1. وحدت و اختلاف

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در ماه مبارک رمضان 1431 مصادف با 22/05/89 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

وحدت و اختلاف

مقدمه

حلول ماه مبارک رمضان را به همه علاقه مندان به اسلام تبریک و تهنیت عرض می کنیم. امیدواریم خدای متعال در این ماه شریف به برکت وجود مقدس ولی عصر ارواحنافداه همه ما را مشمول عنایات خاص خودش قرار دهد. برای بحث این ماه و نیز سال آینده پیشنهاد شد که درباره خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها صحبت شود. حقیقت این است که بیش از 25 سال است که ما شبهای پنج شنبه خدمت برادران عزیز روحانی و بعضاً غیرروحانی هستیم و به امید این که لیاقت شفاعت اهل بیت علیهم السلام را کسب کنیم آیات قرآن و کلمات اهل بیت علیهم السلام را مطرح کرده ایم. بارها تمایل داشتیم که درباره کلمات حضرت زهرا صلوات الله علیها صحبت کنیم؛ ولی غالباً این شبهه پیش می آمد که طرح کردن سخنان ایشان ممکن است موجب حساسیت برادران اهل سنت و احیاناً عامل اختلاف بیشتر شود؛ ولی بعد از این که امسال خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها به ثبت رسید و با تیراژ زیاد چاپ و منتشر شد و مراجع عظام تقلید حفظهم الله آن را تایید و امضا کردند، در مقابل آن سؤال، سؤال دیگری مطرح شد و آن این که با وجود انتشار این خطبه در سطح عموم آیا خودداری کردن از شرح و بیان آن توجیه معقولی دارد؟ اصولاً آن وحدتی که مطلوب است چگونه باید تحقق پیدا کند؟ آیا باید بسیاری از حقایق مکتوم بماند و چه بسا بعد از گذشت زمانهایی مورد انکار قرار بگیرد؟ یا این که مسائل علمی و تحقیقی، باید دور از تعصبات و به انگیزه استفاده از معارف بیان شود. این حقایق است که نقش اساسی را در حفظ اسلام و اهداف اسلام دارد و باید در محافل علمی مورد تحقیق بی طرفانه قرار بگیرد تا زمینه ای فراهم شود برای این که کسانی که در اشتباه هستند از اشتباه خارج شوند.

فکر می کنم که دل حضرت زهرا سلام الله علیها از این بیشتر شاد شود که ابتدا درباره اصل مسأله حفظ وحدت بحث کنیم. چند جلسه ای درباره وحدت و اختلاف بحث کنیم و در ادامه، درباره این خطبه شریف که یکی از فصیح ترین و بلیغ ترین کلماتی است که از اهل بیت؛ صلوات الله علیهم نقل شده و از نظر تاریخی هم جای تشکیکی درباره آن باقی نمانده بحث کنیم تا مشمول عنایتهای خاص حضرت زهرا سلام الله علیها قرار بگیریم.

انقلاب زنده کننده نام حضرت زهرا سلام الله علیها

حقیقت این است که یکی از برکات انقلاب اسلامی زنده شدن نام حضرت زهرا صلوات الله علیها در جامعه بود. ما بخش عمده ای از جوانی مان را قبل ازانقلاب گذراندیم. در شهر یزد که یکی از شهرهای مذهبی است اصلا چیزی به نام دهه فاطمیه و این حرفها شهرتی نداشت. عواملی باعث شد که نام حضرت زهرا سلام الله علیها در جامعه ما به صورت ویژه ای زنده شود و برکات بسیار عظیمی را برای عالم اسلام به ارمغان آورد. از عواملی که من می شناسم یکی بیانات حضرت امام رضوان الله علیه درباره حضرت زهرا بود که مشابه آن را کمتر کسی بیان کرده بود. حقیقت این است که ایشان از کسانی بودند که نام حضرت زهرا را در این عصر و زمان احیا کردند. همراه این یک جاذبه معنوی در میان رزمندگان ما نسبت به حضرت زهرا پیدا شد که من آن را نمی توانم با اسباب عادی توجیه کنم. به همراه اینها عامل دیگر اقدام چند تن از مراجع بزرگ قم در احیای دهه فاطمیه بود که خودشان در مجالس عزاداری حتی با پای برهنه شرکت کردند. و بالأخره به این جا رسید که امسال خطبه حضرت زهرا به عنوان یک سند ثبت شد و مراجع به صورت بی سابقه ای آن را تأیید و امضا کردند و شاید همین امر باعث شد به ما هم پیشنهاد شود که درباره این خطبه بحث کنیم.

