3.1. زیارت عاشورا و هر چیز دیگری را باید از دریچه «نفس» مطالعه کنیم

زیارت عاشورا و هر چیز دیگری را باید از دریچه «نفس» مطالعه کنیم

هیچ گونه مطالعات اسلامی، بدون فهم «نفس» به نتیجه نخواهد رسید. هر گونه مطالعاتی در زمینه ی مسائل اسلامی صورت بگیرد، چه در مسائل اقتصادی، چه در مسائل سیاسی، چه در مسائل فرهنگی، چه در مسائل مدیریتی، چه در تعلیم و تربیت و چه در هر موضوع دیگری، وقتی بحث «نفس» را کنار بگذاریم، این مطالعات، بی نتیجه و عقیم خواهد بود.

قبل از ورود به شرح زیارت عاشورا، به شناخت «نفس» می پردازیم. عناوین موضوعاتی که در بحث نفس در خصوص آنها گفتگو می کنیم، به این شرح هستند:

۱- هم مومن و هم کافر، عاشق خدا و در جستجوی خدا هستند.

۲- آرامش پایدار انسان در این است که معشوق های حقیقی را از قلابی تمیز دهد

۳- حرکت های ما مبتنی بر ادراک اولیه ما از زیبایی مطلق است

۴- پیامبر صلی الله علیه وآله: همه تشنه می میرند، جز ذاکر خدا

۵- چرا هر وقت خدا را می خواهیم، پیش ما هست؟

۶- کاربرد شناخت قوه «واهمه» در زیارت عاشورا

۷- «قوه ی وهمیه» منشاء همه اختلافات بشر است

۸- حرکت حبی انسان به سوی خدا و شناخت عوالم وجود

۹- چرا ماهی قزل آلا جانش را به خطر می اندازد تا به محل تولدش برسد؟

۱۰ - تنها کسی که می تواند سیر الی الله را به ما یاد دهد، خداست

۱۱- رهبران الهی، مردم را با عشق به سوی خدا می برند

 ۱۲- هر کس حیات انسانی می خواهد، از پیامبر صلی الله علیه وآله تبعیت کند

۱۳- خداوند انسانها را در قرآن به 5 دسته تقسیم می کند

 

۱- هم مومن و هم کافر، عاشق خدا و در جستجوی خدا هستند

اکثر انسانها گمانشان این است که در عشق و محبت متفرق هستند؛ حتی حزب اللهی ها غالباً اینگونه فکر می کنند و می گویند ما مثلاً یک معشوق داریم که اهل بیت و خدا است؛ اما دشمنان ما چیز دیگری را دوست دارند و به چیزهای دیگری فکر می کنند. خیلی ها این فکر اشتباه را می کنند که انسانها با مدارج مختلف محبوبهای مختلفی دارند. اما در حقیقت محبوب و معشوق همه خدا است.

انسان از نظر ساختار وجودی اینطور است، نه از نظر نظام تکلیف و اختیار؛ یعنی انسان از نظر فطری و ساختار وجودی، حقیقتاً حق تعالی را می خواهد و همه ی انسانها همینطور هستند. به قول امام رحمت الله علیه رئیس جمهور آمریکا هم عاشق خداست؛ او هم عشق به خداوند تبارک و تعالی دارد؛ شیطان هم همینطور؛ حتی کسانی که گفتند می خواهند با خداوند هم بجنگند همینطور؛ آنها هم حقیقتاً عاشق خداوند تبارک و تعالی هستند؛ علتش هم این است که انسان محتاج و تشنه کمالات است. اگر چیزی برای کسی محبوب می شود، از آن جهت است که انسان در آن یک کمال و قوتی را تخیل می کند و فکر می کند این همان محبوب و معشوق نهایی اوست که باید به او برسد و به امید همان حرکت می کند. همه ی ما اینطور هستیم که معشوقهایی داریم و به دنبال این معشوق ها با امید حرکت می کنیم. برنامه های شخصی هر کدام از ما با همدیگر متفاوت است و نسبت به رسیدن به چیزهایی امیدوار هستیم و به خاطر همین امیدمان در حال تلاش هستیم که آینده خودمان را ترسیم و تضمین کنیم.

