فرمود: به وسیله عقل. پرسیدم: در آخرت نیز چه؟ فرمود: به وسیله عقل. پرسیدم: مگر نه آن است که مردم در روز قیامت بر اساس اعمالشان پاداش داده می شوند [پس برتری آنها در آخرت باید بر اساس اعمال آنها باشد و نه عقل آنها] فرمود: ای عایشه آنها هیچ عملی نتوانستند انجام دهند، مگر به اندازه عقلی که خدا به آنها داده است. پس به اندازه آنچه از عقل به آنها داده شد عمل کردند؛ و به اندازه آنچه عمل کردند؛ [در آخرت] پاداش می یابند. (همان)

در حدیثی دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است: «شخصی در اثر خوش خُلقی به مقام روزه دارِ شب زنده دار، می رسد، و حُسن خلق شخص به کمالِ خود نمی رسد مگر آنکه عقل او کامل شود، و آنگاه که عقل شخص کامل شد، ایمان او کامل شده و از پروردگارش اطاعت می کند». (همان، ص191)

امام محمد غزالی می نویسد:

«عقل منبع علم و خاستگاه و اساس آن است. و علم از عقل به منزله میوه از درخت، و روشنایی از خورشید و بینایی از چشم است. و چیزی که وسیله سعادت دنیا و آخرت است، چگونه می تواند شریف و گران بها نباشد؟ چه، حتی حیوانات نیز با همه کاستی هایی که در تمییز دادن دارند، عقل را بزرگ می دارند، و تو می بینی که حیوانی، با همه بزرگی جثّه و قوّت حمله و درندگی ای که دارد، وقتی آدمی را می بیند، از او می ترسد؛ چرا که درک می کند، آدمی از حیله هایی برخوردار است که باید از او گریخت. و از برای اهمیت دادن به عقل است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «پیر در میان قوم خود، همانند پیامبر در میان امتش می باشد.» و آن، به سبب بسیاری مال و بزرگی شخص و زیادتِ قوّت او نیست، بلکه به سبب زیادیِ تجربه اوست، که ثمره عقل اوست». (همان، ص190)

اَنسِ  بن مالک می گوید: گروهی در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله ، از مردی ستایش نمودند، و در این ستایش زیاده روی کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: عقل او چگونه است؟ گفتند: یا رسول الله! ما از او به دلیل کوشش فراوان او در عبادت و انواع کارهای خوبی که انجام می دهد ستایش می کنیم، و شما از عقل او می پرسید؟ فرمود: آنچه [از زیان ها] که شخص احمق (بی عقل) در اثر حماقت بدان می رسد بسی بزرگ تر است از آنچه شخص فاسق بدان می رسد. و در روز قیامت، افراد بر اساس مقدار عقلشان درجه بندی می شوند. (همان، ص191)

4. اندیشیدن

نشانه یک جامعه بافرهنگ، اندیشیدن است. در اثر فکر کردن، گره ها از کار باز می شود؛ معمّاها حل می گردد؛ اکتشاف و اختراع پدید می آید؛ زمینه برای تسلّط بر طبیعت فراهم می آید؛ تولید دانش به وجود می آید؛ نوآوری پدید می آید؛ موانع از میان می رود؛ و آدمی زندگی ای دل خواه برای خود رقم می زند. شهید مطهری درباره اهمیت اندیشیدن و تفکر می گوید: «در اسلام، سه نوع عبادت است: مالی، مانند زکات، خمس و انفاق؛ بدنی، مانند نماز، روزه، جهاد و خدمت به خلق؛ قسم سوم، عبادت فکری است. تفکر از نظر اسلام عبادت است. و اما عبادات مالی و بدنی، با اختلاف مختصر در کیفیّت، در ادیان و شریعت های پیشین نیز بوده است. اما عبادت فکری، از مختصات اسلام است. چرا؟ به این دلیل که اسلام دین خاتم است؛ یعنی مللِ سابقه آن استعداد را نداشتند که این عبادات ـ یعنی عبادات فکری ـ برای آنها وضع و تشریع شود، بلکه سرّ خاتمیت همین است که بشر برسد به جایی که بشود برای او عبادت تفکر را وضع و تشریع کرد. اجتهاد یکی از فروع عبادت تفکر است. اجتهاد عبارت است از انجام عبادت تفکر درخودِ دین. با اینکه عبادت فکری به ظاهر از عبادت مالی و بدنی، خیلی آسان تر است، در عین حال، مردم از این عبادت، بیش از عبادت مالی و بدنی فرار می کنند. مخصوصاً مردم در پای منابر از سخنی که اندکی نیازمند مایه فکری است می پرهیزند... .

