کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

حجت الاسلام علی حسن زاده پاسخ می دهد؛
کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!
در پاسخ به یک شبهه اعتقادی، ذیل این عناوین بحث خواهیم کرد: «حصر حقیقی یا اضافی؟! / در طول یا در عرض؟! / مسئله توکل و توسل؟!»

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

پیرو نشر شبهاتی با عنوان «کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام» در شبکه های اجتماعی مجازی، بر آن شدیم تا پاسخ مستند و مستدل حجت الاسلام علی حسن زاده از فضلای حوزه را در این خصوص منتشر کنیم. امید است که مورد استفاده علما، اندیشمندان، طالبان حقیقت و محبین آل الله علیهم السلام قرار گیرد.

بیشتر بخوانید : پاسخ به وهابیت؛ توسل به انبیاء و اولیاء حرام و شرک است؟!!!

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

 متن شبهه و پاسخ به آن

 آیا دعاهایی که در آن «یا محمد یا علی اکفیانی فإنکما کافیان» آمده، برخلاف آیاتی مانند «ألیس الله بکافٍ عبدَه» نیست که کفایت را تنها منحصر به خدا دانسته است؟

 پاسخ به این مسئله و شبهه شامل یک مقدمه ی کوتاه و 3 گونه جواب می باشد که به تفصیل در ادامه می آید.

 مقــدمــه

شایسته است که یک فرد مسلمان چه سنی و چه شیعه اندیشه کند و خود را تذکر دهد که «چرا باید یک مسلمان خود را مخاطب شبهه پراکنی وهابیت انگلیسی قرار دهد»؟!

البته پیدایش چنین سؤالی در ذهن و فکر انسان، خوب و نشانگر تعقل اوست، اما سئوال اینجاست که چرا دشمنان مغرضانه این شبهه را ایجاد می کنند و اساساً به دنبال چه اهدفی هستند؟

این گونه سؤالات و شبهات مربوط به زمان حال نبوده و مطلب جدیدی نیست بلکه مربوط به زمانهای بسیار قدیم بوده و در کتب قدیم مثل دلائل الامامیه مطرح و پاسخ به آن در کتب مختلف داده شده است، ولی متأسفانه فرد سوال کننده فقط شبهه اش را برای اذهان عمومی مطرح می کنند بدون آنکه پاسخ آن داده شود. ای بسا فردی که این شبهه را دیده ولی پاسخ آن را نشنیده، دچار گرفتاری های عمیق اعتقادی بشود.

بنابراین لازم است پاسخی درخور برای فرد مسلمان اعم از شیعه و سنی و هر اهل تحقیق دیگری که بدون هیچگونه غرضی صرفاً می خواهد بداند تا رشد نماید، داده شود چرا که باید در همه حال هدفمان دستیابی به علم و معرفت باشد و نه پاسخگویی صرف.

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

◈ اصل پرسش و شبهه

در برخی از تفاسیر در تفسیر آیه «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ آيا خدا كفايت‏ كننده بنده‏ اش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مى‏ ترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبرى نيست.» (سوره زمر، آیه 36) آمده است: إنما الکافی هو اللّه دون سواه حیث الکفایة تعنى تمام الربوبیة.

ولایة «وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِكُمْ وَكَفَى بِاللَّهِ وَلِيًّا وَكَفَى بِاللَّهِ نَصِيرًا؛ و خدا به [حال] دشمنان شما داناتر است كافى است كه خدا سرپرست [شما] باشد و كافى است كه خدا ياور [شما] باشد.» (سوره نساء، آیه 45)

وکالة «وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا؛ و آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن خداست و خدا بس كارساز است.» (سوره نساء، آیه 132)

علماً «ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ عَلِيمًا؛ اين تفضل از جانب خداست و خدا بس داناست.» (سوره نساء ، آیه 70)

و آیات دیگری که کفایت تنها به خدا نسبت داده شده است. و طبق این آیات، که لفظ «کافی» تنها به خدا نسبت داده شده، دعاهایی که در آنها کفایت را از غیر خدا می خواهیم درست نیستند و برخلاف قرآن است؛ مانند «يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ؛ یا محمد و یا علی، یا علی و یا محمد» ـ ای رسولی که رحمت از شما به امیرالمؤمنین می رسد ـ و ای امیرالمؤمنینی که دروازه ورود به «مدینة العلم»، و حلقه اتصال به رسول و خداوند هستی!

