مبانی معرفتی غدیر

استاد اصغر طاهرزاده
غدیر خم

رجوع به غدیر یعنی رجوع به فرهنگی که بشر با «وجود» مرتبط می شود و لذا شیعه در گستره ی غدیر نظر به ظهور امامی دارد که واسطه ی فیض است و زندگی زمینی بشر را به آسمان متصل می گرداند تا همواره با حقیقت مرتبط باشد و زندگی معنی خود را بازیابد. زیرا بنا به فرمایش امیرالمؤمنین«علیه السلام»: «هذا الوجود کلّه وجه الله» این جلوه های وجود، همه وجه الله هستند.

بسم الله الرّحمن الرّحیم
1- قرآن می فرماید: «... قُل لَّا أَسْئلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى ...»؛[1] ای پیامبر! بگو: من هیچ پاداشی از شما برای رسالت خود نمی خواهم مگر مودّت و محبّت نزدیکانم. علماء اهل سنت از ابن عباس نقل می کنند: وقتی این آیه نازل شد از رسول خدا«صلواة الله علیه وآله» پرسیده شد؛ « مَنْ قَرَابَتُكَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ وَجَبَتْ عَلَیْنَا مَوَدَّتُهُم‏»؟ خویشاوندان شما كه محبت به آن ها واجب است چه کسانی هستند؟ رسول خدا«صلواة الله علیه وآله» فرمودند: « عَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ ابْنَاهُمَا »؛[2] علی و فاطمه و دو فرزندش.
علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» در رابطه با آیه ی فوق می فرمایند:
«این که خداوند به پیامبرش می گوید: در رابطه با اجر رسالت بگو، اجری  در رابطه با آن نمی خواهم مگر دوستی نزدیكانم، از آن جایی كه استثناء در آن آیه، استثنای منقطع است، موضوعی است در رابطه با هدایت مسلمانان. به همین جهت در آیه ی 48 سوره سبأ كه می فرماید: «قل مـا سَئَلْتُكُمْ مِن اَجْرٍ فَهُوَ لَكُم  »بگو این اجر و مودّت ذی القربی  که از شما می خواهم، در رابطه بـــا ادامه ی دین داری است و آن برای خود شما مفید است. زیرا اسلام هرگز مردم را دعــوت نمی كند به این كه خویشاوندان پیامبر«صلواة الله علیه وآله» را به خاطر این كه خویشاوندان او هستـــند دوست بدارند، بلكه آن محبّت، محبّت فی الله است، بدون این كه مسئله ی خویشاونــدی كمترین دخالتی در آن داشته باشد. صله ی رحم هم غیر از محبّت به رحم است، چون اسلام بر هر محبّتی  به جز محبّت به خدا خط بطلان كشیده است و با توجه به اخبار زیادی كه از طریق سنی و شیعه وارد شده همه ی آن ها آیه را به مودّت عترت تفسیر كرده اند و طایفه ی دیگر از روایــــات كه مردم را در جهت فهم كتاب خدا به اهل البیت ارجاع داده، كمـــك می كند تا متوجه باشیم منظور از واجب كردن مودّت اهل البیت و اجر رسالت قراردادن آن مودّت، تنها این بوده كه این محبّت وسیله ای گردد تا مردم را به ایشان رجـوع دهد واهل البیت مرجع علمی قرار گیرند. لذا مودّتی كه اجر رسالت فرض شــده چیزی ماورای خود رسالت و دعوت دینی و بقاء و دوام آن نیست »