یک جامعه، همان طور که لازم است استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی داشته باشد، سیاستش دست نشانده و اقتصادش نیازمند به غیر نباشد، لازم است از لحاظ افکار نیز مبانیِ محکمی داشته باشد... وقتی که استقلال فکری نباشد، یک روز پیشنهاد تغییر خط داده می شود، یک روز پیشنهاد تغییر لباس و یک روز یک تغییر دیگر. تبعیّت از مد و لباس و غذا خوردن و گفتن بای بای و گودبای و اسم فرنگی روی بچه گذاشتن، نشانه عدم استقلال فکری است. اهمیت ندادن به شعارهای ملی و دینی و پذیرفتن شعارهای دیگران، دلیل بر عدم استقلال فکری است. البته لازمه استقلال فکری این نیست که حقایق علمی که از ناحیه دیگران آمده، نگیریم. علم و صنعت و دین، وطن ندارد. استقلال فکری این است که کسی که از خود فلسفه ای در زندگی دارد، از دیگران کورکورانه پیروی نکند.» (مطهری، 1385، ج6، صص 411 و 415) عایشه می گوید: شبی که رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش من آمد، اما بی درنگ فرمود:  ای عایشه بگذار مرا تا بندگی پروردگارم را نمایم. پس برخاست سوی مشک آب رفت و از آن وضو ساخت، پس به نماز ایستاد و بگریست تا محاسن او تر شد، پس سجده کرد تا زمین تر شد، تا آنکه بلال آمد و اذان بامداد بگفت، پس گفت: یا رسول الله چه چیزی موجب گریه تو شد؟ فرمود: ای بلال! امشب این آیه بر من نازل شد که فرمود: «همانا که در آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف شب و روز، نشانه هایی برای خردمندان است... آنها که در آفرینش آسمان ها و زمین، اندیشه می کنند.» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «وای بر آن کس که این آیات را بخواند و در آنها تفکر نکند». (غزالی، 1384، ج4، ص749)

رسول خدا صلی الله علیه و آله ، هم خود اهل تفکر بود و هم اصحاب و پیروانش را به تفکر فرا می خواند. ثمره ها و آثار فراوان تفکر در زندگی انسان و نقش آن در قُرب انسان به خدا و تحوّل روحی آدمی، سبب شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را در ردیف عبادت به شمار آورد، آن هم عبادتی که هر لحظه آن برابر با هفتاد سال عبادت بدنی است.

5. مبارزه با تبعیض نژادی

بر اساس آیه شریفه «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»، معیار برتری و فضیلت انسان نسبت به دیگران پرهیزکاری معرفی شده است. اما گاهی برخی از آدم ها، برتری خود را در امور دیگری همانند: ثروت، زیبایی، خانه، نژاد و حسب و نسَب می جویند و این امور را معیار فضیلت خود نسبت به دیگر انسان ها قرار می دهند. تفاوت عملی این دو معیار، آنگاه آشکار می شود که بدانیم، تنها، در صورتی که معیار برتری، «تقوا و پرهیزکاری باشد»، در جامعه بهداشت روانی حاکم شده؛ افراد به حقوق یکدیگر حرمت نهاده؛ همه توان خود را به جای آنکه در راه چشم و هم چشمی و رقابت ناسالم به کار گیرند، صرف پیشرفت در زمینه های دانش و اندیشه و عقلانیت می نمایند، و در نتیجه فرهنگی متعالی برای خود شکل می دهند، این در حالی است که اگر معیار برتری، ثروت و زیبایی ونژاد و حسب و نسَب باشد مجالی برای اندیشیدن و خردورزی باقی نمانده، نه از تولید دانش خبری خواهد بود و نه از رونق و رشد فرهنگ؛ چرا که وقتی کسی، معیار برتر بودن و رشد و بالندگی خود را، امری همانند ثروت و نژاد بداند، در خود، هیچ احساس نیازی نسبت به آنچه که معیارهای واقعی برتری است نخواهد نمود، در نتیجه این معیارها را به بوته فراموشی سپرده شده، شخص از تعالی و رشد حقیقی ـ که برآمده از پرهیزکاری است ـ باز خواهد ماند.