«اكْفِيَانِي»، شما مرا کفایت کنید. فیض و رحمت الهی، به واسطه شما می رسد – حلقه اتصال شما هستید، ولیّ الله و خلیفة الله شما هستید، فرمود به شما وصل شوم، پس خودتان من را کفایت و یاری نمایید [مسئله مهم و کار عظیم است و از من این کارها بر نمی آید.» آیا این برداشت صحیح است و این دعاها با قرآن مخالفت دارند؟

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

پاسخ به شبهه

پاسخ نخست:

وقتی شخصی به همسرش یا پدر یا مادرش یا به هرکس دیگری می گوید: «من تو را از همه بیش تر دوست دارم!» آیا مرتکب کفر شده اید؟!

آیا کسی که به او این سخن را می گوید حق دارد تعجب کند و بپرسد: «یعنی مرا از خدا هم بیش تر دوست داری؟!» اگر چنین حرفی بزند، شخص به او نمی خندد؟!

در ادبیات، در علم معانی و بیان دو نوع حصر وجود دارد؛ یک حصر حقیقی و مطلق هست و یک حصر اضافی؛

حصر حقیقی مانند: «لا اله الا الله؛ هیچ خدایی جز الله نیست.»

حصر اضافی مانند آیه 115 سوره نحل که می فرماید: «إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ؛ خداوند فقط مردار، خون، گوشت خوک، و آن چه را که با نام غیر خدا سربریده اند بر شما حرام کرده است.»

اگر حصر به کار رفته در این آیه مطلق بود، معنایش این بود که هیچ چیز دیگری جز این چهار مورد حرام نیست، در حالی که در خود قرآن موارد حرام دیگری بیان شده است؛ مانند آيه 3 سوره مائده که فرمود: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ؛ بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت‏ خوك و آنچه به نام غير خدا كشته شده باشد و [حيوان حلال گوشت] خفه شده و به چوب مرده و از بلندى افتاده و به ضرب شاخ مرده و آنچه درنده از آن خورده باشد مگر آنچه را [كه زنده دريافته و خود] سر ببريد و [همچنين] آنچه براى بتان سربريده شده و [نيز] قسمت كردن شما [چيزى را] به وسيله تيرهاى قرعه اين [كارها همه] نافرمانى [خدا]ست امروز كسانى كه كافر شده‏ اند از [كارشكنى در] دين شما نوميد گرديده‏ اند پس از ايشان مترسيد و از من بترسيد امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم و هر كس دچار گرسنگى شود بى‏آنكه به گناه متمايل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد] بى ترديد خدا آمرزنده مهربان است.»

پس با توجه به این آیات حصر به کار رفته در آن آیه، حصر اضافی است؛ یعنی مطلق نیست؛ بلکه با لحاظ موارد خاص و در اوضاع و شرایط خاصی یا برای مخاطب خاصی بیان شده است.

در آن آیه خداوند برای نفی بدعت های مشرکان در زمینه حلال و حرام می فرماید: خدا فقط این و آن را حرام کرده است، نه آن چیزهایی که شما حرامش می پندارید؛ پس از خودتان چیزی را حرام نکنید.

بنابراین خداوند در این آیه در مقام شمارش همه موارد حرام نیست تا حصر به کار رفته حقیقی باشد، بلکه در مقام رد حرف مشرکان است که از خودشان و بی دلیل چیزهایی را حرام می دانستند.

راه تشخیص حصر حقیقی و حصر اضافی، ملاحظه قراین است؛ یعنی باید حرف های دیگر گوینده را هم ملاحظه کرد و اگر مورد مخالفی پیدا نشد، فهمیده می شود که حصر، حصر حقیقی است وگرنه حصر اضافی خواهد بود. وقتی شخصی به کسی بگوید: «من تو را از همه بیش تر دوست دارم!» و او می بیند آن شخص روزی چند بار در نماز رو به خدا می ایستد و در کمال خضوع می گوید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، می فهمد که حصر به کار رفته در جمله آن شخص، حصر اضافی است و منظورش این نیست که او را حتی از خدا هم بیش تر دوست دارد؛ بلکه منظورش این است که از بین انسان ها او را از همه بیش تر دوست دارد. و وقتی می شنود که در دعاها و زیارات خطاب به اهل بیت علیهم السلام می گوید: «بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ أَهْلِي وَ مَالِي وَ أُسْرَتِي؛