وحدت؛ تقویت ملاکهای مشترک

آیا معرفی اهل بیت و مواضع و تاریخ ایشان اگر به طور صحیح، علمی و تحقیقی بیان شود با وحدت مخالفت دارد؛ یا بر عکس، آنچه اساساً عامل وحدت امت اسلامی است مسأله امامت و ولایت است؟ با توجه به این گونه سؤالات، یک نوع تکلیف شرعی احساس کردم که بحث جامعی نسبت به مسأله «وحدت و اختلاف»؛ مطرح کنم و در خلال بحث سؤالاتی مطرح شود تا عزیزانی که اهل تحقیق اند آنها را دنبال کنند و به سرانجام برسانند.

معنای حقیقی وحدت بدیهی است و جای ابهامی ندارد؛ اما برای جامع بودن بحث احتمالاتی را مطرح می کنیم. اگر منظور از ایجاد وحدت این باشد که انسان ها کاملاً یکی شوند یعنی هیچ تعددی میانشان نباشد، همه می دانند چنین چیزی امکان ندارد. دو انسان دو موجودند و هیچ وقت یکی نمی شوند. امکان ندارد که بین همه افراد جامعه وحدت حقیقی به وجود آید.

مسأله ای را علمای علم الاجتماع مطرح کرده اند و آن این که آیا مجموعه انسانهایی که یک جامعه را تشکیل می دهند می توانند یک وحدت حقیقی داشته باشند؛ یعنی یک هویت جدیدی غیر از هویت افراد به وجود آید. این هم بحثی است که در فلسفه اجتماعی باید طرح کرد. این مسائل محل بحث ما نیست. وحدتی که محل بحث است این است که ما انسانهای کثیری که در یک جامعه هستیم و هر کدام یک وجود مستقلی داریم، با این اختلافاتی که داریم تا چه اندازه باید سعی کنیم که گرایش به وحدت پیدا کنیم؟ معنای این ایجاد وحدت، وحدت حقیقی فلسفی نیست؛ بلکه منظور این است که ملاکهای مشترکی شناسایی کنیم و آن ملاکهای مشترک را تقویت و چیزهایی که باعث پراکندگی و دشمنی می شود را کم و ضعیف کنیم. منظور از ایجاد وحدت وحدتی است که به اصطلاح اعتباری است. منظور این نیست که کثرتها و اختلافات به کلی حذف شود. شبیه آنچه که در وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت شیعه و سنی، ؛ و وحدت همه طوایفی که در کشور زندگی می کنند دنبال آن هستیم، یعنی ملاکهای مشترکی را شناسایی کنیم و سعی کنیم آن ملاکها بیشتر مورد توجه قرار گیرد و تقویت شود و در سایه تقویت آن ملاکها، چیزهایی که موجب اختلاف می شود کم رنگ شود.

این اندازه از معنای وحدت معلوم است؛ اما گاهی مسائلی مطرح می شود که نمی دانیم آیا وحدت اقتضا می کند که ما از آنها صرف نظر کنیم یا چیز دیگری مطلوب است. یکی از مسائلی که به بحث ما مربوط می شود و دغدغه ذهنی ما هم بوده همین است که ما وقتی صحبت از وحدت شیعه و سنی می کنیم معنایش این است که باید مسائل شیعه و سنی اصلاً حذف شود و فقط از اصل حقانیت اسلام و نبوت و معاد بحث کنیم به این بهانه که وقتی مسائل اختلافی مطرح می شود دلها از هم جدا می شود؛ پس اصلاً اینها را ترک کنیم؟ آیا معنای وحدت این است؟!

انواع اختلاف

در مباحث عقلی، وحدت در مقابل کثرت مطرح می شود؛ اما در این جا وحدت در مقابل اختلاف مطرح می شود. وحدت در این جا یعنی نبودِ اختلاف. وقتی دعوت به وحدت می کنیم یعنی می خواهیم که اختلافات کنار گذاشته شود؛ پس در واقع باید مفهوم وحدت و مفهوم اختلاف را با همدیگر بسنجیم. حال که در این بحث، وحدت در مقابل اختلاف به کار می رود اول معنای اختلاف را بررسی می کنیم.

