شعر سردرگم و حیران –  حمیدرضا حامدی

انجمن‌ها: 

شعر سردرگم و حیران –  حمیدرضا حامدی

شعر سردرگم و حیران سروده حمیدرضا حامدی از سری اشعار جبهه و جنگ و شهادت مناسب استفاده در مراسمات هفته دفاع مقدس و یادواره شهداء

مطالب مرتبط و پیشنهادی :
چند شعر زیبا درباره جبهه و جنگ، دفاع مقدس، یادواره شهدا
شب است و سكوت است و ماه است و من – عليرضا قزوه
شعر بعد تو … – رضا شیبانی / برای شهید مهدی باکری
هفته دفاع مقدس - ویژه نامه چند رسانه ای آغاز هفته دفاع مقدس
هفته دفاع مقدس - ویژه نامه حدیث حماسه
شعر هوالحی – محسن حسن زاده
شعر کلافه – عباس احمدی

شعر سردرگم و حیران –  حمیدرضا حامدی

دید در معرض تهدید دل و دینش را
رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را
رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر
چفیه و قمقمه اش … کوله و پوتینش را
رفت و یک قاصدک سوخته تنها آورد
مشت خاکستری از حادثه ی مینش را
استخوانهای نحیفی که گواهی می داد
سن و سال کم از بیست به پایینش را
ماند سردرگم و حیران که بگیرد خورشید
زیر تابوت سبک یا غم سنگینش را ؟
بود ناچیزتر از آن که فقط جمجمه ای
کند آرام دل مادر غمگینش را
باز هم خنده به لب داشت کدر کرد و کبود
تلخی غربت اگر چهره ی شیرینش را
شب آخر پس از اتمام مناجات انگار
گفته بود از همه مشتاق تر آمینش را
ماجرای تو خدا خواست کند تازه عزیز !
قصه یوسف و پیراهن خونینش را
کفن پاک تو سجاده ، پلاکت تسبیح
ابتدا بوسه صواب است کدامینش را ؟

Share