پدر و مادرم، اهل و عيالم، مال و ثروتم، قوم و قبيله و خاندانم همه و همه فداي شما باد؛ اي اهل بيت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم؛ می فهمد که اهل بیت را هم از او بیش تر دوست دارد و او را از بین انسان های دیگر غیر از اهل بیت علیهم السلام، از همه بیش تر دوست دارد.

در دعای فرج هم وقتی خطاب به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امیرالمؤمنین علی علیه السلام عرض می شود: «اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَان؛ مرا یاری کنید که شما برای من کافی هستید»، وقتی این جمله در کنار جملات دیگر مثل «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ؛ [بار الها] تنها تو را مى ‏پرستيم و تنها از تو يارى مى‏ جوييم.»

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ؛ یعنی هیچ نیرو و توانى جز از سوى خداوند بلند مرتبه و بزرگ نیست.»

«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ؛ جز الله هیچ معبودی نیست.»

«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛ بگو اوست‏ خداى يگانه.»

و آیه شریفه «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ آيا خدا كفايت‏ كننده بنده‏ اش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مى‏ ترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبرى نيست.» و صدها و هزاران جمله از این قبیل به روشنی فهمیده می شود که حصر معنوی به کار رفته در جملهِ دعای فرج، حصر اضافی است و شامل خدا نمی شود، یعنی ای پیامبر و ای امیرالمؤمنین، در بین واسطه هایی که خدا برای رشد و تکامل بشریت قرار داده، شما برای آن کافی هستید و با داشتن شما، نیاز به هیچ چیز دیگری وجود ندارد؛ نه اینکه با داشتن شما دیگر حتی به خدا هم نیاز نباشد!

بنابراین هر فرد مسلمان چه شیعه و چه سنی حتی بی سوادترین آنها می داند که پیامبر و اهل بیت علیهم السلام منهای خدا هیچ نیستند. بلکه ائمه معصومین علیهم السلام واسطه فیض هستند و توسل به ائمه معصومین علیهم السلام در عرض توسل به خدای متعال نیست بلکه در طول است همانطور که خدای متعال فرمود: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» پس اصل توسل باید به ذات الهی باشد؛ ولی وسیله قرار دادن ائمه معصومین علیهم السلام طبق این آین آیه شریفه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ» هیچ منافاتی ندارد و صحیح است وموجب شرک نمی گردد.

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

پاسخ دوم :

در این مقام با ترجمه فراز به فراز این دعای شریف می توان به راحتی به پاسخ این شبهه دست یافت.

این دعا نیز مانند اکثر قریب به اتفاق ادعیه، با «اِلهى» یا در بعضی از نسخ، با «اللّهم» آغاز می گردد، یعنی مخاطب دعا کننده، خداوند متعال است و حاجتش را از او می خواهد.

دعا کننده، ابتدا شکوه ای گزارش گونه به پروردگار خود می نماید که «اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ؛ بلا و مصائب ما بزرگ شده و بیچارگی ما بسی روشن و پرده از روی کار برداشته شد...»؛

در فراز بعدی، دعا کننده، اعتقادات راسخ توحیدی خود را از قلب به زبان جاری کرده و عرض می کند که «وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ؛ و امیدم نا امید شد و زمین (با همه پهناوری اش) بر ما تنگ آمد و رحمتش از ما منع گردید»؛

«اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ؛ تنها توئی یاور و معین ما و مرجع شکایت ما و یگانه اعتماد ما در هر سختی و آسانی بر لطف تو است.»

در فراز بعدی، دعا کننده، صلوات می فرستد که دستور صریح خداوند متعال در قرآن کریم می باشد، و آن صلوات را نیز از خداوند متعال مسئلت می کند «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد؛ خدایا پس درود فرست بر محمد و آل محمد.»