ممکن است دو موجود داشته باشیم که کاملاً مثل هم باشند؛ مثل کالاهایی که معمولاً در کارخانه ها با اصول فنی ساخته می شود. خیلی به زحمت می شود تشخیص داد که کدام الف است و کدام ب. کثرت هست اما اختلافی نیست و مثل هم هستند؛ پس وحدت در این جا وحدتی است که نه با مثل بودن منافات دارد نه با کثرت و تعدد. اختلاف آن است که مثل هم نباشند دو چیز وقتی مثل هم نبودند می گوییم با هم اختلاف دارند. معنای اختلاف جنگ و نزاع نیست؛ بلکه معنای آن وجود تفاوت است. آیا وجود اختلاف چیز بدی است؟ آیا اگر دو موجود تکویناً با هم فرق داشته باشند بد است؟ من سؤال می کنم اگر اختلاف وجود نداشت اصلاً عالَمی به وجود می آمد؟ اگر اختلافات تکوینی نباشد اصلاً انسانی نمی تواند زندگی کند و اصلاً جامعه انسانی شکل نمی گیرد. اساس این عالم هم همین طور است؛ اگر اختلافات تکوینی نباشد این عالم تحقق پیدا نمی کند. تا اختلافات تکوینی بین مرد و زن نباشد نسل انسان قابل بقاء نیست. پس اصل اختلافات تکوینی که ربطی به اعمال و اختیارات ما ندارد لازمه وجود این عالم است؛ اگر نباشد راه فیض الهی مسدود می شود. بقاء این عالم با این زیباییها همه به خاطر اختلافات آن است و آن عین زیبایی است؛ الَّذِی أَحْسَنَ كُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ[سجده، 7]؛  بنابراین این معنا از اختلاف محل بحث نیست.

نوع دیگری از اختلاف وجود دارد که فی الجمله اختیار افراد در آن نقش دارد. نمونه بارز آن در استفاده از مواهب طبیعی این عالم است که نتیجه اش این می شود که عده ای ثروتمند و عده ای فقیر باشند. صرف نظر از مسائل ارزشی دیگر، آیا خود این که توانایی انسانها مختلف است و آن اختلافات منشأ این می شود که بهره های اختیاری و اکتسابی جدیدی پیدا کنند، خوب است یا بد؟ اراده و فعل خودشان هم مؤثر است؛ اما منشأ آن اختلافات طبیعی خدادادی است. کسی هوش بیشتری داشته توانایی بیشتری داشته قوای بدنی اش را بیشتر به کار گرفته است خلاقیتش بیشتر بوده ابتکارش بیشتر بوده و این زمینه را فراهم کرده تا بهره های مادی بیشتری در اختیار بگیرد. این صددرصد جبری نیست؛ اما در عین حال در نظام خلقت و در تدبیر عالم منظور است. خدا می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَكُمْ فی؛ ما آتاكُم‏؛[ انعام، 165] خداوند شما را از لحاظ مواهب تکوینی با هم مختلف قرار داد، بعضیها را بالاتر از بعضی؛ دیگر قرار داد برای این که زمینه هایی برای امتحان شما فراهم شود.»؛ اگر کسانی مواهب مادی بیشتری دارند تکالیف خاصی به آنها تعلق می گیرد و آن زمینه امتحانش را فراهم می کند. اصل این عالم برای این است که انسانها در معرض امتحانهای مختلف قرار بگیرند تا خودشان مسیرشان را انتخاب کنند تا معلوم شود چه قدر خدا را اطاعت می کنند. آنچه که خدا به من داده استعداد ذاتی است. این اختلافات خدادادی زمینه می شود که افراد در جامعه موقعیتهای مختلفی پیدا کنند. این موقعیتها تکالیف مختلفی را اقتضا می کنند و این یعنی زمینه های امتحان. این یک نوع اختلاف است. آیا این اختلاف خوب است یا بد؟ اگر چنین زمینه هایی نباشد، این امتحانات انجام نمی گیرد. وقتی امتحانات انجام نگرفت تکاملی پیدا نمی شود. در این صورت غرض خلقت تحقق پیدا نمی کند. اصلاً خدا انسان را آفریده تا با اختیار و انتخاب خودش مسیرش را تعیین کند و به آن کمالی که خدای متعال در سایه بندگی و اطاعت خودش قرار داده نایل شود. اگر این امتحانها نباشد این کمالات هم پیدا نمی شود. اختیار انسان در وجود این اختلافات فی الجمله مؤثر است. اینها هم جزء زیباییهای خلقت است که در اصل هدف آفرینش منظوراست و باید باشد.

