محرم/بخش بیست وهفتم - نامه امام حسین علیه السلام به مردم بصره

حجت الاسلام و المسلمین رفیعی
محرم,عاشورا,امام حسین,گنجینه تصاویر ضیاءالصالحین

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین ...
اللهم کن لولیک الحجة ابن الحسن ...

موضوع :  نامه امام حسین علیه السلام به مردم بصره
عن حسین بن علی علیهما السلام «الا و ان السّنَه قَد أمیتت و انّ البدعۀ قد احییت فان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اَهدِکم سبیل الرّشاد».
ماه محرم ماهی است که یادآور حزن و اندوه و عزاداری سرور و سالار شهدای کربلا، حضرت اباعبدالله الحسین و فرزندان و اصحاب اوست، ماهی که مورد توجه همه اهل بیت و معصومین علیهم السلام بوده است.
ویژگی ماههای حرام
راوی می گوید روز اول محرم خدمت علی بن موسی الرضا علیهما السلام رفتم، آقا فرمودند:
«إنَ المُحَرَمَ شَهْرُ کانَ أهْلُ الجاهلیّه یُحَرّمونَ فِیهِ القِتالَ»؛ (بحارالانوار ج44 ص283 و امالی شیخ صدوق ص190)
محرم ماهی بود که قبل از اسلام هم جاهلیت و کافران در آن نمی جنگیدند چون چهار ماه حرام وجود داشت که یکی از آنها ماه محرم بود این یک قرار داد بین کفار و مشرکین بود که می گفتند در این چهار ماه جنگ حرام است.
ظلم به اهل بیت در ماه حرام
امام علیه السلام فرمود در این ماهی که مشرکان و جاهلان جنگ را حرام می دانستند:
«فَاسْتُحِلَّتْ فِیهِ دِماؤُنا وَ هُتِکَتْ فِیهِ حُرمَتُنا»؛
در این ماه مسلمان نماها خون حسین علیه السلام را ریختند.  در این ماهی که آنها نمی جنگیدند، حرم اهل بیت را به اسارت بردند؛
«وَ سُبِیَ فِیهِ ذُرّیاتنا وَ نِساؤُنا»،
بعد فرمود:
«فَعَلَی مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْکِ البَاکُونَ»؛
اگر می خواهید گریه کنید اگر غم و اندوهی دارید و عزیزی را از دست داده اید، به یاد حسین ما گریه کنید، سپس فرمود:
«فَإنَّ البُکاءِ عَلَیْهِ یَحُطُّ الذّنُوبَ العِظام»[1]؛
گریه بر حسین ما گناهان بزرگ را از بین می برد، گناه را می زداید، دل را شفاف می کند، انسان را روشن می کند.  امام حسین علیه السلام این گونه مورد توجه بود.  حادثه کربلا کوتاه بوده، در ساعات محدودی اتفاق افتاده و در سرزمین محدودی بوده، اما چهارده قرن بعد از آن حادثه، و سال ها قبل از وقوع آن حادثه نامش مطرح بوده است، نام امام حسین علیه السلام در نزد حضرت آدم مطرح بود، در نزد حضرت زکریا مطرح بود.
شهادت امام حسین علیه السلام از قول پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم
ابن عباس نقل می کند که رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در مسجد نشسته بودند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام کودک بودند، آمدند روی زانوهای پیغمبر نشستند، پیغمبر آنها را خیلی دوست داشت، همه نیز می دانستند که پیغمبر آنها را دوست دارد، لذا روز عاشورا امام حسین علیه السلام به لشکر یزید فرمود بروید از اصحابی که هنوز زنده هستند بپرسید، که پیغمبر با من چگونه رفتار می کرد؟ - چون هنوز بعضی از اصحاب پیغمبر زنده بودند، تقریباً شصت سال گذشته بود اما افرادی مانند انس بن مالک، ابوسعید خدری، جابر بن عبدالله انصاری، و ابن عباس زنده بودند- ابن عباس می گوید:  دیدم پیغمبر این دو را روی زانوهایش نشاند، خم شد لب های امام حسن علیه السلام را بوسید و بعد برگشت به طرف امام حسین علیه السلام و گلوی امام حسین علیه السلام را بوسید. برای امام حسین علیه السلام سؤال پیش آمد مگر لب های من اشکالی دارد؟ چرا لب های حسن و گلوی مرا بوسید؟ بلند شد و به خانه آمد.  ابن عباس می گوید لحظاتی نگذشت دیدم دست امام حسن علیه السلام در دست مادرش زهرا علیها السلام است و خدمت رسول گرامی اسلام آمدند، حضرت زهرا علیها السلام فرمود:  یا رسول الله! حسین ناراحت است، چرا لب های حسن را بوسیدید و گلوی حسین را؟ پیغمبر فرمود:  دخترم، می ترسم نتوانی تحمل کنی و طاقت شنیدن نداشته باشی.  نه بابا، بگو، فرمود:  دخترم حسن تو را مسموم می کنند و سم از راه لب وارد بدن او می شود لذا من جای سم ها را بوسیدم، امام حسین علیه السلام
«یُذْبَحُ عطشانٌ»؛
سرش بریده می شود؛ من جای شمشیر را بوسیدم.  ببینید سال ها قبل از این حادثه مسئله عاشورا و مسئله امام حسین علیه السلام در کلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مطرح بوده است.