در آموزه های براساس روایات معتبر و متواتر در صلوات اسرار و برکات عجیبی نهفته است که قابل توصیف نمی باشد؛ کمترین اثر و برکات آن این است که صلوات «وصل» است. فرمود: من رحتم را با ملائکه، به ایشان وصل نمودم، پس شما نیز به او وصل شوید، تا شما نیز مشمول رحمتم گردید و تحقق کامل آن نیز در «تسلیم» کامل به اوست.

«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا؛ خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستند؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید.» (سوره احزاب، آیه 56)

بنابراین، «صلوات»، در اصل فقط لفظ نیست، بلکه یک اقدام عملی است، و آن عبارت است از وصل و تسلیم در برابر خدای متعال.

در فراز بعدی، دعا کننده، به معبودش اظهار می دارد که اهل فهم، شعور، دانش و ایمان است و می داند که حضرات محمد و آل محمدعلیهم السلام، از سوی خداوند متعال، در نظام آفرینش و هدایت، در چه جایگاهی قرار گرفته اند.

بنابراین عرضه می دارد که «خداوندا! به محمد و آل محمد، صلوات فرست، همانهایی که اطاعت شان را بر ما واجب نمودی و این چنین مقام و منزلت آنان را به ما شناساندی. «اُولِى الاَمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ؛ آن زمامدارانى که پیرویشان را بر ما واجب کردى و بدین سبب مقام و منزلتشان را به ما شناساندى.»

همانطور که از ظاهر این فراز از دعا معلوم است این است که دعا کننده این فعل، مقام و منزلت و نیز شناساندن را به خداوند متعال نسبت می دهد.

در فراز بعد، دعا کننده، باز هم گشایش را از خداوند متعال می خواهد، چرا که می داند خدای متعال ربّ اوست و فاعل اوست؛ منتهی این درخواست، با اذعان به معرفت به جایگاه و منزلت آنان و جلو انداختن آنها در اتصال به رحمت الهی می باشد، لذا در این فراز از خداوند سبحان [نه از دیگری]، تمنا دارد که گشایش را تو ایجاد فرما که فقط تو می توانی با اراده و قدرت حیکمانه خودت، در یک چشم به هم زدن یا حتی کمتر از آن، همه چیز را متحول نمایی:«فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ؛ و منزلتشان را به ما شناساندى به حق ایشان به ما گشایشى ده فورى و نزدیک مانند چشم بر هم زدن.»

لازم به ذکر است که این خداشناسی و باور توحیدی، و این توکل و اعتماد، در هر کسی وجود ندارد، لذا دستیابی به معرفت و اخلاص بیشتری را می طلبد.

فراز مورد بحث :

پس از این مراحل، و توجه و اذعان به این که دعا کننده، می داند اولاً آفرینش و هدایت خداوند علیم و حکیم نظام مند است و ثانیا در این نظام، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را «رحمة للعالمین» قرار داده است، و ثالثا این رحمت منقطع نشده، بلکه به واسطه جانشینان برگزیده از سوی او برای ایشان، استمرار دارد، و آنها «ولیّ الله و خلیفة الله» هستند، نه یک نامه رسان که کتابی را عرضه کرده باشند و رفته باشند بنابراین به حکم خداوند هادی که به اهل ایمان فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد از خدا پروا كنيد و به او [توسل و] تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد باشد كه رستگار شويد.» (سوره مائده، آیه 35)

به همین رحمت الهی پیامبر و اهل بیت علیهم السلام روی نموده و به این وسائل متوسل می گردد و به آن بزرگواران که واسطه فیض و رحمت الهی، صاحبان ولایت تکوینی، شفیعان به درگاه ربوبی، انسان های کامل و مقرب الهی می باشند، عرض می نماید: «یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِب الزَّمانِ؛ یا محمد و یا علی، یا علی و یا محمد ـ ای رسولی که رحمت از شما به امیرالمؤمنین می رسد ـ و ای امیرالمؤمنینی که دروازه ورود به «مدینة العلم»، و حلقه اتصال به رسول و خداوند هستی!

«اكْفِيَانِي»، شما مرا کفایت کنید. فیض و رحمت الهی، به واسطه شما می رسد ـ حلقه اتصال شما هستید، ولیّ الله و خلیفة الله شما هستید، فرمود به شما وصل شوم، پس خودتان من را کفایت و یاری نمایید [مسئله مهم و کار عظیم است و از من این کارها بر نمی آید].

