چون نبودى فانى اندر پیش من؟

چون نبودى فانى اندر پیش من؟

مولوى ابتدا داستانى مى‏گوید كه یك شیرى و روباهى و گرگى به صحرا رفتند و یك گاو و بز و خرگوشى شكار كردند. بعد شیر به گرگ‏

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 114

گفت این غذایى را كه به‏دست آوردیم تقسیم كن. گرگ ناشى‏گرى كرد و گفت: قربان! شما كه خیلى بزرگید، این گاو مال شما باشد. من هم كه متوسطم، بز را بر مى‏دارم و این روباه هم كه كوچك است، خرگوش مال او باشد. شیر بسیار عصبانى شد، و بالاخره گرگ را كشت.

شیرگفت اى گرگ چون‏گفتى، بگو

چون‏كه من باشم توگویى‏ما و تو

گفت پیش‏آ، كس خرى چون تو ندید

پیشش آمد پنجه زد او را درید

چون نبودى فانى اندر پیش من‏

فرض آمد مر تو را گردن زدن‏

شیر روى به روباه كرد و گفت: حالا تو تقسیم كن.

بعد از آن رو شیر بر روباه كرد

گفت این را بخش‏كن از بهرخَورد

سجده‏كرد وگفت: كاین گاو سمین‏

چاشت‏خُورْدَتْ‏باشداى شاه‏مهین‏

وین بُز از بهر میانه روز را

یخْنِه‏اى باشد شه پیروز را

و آن دگر خرگوش بهر شام هم‏

شب‏چره، اى شاه با لطف و كرم‏

روباه گفت: شما صبح كه سرحال هستید گاو را بخورید. ظهر هم بُز را بخورید و شب هم كه مى‏خواهید بخوابید، خرگوش را بخورید كه غذایتان سنگین نباشد.

اصطلاح «شیر» در عرفان؛ یعنى خدا، و عارف متوجه است همه چیز دست خداست و همه هم مال خداست. در این‏جا در واقع خداوند به بنده كامل خود كه همه‏چیز را به خدا نسبت مى‏دهد، مى‏گوید:

گفت اى روبه تو عدل آموختى‏

این چنین قسمت ز كه آموختى‏

ازكجا آموختى‏این، اى بزرگ؟

گفت اى شاه‏جهان از حال‏گرگ‏

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 115

گفت كه وقتى تو گرگ را دریدى، ما فهمیدیم باید یك طور دیگر زندگى كنیم و فهمیدیم در مقابل تو خودى را ننماییم.

گفت چون در عشق ما گشتى گرو

هر سه را برگیر و بستان و برو

روبها! چون جملگى ما را شدى‏

چُونْتْ آزاریم، چون تو، ما شدى‏

چون گرفتى عبرت از گرگِ دَنى‏

پس تو روبه نیستى، شیر منى‏

بعد مولوى خیلى زیبا مى‏گوید، مى‏گوید مگر خداوند تمام فرعون‏ها را كه به قدرت و منیت خود مغرور بودند، چون شیرى قدرتمند ندریده است؟ پس:

جمله ما و من به پیش او نهید

مُلك مُلك اوست، ملك او را دهید

چون فقیر آیید اندر راه راست‏

شیر وصیدِ شیر هم آنِ شماست‏

بگویید كه خدایا ما كاره‏اى نیستیم. اگر شما با فكر و قدرت خودتان بخواهید آبرویتان را با ده‏تا خانه و فرش و این‏طور چیزها درست كنید؛ بدبخت مى‏شوید. اما اگر بگویید خدایا آبروى فقیر را هم تو مى‏دهى، در آن حال نجات پیدا مى‏كنید. چون دیگر خداوند همه امكانات عالم را در اختیار شما مى‏گذارد. فرمود:

«مَن كانَ لِلّه، كانَ اللهُ لَه»

یعنى هركس براى خدا باشد، خدا براى او مى‏شود. بعد شیر به روباه مى‏گوید حالا كه این‏طور تقسیم كردى، همه‏اش را بستان و برو؛ گاو و بز و خرگوش مال تو، (شیر و صید شیر هم آن شماست).

این قصه‏ها عموماً بر اساس روایت است. اگر جامعه‏اى به واقع خدا را همه كاره دید، با نور توحید مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشريف)، خدا همه كاره این جامعه مى‏شود. حالا شما بگویید كه آیا این جامعه دیگر شكست مى‏خورد؟

مبانى معرفتى مهدویت، ص: 116

این مسئله قاعده دارد. عرضم این بود كه عرفا چگونه روح توحیدى را در شخصیت فردى خود پیاده مى‏كنند و خدا را در همه زندگى خود حاضر مى‏نمایند. حالا حكومت امام‏زمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف) یعنى حاكمیت همین حالت، منتها در جامعه جهانى. لذاست كه مى‏گوییم آینده جهان با ظهور مقدس حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشريف) صورت خدایى پیدا مى‏كند.

Share