2- خداوند در آیه ی تطهیر خبر از طهارت خاصی برای اهل البیت«علیهم السلام» می دهد که مختص آن هاست، چون می فرماید: «...إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا»؛[3]خداوند اراده کرده تا فقط شما اهل البیت را از هرگونه آلودگی پاک گرداند، آن هم پاک گرداندنی خاص. بنا به گفته ی علامه  طباطبایی«رحمة الله علیه»؛ از آن جایی که خداوند طهارت و پاک شدن از آلودگی ها را برای همه ی مردم تشریعاً اراده کرده و در همان راستا رسولان را فرستاده است، پس این که آیه ی فوق، طهارت اهل البیت«علیهم السلام» را طهارتی منحصر به آن ها قرار داده نشان می دهد باید این طهارت غیر ازآن طهارت تشریعی باشد که خداوند برای عموم مردم اراده کرده است. لذا طهارتی که برای اهل البیت اراده کرده است طهارتی تکوینی است. به این معنی که شخصیت آن ها عین طهارت از هرگونه آلودگی فکری و اخلاقی است ، منتها آن ها وظیفه دارند آن طهارت موهبی را با انواع عبادات حفظ نمایند.
3- در سوره ی واقعه می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ، فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ، لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»؛[4]قرآن دارای حقیقتی غیبی است که فقط «الْمُطَهَّرُونَ » یعنی آن مطهرونی که قبلاً به آن اشاره شده می توانند با حقیقت قرآن مرتبط شوند. از آن جایی که موضوع تماس با قرآنِ مکنونِ غیبی را مطرح می کند، معلوم می شود این ارتباط، ارتباط مفهومی با معانی قرآن نیست، بلکه ارتباط قلبی با حقیقت و «وجود» قرآن است. مثل این که قلب در مرتبه ی نازل ترِ آن، با وجود ملائکه مرتبط می شود.یا انسان با وجود خود به علم حضوری مرتبط است.
4- تفاوت فرهنگی که با حقایق ارتباط «وجود»ی پیدا می کند با فرهنگی که ارتباط «مفهومی» با حقایق پیدا می کند، مثل تفاوت پیامبران با فلاسفه ی بزرگ است. زیرا فیلسوف از طریق استدلال و به کمک عقل متوجه می شود حقایقی در عالم هست، ولی پیامبر با رفع حجاب از طریق قلب با حقایق مرتبط می شود. مثل تفاوت علمِ به آب با اُنس با آب. و لذا مولوی می گوید:
آنچه اندیشی پذیرای فناست// آنچه در اندیشه ناید آن خدا است
به این معنی که ارتباط با خدا باید فوق ارتباط فکری باشد، بلکه باید قلب بتواند با «وجودِ» خداوند مرتبط شود.