«با اندکی تأمّل در سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، مقابله آن حضرت را با روحیه نژادپرستی و تفاخر به پدران و قبیله را به وضوح می بینیم. ایشان ملاک فضیلت را ارزش های حقیقی که همان ویژگی های روحی و اخلاقی باشد، معرفی نموده اند. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره، به موعظه و خطا اکتفا نکرده، در عمل نیز این حقیقت را مجسَّم می نمود. از این رو، گاه با سپردن مناصبی به کسانی که در نظر عرب نژادپرست، افرادی فرودست بودند، سمت و سوی افکار را از نژاد و قوم سالاری به سوی تقواسالاری سوق می دادند. به عنوان مثال، در عربستان سه چیز نشان بدبختیِ واقعی به شمار می آمد؛ یکی، اجنبی بودن؛ دوم، غلام بودن؛ و سوم، سیاه بودن، که بلال هر سه را داشت. اما پیامبر صلی الله علیه و آله بلال را مؤذن خود قرار داد، و در اوقات پنج گانه نماز، صدای او طنین انداز بود و با ندای او مردم در مسجد و جماعت حضور به هم می رسانیدند.» (محمد جعفری، 1391، ص77) «به اعتراف همه مورخین، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مواقع زیادی این جمله را تذکر می داد: «همه شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده است، و عرب نمی تواند بر غیر عرب دعوی برتری کند مگر به پرهیزکاری.» پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله سلمان ایران و بلال حبشی را همان گونه با آغوش باز می پذیرفت که فی المثل ابوذر غفاری و مقداد و عمار یاسر را. رسول اکرم صلی الله علیه و آله همواره مراقبت می کرد که در میان مسلمین، پای تعصبات قومی و تبعیض نژادی، که خواه ناخواه عکس العمل هایی در دیگران ایجاد می کرد به میان نیاید». (مطهری، 1357، صص 73 و 74)

از پیامدهای زیان بار تبعیض نژادی و فخرفروشی به نژاد و قبیله، محروم شدن از ارتباط و تعامل با اقوام و مِللِ دیگر سرزمین هاست. بدیهی است که در این هنگام، ورودیِ بسیاری از دانش ها و اندیشه ها، به سوی شخص یا اشخاص بسته می شود. در نتیجه از اندیشه و دانش و فرهنگی ناتمام برخوردار شده، دچار رکود اندیشه و دانش خواهند شد.

فصل دوم: مؤلفه  های اقتصادی

1. کار

میان کار و شکوفایی و رشد اقتصادی، رابطه تنگاتنگی وجود دارد. بدون کار و تلاش، هرگز نمی توان، از اقتصادی خوب و بالنده برخوردار بود. جامعه ای که کار را رها کرده، به تنبلی و تن پروری روی بیاورد، باید منتظر فقر و تهی دستی باشد. «برای بسیاری از نژادهای بشری گذشته تاریخ، کار، امری سخت و سخیف به شمار می رفت. در فرهنگ های عبری، رم و یونان باستان، کار، نفرین و لعنت الهی بوده که به خاطر عصیان آدم در بهشت، متحمل آن شده است و ویژه برده ها و انسان های پست است. در طول سده های میانه (قرون وسطی) تحت تأثیر دین مسیح، هرچند کار، تنبیه خدا به خاطر گناه نخستین محسوب می شد، این تلقیّ منفی، با تلقی مثبتی نیز همراه بود؛ تلقّیِ مثبتی که کار را برای کسب ثروت و متکی نبودن به دیگران، مثبت و اخلاقی می شمرد. به هر حال تا اواخر این دوران، هنوز کار، ارزش ذاتی نداشت.

از نگاه یهودیان نیز، تنها فعالیتی ضروری برای جلوگیری از فقر به شمار می رفت. چنین می نماید که در ایران باستان و اثر گرفته از آموزه های زرتشت، کار، ارزش مثبتی یافته است.