حال با توجه به آیه شریفه «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ...؛ آیا خدای متعال برای بندگانش کافی نیست؟!

لازم به ذکر است که آیه را این گونه تجزیه کردن درست نیست لذا لازم است ادامه آیه شریفه آورده شود تا معنا و مفهوم وهدف از این آیه شریفه معلوم شود آیه شریفه در مورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که حضرت را تهدید می کردند، از تحریم، اخراج، آزار، شکنجه و حتی قتل می ترساندند، خداوند متعال نیز خطاب به ایشان [و هر مؤمن و متوکل دیگری] فرمود: حمایت خداوند متعال برای بنده اش کافیست.

متن و ترجمه آیه شریفه مورد بحث، بدین شرح است:

«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ آیا خداوند برای (نجات و دفاع از) بنده اش کافی نیست؟! امّا آنها تو را از غیر او می ترسانند. و هر کس را خداوند گمراه کند، هیچ هدایت کننده ای ندارد! (سوره زمر، آیه 36)

با نگاه به آیه بعد می شود فهمید که «أَلَيْسَ اللَّهُ» را برای انتقام نیز آورده است، در حالی که به طرق و وسایل گوناگون انتقام می گیرد.

  1. مگر «هدایت» امر خداوند متعال نمی باشد؟ اما خدای متعال انبیا و امامان علیهم السلام را برای تحقق مسئله هدایت فرستاد.
  2. مگر «رحمت»، فعل خداوند رحمان و رحیم نیست؟ اما زمین، آسمان، فرشتگان، پدر و مادر، معلم و ... را وسایل اخذ رحمت قرار داد و رسولش حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله را «رحمة للعالمین» گردانید.
  3. مگر «علیم» اسم خدای باری تعالی نمی باشد؟ اما زمین و آسمان و هر چه در آنهاست، انبیا، اولیا و معلمان را وسیله تعلیم قرار داد.
  4. مگر «رزاق» صفتی از صفات خداوند متعال نیست؟ اما زمین و آسمان، کار و تلاش، توکل و توسل، دعا و تقوا در کسب حلال را وسایل رزق و برکتش قرار داد.

پرسش اساسی که باید از سائل محترم پرسید این است که:

1. آیا شما برای تحصیل به مدرسه، دانشگاه، کتاب، معلم و استاد متوسل نمی شوید؟

2. آیا برای رزق و روزی خود کار و تلاش نمی کنید؟

3. آیا به هنگام بیماری، متوسل به پزشک و دارو نمی شوید؟

چرا در جواب سئوالات متعدد این چنینی، نمی گویید: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» ولی وقتی نوبت به بندگی خداوند متعال و توسل به فرستادگان آن که می رسد، به یاد «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» می افتید؟!

پس، با مراجعه فطرت و وجدان خود قطعا تصدیق خواهید کرد که برای رسیدن به اموری اسبابی لازم است همانطور که خدای متعال برای هدایت بشر انبیا و کتب را فرستاد ولی با این حال اصل توسل باید به ذات الهی باشد؛ ولی وسیله و واسطه قرار دادن برای ارتباط با ذات باری تعالی و خداوند متعال، جایز و صحیح است و قرآن هم بدان تصریح دارد و در روایات نیز معصومین علیهم السلام که مفسرین واقعی قرآن هستند یکی از مصادیق وسیله معرفی شده اند.

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

پاسخ سوم:

آیه شریفه: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَيُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ؛ آيا خدا كفايت‏ كننده بنده‏ اش نيست و [كافران] تو را از آنها كه غير اويند مى‏ ترسانند و هر كه را خدا گمراه گرداند برايش راهبرى نيست.» (سوره زمر، آیه 36)

به دنبال تهدیدهایى که خداوند در آیات گذشته نسبت به مشرکان بیان فرمود، و وعده هایى که به پیامبرش داده است، سخن از تهدیدات کفّار به میان می آورد و می فرماید: «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ وَ یُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ؛ آیا خداوند براى نجات و حفظ بنده اش در برابر دشمنان کافى نیست؟ اما آنها تو را به غیر او تهدید می کنند و از غیر او می ترسانند.» خداوندى که قدرتش برتر از همه قدرت ها است و از نیازها و مشکلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهایت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممکن است بندگان با ایمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ (مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏19، ص 458)

در ادامه به مسئله «هدایت» و «ضلالت» اشاره می کند و تقسیم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدایت یافته» و اینکه همه اینها از ناحیه خدای متعال است تا روشن شود تمامى بندگان نیازمند درگاه اویند، و بی خواست او چیزى در عالم رخ نمی دهد، می فرماید: «وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ؛ کسى را که خداوند گمراه کند هیچ هدایت کننده اى ندارد.»