باید در فرهنگی به سر برد که بتوان با نظر به جلوه های ربّانی حضرت «الله» خود را دائماً با حضرت حق مرتبط دانست، چرا که نجات بشریت به «رجوع به حق» است. و غدیر به این دلیل فرهنگ نجاتی است که بشریت به دتبال آن است.

5- قرآن در رابطه با رجوع به حق یا «وجود» می فرماید «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى»؛[5]ای پیغمبر به آن ها بگو آیا کسی که به حق هدایت می کند شایسته است که از او تبعیت شود، یا کسی که هدایت نمی كند مگر این که هدایتش كنند.
ملاحظه فرمایید؛ این آیه دو موضوع خاص را روبه روی هم قرار داده است. وقتی از شما می پرسند از عالم پیروی كنیم یا از جاهل؟ جواب ساده است، اما در این آیه می خواهند افق فكری ما را متوجه چیزی بالاتر از این ها بکنند و لذا می پرسند آیا از كسی پیروی كنیم كه راهی نمی شناسد مگر این که او را راهنمایی كنند، یا از کسی که «یَهْدِی اِلَی الْحَق» به حق و به «وجود» هدایت می كند؟ در این  سؤال می خواهند ما را متوجه دو نوع علم بكنند. مسلّم شما در جواب خواهید گفت از کسی که به سوی حق هدایت می کند باید پیروی كرد. ولی جریانی را روبه روی آن قرار می دهد كه انسان جاهلی نیست، بلكه كسی است كه هدایت نیافته مگر به واسطه ی هدایت غیر.
از طرفی ارائه طریق و خبردادن از آدرسِ حقایق، آن هم به صورت مفهومی، از هر كسی ساخته است، چه امام باشد و چه امام نباشد و چه ذاتاً به حقایق راه یافته باشد، و چه از طریق غیر هدایت یافته  باشد. پس مرادِ آیه از هدایت به حق، به معنی ایصال به مطلوب است و این می رساند تنها راهی كه انسان بتواند با حقایق تماس بگیرد راهی است كه اهل بیت«علیهم السلام» ارائه می دهند و لذا حضرت باقر«علیه السلام» در مورد آیه فوق فرمودند: «آن كسی كه به حق هدایت می كند محمد وآل او هستند...»[6] و حضرت سجاد«علیه السلام» در مورد آیه فوق فرمودند: «نُزِلَتْ فِینَا»[7]آیه درباره ما نازل شده است. چون این ها با خود حق مرتبط اند و نه با مفهوم حق. فرهنگی كه حق را می یابد می تواند از همان طریق، جان بقیه را در مقامی قرار دهد که حق بین شوند. همان فرهنگی كه در آن فرهنگ علی«علیه السلام» می فرمایند: «مَا رَأیْتُ شَیئاً اِلاّ وَ رَأیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَه»[8] من هیچ چیز را ندیدم الاّ این که قبل ازآن، با آن، و بعد ازآن چیز، خدا را دیدم. ممکن است بپرسید: یا علی! پس دیگر چه موقع آن چیز را می بینید؟ جواب این است همه چیز جلوات حضرت «الله» است.
شرایط ظهور حضرت بقیة الله «عجل الله تعالی فرجه»
وقتی طبق آیه ی 35 سوره یونس«علیه السلام» معنی فرهنگ اهل بیت«علیهم السلام» روشن شد، جایگاه امام زمان«عجل الله تعالی فرجه» در عالم روشن می شود و این كه مردم باید با انتظار خود منتظر چه فكر و فرهنگی باشند. این که امام زمان«عجل الله تعالی فرجه» غایب اندآیا به جهت آن نیست كه فكر و فرهنگ آن حضرت غایب است و طریقت فكر حضرت در جامعه اسلامی گم شده است؟تاریخِ مفهوم زدگی، تاریخ غیبت امام زمان«عجل الله تعالی فرجه» است، وقتی «وجود» منکشف گشت، ظهور حضرت شروع می شود. آری؛ رسیدن به طریقتِ تفكر حضوری بدون مقدمات تفكر حصولی ممکن نیست، ولی آن مقدمات در حدّ مقدمه باید باشند و مقصد چیز دیگری است.
حضرت رضا«علیه السلام»در رابطه با نوع نگاه به فرهنگ امامتی که در غدیر شروع شد می فرمایند: «عِلْمُهُمْ فَوْقَ عِلْمِ اَهْلِ زَمانِهِم و قال الله عزّوَجلّ،« أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ»؛[9] علم امام فوق علم مردم زمانش است، همان علمی است که خداوند با «یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ» آن را معرفی کرد، شما را چه شده. چگونه نسبت به جایگاه امام قضاوت می کنید.؟[10]