با ظهور کلیسای پروتستان، کار مظهر اراده الهی به شمار رفت و همگان ـ حتی ثروتمندان به آن ترغیب شدند. بدین سان پس از قرن ها، کار ارزش ذاتی یافت و حتی وسیله ای برای تعیین جایگاه فرد در سلسله مراتب اجتماعی به شمار رفت و این اندیشه، مبنای پیدایش دوران شکوفایی اقتصادی شد». (ایروانی، 1384، ص62)

از سخنان فراوانی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره کار گفته شده است، استفاده می شود که کار افزون بر آنکه خاستگاه رونق اقتصادی و سامان معیشتی است، از ارزش ذاتی نیز برخوردار بوده، موجب می شود که شخص به مقام هایی معنوی ای، همانند: دستیابی  به درجه «مجاهد فی سبیل  الله»؛ «درآمدن به بهشت»؛ و «مشمول رحمت خدا شدن» نایل آید:

ـ «کسی که برای تأمین زندگی خانواده خود کار و تلاش کند، همچون مجاهدی است که در راه خدا جهاد می کند». (نوری، 1407ه‍ .ق، ج2، ص424)

ـ «هر کس از دسترنج حلال خود بخورد، درهای بهشت به روی او گشوده می شود». (همان، ص417)

ـ «هرکه از دسترنج برآمده از کار خود بخورد، خدا به او نظر رحمت کند، و او را هرگز عذاب نکند». (همان)

«بی گمان بارزترین اثر کار، اثر اقتصادی آن است. نقش تعیین کننده کار در رشد و توسعه اقتصادی و فقرزدایی، بر کسی پوشیده نیست. بیکاری و کم کاری، افزون بر آثار فردی منفی، همچون فقر و کاهش درآمد، پیامدهای ناگواری بر اقتصاد ملی بر جای می گذارد. کاهش تولید، کاهش تقاضا و حاکمیت نوعی کسادی در نتیجه کاهش درآمدِ افراد بیکار، و در پایان، رکود فعالیت های اقتصادی و کاهش سرمایه گذاری برای دوره های بعد، از جمله این پیامدهاست. کار و فعالیت سالم، نقش مؤثری در تکامل اخلاقی فرد و جامعه و پیشگیری از مفاسد اجتماعی بازی می کند. این از آن روست که بیکاری و فراغتِ بیش از حدّ، به طور طبیعی، فرصت و زمینه دست زدن به کارهای ناشایست و غیر اخلاقی را فراهم می سازد. حال اگر مفاسد اخلاقی و اجتماعیِ ناشی از فقر را نیز که خود از پیامدهای بیکاری است بر آن بیفزاییم، رابطه بیکاری و فساد، بیشتر روشن می شود». (ایروانی، 1384، صص 70 و 71)

2. پرهیز از اسراف و مصرف زدگی

برای برخوردار بودن از اقتصادی سالم و شکوفا، پیش از هر چیز باید از اسراف و مصرف زدگی به دور بود؛ چرا که شخص در اثر اسراف و با روی آوردن به مصرف زدگی، ثروت ها و نعمت های خداوند را به دور می ریزد، در نتیجه هیچ گاه زمینه برای فزونی ثروت برای او فراهم نخواهد بود. در سخنی از رسول خدا صلی الله علیه و آله از اسراف به عنوان یکی از عوامل فقر و تهی دستی یاد شده است: «من بَذَّرَ أَفْقَرَهُ الله، مَنِ اقْتَصَدَ أَغْناهُ الله؛ کسی که اسراف کند، خداوند فقیرش می کند، و کسی که میانه روی کند، خداوند، بی نیازش می فرماید.» (پیمانی، شریعتی، 1386، ص51) نیز آن حضرت فرمود: «مَنْ قَدَّرَ رَزَقَهُ الله وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَّمَهُ الله؛ هر که اندازه نگه دارد، خدایش روزی دهد و هرکه اسراف کند، خدایش محروم کند.» (همان) «بی گمان بارز ترین اثر نامطلوب اسراف و تبذیر، هدر دادن ثروت ها و اتلاف منابع و امکانات مادّی است. گرچه از نگاهی شخصی و محدود، اسراف در کالاهای اساسی همچون مواد غذایی به ویژه نان و نیز منابع تجدیدناپذیر همچون نفت و فرآورده های آن، اندک و ناچیز پنداشته می شود، از زاویه بالاتر و در سطح جامعه و جهان، خسارت های سهمگینی به بار می آورد. اثر مستقیم این پدیده، به ویژه بر جوامعی که درآمد و امکانات محدودی دارد، فقر و محرومیت است. اسراف و تبذیر، در بُعد اجتماعی، مایه تضییع حقوق دیگران می گردد. بر اساس مبانی اقتصادی اسلامی، منابع و امکانات مادّی در زمین، از آنِ همه افراد بشر است و هر کس، تنها در محدوده نیازهای متعارف خود، حق بهره برداری از آن را دارد. بنابراین، هرگونه زیاده روی و اسرافِ گروهی، محرومیتِ گروهی دیگر را در پی دارد، ازاین رو اسراف کار در واقع، امکانات دیگران را مصرف می کند، و دارایی دیگران را از میان می برد». (ایروانی، 1384، صص256 و 257)