شهادت امام حسین علیه السلام در کلام پدرش
راوی حرثمه است، می گوید:  بعد از این که جنگ صفین به پایان رسید به طرف عراق می آمدیم.  – می دانید که حضرت امیر بعد از جنگ صفین و در همان حال و هوای جنگ صفین و به خاطر حوادث جنگ جمل پایتخت را عوض کرد و آن را از مدینه به کوفه آورد- می گوید:  در حال بازگشت به بیابانی رسیدیم، امیرالمؤمنین اسبش را متوقف کرد و پیاده شد، سپس در آن بیابان طوافی کرد.  ناگهان دیدم که روی خاک ها نشست و یک مشت از این خاک را برداشت و بالا آورد و به آن نگاه و فرمود:
«وَاهاً لَکِ أیَّتُها التُربَهُ لَیَحْشُرَنَّ مِنْکَ أَقْوامٌ یَدْخُلُونَ الجَنَّه. . . . بِغَیْرِ حِساب»[2]؛
ای خاک خوشا به حال تو! ای خاک مرحبا به تو! و درود به تو! روزی بر روی تو انسان هایی به شهادت می رسند که نظیر ندارند، این جا محل شهادت افرادی است که در گذشته و آینده شبیه ندارند.
بی توفیقی حرثمه در کربلا
حرثمه شیعه داغی هم نبوده، یک آدم معمولی است، یک آدم هُرهُری مذهب و ساده که خیلی هم به حضرت علی علیه السلام ارادت نداشته است، فقط با حضرت به جنگ آمده مرید او هم نبوده.  حرثمه می گوید:  من پیش خودم ایشان را مسخره کردم و گفتم امیرالمؤمنین چه می گوید؟ این بیابان و خاک! حالا کی مرده و کی زنده؟ مگر انسان می تواند غیب بگوید و از آینده خبر بدهد؟ بعد می گوید به خانه آمدم و به همسرم که شیعه بود گفتم امروز حادثه عجیبی پیش آمد؛ امیرالمؤمنین مولای تو در زمینی پیاده شد، خاک را برداشت، بو کرد و گفت:  در اینجا انسان هایی شهید می شوند.  خانمش گفت:  حرثمه! مسخره نکن، تو متوجه نیستی- انسان چیزی را که نمی فهمد انکار نمی کند، ممکن است مطلبی به عقل و فهم من نرسد اما نباید آن را انکار کنم، باید بررسی کنم.  حرثمه می گوید این قضیه در سال 38 هجری بود، از آن جریان 23 سال گذشت و سال 61 هجری رسید، حرثمه در لشکر ابن زیاد بود یعنی در لشکر دشمن.  خودش می گوید من در وسط میدان جنگ نشسته بودم در ایام محرم که امام حسین علیه السلام آمده بود و لشکر دشمن هم آن را محاصره کرده بود ناگهان این قصه به یادم آمد گفتم عجب! 23 سال پیش ما با حضرت علی علیه السلام از همین سرزمین عبور می کردیم که آقا مطلبی فرمود، نکند که درست باشد، نکند کسی که قرار است کشته شود امام حسین علیه السلام باشد! بلند شدم و خدمت امام حسین علیه السلام آمدم، گفتم:  آقا، من می خواهم قصه ای برای شما بگویم.  ما 23 سال پیش از اینجا می گذشتیم پدر شما اینجا پیاده شد، خاک را بویید و بوسید و چنین مطلبی را گفت، من در آن زمان باور نکردم، ولی گویا آن اتفاق در حال وقوع است.  امام حسین علیه السلام فرمود:  بله، همین طور است، حال تصمیم تو چیست؟ این مهم است که تو چه کاره ای؟ گاهی انسان در زندگی می فهمد که حق چیست.  می فهمد که نباید لجاجت کند، می فهمد که حرف پدرش یا همسر و یا به طور مثال بچه اش درست است، حرف درست را هر کسی بگوید انسان باید بپذیرد،
