15. برگزیده خدا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389.06.05 همزمان با شب هفدهم ماه مبارک رمضان 1431 قمری ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

برگزیده خدا

مفاهیم اختار، اصطفی و اجتبی

... و أشهد أن أبی محمدا عبده و رسوله اختاره قبل أن أرسله و سماه قبل أن اجتباه و اصطفاه قبل أن ابتعثه إذ الخلائق بالغیب مكنونة و بستر الأهاویل مصونة و بنهایة العدم مقرونة؛

حضرت زهرا سلام الله علیها در این خطبه مبارک بعد از شهادت به توحید و صفات الهی، شهادت به رسالت را ذکر می فرمایند. ما با تعابیر «أَرْسَلَ»، «إِبْتَعَثَ» یا «بَعَثَ» آشناییم؛ «إرسال» یعنی فرستادن و «بعث» یعنی برانگیختن؛ ولی اوصاف دیگری هم در قرآن کریم برای انبیاء ذکر شده است، از قبیل «إختیار»، «إصطفاء» و «إجتباء» که به حسب رتبه بر إرسال یا بعث تقدم دارند. قرآن در مورد موسی علیه السلام می فرماید: «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى؛[طه، 13] من تو را به پیامبری انتخاب کردم.» درباره بسیاری از انبیاء تعبیر «إصطفاء» به کار برده شده است، مانند: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمین.[آل عمران، 33] «إجتبی» هم در مورد انبیاء به کار رفته است. در سوره آل عمران می فرماید: «ما كانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ یَجْتَبی‏ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاء؛[آل عمران، 179] معمولاً همه این ها در فارسی به «برگزیدن» معنا می شود؛ اما نکته هایی که در عربی در آن ها لحاظ شده مختلف است. «إصطفاء» از «صفو» است؛ یعنی صاف و زلال چیزی را گرفتن، تصفیه کردن. «إجتباء» یعنی کشیدن؛ چیزی شبیه عصاره چیزی را کشیدن. «إختیار» هم از ماده «خیر» است؛ یعنی چیزی را به عنوان خیر برگزیدن.

این اوصاف درباره پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله هم استعمال شده است؛ اما در این خطبه به نکاتی اشاره دارد که باید به آن ها توجه کرد. حضرت زهرا سلام الله علیها تأکید می کنند که این اختیار و اصطفاء قبل از ارسال و بعثت است. ابتدا ممکن است به ذهن این گونه بیاید که پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله در سن چهل سالگی مبعوث شدند؛ اما خدا چند سالی قبل از چهل سالگی ایشان را برگزیده بود. جمله های بعدی نشان می دهند که منظور این نیست. من عباراتی را که در ابتدا خواندم ترجمه تحت اللفظی می کنم و بعد به توضیح آن ها می پردازم؛

«شهادت می دهم که پدرم بنده و فرستاده خداست. خدای متعال او را انتخاب کرد پیش از آن که مبعوث به رسالت کند، و قبل از آن که او را برگزیند او را تعیین کرد.» وقتی کسی را برای کاری نامزد و تعیین می کنند می گویند: سمّاه. و إصطفاه قبل أن إبتعثه؛ «إبتعث» یعنی بعثتی که با دقت و با حساب باشد. در این عبارت باز می فرمایند: إصطفاء قبل از بعثت بوده است؛ اما چه مقدار قبل؟ می فرمایند: «هنگامی که مخلوقات در عالم غیب مستور و پنهان بودند و پرده های بسیار حیرت انگیز آن ها را پوشانده بود و آن ها زیر آن پرده ها حفظ می شدند.» معمولاً کسانی که این خطبه را شرح یا ترجمه کرده اند عبارت «و بنهایة العدم مقرونة» را این طور معنا کرده اند که موجودات از ازل معدوم بودند اما این عدم تا مرز آن وجود امتداد داشت. در آخرین مرحله نبودشان موجود می شدند. اما احتمال دیگری هم هست که به نظر بنده قوی تر می رسد. منظور از نهایت، تأکید در معدومیت است؛ یعنی هیچ چیز نبودند. به هر حال حضرت می فرمایند: «آن وقتی که مخلوقات در چنین وضعی بودند خدای متعال پیغمبر را انتخاب کرد و برگزید و برای رسالت نام گذاری کرد و بعد در این عالم در زمان خاصی او را مبعوث به رسالت کرد.»