افلاطون در ضمن حکایتی درباره پیامدهای روحی و معنوی اسراف می نویسد: «... با سری آکنده از این اندیشه ها به ایتالیا و سیلیس رفتم و این اولین سفرم به آنجا بود. ولی آنچه در نخستین روزهای اقامتم در آنجا مرا سخت ناپسند آمد مفهومی بود که مردم آن دیار برای نیک بختی قائل بودند؛ نیک بختی در نظر آنان جز این نبود که آدمی هر روز دو بار غذای فراوان بخورد و زندگی را در عیش و نوش به سر ببرد، حال آنکه به عقیده من کسی که از جوانی بدان خو گیرد هرگز ممکن نیست، دانا و متفکّر بار آید و به اعتدال و خویشتن داری بگراید، یا از فضایل دیگر بهره ور شود.

جامعه ای که افرادش راه اسراف و افراط در پیش گیرند و بدین سان دارایی خود را به باد دهند، و به هیچ کاری که رنج جسمی یا روحی دربر دارد تن در ندهند و نیک بختی را در خوردن و خوابیدن و اطفای شهوت جست وجو کنند، گرچه دارای بهترین قوانین باشد، از رفاه و آرامشی درونی برخوردار نخواهد گردید، و از سعادت صلح و صفای راستین همواره بی نصیب خواهد ماند. چنان جامعه ای همواره دچار تشنج و گرفتار آشفتگی خواهد بود». (افلاطون، 1380، ج3، ص1846)

3. کیفیّت مداری و محکم کاری

یکی از مسائلی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در عرصه اقتصادی، بدان فرا خوانده است، کیفیّت مداری و محکم کاری است. از آن حضرت در حدیثی می خوانیم: «رَحِمَ اللهُ امْرَءً عَمِلَ عَمَلاً فَأَتْقَنَه؛ خدا رحمت کند کسی را که کاری انجام دهد و آن را متقن و با کیفیّت و محکم کاری شده انجام دهد.» (حرّانی، 1383، ص85) در عرصه اقتصاد، از عدم کیفیّت مداری و نبود محکم کاری در کارها به عنوان آفت اقتصادی و مانعی بر سر راه شکوفایی و استقلال اقتصادی یاد شده است؛ چنان که مقام معظم رهبری در این باره می فرماید: «شما اگر یک پیچ را می گردانید و سفت می کنید، اگر یک چرخ را می چرخانید، اگر ماشینی را گریس کاری می کنید، اگر کتابی را چاپ  می کنید، اگر کتابی را می نویسید، اگر سر کلاس درس می دهید، اگر در بیمارستان به بیماران می رسید، اگر در شهرداری مشغول تمیز کردن معابر شهری مردم خودتان هستید، اگر گوینده اید، اگر نویسنده اید، اگر محققید، اگر روحانی هستید، اگر در کار هنر مشغولید، اگر فیلم سازید، اگر داستان نویس هستید، اگر روزنامه نگارید، هرچه هستید و هرکه هستید و در هر جا کار می کنید، باید سعی کنید کاری را که انجام می دهید درست انجام دهید، کامل و باکیفیت انجام دهید، کم نگذارید. این، یکی از شرایطی است که اگر محقق شود، ما به استقلال اقتصادی می رسیم.» (بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 15/2/1372) مقام معظم رهبری در جای دیگر در این باره می فرماید: «شما فرض کنید، اگر فلان کارگر ایران خودرو، لازم ندانسته که فلان پیچ را یک و نیم پیچ دیگر بچرخاند ـ که برای او کار خیلی کوچکی است ـ تأثیرش این است که یک چند کیلومتر که ماشین راه رفت، ناگهان ماشین از کار می افتد؛ چرا که او کار را درست و باکیفیّت انجام نداده است. این بیچاره صاحب ماشین، هزاران دردسر را متحمل می شود، برای خاطر اینکه فلان کارگر می بایست فقط یک  ثانیه حرکتی را انجام می داد و نداد. محکم کاری و اتقان، این است.» (بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 29/6/1369) «بی گمان، تولید کالاهای غیر استاندارد و نامرغوب و گاه عرضه نادرست آن، از عوامل اسراف و تبذیر نیز به شمار می آید که بیشتر در ضعف وجدان کاری و کوتاهی در انجام وظیفه یا نبودِ تخصصِ لازم ریشه دارد. پیداست بخشی از این گونه کالاها، در دست مصرف کننده، ناخواسته دور ریخته می شود یا در جای خود، استفاده درست نمی شود. امام علی علیه السلام غلامان را به دلیل پخت نان باکیفیت پایین سرزنش می فرمود. همچنین در آموزه های روایی، بر تولید کالا به گونه ای که کمترین ضایعات را داشته باشد، تأکید شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز دستور می داد اندازه نان را کوچک بگیرند تا ضایعات آن کمتر باشد». (ایروانی، 1384، ص255)