امام جواد علیه السلام فرمود:  یکی از علامت های مؤمن این است که نصیحت پذیر است و حرف خوب را می پذیرد.  امام حسین علیه السلام پرسید:  حرثمه تو چه می کنی؟ تو که خودت آمدی قصه را تعریف کردی آیا مرا یاری می کنی؟ گفت:  نه یا اباعبدالله! من در کوفه کار دارم، زن و بچه دارم، گرفتارم.  امام حسین علیه السلام را رها کرد و رفت. [3] و به این توفیق که کنار امام بماند و به شهادت برسد دست نیافت.
کربلا ؛ حادثه ای تاریخی و پردامنه
عزیزان! داستان امام حسین علیه السلام داستان یک نصف روز و یک روز نیست، داستان سرزمین عراق و داستان منطقه کربلا نیست، داستان کل تاریخ است.  داستان کل سرزمین هاست.  حادثه ای است که مرز نمی شناسد، زمان نمی شناسد، مکان نمی شناسد.  این حادثه کوتاه بود اما پردامنه است.  محدود بود اما گسترده است.  چرا امام رضا علیه السلام می فرماید: همه ما کشتی نجاتیم؟
«کُلُّنا سفینهُ النَّجاۀ، اما سفینۀ الحسین اَوسَع وَ أسرَع»؛
اما امام حسین علیه السلام کشتی نجات بزرگ تر و تندتری است.  خود ائمه علیهم السلام این مطلب را گفته اند؛ مگر امام هادی علیه السلام امام معصوم نیست؟ چرا وقتی مریض می شود چند نفر را می فرستد و می گوید:  بروید به کربلا زیر قبّه امام حسین علیه السلام برایم دعا کنید.  گفتند:  آقا، خود شما امام هستی، حجت خدایی، دعا کن.  فرمود:  نه، خدا حسابی روی حسین علیه السلام باز کرده که این استثنا و ویژه است.  چرا از میان همه خاک ها خاک کربلا؟ چرا از میان همه محل ها، محل اجابت دعا زیر قبه امام حسین علیه السلام باشد؟ چرا اصحاب سرزمینش خاص است؟ چرا امام حسین علیه السلام این قدر ارزش پیدا کرده است؟
هست اندر صورت هر قصه ای                خرده بینان را ز معنا حصه ای
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران                گفته آید در حدیث دیگران
کربلا حادثه ای امروزی
مهم این است که کربلا را امروزی کنیم، و از کربلا برای امروزمان چیزی استخراج کنیم.  همان گونه که از یک آیه قرآن می توان ده گونه برداشت کرد و ده گونه درس گرفت؛ چرا که قرآن هفتاد بطن دارد.  کربلا نیز حادثه ای است که می توان از آن برداشت های مختلفی داشت و درس های گوناگونی گرفت.
