روش های تبلیغی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم/ بخش سوم

محمد رسول الله

شرایط تبلیغی حضرت موسی(ع) و حضرت محمد(ص)

حضرت موسی(ع) نیازهای تبلیغی خودش را از خداوند تقاضا می کند تا واجد شرایط گردیده و در تبلیغ بتواند موفقیت بدست آورد.
1- « رب اشرح لی صدری » آغازین خواسته موسی ، فراخی سینه است تا تحملش زیاد شود. تبلیغ رسالت، محنت و رنج دارد، اگر سعه صدر نباشد، تحمل آن همه رنج ممکن نخواهد بود.
2- « و یسر لی امری » و کارم را برایم آسان گردان. مراد از « امر » همان امر رسالت است. [40]
3- « و احلل عقدة من لسانی، یفقهوا قولی » گره از زبانم بگشای، تا سخنان مرا بفهمند.
4- « واجعل لی وزیرا من أهلی هارون أخی » امر رسالت امری است کثیر الاطراف او به تنهایی نمی تواند به همه جوانب آن برسد، ناگزیر وزیری لازم دارد که در امر رسالت با او شرکت جوید. [41]
هنگامی که موسی به دنبال آتش رفت و مبعوث به رسالت شد تا به مصر برود و تبلیغش را آغاز نماید، احساس می کند که تبلیغ یک مسئولیت بسیار سنگین است و لذا تقاضایی را مطرح می کند. از آیه بیست و پنج سوره طه تا آیه سی و پنج ، این تقاضای موسی(ع) بیان شده است.
موسی نیاز به یک نفر همکار جدی و قابل اطمینان و اعتماد داشت تا پشتش محکم شود. او را در ماموریت تبلیغی اش کمک نماید.
همین نیازمندی ها به گونه دیگر برای رسول اکرم حضرت محمد(ص) مطرح می شود، اما در مورد پیامبر اکرم(ص) خداوند به رسولش خبر می دهد که به نیازهایت توجه کردیم : « ألم نشرح لک صدرک » آیا ما به تو شرح صدر ندادیم. « و وضعنا عنک وزرک » این بار سنگین را از دوش تو نهادیم تا آنجا که می رسد به « فاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب » پس هنگامی که از کار مهمی فارغ می شوی به مهم دیگری بپرداز، و به سوی پروردگارت توجه کن. [42]
موسی از خداوند می خواهد که برادرش هارون به عنوان وزیرش منصوب شود تا قسمتی از وظایف را، انجام دهد. پیامبر اسلام در یوم الدار خطاب به علی(ع) می فرمایند: تو برادر و رفیقم در بهشت هستی. و یا در حدیث منزلت فرموده است که: « انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی »[43] تو همانند هارون برای موسی، برادر و جانشین من هستی و تنها تفاوت در این است که پیامبری بعد از من نخواهد بود. این روایت را شیعه و سنی بصورت متواتر نقل کرده اند.
پیامبر(ص) در ضمن اینکه خویشاوندان خود را به اسلام دعوت می کند به یکی از روشهای تبلیغی موثر نیز اقدام می نماید و آن روش، گزینش و معرفی همکار توانمند، و قابل اعتماد است. یعنی حضور علی(ع) و سهیم شدن او در امر تبلیغ اسلام و حفظ و پاسداری از ارزشهای اسلامی بود حضرت علی(ع) در کنار پیامبر گرامی اسلام تاثیرات مثبتی داشته است. چون امامت، استمرار و تداوم نبوت است.
در دعوتی که جهت اعلان خطر برای خویشاوندان برگزار شده بود حدود 45 نفر از سران بنی هاشم شرکت داشتند.[44] آن طوری که ابو زهره بیان نموده، پیامبر(ص) سران قریش را دعوت کرد یعنی از قبایل زیر مجموعه قریش.[45]
این نظر مخدوش به نظر می رسد که تنها بنی هاشم دعوت شده بودند. در این دعوت بود که صفیه و فاطمه همسر ابوطالب ایمان آوردند.