نور رسول الله، اولین مخلوق

ما در روایات این مفاهیم را شنیده ایم که نور پیغمبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین قبل از این عالم خلق شده است. در روایتی نقل شده که جابر از رسول خدا سؤال کرد: اولین مخلوق خدا چه بود؟ پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «اول ما خلق الله نور نبیک یا جابر.[بحارالانوار، ج15 ص24] شاید بتوان گفت: این مضمون که قبل از این عالم محسوس، مخلوقی به نام نور وجود داشته و این نور با وجود مقدس پیغمبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام، اتحاد داشته، از حد تواتر هم بیشتر است. و حتی در کتب روایی اهل سنت هم آمده است. اما درک حقیقت این مطلب بسیار مشکل است. ما تعبداً آن را قبول داریم؛ اما کنه آن را درست نمی فهمیم. افراد سطحی نگر گمان می کنند این نور چیزی شبیه نور چراغ یا نور خورشید بوده است؛ ولی وقتی دقت می کنیم می بینیم آن نور با این نورها خیلی تفاوت دارد. آن نوری که به وجود پیغمبر اکرم و ائمه اطهار نسبت داده شده چیزی است که از یک پرتو آن بهشت آفریده شده است؛ ملائکه، لوح، قلم و ... از آن نور آفریده شده اند! وقتی دشواری مطلب بیش تر می شود که می شنویم این نور، علمی فوق علومی که ما تصور می کنیم داشته است؛ بلکه علوم همه مخلوقات بعدی از او پدید آمده است و ملائکه تسبیح خدا را از او یاد گرفته اند!

طبعاً آن وقت، نه مکانی بوده و نه فضایی و نه زمانی؛ زیرا این نور اولین مخلوق است. این نور چه نوری است؟ عقل ما درک نمی کند. آن چیزی که مقداری انسان را آرام می کند این است که خدای متعال خودش را هم نور معرفی کرده است؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ.[نور، 35] قطعاً می دانیم که خدا نور حسی نیست. آن نوری را هم که از نور خودش آفریده با او سنخیت دارد، نه با این انوار مادی و حسی. ما نور خدا را از نقایص تنزیه می کنیم و می گوییم: خدا نور است، اما نوری که حجم، زمان و مکان ندارد و محتاج به جوهری نیست که به آن قائم باشد، و قابل تجزیه نیست؛ اما کنه آن را نمی فهمیم. همین طور حقیقت نور رسول الله را هم نمی فهمیم. فقط از طریق روایات اجمالاً می فهمیم که خداوند چنین مخلوقی هم دارد. همین اندازه باید بگوییم که آن قدر پاک است که اگر در این عالم ماده بخواهیم چیزی شبیه آن را پیدا کنیم، باید بگوییم: مثل نور است و همان طور که روشن شدن هر جسمی در این عالم محتاج به نور است، موجودات این عالم هم نسبت به آن موجود این چنین نیازی دارند؛ او باید بر این ها بتابد تا روشن شوند؛ وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا.[زمر، 69] در روایات آمده که این نوری که خدای متعال به خود استناد می دهد نور اهل بیت علیهم السلام است. این ها مطالبی است که در روایت آمده است و خدا را هزاران بار شکر می کنیم که گوش ما با این معارف آشنا شده است. این معانی آن قدر بلند است که صدها فیلسوف و حکیم از درک حقیقت آن قاصرند؛ مگر کسانی که خدای متعال خود آن نور را حضوراً به آن ها نشان داده باشد، مانند علی علیه السلام که پرده ها از جلوی چشمش برداشته شده بود و می فرمود: لو کشف الغطاء ماازددت یقینا.[غررالحکم، ص120]

عالم نور

حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله قبل از این عالم برگزیده شده است. این قبل بودن به چه معناست؟ آیا مقصود این است که مثلاً اگر عمر این عالم یک میلیارد سال است، یعنی ایشان یک سال قبل از آن یک میلیارد برگزیده شده است؟ در بعضی از روایات درباره بعضی از موجودات آن عالم آمده است که خداوند آن ها را دوهزار سال قبل آفریده است. آیا این نور هم این گونه است؟ آیا مراد از سال دراین جا سالی است که 365 روز است، یا این معیار دیگری دارد؟ چیزی که ما به عنوان احتمال عرض می کنیم این است که معمولاً آنچه ما از این قبل و بعد بودن ها می فهمیم، قبل و بعد زمانی است؛ اما آیا قبل از این که همه این خلایق خلق شوند زمانی بوده است؟ بعید نیست که این قبل، قبل زمانی نباشد، مخصوصاً که ارتباط آن نور فقط با موجوداتی نیست که در مرز عدم و وجودند؛ بلکه آن نور بر همه موجودات تا روز قیامت می تابد. وقتی همه آن ها از آن نور خلق شده اند، از آن جدا نیستند و آن نور در همه آن ها حضور دارد.

احاطه به همه موجودات و حوادثی که اکنون در عالم در حال اتفاق افتادن است خیلی قدرت علمی وسیعی می خواهد؛ اما اگر فرض کنیم که موجودی همان طور که حوادث موجود را می بیند حوادث گذشته را هم می بیند، درکش خیلی مشکل می شود. ما درباره خدا معتقدیم که نه تنها حوادث گذشته و آینده را می داند، بلکه گذشته، حال و آینده به یک اندازه برای او حاضر است. خدا این طور نیست که وقتی امروز می آید دیگر دیروز یا فردا را نبیند. علم خدا علم حصولی و صورت ذهنی نیست که بگوییم می داند دیروز چه بوده است؛ بلکه همه گذشته، حال و آینده عالم پیش خدا حضور دارند؛ «لیس عند ربک صباح و لا مساء؛ صبح و شب و دیروز و امروز ندارد.»

