نفس خونابه شد در سینه اش باز- سجاد احمدیان

انجمن‌ها: 

نفس خونابه شد در سینه اش باز- سجاد احمدیان

نفس خونابه شد در سینه اش باز
از آن زخمی که زد مسمار بر او
نه تنها دست پست جبت و طاغوت
زده سیلی دَر و دیوار بر او

درِ بیت غریبش را نه با عشق
که با آتش به روی خود گشودند
پر و بالش میان شعله ها سوخت
و دست شوهرش را بسته بودند

شب تار غم او را سحر نیست
خوشی هرگز ندیده در مدینه
قنوت هر نمازش را شکسته
همان زخمی که میجوشد به سینه

نزد دم از غم سنگین کوچه
عجب دردی نشسته بر دل او
نه میخ در نه آتش نه قلافی
غریبی علی شد قاتل او

به لبخند پر از دردش نه یکبار
از این خجلت علی هر بار مرده
زبعد رفتش جز خون دیده
علی آب خوشی دیگر نخورده

شبانه میرود آه از غریبی
کشد تابوت او را عشق بر دوش
بخوابید ای حرامی ها که امشب
صدای هق هقش گردیده خاموش

مدینه بی حضورش شد جهنم
تمام کوچه ها اندوه و درد است
ندارد غمگساری شهر خاموش
علی تنها شده قحطی مرد است

همه شب ها علی سمت مزارش
ببارد نم نم باران برایش
تمام آرزویش مرگ و رفتن
اجابت شد شبی اخر دعایش

پدیدآورنده: 
Share