انگیزه امام حسین علیه السلام از آمدن به کربلا
اکنون با توجه به این مقدمه ای که عرض کردم دو سه مطلب را می گویم، اول اینکه :  اگر از ما سؤال کنند انگیزه امام حسین از آمدن به کربلا چه بوده؟ من دو انگیزه را برای شما می شمارم که کربلا و امام حسین علیه السلام را بشناسیم.  امام حسین علیه السلام که در بین ما نیست، کربلا هم حادثه ای است که تمام شده و دیگر تکرار نمی شود. نَفس حادثه تمام شده است.  توجه کرده اید وقتی تصادفی اتفاق می افتد صد نفر آن را تحلیل می کنند، کربلا حادثه ای است که در یک روز پایان پذیرفته و نفس حادثه دیگر تکرار نمی شود؛ اما درس ها و برداشت هایی که از آن می توان داشت تکرار پذیر است.  ما باید به نسل های آینده این موضوع را منتقل کنیم که ابراهیم چگونه چاقو روی گلوی اسماعیلش گذاشت که آن نبرید! خدا فرمان داد که چاقو نبرد.  با ولایت الهی قدرت بریدن را از چاقو گرفت و به جای آن یک گوسفند ذبح کرد.  حالا نیز هر کسی که به مکه می رود باید به یاد این حرکت مخلصانه قربانی کند، در حالی که امام حسین علیه السلام در روز عاشورا هفتاد و چند قربانی دارد، اصغر را داده، عباس را داده، علی اکبر و قاسم را داده، آیا نباید تجلیل شود؟ چطور آن قربانی از شعائر الله است و این قربانی از شعائر نیست؟ خون مقدس امام حسین علیه السلام روی زمین کربلا ریخته؛ اگر کربلا نبود، کعبه نمی ماند.  یقیناً کعبه نمی ماند و آن را از بین می بردند، کما اینکه حمله نیز کردند.  اگر کربلا نبود اسم آن باقی نمی ماند، «حجر» و «مقام» باقی نمی ماند.  چرا در روز عرفه خداوند ابتدا به زوّار قبر حسین علیه السلام نگاه می کند و سپس به حجاج در عرفات؟ چون عرفه آنجاست. چرا ابتدا به کربلا توجه می شود؟ چرا ارزش خاک کربلا از همه خاک های دنیا بالاتر می رود؟ امام صادق علیه السلام این خاک را در کیسه می کرد، در مقابلش می گذاشت، سرش را روی این خاک می گذاشت سجده می کرد و گریه می کرد.  نُه امام بعد از حادثه کربلا سجده هایشان روی خاک کربلا بوده؛ از امام سجاد علیه السلام تا حضرت حجت عجّل الله تعالی فرجه الشریف.
علم و ظرفیت امام
اگر انگیزه امام حسین علیه السلام را بخواهید بدانید، من دو انگیزه را برای شما می شمارم؛ امام حسین علیه السلام نه برای ریاست آمد و نه برای حکومت.  کسی نیز نمی تواند بگوید که امام مجبور بود به کربلا بیاید.  علم امام به شهادت نیز علت حادثه نیست، علم امام یک توانمندی است که نمی توان از آن استفاده شخصی کرد.  امام می دانست چون ظرفیتش را داشت.  نه این که چون می دانست این حادثه اتفاق افتاد.  امام با اختیار و با شجاعت آمد.  ما نمی خواهیم علم و اطلاع امام را انکار کنیم، می دانست، به یقین هم می دانست، شواهد فراوان نیز دارد، اما ظرفیتش را داشت.  او امام و حجت خداست.  به او گفته اند، اما دانستن او دلیل حادثه نیست.  انگیزه امام یک انگیزه دینی است.
چگونگی شهادت سفیر امام به بصره
امام علیه السلام نامه ای به مردم بصره نوشت، شما نام مسلم ابن عقیل علیه السلام را زیاد شنیده اید، نائب خاص امام حسین علیه السلام است، اما امام حسینع نماینده دیگری هم دارد که کمتر نامش برده می شود، و آن سلیمان است.  امام حسین علیه السلام او را به بصره فرستاد همان گونه که مسلم را به کوفه فرستاد.  او نامه ای از امام حسین علیه السلام دریافت کرد نامه ای کوتاه، نامه را برای سران بصره آورد، نظام آنجا نظام قبیله ای بود، مثل الآن نبود که به طور مثال مطلبی را در رسانه ها اعلام می کنند و مردم مطلع می شوند، یا در روزنامه می نویسند و مردم مطلع می شوند.  در آن زمان نظام قبیله ای بود، اگر رئیس قبیله امری را قبول می کرد مردم را هم با خودش می آورد و اگر قبول نمی کرد فایده نداشت، رئیس قبیله حرف اول و آخر را می زده، یکی از دلایلی که کوفیان با امام حسین علیه السلام همراهی نکردند تقصیر رؤسای قبایل و خواص آنها بود، اینها راه نیامدند و کوتاهی کردند؛ چون ابن زیاد آنها را خرید.  نامه توسط نماینده امام حسین علیه السلام برای پنج نفر از سران بصره، رؤسای اخماس آورده شد.  در آن نامه چیست؟ قبل از پرداختن به محتوای نامه، بگویم که تکلیف نماینده امام حسین علیه السلام چه شد؟ اگر کسی دیندار نباشد، هوا پرست و بی دین باشد و تعهد نیز نداشته باشد به کلام امام معصوم نیز گوش نمی دهد.
