صوت و متن/ روضه زیارت کربلا - استاد فاطمی نیا

اولین شب جمعه ماه مبارک رمضان است و شب زیارتی آقا ابی عبدالله. در یک مکانی نزدیک کربلا یک منطقه ای بود. آنجا سنی و شیعه با هم سکونت داشتند. نقل می کنند که یک شب در آن منطقه یک عالم سنی با یک عالم شیعه به هم رسیدند. بحث شان در گرفت در مورد زیارت ابی عبدالله علیه السلام. آن عالم سنی گفته بود که شما چرا این قدر می روید کربلا؟ این کارها چی است از پیش خودتان می کنید؟ عالم شیعه گفته بود سنت است مستحب است. او هم می گفت که چطور سنت است از کجا می گویید؟ 
آقایان! الان دعا کنید که خدا به سلامتی، به عافیت موانع را برطرف کند ان شاء الله برویم کربلا. الان ما معذوریم که نمی رویم و الا روایات زیادی داریم. ای بسا شاید علمائی را بگردید پیدا کنید که زیارت ابی عبدالله را مثل مکه، واجب هم می دانند. لااقل این قدر هست که روایات می فرماید: ترک زیارت ابی عبدالله بدون عذر عمر انسان را کوتاه می کند این قدر مهم است. الان ما معذوریم. بحمدالله مردم ما حسینی اند. اگر راه باز شود و موانع برطرف شود، مردم مثل سیل می روند. ان شاء الله قسمت می شود. 
این عالم شیعه و سنی بحثشان طول کشیده بود و پاسی از شب گذشته بود خسته شده بودند. آخر قرار را بر این گذاشتند که هر کس برود در منزل خودش بخوابد و بعد از نماز صبح بحث را ادامه بدهند. عالم سنی گفت که تو بیا منزل ما، من می روم می خوابم. عالم شیعه قبول کرد. در منزل خودش هر کس استراحت کند و بعد از نماز، عالم شیعه، منزل عالم سنی برود و بحث را دوستانه ادامه بدهند. اگر در بحث هوای نفس نباشد، تفاهم و حسن نیت باشد، به جائی می رسد. عالم شیعه بر حسب قرار، بعد از نماز، خانه عالم سنی رفت و در زد. اهل و عیالش پشت در آمدند و گفتند که پدر ما نیست! گفت: کجاست؟ با من قرار داشته؟ گفتند: پدر ما رفت کربلا! تعجب کرد. برای چی کربلا؟! از سر شب با هم بحث کردیم زیر بار نرفت و بنا شد من بیایم در همین موضوع بحث کنم این چطور شد کربلا رفت؟ آقایان! سربسته عرض می کنم، آی مردم، آی مهمانان خدا و امام زمان و دعای کمیل! حواستان جمع باشد یک وقتی یک کسی یک خیری انجام می دهد می آیند به خاطر آن یک خیرت در یک وقت مخصوصی دستش را می گیرند. یک وقت شری می کند و به خاطر آن شر، یک موقع معین زمینش می زنند. حواستان جمع باشد. حالا این عالم سنی چه خیری کرده بوده که یک دفعه دستش را می گیرند؟ سه چهار ساعت بحث قانعش نمی کند. اما یک چیزی نشانش می دهند. 
روانه کربلا شد. رفت دید در کنار ضریح ابی عبدالله نشسته است و اشک می ریزد. قریب به این مضامین، شاید می گوید که آقا! من غلط کردم نفهمیدم آقا مرا ببخشید. رفت دید او در یک حالی است صبر کرد مناجات او با ابی عبدالله تمام شد یا همان لحظه، او را متوجه خودش کرد خدا می داند. بالاخره همدیگر را دیدند. گفت آقا! من خوشحالم تو به این حال افتادی و هدایت شدی اما دلم می خواهد بفهمم قضیه چی بود. این قضیه از مثال های هدایت خاصه است. گفت: آقا قضیه من این شد که دیشب از تو جدا شدم و رفتم خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم چند تا هودج، کجاوه بین زمین و آسمان حرکت می کند. دو تا کجاوه دیدم. دو بانو ، هر کدام در این هودج ها نشستند پرسیدم: اینها کی اند؟ گفتند: یکی از این ها فاطمه زهراست علیها السلام و یکی خدیجه کبری علیها السلام است. گفتم کجا می روند؟ گفت شب جمعه است زیارت حسین علیه السلام. بعد می گوید: دیدم که کاغذهای کوچکی از آن هودج ها به زمین می رسد. برداشتم یکی از آنها را خواندم، دیدم نوشته شده که فاطمه زهرا علیها السلام هر کسی را که شب جمعه، حسین علیه السلام را زیارت کند، از آتش جهنم امان می دهد. 
آقایان! اولین شب جمعه ماه رمضان است. بیایید نیت بکنیم صادقانه. شعار نمی دهیم. به نیابت از شهدا به نیابت از امواتمان به نیابت از یک عده شیعیان امیرالمؤمنین که هیچ کس آنها را یاد نمی کند. به نیابت از بزرگانمان، مجتهدین مان، علماءمان، اساتید مان، ذوی الحقوق مان اولین شب جمعه آقا را زیارت کنیم. (السلام علیک یا ابا عبدالله).

Share