تبلیغ آشکار و عمومی

بعد از سه سال تبلیغ نهانی و سری پیامبر(ص) آیه « انذار» نازل شد تا خویشاوندان خودش را اعلان خطر نماید و در پی آن آیه « فاصدع بما تومر و اعرض عن المشرکین »[46]
آنچه را ماموریت داری آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان. نازل گردید تا دعوت همگانی به صورت علنی انجام پذیرد.
پیامبر(ص) روزی در کوه صفا، با صدای بلندی فریاد برآورد: «یا صباحاه » عرب خبرهای وحشت انگیز را با این کلمه آغاز می کند.
وقتی که تعدادی به حضور پیامبر جمع شدند، فرمود: ای مردم هرگاه من به شما گزارش دهم که پشت این کوه دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد جان و مال شما را دارند آیا مرا تصدیق می کنید؟ همگی گفتند: ما در طول زندگی از تو دروغی نشنیده ایم.
سپس فرمود: ای گروه قریش خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری انجام دهم من شما را از عذاب دردناک می ترسانم. سپس افزود: موقعیت من همان موقعیت دیده بانی است که دشمن را از نقطه دوری می بیند و سریع برای نجات قوم خود به سوی آنان شتافته و با شعار مخصوص یا صباحاه آن ها را از پیشامد با خبر می سازد.[47]
هنگامی که آیه « فاصدع بما تومر ... » نازل شد رسول خدا(ص) در حجر اسماعیل ایستاد و فرمود: ای گروه قریش و ای مردم عرب من شما را دعوت می کنم به اینکه شهادت دهید خدایی جز خدای یکتا نیست و این که من فرستاده اویم و من شما را دستور می دهم به اینکه بت ها را دور افکنید و دستور مرا بپذیرید تا به این وسیله بر عرب فرمانروا شوید و مردمان غیر عرب نیز فرمانبردار شما شوند و در بهشت نیز فرمانروایان باشید.[48]
پیامبر(ص)، تبلیغ علنی خود را با سخنرانی و در جمع مردم با مطالبی که بیان شد انجام دادند اینکه سخنرانی در کوه صفا در مرحله نخست بوده و سخنرانی در حجر اسماعیل در مرحله دوم، مشخص نیست، اما آنچه مهم است شروع دعوت علنی پیامبر از مردم مکه می باشد.

