حکایت عیسی علیه السلام با یکی از اولیای الهی

انجمن‌ها: 

حکایت عیسی علیه السلام با یکی از اولیای الهی

حضرت عیسی علیه السلام یک بار از خدا درخواست کرد که: «پروردگارا! آیا ممکن است یکی از اولیای الهی را به من نشان بدهی که درجه و مقامش در بهشت مثل من باشد؟» خطاب شد: «در فلان بیابان، دهی است و در آن، یک پیرزنی در یک قلعه ای هست که از امت تو هم هست و از اولیای ما است». نشانی کامل را گرفت و حرکت کرد و رسید به آنجا. وارد قلعه که شد، دید پیرزنی است که چشمانش نابیناست و بدنش هم خیلی نحیف است و قدرت راه رفتن و حرکت ندارد. در عین حال، یک پارچه دور خودش گرفته است و مشغول ذکر است. حضرت عیسی علیه السلام که وارد شد گفت: «السلام علیک یا امة الله!». پیرزن هم گفت: «علیک السلام یا روح الله!» حضرت عیسی علیه السلام گفت: «من را که تا به حال ندیده ای. با هم که صحبت نکرده ایم. چشم هایت هم که نابیناست. از کجا فهمیدی که من روح الله هستم؟» گفت: «یا روح الله! آن کسی که من را به تو معرفی کرد، تو را هم به من معرفی کرد». خوش به حال کسانی که محرم این دستگاه هستند.

خوشا آنـان کـه الله یارشـان بـی
به حمد و قل هوالله کارشان بی

خوشـا آنـان کـه دائم در نمازند
بهشت جـاودان بازارشـان بـی[1]

آن زن، دائماً حمد و ثنای الهی می گفت و شکر نعمت های خدا را به جا می آورد: «الحمد لله علی نعمائه و الشکر علی آلائه»[2]. حضرت عیسی گفت: «برای کدام نعمت، خدا را شکر می کنی؟ » گفت: «یا عیسی! هیچ کس مثل من، نعمت به او تمام نشده است». گفت: «خوب؛ خدا چه نعمتی به تو داده است؟» گفت: «قلبی به من داده است شاکر، زبانی داده است ذاکر، بدنی بر بلا صابر. کیست که غنی تر از من باشد؟ بدنم مال او است؛ هر بلایی می خواهد بدهد، بدهد. تشکر می کنم از عنایاتی که به من کرده است. چشم من را گرفته است؛ لذا گناه نمی کنم. پایم را گرفته؛ لذا گناه نمی کنم. وسایل گناه را از من گرفته است».

بندگان خدا و روزه داران واقعی به این درجه می رسند؛ یعنی همیشه به یاد خدا هستند و لذا خدا هم عطاهای ویژه به ایشان عنایت می کند. همان طور که فرمود:

اَلْمُؤْمِنُ يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ؛[3] مؤمن با نور خدا می بیند.

خدا شاهد است من دیده ام و در کتاب ها هم نوشته اند که بعضی اشخاص در اثر تقوا و پرهیز از گناه، گذشته و آینده را می دیدند. گناه، قلب را از پا در می آورد. ببین شیطان چقدر بازارش رواج دارد؟ اما در مقابل گاه گاه یک کسی در خانه خدا می رود. در قرآن می گوید: «إِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ أنْفُسَهُمْ وَ أمْوالَهُمْ بِأنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»؛[4] یعنی خدا خریدار است. خداوند می خرد؛ اما آیا ما هم فروشنده هستیم؟ ما که چیزی نداریم. مُهر گدایی را خدا در پیشانی ما زده و فرموده: «انتم الفقراء الی الله»[5] به هر حال خدا می خرد. چه چیز را می خرد؟ همین نمازهای ناقص و همین روزه گرفتن ها یا صدقه دادن یا احسان به فقرا. یک دست به سر بچه یتیم کشیدن، یک «یا الله» گفتن در شب و نصف شب، این ها متاع ماست. جالب اینجاست که با نعمت های او همه این کارها را می کنیم؛ اما باز خدا از ما می خرد؛ لذا با کمال اطمینان در خانه اش برو؛ او قبول می کند و می خرد. ممکن است شما بگویید: من فلان گناه را کردم و خدا من را نمی بخشد؛ اما چه کسی است که معصیت نکرده باشد؟ دامن های همه ما آلوده به گناه است. برادرها! همه در نزد خدا رو سیاهیم؛ لکن خدا بخشنده است. مخصوصاً موقع افطار که می شود، خدا میلیون میلیون می بخشد. وقتی نشستی سر سفره، شروع به دعا کردن کن. اول دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می کنی؛ بعد هم به خودت دعا می نمایی و افطار می کنی. مطمئناً خدا می بخشد. خدای خوبی داریم! می توانیم تمام این پرونده ها را با صادقانه رفتن به درِ خانه خدا، بایگانی کنیم. به جان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف قسم! با کریمان کارها دشوار نیست؛ خیلی آسان است. خدا خیلی مهربان است.

حکایت عیسی علیه السلام با یکی از اولیای الهی

پیشنهادی: میلاد حضرت عیسی علیه السلام - ویژه نامه مسیح روح الله

پی نوشت:
[1].
باباطاهر عریان همدانی
[2]. و في المناقب عنه عليه السلام مثله و فيه بعد قوله بحلاوة الآخرة: فقالت يا رسول اللّٰه الحمد للّٰه على نعمائه و الشكر على آلائه فأنزل اللّٰه وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضىٰ.[تفسير الصافي ؛ ج 5 , ص 341]
[3]. عيون الأخبار ؛ ج 2 , ص 61./بحارالأنوار، ج 7، ص 323.
[4]. خدا از مؤمنان جان ها و مال هایشان را خرید، تا بهشت از آنان باشد.[سوره توبه: 111].
[5]. یا أیهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمید. ای مردم! شما [همگی] نیازمند به خدایید. تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است![سوره فاطر: 15].

Share