انسانها هر چند که از نظر ظاهر با هم اختلاف دارند؛ اما از نظر باطنی همه یک چیز را می خواهند؛ همه کمال مطلق را می خواهند؛ همه عاشق خداوند تبارک و تعالی هستند؛ همه بینهایت را می طلبند؛ همه حریت و آزادی نامحدود را می خواهند؛ همه از اسارت و محدودیت متنفر و بیزار هستند. هر کدام از ما که داریم تلاش می کنیم، برای این است که می خواهیم شعاع محدودیت خودمان را در عمل کمتر کنیم و دائماً به شعاع آزادی و قدرتمان اضافه کنیم. با دو شغله و چند شغله شدن، دنبال تحصیلات عالیه؛ حقوق بالاتر و...هستیم. برای چه می آییم سر کلاس و جلسات علمی؟ برای اینکه می خواهیم محدودیت اطلاعاتی مان را کمتر کنیم و قدرت اطلاعاتی مان را بالا ببریم. پس ما در هر چیزی که می طلبیم و هر معشوقی که داریم، در حقیقت خداوند تبارک و تعالی را می خواهیم.

چرا انسان وقتی به مطلوبش می رسد، باز هم مطلوب دیگری را می طلبد؟ هر یک از ما در چند سال گذشته به دنبال چیزهایی بوده ایم که دوست داشتیم به آنها برسیم و فکر می کردیم اگر به آنها برسیم، دیگر همه ی مسائل ما حل می شود و خوشبخت می شویم؛ ولی وقتی که به آنها رسیدیم، دیدیم چنین نیست؛ بلکه باز هم عطش دیگری داریم و چیزهایی که به آن رسیدیم، ما را اقناع و اشباع نمی کند و چیز بالاتری را می طلبیم. بالاترین چیزی که انسان در طلب آن است فقط خدا است.

۲- آرامش پایدار انسان در این است که معشوق های حقیقی را از قلابی تمیز دهد

اگر در مورد معشوق های حقیقی و قلابی خوب فکر کنیم، لااقل در نظام حرکتی و نظام نفسانی خود ما اثر خیلی زیادی دارد و ما را به یک خوشبختی حاضر و نقد و آرامشی که به هیچ وجه از ما جدا نخواهد شد، خواهد رساند؛ این شناخت، ما را به یک نشاطی می رساند که هرگز با هیچ اضطراب و غمی تهدید نمی شود. اما شرط آن این است که معشوق حقیقی خودمان را پیدا کنیم و آن را باور کنیم.

این باور خیلی مهم است. اطلاعات مهم نیست. مهم این است که آن اطلاعات را باور کنیم. شما می روید در جلسات مختلف و اطلاعاتی می گیرید؛ اما فرق باور با اطلاعات، مثل فرق ما با مرده شور است. کسی که مرده، با انسان کاری ندارد. ما علم به این مساله داریم؛ اما هیچ کدام جرأت نمی کنیم یک شب در قبرستان برویم و به یک مرده دست بزنیم یا نزد او بخوابیم. اما مرده شور راحت این کار را می کند. چرا؟ چون این را باور کرده است که مرده نمی تواند آسیبی به کسی بزند. اگر کسی فهمید و باور کرد که معشوق او کیست، برد کرده است و از آن پس، از عمر و جوانیش در مسیر ابدیت و بر مبنای ابدیت استفاده خواهد کرد. اگر کسی به این باور رسید، تازه متولد شده است. متولد به حیات انسانی شده است.

۳- حرکت های ما مبتنی بر ادراک اولیه ما از زیبایی مطلق است

ما همه ی حرکتهایی که الان داریم انجام می دهیم، بخاطر آن ادراک اولیه ای است که از زیبایی مطلق و کمال مطلق داریم. قبلا گفتیم که ما طالب کمال مطلق هستیم و این طلب، نشان دهنده ی این است که ما سنخیت داریم با کمال مطلق. یعنی ظرفیت کمال مطلق را داریم. یعنی کمال مطلق وجود دارد و ما آن را می شناسیم و از آن بهره برداری کرده ایم.

ما غالباً فکر می کنیم که از معلولها به علت می رسیم. در حالی که ما اگر از گل و زیبایی خوشمان می آید و همه ی انسانها هم در این مشترک هستند، برای این بوده که ما قبلاً به معدن زیبایی راه پیدا کرده ایم و روحمان سنخیت با زیبایی داشته است و الان وقتی که رد پای آن چیزی را می بینیم که قبلاً با آن بودیم، این ما را یاد وطن مان می اندازد. چرا همه ما از زیباییها خوشمان می آید؟ چون زیبایی ها ما را یاد وطن مان می اندازد. قدرت، لذت و هر کمال دیگری را که ما می بینیم و از آن خوشمان می آید، برای این است که ما اول مطلقش را درک کرده ایم و حالا که پایین می آییم و با هر چه که روبرو می شویم، ناخودآگاه می بینیم که ما را به یاد حقیقت و اصل خودمان می اندازد. یعنی قبل از اینکه هر چیز دیگری برای ما شناخته شود، اول خدا شناخته شده است. اولین چیزی که برای انسان شناخته شده، خداوند تبارک و تعالی است و درسایه خدا تازه ما داریم سایر اشیا را می شناسیم. یعنی ما اگر به چیزی میل پیدا می کنیم و به آن علاقه مند می شویم و می رویم به سمت شناخت آن، در سایه خداوند تبارک و تعالی است. یعنی اول معروف ما اوست و در سایه او به سراغ بقیه چیزها می رویم.

