مولوی شاعر شیفته - بخش دوم

مقبره جلال الدین محمد بلخی

شکل گیری مثنوی معنوی
هنگامی که مولوی، حسام الدّین چلبی را در کنار خود می دید شور و حالتی به او دست می داد و این امر باعث می شد که با علاقه ی خاصی به سرایش مثنوی بپردازد. سرایش مثنوی، وقت و زمان مشخصی نداشت. در هر لحظه این سرودن انجام می گرفت و حسام الدّین نیز با رغبت فراوان مثنوی مولوی را می نوشت و بعد از این¬که سروده های مولوی تمام می شد حسام الدّین آن سروده ها را که نوشته بود، با صدایی بلند می خواند. گفته می شود که در بعضی از شب ها نظم مثنوی تا سپیده دم طول می کشید و حسام الدّین پابه پای مولوی می نشست و آن اشعار را که بدون زمینه ی قبلی (فی البداهه) سروده می شد، یادداشت می کرد.(1)تا اینکه جلد اول مثنوی به پایان رسید.
در این زمان، همسر حسام الدّین فوت کرد و این امر باعث افسردگی او شد و برای مدتی نتوانست در مجالس مولوی حاضر شود.
بدون حضور حسام الدّین، مولوی نیز انگیزه ای برای سرودن مثنوی در خود نمی یافت. برای همین به مدت دو سال سرودن مثنوی به تأخیر افتاد. تا این¬که حسام الدّین چلبی دوباره در مجالس مولوی حاضر شد و در سال 662 هجری نظم دفتر دوم مثنوی آغاز شد. مولوی در آغاز دفتر دوم در مورد تأخیر سرایش مثنوی این گونه می گوید:

مدتی این مثنوی تأخیر شد
مهلتی بایست تا خون شیر شد

تا نَزاید بختِ تو فرزندِ نو
خون نگردد شیرِ شیرین، خوش شنو(2)
پایان زندگی مولوی
گرد پیری و ناتوانی بر رخسار مولوی نشست. او دیگر توان نداشت که به سرایش مثنوی ادامه دهد و آن قدر ناتوان شد که در بستر بیماری افتاد. طبیبان هر چه سعی کردند او را از مرگ نجات دهند، موفق نشدند تا این که در روز یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال 672، درگذشت. گفته می شود در روزهای آخر عمر مولوی که از بیماری و ناتوانی رنج می برد، مردم قونیه به عیادت او می آمدند و از درد و رنج او، بی قرار و آشفته می شدند. در آخرین لحظات، دوستان و نزدیکان او در بی تابی عجیبی به سر می بردند. اضطراب و نگرانی، تمام وجودشان را فرا گرفته بود. به خصوص فرزند بزرگش، سلطان ولد، بر سر بالین پدر بی تاب تر از همه به نظر می رسید. مولوی در واپسین دم چشمانش را گشود و با مشاهده ی بی تابی فرزندش این غزلِ آخرین را بر زبان راند:

رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها کن
ترک من خرابِ شبگرد مبتلا کن

ماییم و موجی سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن

از من گریز تا تو هم در بلا نیفتی
بگزین رَهِ سلامت، ترک رَهِ بلا کن

ماییم و آبِ دیده، در کنجِ غم خزیده
بر آب دیده ی ما صد جای آسیا کن

بر شاه خوبْ رویان واجب وفا نباشد
ای زردْ روی عاشق، تو صبر کن، وفا کن

دردی ست غیر مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن؟!

در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن(3)

بعد از مرگ مولوی، عده ی زیادی در به خاک سپردن جسم بی جانش شرکت کردند. در خاک سپاری او، تنها مسلمانان بلکه افراد زیادی از دین ها و آیین های دیگر نیز حضور داشتند. زیرا مولوی انسانی صلح جو و نیک خواه بود. پس از به خاک سپاری مولوی، مردم قونیه چهل روز عزاداری کردند و در فراق او اشک ریختند. مولوی را در کنار پدرش، بهاءالدّین، دفن کردند و «علم الدّین قیصر»، از بزرگان قونیه، بارگاهی برایش بنا نهاد که نام آن بنا، امروزه به «قُبّه ی خَضرا» معروف است.
نقد آثار مولوی
مولوی در طول عمرش، آثار گران سنگی به جا گذاشت. این آثار شامل غزلیات، مثنوی، نوشته ها و سخنرانی های اوست که درون مایه و محتوای اصلی این آثار توجه به مسایل عرفانی و ترک علایق دنیوی است. از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسایل زندگی تا حساس ترین و مهم ترین نکته های زندگی را در مجموعه آثار او می توان مشاهده کرد.
گاهی برای اینکه سخن خود را به خوانندگان و مخاطبانش انتقال دهد، آن را در قالب حکایتی مطرح می کند و بدین وسیله به راحتی با مخاطب خود رابطه برقرار می نماید. کسی که آثار مولوی را می خواند از دغدغه های زندگی رهایی می یابد و در می یابد که در پناه توجه به خداوند می تواند به آرامش ابدی دست یابد.
 مهمترین آثار مولوی عبارت اند از:
1. مثنوی معنوی؛
2. غزلیات شمس؛
3. رباعیات؛
4. فیه مافیه؛
5. مکاتیب؛
6. مجالس سبعه.

 

منبع: پیام زن - مهرماه سال 1391 شماره 247 - به انگیزه ی هشتم مهرماه روز بزرگداشت مولوی
------------------------------------------
پی نوشت:
1. ر.ک: زرّین کوب، عبدالحسین، سرّ نی، ج1، ص22.
2. مولانا، جلال الدّین محمّد بلخی. مثنوی معنوی، مقدمه و تصحیح محمّد استعلامی، دفتر دوم، ابیات1تا7.
3. مولوی، جلال الدّین محمّد. کلیات شمس، تصحیح و حواشی بدیع الزّمان فروزان فر، غزل شماره ی2039.

Share