در برخی از تفاسیر از قسمت نخست آیه «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» چنین برداشت شده است: در این آیه شریفه، تنها خدا براى بندگان کافى دانسته شده، نه غیر او و «کفایت»، به معناى ربوبیت و پروردگاری کامل است در زمینه های ولایت، علم، وکالت، هدایت و ... و برای هر کدام به آیاتی تمسک می کند. (صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏25، ص 339)

همچنین با توجه به معنای کفایت‏ که «بی نیازى نسبت به دیگرى» است، گفته شده: روى این اصل در غیر خدا نه کفایت کلى است و نه شرکت در کفایت، که اولى الحاد است و دوّمى شرک. (صادقى تهرانى، محمد، ترجمان فرقان «تفسیر مختصر قرآن کریم»، ج ‏4، ص 423 )

و دعاهایى مانند «یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ» هرگز پذیرفته نیست، آرى نصرت و یارى و هم یارى در ابعاد غیر الهى لازمه زندگى بشرى است، چنانکه «وَ انْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ» پذیرفته است، ولى کفایت فراتر از نصرت است و در انحصار خداست. (صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، ج ‏25، ص 339)

نادرست بودن این برداشت از آیات، با نکات زیر روشن می شود:

1. «تفسیر قرآن به قرآن» وقتی یکی از بهترین گرایش های تفسیری خواهد بود، که سخنان معصومین علیهم السلام نیز مدنظر قرار گیرد؛ چون مفسّرانی که چنین گرایش تفسیری دارند، به این امر مهم توجه کرده اند و نباید در این گرایش زیاده روی و تندروی نمود.

از مهم‏ترین ویژگى «المیزان فى تفسیر القرآن» علامه طباطبایی (ره) روش تفسیر قرآن به قرآن است که به گونه اى جامع این روش در آن اجرا شده است. افزون بر آن، به روش اجتهادى نیز دیدگاه ها را مورد نقد و بررسى قرار می دهد و با ادله مختلف دیدگاه منتخب خود را اثبات می کند.

ایشان در باره کافی بودن خدا برای امور بندگان می گوید اینکه فرمود: خدا کافى و کفیل او است، علتش این است که خداى تعالى سببی است که تمامى سبب ها به او منتهى می شود، در نتیجه وقتى او چیزى را اراده کند بجا می آورد و به خواسته خود می رسد، بدون اینکه اراده اش دگرگونى پذیرد، او است که می گوید: «ما یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ؛ آن گفتار (حتمى مندرج در لوح محفوظ که کفّار هیزم آتش اند) هرگز در نزد من تبدیل نمی شود (تخلّف و نسخ برنمی دارد) .» (سوره ق، آیه 29)

و چیزى بین او و خواسته اش حائل نمی گردد، چون او است که می گوید: «وَ اللَّهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ؛ و خداست که (درباره همه حوادث جهان) حکم می کند، در حالى که هرگز حکم او را بازگرداننده اى نیست، و او حسابرسى سریع است.» (سوره رعد، آیه 41)

و اما سایر اسباب که انسان ها در رفع حوائج خود متوسل بدان ها می شوند، سببیت خود را از ناحیه ی خدا مالکند، و آن مقدار را مالکند که او به آنها داده، و هر صاحب قدرتى آن مقدار قدرت دارد که به آن داده، در نتیجه در مقام فعل آن مقدار می تواند عمل کند که خدای تعالی اجازه اش را داده باشد. (طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏19، ص 314)

بنابراین، «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ» به این جهت است که تمام امور به دست قدرت خدا است و هر چیزی که ایجاد می شود به ایجاد و اذن او است و هرکسی غیر او نیازمند به خدای تعالی هستند. (هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة و تکملة منهاج البراعة، محقق و مصحح: میانجى، ابراهیم‏، ج ‏2، ص 272)