وقتی سلیمان نامه امام حسین را به بصره آوردند، یکی از کسانی که نامه را دریافت کرد شخصی به نام منذر بن جارود است.  او دست نماینده امام حسین علیه السلام را گرفت نزد ابن زیاد برد در آن زمان ابن زیاد هنوز در بصره بود و به کوفه نرفته بود دست او را در دست ابن زیاد گذاشت و گفت: جناب ابن زیاد! این نماینده امام حسین علیه السلام و این هم نامه اش.  معلوم است که طعمه را جلوی دهان گرگ بگذاری چه می کند؟ ابن زیاد هم دستور داد در شهر بصره این نماینده امام حسین علیه السلام را به دار زدند، و به شهادت رساندند.  همان گونه که مسم بن عقیل در کوفه شهید شد، این نماینده امام حسین علیه السلام نیز در بصره به شهادت رسید، و متأسفانه سران بصره امام حسین علیه السلام را یاری نکردند؛ بعضی از آنها نیز تصمیم گرفتند ولی متأسفانه دیر شده بود.
پیام های نامه امام حسین علیه السلام به سران بصره
1- احیا کردن سنت پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم
به متن نامه امام حسین علیه السلام دقت کنید امام حسین علیه السلام در این نامه سه مطلب را نوشته است که اگر از من و شما سؤال کنند هدف امام حسین علیه السلام چه بود؟ جواب آن ابتدای همین نامه است.  امام حسین علیه السلام در این نامه چه نوشته؟
«الا وإنَّ السُّنَّهَ قَدْ أمیتَت»؛
ای مردم دنیا، می دانید چرا من دست زن و بچه ام را گرفته ام و راه افتاده ام؟
1- سنت پیغمبر مرده است.
سنت پیغمبری که 23 سال زحمت کشید و جامعه نبوی ساخت اما الآن آن جامعه، جامعه اموی شده است.  پیغمبری که جامعه ولایتی ساخت، گفت:
«مَنْ کُنْتُ مَولاهُ فَهَذا عَلِیٌّ مَوْلاه»،[4]
و حالا جامعه ولایتی جامعه سلطنتی شده. این خیلی دردناک است! سنت پیغمبر چه بود؟ مگر در مسجد نگفت من از شما مزد نمی خواهم ولی مواظب اهل بیت من باشید؛
«قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبَى»[5]
اما آنها چه کردند؟ فدک را از حضرت زهرا علیها السلام گرفتند و او را به شهادت رساندند.  امیرالمؤمنین علیه السلام را در محراب شمشیر زدند و سه جنگ نیز با او داشتند.  امام حسن علیه السلام را مسموم کردند و امام حسین علیه السلام هم که الآن چند هزار نفر دور او را محاصره کرده اند، این «الْمَوَدَّه فِی الْقُرْبَى» است؟ این سنت پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم است؟ این بحث اصلاً شخصی نیست.  اگر کسی بپرسد چرا امام حسین علیه السلام به پا خاست؟ پاسخ آن این است:  «الا وإنَّ السُّنَّهَ قَدْ أمیتَت»؛ مردم! به خدا سوگند سنت پیغمبر مرده است؛ پیغمبر گفت:  ولایت، اما سلطنت شد.  گفت:  تقدس؛ اما تسامح و تساهل در اصول شد.  پیغمبر فرمود دین؛ اما شده ضد دین.  فرمود احترام به خانواده ام اما به شهادت اهل بیت مبدل گشت.  این سنت از بین رفته و نمی شود نشست و تماشا کرد.