پایداری پیامبر(ص) در تبلیغ

وقتی که دعوت پیامبر (ص) علنی نبود و افراد کمی به صورت انفرادی مسلمان می شدند رسول خدا(ص) به توحید، معاد و نبوت و مسائلی که برای مشرکین بسیار حساسیت برانگیز نبود، خلاصه می شد. ولی با تغییر شرایط، دعوت پیامبر علنی شد و سران شرک، موقعیت اقتصادی و سیاسی خودشان را در معرض تهدید و نابودی دیدند. به موازات دعوت پیامبر(ص) و افزایش تعداد مسلمانان، سران قریش به میزان تبلیغات خود افزودند و به انواع ترفند های تبلیغی دست زدند و به اذیت و آزار و ضرب و جرح مسلمانان به صورت وسیع پرداختند. مسلمانانی که وابستگی قومی به یکی از قبایل مقتدر مکه داشتند، کمتر مورد حملات فیزیکی قرار می گرفتند. ولی برده هایی که تازه مسلمان شده بودند و یا از قبایلی بودند که قبیله شان ساکن مکه نبود و یا ضعیف بودند، همواره شکنجه می شدند و با خطر جدی مواجه می گردیدند.
رسول اعظم(ص) برای حفظ جان مسلمانانی که در مکه زیر شکنجه جسمی قرار داشته اند و توان حمایت ازآنها وجود نداشت، دستور هجرت آنان را به حبشه صادر فرمودند. چون پادشاه حبشه شخصی مسیحی و عدالت گستر بود.
سران قریش برای بازگرداندن مهاجران مسلمان، هیئتی را به همراه تحفه های فراوان نزد پادشاه حبشه فرستادند، که با بیانات زیبا و پر محتوای « جعفر بن ابی طالب » و اثر گذاری آن بر شخص پادشاه، این عمل کفار مکه با شکست مواجه شد.
مشرکین مکه به ابوطالب پیشنهاد کردند که ما یک نفر از خودمان را به تو می سپاریم و تو در عوض آن، محمد امین را به ما بسپار. یک مرتبه نزد ابوطالب آمدند و گفتند: « برادر زاده ات از خدایان به زشتی یاد می کند و از دین ما عیب جوئی می کند و به ما نسبت سفاهت می دهد و نیاکان ما را گمراه می شمارد، یا باید از او جلوگیری کنی یا او را به ما واگذاری. » ابوطالب کسی را نزد پیامبر(ص) فرستاد، تا حرف قریش را منتقل نماید و نیز ابوطالب به پیامبر(ص) پیام داد که: « برجان من و خودت رحم کن و چیزی که طاقتش را ندارم بر من تحمیل ننما ».
پیامبر(ص) فرمود:« عمو! به خدا اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند که این امر را رها کنم، رها نخواهم کرد، تا خدا نصرت دهد یا کشته شوم.»[49]
پس از آنکه حمزه عموی پیامبر(ص)، مسلمان شد و یاران حضرت فزونی گرفت عقبه بن ربیعه که از سران بود نزد پیامبر(ص) رفت و گفت: « اگر مال می خواهی برایت جمع کنیم تا از ما ثروتمندتر شوی و اگر مقام و ریاست می خواهی به تو می دهیم و اگر سلطنت می خواهی، برایت فراهم می کنیم .» پیامبر(ص) فرمود : « ای ابا ولید ، سخنت تمام شد ؟» عرض کرد : آری . فرمود : از من بشنو . عقبه گفت : بگو پیامبر(ص) فرمود : « بسم الله الرحمن الرحیم . حم . تنزیل من الرحمان الرحیم . کتاب فصلت آیاته قرآنا عربیا لقوم یعلمون . بشیرا و نذیرا فاعرض اکثرهم فهم لا یسمعون و قالوا قلوبنا فی أکنه مما تدعونا الیه و فی آذاننا و قر و من بیننا و بینک حجاب فاعمل اننا عاملون . »[50] , {به نام خداوند بخشنده مهربان . حم . این است کتابی که از سوی خداوند رحمان و رحیم نازل شده است! کتابی است که آیاتش هر مطلبی را در جای خود بازگو کرده، در حالی که فصیح و گویا است. برای جمعیتی که آگاهند، قرآنی که بشارت دهنده و بیم دهنده است، ولی بیشتر آنان رویگردان شدند از این رو چیزی نمی شنوند. گفتند : قلب های ما نسبت به آنچه ما را به آن دعوت می کنی در پوششهایی قرار گرفته و در گوشهای ما سنگینی است، و میان ما و تو حجابی وجود دارد ، پس تو به دنبال عمل خویش باش ، ما هم برای خود عمل می کنیم.}
عقبه آن چنان تحت تاثیر آیات قرآن قرار گرفت که در بازگشت پیش رفقای خود گفت : او را رها کنید و از این به بعد من با شما نخواهم بود . [51]
یکی از اقدام های مهم مشرکین ، پیمانی بود که به امضاء رساندند و آن را در خانه خدا آویختند. پیمان حاوی مطالبی بود چون ، به فرزندان هاشم و عبد المطلب زن ندهند و نگیرند ، چیزی به آنها نفروشند و نخرند .[52]
وقتی که مشرکین از بازگرداندن مهاجرین مسلمان از حبشه مأیوس شدند و دامنه تبلیغات پیامبر ، روز به روز فراختر و گسترده تر می شد ، مشرکین خواستند ،که تا مسلمانان را تحت فشار اقتصادی قرار داده و ارتباط آنها را با مردم قطع کنند تا زمینه تبلیغی پیامبر محدود شود ، اما مقاومت پیامبر و یارانش سبب سست شدن پیمان مشرکین گردید و نیز موریانه به جز نام خدا- عهد نامه را از بین برده بود.

تبلیغ در حبشه :