2. اگر به منابع تفسیری، روایی و اخلاقی بنگریم؛ این آیه شریفه را بیانگر فضیلت مقام توکل دانسته اند و گفته اند: مقصود از کفایت در این جا «توکل» است و هرکس بر خدا توکل کند، خدا برای او بس و کافی است: «وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ؛ و هر كس بر خدا اعتماد كند او براى وى بس است‏» (سوره طلاق، آیه 3) در این صورت، این آیه شریفه در بیان عنوان «توکل» است که نباید بر غیر خدا «توکّل» نمود؛ و هر کس کفایت کارش را از غیر خدا طلب کند، فضیلت توکّل را از دست داده است؛ (ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورّام، ج ‏1، ص 221) چون تکیه کردن و کمک خواستن از پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام توسل نام دارد، (راغب اصفهانی، مفردات راغب، ص 560؛ تفسیر کبیر، فخر رازی، ج4، ص349، النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج5، ص185) نه توکّل. (ملا احمد نراقی ، معراج السعاده، ص 758)

3. دعاهایی که با عباراتی مانند «إکفیانی» در احادیث وارد شده، برای آن است تا به این وسیله از پیامبر صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام کمک و یاری طلبیده شود و این به معنای توکل بر آن بزرگواران نیست تا شرک باشد، بلکه همان توسل است؛ در توسّل، خداوند را حاجت دهنده اصلی می دانیم و از اولیاى الهى می خواهیم برآمدن حاجت ما را از درگاه الهى درخواست کنند. و این در خواست، نه تنها مؤثر دانستن غیر خدا نیست، بلکه اعتراف به این مطلب است که تنها حاجت دهنده و مؤثر در عالم هستى، خدای تعالی است؛ زیرا تأثیرگذارى آنها، به صورت غیر استقلالى و وابسته به اراده و قدرت الهى است و اسباب و واسطه هاى فیض همچنان که در اصل وجود و بقاى خویش، وابسته و قائم به او هستند، در فاعلیت و تأثیرگذارى نیز وابسته به اراده و قدرت خداوند می باشند.

پس، نه توحید در ربوبیت به معناى انکار نقش اسباب و واسطه های فیض است و نه اثبات نقش اسباب و واسطه هاى فیض، منافات با توحید ربوبى دارد. بلى، اگر کسى اسباب و واسطه هاى فیض را، فاعل مستقل از اراده و قدرت خدا بداند و یا معتقد به مبدأ مؤثرى در عالم هستى باشد که خدا آن را سبب و واسطه فیض قرار نداده، دچار شرک گشته است.

بنابراین، توسّل و حاجت خواستن از اولیاى الهى حتی با الفاظی مانند «إکفیانی»، تمسّک به رابطه هاى فیض الهى و اسبابى است که فاعل بودن آنان وابسته به قدرت و اراده خداوند است.

چنانچه در آیاتی از قرآن کریم می خوانیم:

« وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ؛ و كسانى كه كافر شدند مى‏ گويند تو فرستاده نيستى بگو كافى است‏ خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ميان من و شما گواه باش.» (سوره رعد، آیه 43) همان طور که دیده می شود، لفظ «کفی» به الله و «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» نسبت داده شده است؛ و طبق روایات، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» پیامبران و ائمه اطهار علیهم السلام هستند. (قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق و مصحح: موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏1، ص 367)

«وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ سَيُؤْتِينَا اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَى اللَّهِ رَاغِبُونَ؛ و اگر آنان بدانچه خدا و پيامبرش به ايشان داده‏ اند خشنود مى‏ گشتند و مى گفتند خدا ما را بس است به زودى خدا و پيامبرش از كرم خود به ما مى‏ دهند و ما به خدا مشتاقيم [قطعا براى آنان بهتر بود]» (سوره توبه، آیه ۵۹)