برای درک این مسأله بزرگان مثال خوبی زده اند. می فرمایند: اگر شما پشت پنجره ای باشید که کاروان شتری از مقابل آن می گذرد و موقعیت شما به گونه ای است که فقط یکی از شترها را می توانید ببینید و برای دیدن شتر بعدی باید این شتر بگذرد، شما وقتی شتر دوم را می بینید که اولی گذشته و سومی هنوز نیامده است؛ لذا اولی و سومی را نمی بینید. اما اگر به پشت بام بروید به طوری که بر این جاده اشراف داشته باشید، همه شترها را یک جا می بینید. این شترها در جای خود قبل و بعد دارند؛ اما برای شما همه یک جا حاضرند. این مثل عالمی است که ما در آن زندگی می کنیم. ما همه حوادث را با مقیاس این پنجره می سنجیم. از این دیدگاه، دومی که بود نه اولی هست و نه سومی؛ اما عالم دیگری هست که اشراف بر این عالم دارد. اگر ما چنین تصور کنیم که عالم محسوسات سقف و مرزی دارد، وقتی از این مرز فراتر می رویم عالم دیگری است که بر این عالم احاطه دارد؛ نه تنها بر محیطش بلکه همانند کره های متداخل بر درونش هم احاطه دارد. در این صورت عالم محیط، تقدم و تأخرهای داخل عالم محاط را ندارد.

حتماً شنیده اید که بعضی از اولیای خدا حوادث گذشته و بعضاً آینده را نه تنها می دانستند، بلکه می دیدند. تفسیر این نکته این است که روح انسان موجودی فراتر از این قالب مادی است و خداوند قدرتی به آن داده که می تواند از عالم ماده فراتر برود. در این حالت مثل آن کسی است که از بام بر جاده احاطه دارد. در این صورت برای او گذشته و حال و آینده یکسان است. از بعضی از بزرگان نقل شده است که بعضی از اولیای خدا بعد از ریاضات و عبادت های خیلی زیاد موفق شده بودند که روز عاشورا را ببینند. این چه قدرتی است و از کجاست؟ تعبیری که به ذهن های ما نزدیک است این است که می گوییم: در لوح محفوظ یا لوح محو و اثبات است. این لوح، یک لوح معمولی نیست؛ بلکه عالمی است که همه این ها را می تواند یک جا در خودش جمع کند. آن کسی که با آنجا ارتباط پیدا کند می تواند حوادثی که در آن وجود دارد را ببیند.

اگر این فرضیه که بزرگانی آن را تقریب فرموده اند صحیح باشد ـ بعید هم به نظر نمی آید ـ وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها می فرمایند: خدای متعال پدرم را قبل از رسالت اختیار فرمود در آن وقتی که هنوز مخلوقات این عالم به وجود نیامده بودند می توانیم بگوییم: آن نوری که خدا قبل از خلق خلایق، خلق فرموده است، در عالَم دیگری بوده است که آن عالَم غیر از این عالم دنیاست که ما در آن زندگی می کنیم. آن عالم بر همه آنچه در این عالم است احاطه دارد. زمان جزء عالم ماده است و آن عالم فوق زمان است و بر زمان احاطه دارد.

عالم ماده؛ پرتویی از عالم نور

نکته ظریفی در این جا هست که باز از بعضی از آیات قرآن می توان استظهار کرد، و آن این که همه آن چه در عالم جسمانی هست به برکت عالم فوقانی و شعاع و پرتویی از آن است. قرآن می فرماید: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُوم؛[حجر، 21] عندنا همان عالمی است که پیش خداست نه پیش ما. می فرماید: هرچه شما در این عالم ببینید خزینه هایش پیش خداست و از آن خزینه ها با حد و حدود خاصی در این عالم نازل می کند.

شاید صدها روایت در کتب مختلف شیعه و سنی درباره اصل این عالم وارد شده باشد. من به عنوان نمونه روایتی که از امیر المومنین سلام الله علیه نقل شده است را می خوانم. حضرت می فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله وَ خَلَقَنِی وَ ذُرِّیَّتِی ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْكَنَهُ اللَّهُ فِی ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُه‏؛[بحارالانوار، ج26 ص291] خدا خودش بود و خودش. بعد سخنی گفت آن سخن نوری شد ـ قاعدتاً این سخن همان «قال له کن» است ـ و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و من و ذریه من را از همان نور آفرید. سپس سخنی گفت: آن سخن روح شد ـ معلوم می شود آن نور غیر از روحی است که در این عالم متعلق به ابدان است؛ یعنی مقامش از مقام روح انسانی هم بالاتر است. این روح را در آن نور جایگزین کرد. تا این که بدن های ما آفریده شد. آن وقت روح را در بدن های ما دمید.» بنابراین این که می فرماید: پیغمبر را انتخاب کرد قبل از این که خلایق از عالم غیب به شهود بیایند، یعنی در عالمی که فوق این عوالم است و از آن به «عالم نور» تعبیر می شود.

امیدواریم خدای متعال به برکت نور چهارده معصوم سر سوزنی از آن نور را به دل های همه ما بتاباند.

Share