اگر علم امام علمی مفهومی و اکتسابی بود و به تدریج به دست می آمد، به همان اندازه که هنوز وجوهی از علم را کسب نکرده بود، انسان ها در گمراهی قرار می گرفتند. لذا حضرت رضا«علیه السلام»در توصیف علم امام می فرمایند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَدٌ وَ لَا یُعَادِلُهُ عِدْلٌ وَ لَا یُوجَدُ لَهُ بَدِیلٌ وَ لَا لَهُ مَثِیلٌ وَ لَا نَظِیرٌ، مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَیْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُتَفَضِّلِ الْوَهَّاب‏»[11] امام یگانه ی روزگار خود می باشد، نه اَحدی به او می رسد و نه عالِمی با او برابری می کند... تمام برتری به او اختصاص یافته بدون آن که او به دنبال آن باشد و آن را کسب کرده باشد، بلکه اختصاصی است از خدای وَهّاب.
6-رجوع به حق یا «وجود»، رجوع به حقیقتی است که در عین آن که دارای شدت و ضعف است، دارای کثرت نیست و لذا هرکس به اندازه ای که با «وجود» مرتبط شود، نه تنها احساس می کند در مرکز عالَم قرار دارد، بلکه تمام شخصیت او را حضور و امید فرا می گیرد، نه گرفتار گذشته و آینده است و نه گرفتار کثرات و ماهیات.
7- ذات انسان یک حقیقت وجودی است و درمرتبه ی تکوینی خود، عین اتصال به عین وجود یا حق است و هرچه از فرهنگ ارتباط با وجود بیشتر فاصله بگیرد، بیشتر از حقیقت خود فاصله گرفته است. برای یافتن تصوری در رابطه با جایگاه «ارتباط وجودی» و تفاوت آن با ارتباط مفهومی ، ملاحظه بفرمایید كه گل وقتی در دلِ طبیعت قرار دارد، شما را در حضور می برد و در نتیجه با چیزی ماوراء صورت گل مرتبط می شوید، به همین جهت هم مایل هستید دوباره آن گل یا گل دیگری را تماشا كنید تا به آن حالِ حضور منتقل شوید. چون آن گل در حیات است، شما از طریق صورت گل به حیات منتقل می شوید ولی اگر همین گل را از جایگاه خود كه طبیعت باشد جدا كردید و به خانه آوردید و تماشا نمودید، تا مدتی از طریق خاطره ای كه در ابتدا با روبه رو شدن با آن گل در روح خود داشتید، تغذیه می شوید و با دیدن این گُلِ موجود در خانه، آن گلِ وسط دشت و «حیات» مربوط به آن برای شما تداعی می شود، ولی بعد از مدتی كه ارتباط با گل موجود در گلدان، دیگر ممكن نبود، آن را بیرون می اندازید. در این فعل و انفعال، شما به امیدِ داشتن حیات موجود در مجموعه طبیعت، آن گل را به خانه آوردید، غافل از این كه آن گل در آن مجموعه قدرت انكشاف و به حضوربردن داشت و شما را با «وجودِ» حیات مرتبط می كرد، ولی وقتی گل را از آن مجموعه جدا كردید، با نگاه كردن به آن گل با «مفهوم» حیات مرتبط بودید و نه با «وجود»، ولی امید داشتید «مفهوم» حیات برای شما نقش «وجودِ» حیات را ایفاء كند كه نشد و لذا دیگر به آن گل توجه ندارید. اشكال كار این بود كه به جایگزینی خود امیدوار بودید، فكر می كردید می شود با جایگزینیِ گل دشت در خانه، به همان سیر حضوری كه در طبیعت به آن می رسیدید، برسید، ولی دیدید كه با این جایگزینی، حیات خود را به پوچی مشغول كردید، چرا که روان خود را فریب دادید، و پس از مدتی متوجه دروغین بودن آن جایگزینی شدید.
8- رجوع به غدیر یعنی رجوع به فرهنگی که بشر با «وجود» مرتبط می شود و لذا شیعه در گستره ی غدیر نظر به ظهور امامی دارد که واسطه ی فیض است و زندگی زمینی بشر را به آسمان متصل می گرداند تا همواره با حقیقت مرتبط باشد و زندگی معنی خود را بازیابد. زیرا بنا به فرمایش امیرالمؤمنین«علیه السلام»: «هذا الوجود کلّه وجه الله»[12] این جلوه های وجود، همه وجه الله هستند.
باید در فرهنگی به سر برد که بتوان با نظر به جلوه های ربّانی حضرت «الله» خود را دائماً با حضرت حق مرتبط دانست، چرا که نجات بشریت به «رجوع به حق» است. و غدیر به این دلیل فرهنگ نجاتی است که بشریت به دتبال آن است.
«و صلّی الله علی محمّد و آل محمّد»

منبع: لب المیزان
........................................
پی نوشت ها:
1- سوره ی شوری، آیه ی 33
2- الغدیر، ج 2، ص307
3- سوره ی احزاب، آیه ی 33
4- سوره ی واقعه، آیات 77 تا 79
5- سوره یونس، آیه 35.
6- «بحار الانوار»، ج9 ، ص213.
7- «بحار الانوار»، ج24، ص147.
8 - «مفتاح الفلاح»، ص368.
9- سوره ی یونس، آیه ی 35
10 - عیون اخبار الرّضا، ج 1، ص 199
11- تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله ) ص: 439.
12- سید حیدر آملی، جامع الأسرار ، ص: 211

Share