این آیه شریفه دلالت می کند که الطاف و کفایت الهى برای بندگان از طریق پیامبران و اولیا به ما می رسد. و همان گونه که دیده می شود، رسول خدا صلی الله علیه و آله از سوی خدا صاحب فضل به شمار آمده و در آیات دیگری، با اینکه تنها خدا صاحب فضل اعلام شده است، اما به هرکسی که شایسته باشد می بخشد که پیامبران و اولیای الهی از کامل ترین آنها هستند: «إِنَّ الْفَضْلَ بِيَدِ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ؛ فضل (و موهبت نبوّت و عقل و منطق، در انحصار کسى نیست بلکه) به دست خداست و به هر کس بخواهد (و شایسته بداند) می دهد و خداوند، واسع [داراى مواهب گسترده‏] و آگاه (از موارد شایسته آن) است.» (سوره آل عمران، آیه 73)

4. از جمله ذکرها و دعاهایی که در روایات آمده و به نوعی سفارش به توسل با لفظ «اکفیانی» را می کند، از این قرارند:

امام صادق علیه السلام فرمود: هر گاه امرى تو را به اندوه افکند بگو در آخرین سجده نماز بگو‏: «یَا جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ یَا جَبْرَئِیلُ یَا مُحَمَّدُ تُکَرِّرُ ذَلِکَ- اکْفِیَانِی مَا أَنَا فِیهِ فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ احْفَظَانِی بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنَّکُمَا حَافِظَانِ.» (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏2، ص 559)

همچنین در سجده یکی از نمازهای زیارت این دعا خوانده می شود: «یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ، اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَایَ، وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَایَ.» (طبری آملی صغیر، محمد بن جریر، دلائل الامامة، ص 552)

نتیجه اینکه :

  1. هرچند آیاتی مانند «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» دل انسان مؤمن به خدا را به راستى آرامش می دهد، و تنها خدای مهربان را گشاینده گره ها و برطرف کننده غم ها می داند، اما آدمی چاره اى ندارد که در امور خود توسل به اسباب و وسائط فیض الهی نماید و این توسل از راه ها و الفاظ مختلفی نمود پیدا می کند که در روایات بیان شده است؛ مانند لفظ «إکفیانی» و وقتی چنین عقیده ای همراه با این بود که همه چیز به دست قدرت الهی و اذن او است، در این هنگام الطاف نهان و آشکار خداوند، و ضمانت خداوندى براى کفایت نمودن همه امور بنده اش را مشاهده خواهد کرد.
  2. بر اساس مبانی قرآنی؛ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام به عنوان بهترین وسیله برای تقرّب به خدای متعال و راهی برای پیمودن هر چه آسان تر کمال الهی و زندگی در دنیا هستند و برداشت یاد شده از آیات اگر به معنای رد دعاهایی باشد که با الفاظ «اکفیانی» از معصومین علیهم السلام چیزی خواسته می شود، مورد تأیید ما نیست.

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

تذکر پایانی

البته قابل ذکر است آیت الله صادقی تهرانی مدتی بعد در این مساله تغییر نظر داد و این عبارت «یا محمد یا على اکفیانى فانکما کافیاى» را با توجیه زیر صحیح دانست :

«یامحمّد یاعلى اکفیانى فانّکما کافیان» یوجّه بأنّ محمداً هو القرآن، والقرآن محمدصلی الله علیه وآله کما قال الله تعالى «وما علّمناه الشعر وما ینبغى له ان هو الا ذکر و قرآن مبین» (۳۶/۶۹) «ذکراً * رسولاً» ثم علىٌّ مع القرآن والقرآن مع على علیه السلام فانهما کافیان بکفایة القرآن : «أولم یکفهم أنّا أنزلنا علیک الکتاب یتلى علیهم» (۲۹/۵۱).

ترجمه فارسی: «یا محمّد یا على اکفیانى فانّکما کافیان» توجیه می شود به اینکه محمد همان قرآن است و قرآن همان محمد است چنانجه خدا می فرماید:

(و به او شعر یاد ندادیم و سزاوارش هم نیست او (محمد) نیست مگر یادواره و قرآنی روشنگر) سپس علی با قرآن است و قرآن با علی. پس محمد و علی کفایتگرند به کفایتگری قرآن (آیا کفایتشان نکرد این کتاب که بر تو نازل کردیم (و) بر آنان می خوانی» (۲۹/۵۱)

کافی بودن خدا یا اهل بیت علیهم السلام؟!

پی نوشت ها :

  • قرآن کریم
  • اصول کافی
  • مفاتیح الجنان
  • ترجمان فرقان، دکتر محمد صادقی تهرانی
Share