در سال پنجم بعثت ، در دو نوبت بیش از هشتاد نفر مرد و زن به حبشه مهاجرت نمودند . وقتی که نماینده اعزامی قریش به حبشه ، خواستار بازگرداندن مهاجران گردید . پادشاه ، که شخصی ژرف نگر بود ، تحت تاثیر سخنان نماینده قریش قرار نگرفت خواست که موضوع را درست ارزیابی نماید . لذا مهاجرین را در مجلس احضار کرد تا حرف ها و استدلال آنها را بشنود . جعفر بن ابی طالب به نمایندگی از جانب مهاجرین در آن محفل سخن گفت که فرازهایی از آن آورده می شود :
ما گروهی بودیم نادان و بت پرست! از مردار، اجتناب نمی کردیم و پیوسته به گرد کارهای زشت بودیم ، همسایه نزد ما احترام نداشت ، ضعیف و افتاده ، محکوم زورمندان بود ، با خویشاوندان خود به ستیز و جنگ بر می خاستیم ، روزگاری به این منوال بودیم ، تا اینکه یک نفر از میان ما که سابقه درخشانی در پاکی و درستکاری داشت ، برخاست و به فرمان خدا ما را به توحید و یکتا پرستی دعوت نمود و ستایش بتان را نکوهیده شمرد و دستور داد در رد امانت بکوشیم و از ناپاکی ها اجتناب ورزیم، با خویشاوندان و همسایگان خوش رفتاری نماییم ، از خونریزی و آمیزش های نامشروع ، شهادت دروغ ، خیانت در اموال یتیمان و نسبت دادن زنان به کارهای زشت دور باشیم .
اشک در چشمان شاه حلقه زد و از جعفر خواست تا مقداری از کتاب آسمانی پیامبر خود را بخواند .
جعفر آیاتی چند از سوره مریم را خواند. هنوز آیات سوره به آخر نرسیده بود که صدای گریه شاه و اسقف ها بلند شد و قطرات اشک ، محاسن و کتابهایی را که در برابر آنها باز بود ، تر نمود !
پس از مدتی ، سکوت مجلس را فرا گرفت و زمزمه ها خوابید . شاه به سخن درآمد و گفت : « گفتار پیامبر اینها و آنچه را که عیسی آورده است از یک منبع سرچشمه می گیرند، بروید ، من هرگز اینها را به شما تسلیم نخواهم نمود .»[53]
نجاشی پادشاه حبشه ، خواست بیشتر از دیدگاه اسلام آگاهی پیدا کند و لذا هیات مهاجران را طلب کرد و گفت : درباره مسیح عقیده شما چیست ؟
جعفر سخنگوی مهاجران پاسخ داد : عقیده ما درباره حضرت مسیح ، همانست که پیامبر ما خبر داده است . وی بنده و پیامبر خدا بود ، روح و کلمه ای از ناحیه او بود ، که به مریم(س) عطا نمود. [54]
تاثیرات تبلیغ جعفر بن ابی طالب در حبشه فراوان بود که یکی از نتایج آن ، اعزام هیات تحقیقی مسیحیان حبشه به مکه بود . حدود بیست نفر به حضور پیامبر اسلام ، مشرف شدند و پاسخهای سوالات خود را از رسول خدا گرفتند . پیامبر (ص) آنها را به دین اسلام دعوت نمود و آیاتی چند از قرآن را برای آنها تلاوت فرمودند .[55]

سفر تبلیغاتی پیامبر (ص) به طایف :

در سال دهم بعثت ، ابوطالب و خدیجه(س) فوت نمودند و پیامبر(ص) دو نفر از یاران قدرتمند خود را از دست داد . و از همین روی آن سال « عام الحزن» نامیده شد . بعد از فوت این دو نفر ، سران قریش با جرات بیشتر ، عرصه ی تبلیغ را به پیغمبر تنگ نمودند.
رسول اعظم(ص) تصمیم گرفت تا سفر نماید که این سفر در سال یازده بعثت انجام گرفت . پیامبر(ص) در این سفر ، سه نفر برادر که آن روز سروران قبیله ثقیف بودند یعنی عبد اللیل بن عمرو و مسعود بن عمرو و حبیب بن عمرو برخورد کرد و خود را بر آنها عرضه داشت .[56]
پیامبر (ص) ده روز در طایف ماند و میان تیره های مختلف آنان گشت و آنان را به اسلام فرا می خواند ولی آنان نمی پذیرفتند و به علاوه، احمقان و غلامان خود را تشویق می کردند تا گرد پیامبر(ص) جمع شده و او را با سنگ بزنند . پیامبر(ص) به دیوار باغ عتبه و شیبه پسران ربیعه پناه برد . خون از ساق های پیامبر(ص) می ریخت و علی (ع) از او دفاع می نمود تا سرش شکست .[57] عتبه و شیبه که از خاندان عبد شمس بودند به دست غلامشان عداس ، انگوری برای ایشان فرستادند . پیامبر(ص) دست به سوی انگور برد و بسم الله گفت . صحبت هایی که پیامبر با این مرد مسیحی نمود در او تاثیر گذاشت . و او اسلام را پذیرفت . عداس به پای آن حضرت افتاده سر و دست ها و پاهای وی را می بوسید .[58]