«الله نورالسموات و الارض» یعنی همه ی حرکتهای انسان و روشهایی که انسان دارد در سایه اش حرکت می کند، نورش را دارد از خدا می گیرد. ما با خدا داریم حرکت می کنیم. از این رو، علی علیه السلام فرمود: «ما رأیت شیئاً الا رأیت اللهَ قبله و معه و بعده= هیچ شیئی را ندیدم، مگر اینکه قبل از آن، همراه او و بعد از او خدا را دیدم». در این سه مرحله جلوتر از هر معروفی و هر شناخته شده ای خداوند معروف ما و شناخته شده ما است. این یک اصل مسلم است.

به دریا بنگرم دریا ته بینُم               به صحرا بنگرم صحرا ته بینُم

بله اینگونه است که به هر شیئ که نگاه می کنی، یاد وطن می افتی. به شبیه ترین اشیاء به خدا اگر انسان نگاه کند، آن موقع است که خدا را شناخته و آن، تجلی کامل خداوند است، به نام نفس. «من عرف نفسه فقد عرفه ربه». پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «ان الله خلق الله تعالی آدم علی صورته= خداوند انسان را به صورت خودش خلق کرده است». اگر توانستی در خودت مطالعه بکنی، همان که در این دو جلسه یک مطالعاتی کردیم روی خودمان، کم کم می توانیم بفهمیم وقتی می گوییم خدا یعنی چی؟ اگر ما این مسئله باورمان بشود که همه چیز غیر از خدا سراب است و ما بیخود جای دیگر معطل می شویم، طلب های دیگر نمی تواند ما را سیر بکند و هیچ چیز خوراک من نیست و من بینهایت هستم و فقط باید با بی نهایت پیوند بخورم.

 ذره ذره کاندر این ارض و سماست             جنس خود را همچو کاه و کهرباست

بنابر این، من فقط باید با بینهایت پیوند بخورم و در سایه این زوجیت تکامل پیدا کنم. اگر این باور ما بشود، به آن وادی امنی رسیده ایم که دیگر آسیبی ما را تهدید نخواهد کرد. اگر این باور در ما بماند، خیلی برد کرده ایم. این همان قلعه ای است که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «کلمة لا اله الا الله حصنی؛ فمن دخل حصنی، امن من عذابی= کلمه ی لا اله الا الله قلعه و دژ من است، هر کس داخل آن شود، از عذاب من در امن و امان خواهد بود». اگر به معنای لااله الا الله برسیم، به آرامش رسیده ایم. یعنی اگر این شعاری را که پیغمبر گفت نه من و نه هیچ پیغمبر دیگری، هیچ شعاری بالاتر از این برای انسان نیاورده ایم؛ اگر این باور مان بشود، وارد قلعه و دژ خدا شده ایم و دیگر آسیبی نخواهیم دید. «لهم الامن» یعنی برای آنها امن امن است و دیگر نباید سرگردانی بکشند. پس معشوق اصلی ما خداوند تبارک و تعالی است و همه ی ما حق تعالی را می طلبیم.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: «خداوند 124 هزار پیغمبر را برای ما فرستاد تا به ما بگویند که مواظب باشید و اشتباه نکنید که قوه ی واهمه شما روی شما تأثیر نگذارد. نباید اجازه دهید شیطان هایی که در بیرون از شما هستند، اعم از شهوت پرستها، طاغوتها و مستکبرین روی شما تأثیر بگذارند.

۴- پیامبر صلی الله علیه وآله: همه تشنه می میرند، جز ذاکر خدا

برای شما یک کس بیشتر نیست که شما را ارضاء و اشباع کند و آن حق تعالی است. برای همین هم همه ی انسانها طبق فرموده پیامبر، در حالت سراب و تشنگی از دنیا می روند. «کل احد یموت عطشان الا ذاکرالله= همه انسانها تشنه از دنیا می روند، مگر کسی که ذاکر حق تعالی است». ذاکر یعنی کسی که با خدا پیوند برقرار می کند. ذکر به معنی حقیقی آن، یعنی یاد. در «یاد»، چون خدا مجرد است، بلکه فوق تجرد است، ما هم مجرد و بلکه فوق تجردیم. یاد یعنی حضور. به محض این که شما خدا را یاد کردید، پیش او هستید. «ذاکرالله مجالسه= ذاکر خدا همنشین خداست». تا یاد او می افتی، پیش تان نشسته است.