2- از بین بردن بدعت ها
«وَإنَّ البِدْعَه قَد أحْیِیَت»؛
ای مردم! در دین بدعت گذاشته شده.  بدعت؛ یعنی من درآوردی.  ببینید خلیفه دوم چقدر در دین بدعت گذاشت! خود سقیفه یک بدعت است.  چقدر احکام و معارف را تغییر داد؟ نماز، زکات، احکام دین همه را به نوعی تغییر داد.  اذان که حداقلی است که قبل از نماز می گوییم اذان را کم و زیاد کردند، حی علی خیرالعمل حذف شود و چیز دیگری جایگزین آن شود.  نماز تراویح (نماز مستحبی)به جماعت خوانده شود و بسیاری از بدعت های دیگر.  امام حسین علیه السلام فرمود دو کار کرده اند:
1- سنت پیغمبر مرده،
2- در دین بدعت گذاشته شده.
این درد است، هر دردی درمانی دارد، درمان آن چیست؟ سنت پیغمبر مرده و بدعت هم گذاشته شده، اما درمانش چیست؟ فرمود درمانش یک کلمه است:
«تُطِیعُوا أمْری أهْدِکُمْ سَبیلَ الرَّشادِ»[6]؛
اگر دنبال من بیایید من نجاتتان می دهم، سخن مرا گوش کنید.
جرم خواص در جریان کربلا
اگر چند هزار نفر دنبال امام حسین علیه السلام آمده بودند، این گونه نمی شد.  اگر خواص در کوفه ساکت ننشسته بودند این گونه نمی شد.  اگر شریح قاضی ها آن گونه زبان به دندان نمی گرفتند و حرف می زدند این گونه نمی شد.  فرمود دنبال من بیاید تا شما را هدایت کنم.  اگر شما بخواهید شخصی را بشناسید از روی کلماتش می شناسید.  شما می گویید حافظ شاعر است چون دیوان شعر دارد.  امیرالمؤمنین علیه السلام عارف است، موحد است، ادیب است؛ چون نهج البلاغه از او باقی مانده است.  امام سجاد علیه السلام رمز دعا را بیان کرد چون صحیفه سجادیه از او باقی مانده است هر کسی را با اثرش می شناسیم، امروز نه امام سجاد علیه السلام بین ماست، نه امام حسین علیه السلام و نه بسیاری از گذشتگان، از کجا می توان شخصی را شناخت؟ از اثرش.  آقا امام حسین علیه السلام به مردم بصره نامه نوشت و این نامه امام است که طبری هم در کتاب تاریخش آورده؛ می گوید هدف من این است: می خواهم جلوی بدعت ها را بگیرم و سنت پیغمبر را احیا کنم.  پس به کربلا آمد تا جلوی نابودی سنت ها را بگیرد.
رمز همراهی با امام حسین علیه السلام
برادران و خواهران! اگر می خواهید با امام حسین علیه السلام همراه شوید در دین بدعت نگذارید، سنت پیغمبر را احیا کنید.  سنت پیغمبر چیست؟ آیا دوستی، سلام، محبت، دوست داشتن همسایه، احترام به پدر و مادر، دروغ نگفتن، راست گویی، سنت پیغمبر نیست؟ شما اگر می خواهی امام حسین علیه السلام را تجلیل کنی سنت پیغمبر را زنده کن. خود امام فرمود:  سنت مرده و من می خواهم آن را زنده کنم.  حال شما ببینید سنت پیغمبر چیست؟ نماز شب پیغمبر، نماز اول وقت پیغمبر، دعای پیغمبر، گریه پیغمبر، دوستی و محبت پیغمبر به همسر و فرزندان و همسایه ها، کمک او به مردم، به این ها عمل کن؛ اگر چنین کردی شما در راستای سنت پیغمبر حرکت کردی، حسینی هستی.  اما اگر اینها را زیر پا بگذاری در راستای کسانی حرکت کرده ای که امام حسین علیه السلام می گوید سنت را از بین برده اند.
خدایا! توفیق عمل به وظیفه به همه ما عنایت بفرما.

--------------------------------------
پی نوشتها:
[1].  بحارالانوار، ج 44، ص283؛ الاقبال، ص 544؛ الامالی للصدوق، ص 128.
[2].  بحارالانوار، ج 44، ص255.
[3].  بحارالانوار، ج 44، ص255؛ وقعه صفین، ص 140.
[4].  الکافی، ج 1، ص 420.
[5].  شوری، 23.
[6].  بحارالانوار، ج 44، ص338.
--------------------------------------
محرم/بخش بیست و هشتم:
نامه امام حسین (علیه السلام) به مردم کوفه

کلمات کلیدی: 
Share