تبلیغ سایر قبایل به صورت عمومی

رسول اکرم ( ص ) در آغاز سال یازدهم بعثت سفر تبلیغی به طائف داشتند ، اما در بازگشت به مکه ، روش تبلیغ خود را تغییر دادند. هر چه درگذشته افرادی از قبایل دیگر به اسلام دعوت می شدند - مانند ابوذر غفاری که پس از پذیرش آیین اسلام، جهت تبلیغ قبیله خود به بین آنها اعزام شد و قومش اسلام را پذیرفتند - ولی بیشتر تبلیغ متوجه قریش بود و دعوت دیگران به صورت جنبی انجام می گرفت. پس از سفر طائف، دعوت سایر قبایل به صورت گسترده و جدی شروع گردید. در موسم حج که قبایل دیگر به مکه روی می آورند، دعوت به اسلام می شدند. از قبایلی که در این موسم مورد دعوت قرار گرفتند از قبیله ی کنده ، کلب ، بنو حنیفه ، بنوعامر بن صعصعه و نیز از بنی عبس ، غسان ، بنی محارب و شیبان بن ثعلبه نام برده شده است.
روایتی از جابر بن عبدالله است که گفت : نبی اکرم(ص) در موقوف (حج) خود را بر قبایل عرضه می نمود و می گفت: « آیا کسی نیست که قومش را بر من عرضه کند زیرا قریش مرا از این که پیام پروردگار را برسانم منع کردند.» [59]
پیامبر در موسم حج در بازار عکاظ و مجبه و ذی المجاز از فرصت استفاده می کرد و بر اثر حرام بودن جنگ ، در ماههای حرام ، از عدم تعرض بت پرستان مطمئن بود از این رو در نقطه بلندی قرار می گرفت رو به مردم می کرد و می فرمود :« به وحدانیت خدا اعتراف کنید ، تا رستگار شوید ، با نیروی ایمان می توانید زمام قدرت جهان را به دست گیرید ، و تمام مردم را زیر فرمان درآورید و در آخرت در بهشت برین جای گزینید .» [60]

تبلیغ مردم در مراسم حج

گاهی میان یهودیان و عربهای بت پرست شهر مدینه نزاع در می گرفت و یهودیان به اعراب می گفتند: « بزودی پیغمبری از نژاد اسرائیل خواهد آمد و سرپرستی ما را به عهده خواهد گرفت و ما بر شما ریاست خواهیم یافت.»
بدین ترتیب زمینه ظهور پیغمبر در ذهن مردم یثرب آماده بود.[61] و نیز جنگ طولانی بین اوس و خزرج ، آنها را خسته کرده بود و برای رهایی از آن به دنبال فرصت بودند .
افرادی چون سوید بن صامت و انس بن رافع از مردم مدینه ایمان آوردند. ولی آنچه زمینه را برای هجرت و مسائل بعدی در مدینه مساعد نمود، ملاقات پیامبر(ص) با چند نفر از قبیله خزرج در موسم حج سال 11بعثت بود. آنها شنیده بودند که پیامبری از بنی اسرائیل ظهور خواهد کرد و لذا خواستند از رقبای خود یعنی قوم یهود پیشی گیرند و آیین اسلام را قبول نموده به مدینه بازگشتند و به تبلیغ همت نمودند.[62] و در همه جای مدینه صحبت از پیامبر و آئین او بود. [63]
در سال 12 بعثت و به هنگام حج 12 نفر از مردم مدین، در (عقبه بین منی و مکه به فاصله دو مایل از شهر است) با پیامبر ملاقات و بیعت نمودند. و نخستین پیمان اسلامی بسته شد. بیعت آنان این بود که به خدا شرک نیاورند، دزدی نکنند، زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند، برکسی تهمت نزنند، در کارهای خیر که محمد(ص) دستور می دهد از او اطاعت کنند.
پیامبر(ص) مردی را به نام مصعب بن عمیر، همراه آنان به یثرب فرستاد تا قرآن را به مردم تعلیم دهد و ضمنا می خواست از وضع شهر و مقدار استقبال مردم از اسلام مطلع شود .
در سال 13 بعثت ، دومین پیمان عقبه منعقد گردید . هفتاد و سه نفر بیعت کردند که دو نفرشان زن بود. بیعت آنان این چنین بود که، به یاری او با دشمنان خدا پیکار کنند و این بیعت را بیت الحرب نامیدند و پس از این بیعت بود که پیامبر به مسلمانان اجازه داد تا به یثرب بروند و آنان به آن شهر رفتند و مردم یثرب بخوبی از ایشان پذیرایی کردند .[64]
در همه این شرایط سخت و دشواری که پیامبر به تبلیغ می پرداخت و از فرصت ها استفاده بهینه می نمود ، همواره مورد تعقیب سران قریش به ویژه ، تعقیب ابو لهب قرار داشت. گاهی پیامبر(ص) مشغول سخن گفتن بود که ابولهب از پشت سر ظاهر می شد، و می گفت : مردم سخن او را باور نکنید ، زیرا او با آئین نیاکان شما سر جنگ دارد و سخنان او بی پایه است. مخالفت وی ، تبلیغات حضرت را درباره سران قبایل کم اثر می نمود و با خود می گفتند: اگر آیین وی صحیح و ثمر بخش بود ، هرگز فامیل او با او به جنگ بر نمی خواستند. [65]