۵- چرا هر وقت خدا را می خواهیم، پیش ما هست؟

یک جا را نمی توانیم بگوییم که اینجا خدا نمی تواند با من باشد. تا خدا را یاد می کنی، اتصالت برقرار می شود. همین که خواستی و اراده کردی، خدا هست.

یکی از اساتید می گوید: تلفن همراه خدا هیچ وقت سکوت ندارد. خودش هم گوشی را بر می دارد؛ نه منشی و نه واسطه ها. هر وقت خواست خودش گوشی را بر می دارد. شب، نصف شب، در دریا، در آسمان، همیشه خودش گوشی را بر می دارد. یعنی حضور دو شی در نزد هم، دو شی که هرگز غایب نیستند. هر وقت بخواهی هست همه جا خدا هست. «اینما تولوا فثمّ وجه الله= هرکجا روی بگردانی وجه خدا را می بینی». بله هر جا رو کنید خدا هست. عالم پر از خداست. «نور السموات و الارض» «و باسمائک التی ملئت کل شی= قسم به اسمت که ارکان همه چیز را پر کرده است». همه جا خداوند تبارک و تعالی حضور دارد. پیامبر می فرماید همه انسانها تشنه از دنیا می روند مگر اینکه کسی از اول معشوق خودش را پیدا کرده و با او مرتبط شده باشد. فقط او سیراب از دنیا می رود یعنی به مطلوب و مقصود خودش رسیده است. فقط همین انسانها هستند که درست و رسیده از دنیا می روند و دیگر خام از دنیا نمی روند.

۶- کاربرد شناخت قوه «واهمه» در زیارت عاشورا

وقتی که به متن زیارت عاشورا برسیم، می بینیم که این زیارت مصادیق متعددی را معرفی می کند که ما باید آنها را شناسایی و انتخاب کنیم. اما قوه واهمه نمی گذارد ما انتخاب درست انجام دهیم. آن گاه معلوم می شود که چگونه قوه ی واهمه، معشوق اصلی را پنهان می کند و معشوق قلابی را نشان انسان می دهد. تازه می بینیم که انسان از اول همین طور حیران و سرگردان، به دنبال معشوق های محدود و ضعیف بوده است و فکر می کرده  با آنها خوشبخت می شود؛ اما در هر مورد، بعد از مدتی متوجه شده که اشتباهی دست به انتخاب زده است.

۷- «قوه ی وهمیه» منشاء همه اختلافات بشر است

اختلافاتی که مردم با هم پیدا می کنند و گاه کارشان به جنگ با یکدیگر کشیده می شود، به خاطر دخالت یک قوه ی خاص است که در وجود همه هست. یک نیروی بسیار قوی، کارساز و خطرناک به نام قوه واهمه. این قوه ی را در بحث معرفت نفس توضیح داده ایم و تمرینات زیادی هم دادیم به خواهران و برادرانی که در آن جلسات شرکت کردند. همچنین در مورد معشوقهای وهمی و معادلهای قوه ی وهم؛ معادلهای قوه ی خیال؛ معادلهای حس و معادلهای عقل و معادلهای فوق عقل تمرین زیادی دادیم. حالا ان شاءالله برای شما هم در حد همین کلاس توضیح خواهم داد.

این قوه باعث می شود که افراد در تشخیص مصداق ها اشتباه کنند و به جای اینکه توجه کنند که معشوق حقیقی در زندگی کیست تا از اول، دست شان را در دست او بگذارند و بیهوده این طرف و آن طرف نگردند و در حیرانی وقت نگذرانند و به سراغ معشوق حقیقی بروند. یعنی خیلی از افراد به جای اینکه دستشان را روی مصداق اصلی بگذارند، به سراغ مسائل قلابی می روند و عمرشان را تلف می کنند و به نتیجه هم نمی رسند.

توضیح می دهم که قوه واهمه چگونه کار می کند. وقتی شعبات این قوه را باز کنیم، درک خواهید کرد که این قوه چگونه ما را گمراه می کند و جوانی و عمر ما را بیهوده تلف می کند و ما را به خیال یک خوشبختی از دست معشوق اصلی و کمال حقیقی جدا می کند و به سراب و جاهای دیگر می کشاند.

قرآن هم انسانهای اینگونه را انسانهای سراب زده معرفی می کند. یعنی موانعی وجود دارد که نمی گذارد انسانها معشوق شان را پیدا کنند و این عامل باعث شده در طول تاریخ، انسانهای زیادی به جای اینکه در مسیر اصلی انسانیت قدم بردارند، در مسیرهای دون انسانیت قدم برداشتند. در کمالات حیوانی، کمالات گیاهی یا کمالات جمادی قدم برداشتند و آن رشد شایسته و سیر شایسته خودشان را نداشتند.

 

 

پدیدآورنده: 
Share