مقام معظم رهبری در توصیه به ارتقای کیفیّت در کالاهای تولیدی می فرماید: «ما می توانیم امروز ادعای استقلال اقتصادی کنیم؛ اما به شرط ها و شروط ها. یکی از شرط هایش این است که در کشور، هر کس هر کاری را بر عهده دارد، خوب انجام دهد». (بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 15/2/1372)

4. استمرار بخشیدن به کار و پرهیز از نیمه تمام گذاشتن آن

ناتمام گذاشتن کار و کار را در نیمه راه، رها کردن، تفاوت چندانی با انجام ندادن کار و وقت را به بیهودگی گذراندن ندارد. برای کار ـ به ویژه کارهای عمرانی و دولتی ـ هزینه کردن و آن را به میانه راه بردن و آنگاه رها کردن و از آن صرف نظر نمودن، معنایی جز تباه ساختن بیت المال و سرمایه های ملی و ضایع نمودن عمر نخواهد داشت و اینکه چنین کارهایی از عدم مدیریت و کارشناسیِ درست، و از فقدان آینده نگری خبر می دهد. بی گمان نام دیگر چنین کاری را می توان کار ناشیانه و شتاب زده گذاشت.

حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الأُمورُ بِتَمامیها و الْأَعْمالُ بِخواتیمیها؛ کارها به تمام شدن آنهاست و اعمال، به پایان های آنها». (مجلسی، 1403ه‍ .ق، ج74، ص167)

عیسی مسیح علیه السلام فرمود: «ای گروه حواریان! به حق به شما می گویم، مردمان می گویند: ساختمان به اساس و شالوده آن است، و من به شما چنین نمی گویم. من می گویم: آخرین سنگی که بنّا می گذارد، اساس است؛ یعنی پایان کار، و کار را به پایان بردن.» (شیخ صدوق، 1361، ص348) «معلوم است که عمل، هنگامی بارور و نتیجه بخش است که ادامه پیدا کند. عملی که شخص عامل، زمانی به آن برخیزد و زمانی یدگر آن را فرو گذارد، فایده ای برای او ندارد و تنها بر ناتوانی او می افزاید. و این بدان جهت است که ترک عمل، گاه به تنبلی و نومیدی می انجامد. شروع کردن کار، آسان و میسّر است و مداومت بخشیدن به آن در بیشتر اوقات دشوار است و نتیجه کامل تنها به ادامه و استمرار کار است.» (حکیمی، 1378، ج1، صص 591 و 592) مقام معظم رهبری دراین باره می فرماید:

«ما کشورهایی را سراغ داریم که بعد از ما وارد میدان شده اند، الآن جلوتر از ما هستند! به خاطر پیگیری، به خاطر خسته نشدن از کار و اینکه مدیران ارشد، همت خودشان را مصروف این کرده اند که کار را رها نکنند. یکی از نقیصه های عمده که بنده در بعضی از دولت هامان در طول این سال ها مشاهده کرده ام، پیگیری نکردن و دنبال نکردن کارهاست. کار را با ذوق و شوق شروع می کنند، بعد نصفه کاره می ماند، چرا؟ چون مدیران حمایت نمی کنند، پیگیری نمی کنند؛ چه حمایت مالی، چه حمایت اداری، حمایت های مدیریتی، تشویق، رسیدگی، برداشتن موانع جزیی از سر راه. گاهی یک مانع جزیی، یک کار بزرگ را مدت ها معطل می کند؛ تجربه انسان این را نشان می دهد». (بیانات مقام معظم رهبری در تاریخ 19/1/1389)

 

منبع: اشارات - زمستان سال 1393 شماره 157 - ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله - روز اخلاق و مهر ورزی

Share