هجرت پیامبر به مدینه جهت تبلیغ

هنگامی که سران قریش از موفقیت های پیامبر(ص) در مدینه اطلاع یافتند ، احساس خطر نمودند و در« دار النوده » طرح قتل پیامبر(ص) را ریختند و در نتیجه پیامبر(ص) ، مکه را به قصد مدینه ترک گفت . پیامبر (ص) روز دوازدهم ربیع الاول سال چهاردهم بعثت برابر با بیست و چهارم سپتامبر سال 623 میلادی وارد قبا شدند . اما اول سال را ،از اول محرم گرفتند چون محرم اولین ماه سال قمری بود . [66]رسول گرامی روز جمعه وارد مدینه گردید و نماز جمعه را با اصحاب خود به جا آورد ، و خطبه بلیغی خواند که در اعماق قلوب آنها که تا آن روز با چنین کلمات و مضامین آشنا نبودند اثر بدیعی گذارد . [67]
پیامبر(ص) در مدینه روش هایی را برای تبلیغ اسلام دنبال نمودند، که فرستادن نامه برای سران کشورها و قبایل ، اعزام مبلغ ، مذاکره با نمایندگان اقوام و مذاهب ، تهیه و امضاء معاهدات و ... بود، که به قسمت هایی از این روش های تبلیغی پیامبر(ص) پرداخته می شود .

 

پی نوشت:
[40] - تفسیر المیزان ، علامه طباطبائی ، ترجمه سید محمد باقر موسوی همدانی ، دفتر انتشارات اسلامی ، قم ، 1363 ، ج 14 ، ص 202
[41] - همان ، ص 203
[42] - سیری در سیره نبوی ، ص 9-156
[43] - فضائل الخمسه من الصحاح السته ، سید مرتضی حسینی یزدی فیروز آبادی، منشورات فیروز آبادی، قم ، 1382هـ - ش، ج 1، ص 348
[44] - فروغ ابدیت، ج 1، ص 257
[45] - خاتم پیامبران ، ج1، ص 611
[46] - قرآن ، الحجر ، آیه 94
[47] - الگوی برتر، 5-144،
فروغ ابدیت ، ج 1،ص 4-263
[48] - همان، ص 145
[49] - تبلیغ و مبلغ در آثار شهید مطهری، ص 325
[50] - قرآن ، فصلت ، 5-1
[51] - تحلیلی از تاریخ اسلام ، ج1، ص41
[52] - فروغ ابدیت ، ج 1، ص 6-315
[53] - همان، ج 1،ص317
[54] - همان ، ج1، 319
[55] - تاریخ یعقوبی، ج1،ص394
[56] - سیره رسول الله (ص) ، دکتر عباس زریاب ، بخش اول، انتشارات سروش تهران، چاپ اول:1370، ج 1،ص180
[57] - همان ، ج1،ص263
[58] - سیره الرسول(ص) ، بخش اول، ص2-181
[59] - فروغ ابدیت ، ج 1،ص400
[60] - تحلیلی ازتاریخ اسلام ، ج1، ص44
[61] - همان ، ج1، ص 45
[62] - فروغ ابدیت، ج1، ص6-405
[63] - تحلیلی از تاریخ اسلام، ج1، ص65
[64] - فروغ ابدیت، ج1، ص 401
[65] - تحلیل از تاریخ اسلام ، ج1،ص47
[66] - فروغ ابدیت، ج1، ص450
[67] - الگوی برتر ، ص188

Share