نوع دیگری از اختلافات هم پیش می آید که سهم انتخاب و اختیار انسان در آنها بیشتر است. این نوع از اختلافات به هدف نهایی آفرینش که مسأله عبادت و اطاعت خداست مربوط می شود. در این جا مسأله دین مطرح می شود. اختلافاتی که تکوینی و جبری نیست؛ یعنی این طور نیست که کسی که به دنیا می آید ابتدائاً با یک دین خاصی جبراً متولد شود. انتخاب یک دین و یک روش به انتخاب و اختیار خود افراد بستگی دارد. این جا عوامل زیادی مؤثر است و فرمولهای بسیار پیچیده ای وجود دارد. منظور ما از دین یک سلسله باورهایی است که به دنبال آن ارزشهایی مطرح می شود و آن ارزشها اعمال و رفتاری را ایجاب می کند؛ مقصود از دین، باورها و ارزش هاست و رفتارهایی که ناشی از آنها می شود. به هر حال این جا که پای انتخاب عقاید، ارزشها و احکام و عمل به احکام مطرح می شود، اختلافات خیلی زیاد می شود و هر روز دامنه اش گسترده تر می شود. در کشورهای غربی شاید روزی نباشد که فرقه مذهبی جدیدی به وجود نیاید. معمولاً هر سال صدها فرقه مذهبی در مغرب زمین به خصوص در آمریکا به وجود می آید! در این جا پای مؤاخذه و تکالیف شرعی هم به میان می آید.

قرآن می فرماید:؛ كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُم‏َ؛[بقره، 213] مردم امت واحدی بودند و از لحاظ فطری اقتضائات واحدی داشتند؛ اما بین آنها اختلاف ایجاد شد. این اختلافات کم کم باعث می شود که صرف نظر از مسائل اعتقادی، مسائل ارزشی هم مطرح شود؛ زیرا عده ای در اثر انگیزه ها و اغراض شخصی می خواهند منافع بیشتری کسب کنند و به دیگران تجاوز کنند. در این جا مسأله عدل، ظلم، قانون و ... مطرح می شود. حال کسانی که می خواهند قانون وضع کنند خودشان از انگیزه های اختلاف خالی نیستند. این انگیزه ها در قانونهایشان منعکس می شود. کسی می تواند قانون واقعی وضع کند که خودش از انگیزه های اختلاف خالی باشد و نیاز به اینها نداشته باشد. فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ؛ ... ؛ خدا پیامبران را مبعوث کرد. خداست که پیامبران را مبعوث می کند تا این اختلافات را رفع کنند.

از آن جا که آدمی زاد موجود عجیبی است در همین عواملی که رفع کننده اختلاف است، اختلاف ایجاد می کند. خدا پیغمبرانی را فرستاد و کتاب آسمانی نازل کرد برای این که اختلاف مردم را رفع کند؛ یعنی این کار را کرد تا همه تن به قانون دهند؛ حق را اعمال کنند و به همدیگر ظلم نکنند تا زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند؛ اما این انسانِ ناسپاس، در خود دین اختلاف ایجاد کرد (وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُم).

تأکید آیه روی اختلافی است که از روی بغی و تجاوز و سرکشی و به ناحق پدید می آید. «بغی»؛ این جا در مقابل حق است. کسانی به ناحق در دین اختلاف ایجاد کردند. این افراد از راه های مختلفی اختلاف ایجاد می کنند. یک راه این است که می گویند مقصود خدا این بود و دیگری می گوید نه مقصود خدا آن است! حتی کار به جایی رسید که چیزی را که خودشان درست کردند به خدا نسبت دادند؛ «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ؛[بقره، 79] خودشان کتابی را نوشتند و گفتند این را خدا فرستاده است.»؛ آنچه که از این تحریفاتی که در کتاب خدا ایجاد کردند شایعتر است تحریف معنوی است؛ یعنی در مقصود آیات الهی تحریف ایجاد کردند. این چیزی است که امروز با عنوان تعدد قرائات بازارش رواج دارد. این هنر جناب ابلیس است که این چنین شاگردانی را پرورش داده است که همان چیزی را که خدا برای وحدت و رسیدن به حق و سعادت قرار داد همان را ابزاری برای اختلاف، کینه توزی و جنگ و بدبختی دنیا و آخرت قرار دادند. فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ كَذَّبَ بِآیَاتِهِ ؛[ اعراف، 37] دیگر چه کاری بدتر از این می توان انجام داد؟ تا قبل از نزول دین و کتاب، عذری داشتند و می توانستند بگویند ما نمی دانیم حق چیست و باطل کدام است و خدا به چه چیزی راضی است؛ اما وقتی خدا کتاب نازل کرد، پیغمبر فرستاد و پیغمبران مردم را هدایت کردند، چرا در همین وسیله وحدت اختلاف ایجاد کردند؟! این بدترین اختلافی است که در عالم به وجود آمد.

مرتبه نازل تر این است که دین را قبول دارند و واقعاً هم در موقع فتوا دادن حاضرند بگویند حق چیست؛ اما در مقام عمل رعایت نمی کنند. موقع عمل که می رسد هوای نفس نمی گذارد انسان به دانسته هایش عمل کند. اینها اختلافاتی است که در جامعه به وجود می آید.

توصیه قرآن؛ وحدت حول محور حق

حال با توجه به این اختلافات چه باید کرد؟ یک راه اساسی که قرآن در برابر ما قرار می دهد وحدت بر اساس حق است. قرآن کسانی را که درصدد اصلاح جامعه اند و دلشان هم برای خودشان و هم برای دیگران، هم برای دنیایشان و هم برای آخرتشان می سوزد و از ناهنجاریها رنج می برند و می خواهند با آن مقابله کنند، به وحدت براساس حق دعوت می کند. آیات زیادی در قرآن هست که می فرماید: همه انبیایی را که فرستادیم سرلوحه؛ دینشان این بود: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ؛[شوری، 13] دین را به پا دارید و در دین اختلاف به وجود نیاورید». دین را با مضامین واحد و شفاف و قواعد مسلم غیرقابل تشکیک عرضه کنید تا این دیگر منشأ اختلاف مردم نشود. اگر دین واحد سالمی وجود داشته باشد می تواند اختلافات مردم را حل کند و مشکلات را برطرف کند؛ اما با وجود اختلاف در خود دین، دیگر چه عاملی برای حفظ وحدت باقی می ماند؟

وحدت مطلوب، وحدتی است که براساس حق باشد، نه هر وحدتی. آیا اگر همه مردم متحد بر ظلم شوند کار خوبی است؟ آیا این همان چیزی است که انبیا می گویند؟ این همان وحدتی است که همه عقلا می گویند؟ چون وحدت است دیگر اشکالی ندارد؟! وحدت در واقع وسیله ای است برای این که حق گسترش پیدا کند و از آن بیشتر استفاده شود و کسی مانع استفاده از این نعمت الهی که خدا برای همه بندگان مقرر فرموده نشود. آیا این نصیحت خدا عملی شد؟ همه می دانیم که در همان آغاز اختلافات پدید آمد و بالأخره در دین خاتم هم که آخرین موهبت الهی برای انسانها تا روز قیامت است و باید علاج همه دردهای اجتماعی انسانها تا روز قیامت باشد از همان روز وفات پیامبرصلی الله علیه وآله در آن اختلاف شد.

حالا اگر کسی بخواهد به این دین وفادار باشد و جلوی این اختلافات را بگیرد چه راهی را باید در پیش بگیرد؟ این اختلافات از آن جا پدید آمد که رگه های ناحقی در دین پدید آمد؟ اگر حق صرف باشد اختلافی ندارد. اگر بخواهند رفع اختلاف کنند باید آن رگه های ناحق را قطع کنند تا دین خالص و آن دینی که خدا فرستاده برای همه مردم روشن و حاکم شود؛ وحدت آن وقتی مطلوب است که بر اساس حق باشد. ما باید تلاش کنیم حق را تبیین کنیم و در اختیار مردم بگذاریم و رگه های باطل را معرفی کنیم تا کسی به آنها مبتلا نشود. این یک ایده کلی و اساسی است که باید اول خود انبیاء (أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فیه) و دوم پیروان انبیاء (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ) در صدد عمل به آن باشند. مسأله بعدی این است که وقتی این طور نشد و اختلافات پدید آمد چه باید کرد؟ ان شاءالله در جلسه بعد این موضوع را مطرح می کنیم.

و صلّی الله علی محمدٍ وَ آله الطّاهرین.

Share