آزادی و قیدهای آن در مکاتب غربی

موضوع: 
آزادی در غرب

از دیدگاه غرب تنها قید آزادی، رعایت آزادی دیگران است ولی از دیدگاه اسلام رعایت مصالح واقعی فرد قید دیگر آزادی است و این بدان جهت است که در غرب ریشه و منشاء آزادی را تمایل و خواهشهای انسان می دانند، از اینرو آزادی غربی در واقع نوعی حیوانیت رها شده است، در حالیکه از دیدگاه اسلام انسان در عین اینکه حیوان است انسان است، آدمی یک سلسله استعدادهای مترقی و عالی دارد که ملاک انسانیت او است، تفکر منطقی انسان و تمایلات عالی او مانند میل به حقیقت جویی و خیر اخلاقی و همین استعدادهای برتر منشاء آزادیهای متعالی او می شود

پرسش: آیا آزادی مطلق در مکاتب غربی مورد پذیرش است؟ چه قیدهایی برای آزادی انسان گفته اند؟

پاسخ:
با مراجعه به متون کلاسیک در فلسفة ‌سیاسی ملاحظه می شود که هیچ مکتب سیاسی آزادی را مطلق ندانسته است و این شاید به این جهت باشد که بطلان آزادی مطلق بدیهی و روشن می باشد زیرا اولین پیامد تجویز آزادی مطلق آن است که مایة ‌سلب آزادیهای دیگران می شود اگر انسان چنان آزاد باشد که بتواند هر کاری انجام دهد و حتی به حقوق دیگران تعدی کند چنین آزادی گسترده ای موجب زیان به جامعه و سلب آزادیهای دیگران است. شهید مطهری در این زمینه می فرماید: «بدیهی است که آزادی مطلق امکان ندارد در جامعه باشد لازمة طبیعت جامعه این است که آزادیها محدود شود یعنی آزادی هر فرد به آزادی فرد دیگر محدود گردد. مواهب اجتماعی (باید) به طور عادلانه در میان افراد تقسیم شود، نظامات اجتماعی، نظاماتی دست و پاگیر نباشد و افراد به حداکثر آنچه که در جامعه ممکن است، بتوانند به کمال خودشان برسند یعنی امکانات برای افراد به طور مساوی و در حد کمال امکان، فراهم باشد»(1) بنابر این آزادی مطلق امکان پذیر نیست زیرا که انسان محدودیتهای فراوانی دارد و از این رو آزادی اش آزادی نسبی است یعنی آزادی در یک دایره محدود است، انسان در دایرة محدودی که دارد، می تواند در تبدیل محیط طبیعی و محقق ساختن خواسته هایش برای خود آینده ای سعادت بخش یا شقاوت آلود انتخاب کند.
محدودیتهای انسان از جهات متعددی است مانند:
1. وراثت

انسان با طبیعت انسانی به دنیا می آید از آن جهت که پدر و مادرش انسان بوده اند، او هم قهراً و جبراً مانند یک فرد انسان به دنیا می آید. و از طرف دیگر، پدر و مادرش یک سلسله صفات موروثی خود را در فرزندشان به یادگار می گذارند که اینها نیز قهراً‌ و جبراً همراه این افراد هست مانند رنگ پوست، رنگ چشم، خصوصیتهای جسمی که احیاناً از چند پشت به ارث می رسد. انسان هیچ یک از اینها را برای خود انتخاب نکرده است بلکه جبراً وراثت اینها را به او داده است.
2. محیط طبیعی و جغرافیایی
محیط طبیعی و جغرافیایی انسان و منطقه ای که در آن منطقه رشد می کند، خواه ناخواه یک سلسله آثار قهری بر روی اندام و روحیة ‌انسان می گذارد. منطقه های سردسیر و منطقه های گرمسیر و منطقه های معتدل هرکدام نوعی روحیه و اخلاق را ایجاب می کند، همچنین منطقة کوهستانی یا منطقة صحرایی و غیره.
3. محیط اجتماعی
محیط اجتماعی انسان عامل مهمی است در تکوین خصوصیات روحی و اخلاقی انسان، زبان انسان، آداب عرفی و اجتماعی، دین و مذهب، غالباً همان چیزی است که محیط اجتماعی بر انسان تحمیل می کند.
4. تاریخ و عوامل زمانی
انسان از نظر محیط اجتماعی تحت تأثیر زمان حال نیست، زمان گذشته و وقایع و حوادثی که در گذشته رخ داده است، نیز در ساختن او تأثیر به سزائی دارد، به طور کلی میان گذشته و آیندة هر موجودی، رابطة قطعی و مسلم برقرار است. گذشته و آینده مانند دو نقطة جدا از یکدیگر نیستند بلکه مانند دو قطعه از یک جریان مداوم اند، گذشته نطفه و هسته آینده است البته همانطور که شهید مطهری فرموده اند: انسان در عین اینکه نمی تواند رابطه اش را با وراثت، محیط طبیعی، محیط اجتماعی و تاریخ و زمان به کلی قطع کند، می تواند تا حدود زیادی علیه این محدودیتها طغیان نموده و خود را از قید حکومت این عوامل آزاد سازد.(2) منظور از ذکر این محدودیتها آن بود که روشن شود سخن از آزادی مطلق گفتن در باب انسان برخاسته از عدم تأمل در محدودیتهای آدمی است که شامل محدودیتهای ناشی از طبیعت و جز آن می شود، اینک جهت آنکه شاهدی بر ادعای نفی آزادی مطلق در کلمات غربیان و لیبرالها ذکر کرده باشیم، پاره ای از دیدگاه های متفکران غربی را در باب قیود آزادی بیان می کنیم:
1. جان استوارت میل:
به گفتة‌ میل «در رسالة آزادی تنها آزادی که شایستگی این نام را دارد این است که هرکس به شیوة خاص خویش مصلحت خویش را دنبال کند به شرطی که به مصالح دیگران آسیب نرساند.»(3)
2. کانت:
از نظر کانت، آزادی عبارت از استقلال از هرچیز سوای فقط قانون اخلاقی.(4)
3. آیزایا برلین:
وی می گوید: «البته آزادی نامحدود سرمایه داران آزادی کارگران را از بین می برد، آزادی نامحدود کارخانه داران یا پدران و مادران به استخدام کودکان در معادن زغال سنگ می انجامد. شکی نیست که باید ضعفا در برابر اقویا حمایت شوند و از آزادی اقویا تا این حد کاسته گردد »(5)
4. پوپر:
کارل پوپر که یکی از متفکران لیبرال است با اشاره به دیدگاه جان استوارت میل (که نقل کردیم) می گوید: «من اصل حرف استوارت میل را به صورت ذیل می پذیرم هرکس باید آزاد باشد، به شیوه ای که خود می خواهد دل شاد یا نادل شاد باشد تا جایی که شخص ثالثی را به خطر نیاندازد»(6)
با توجه به آنچه از باب نمونه ذکر کردیم ملاحظه فرمودید که نه دفاع از آزادی مطلق معقول است و نه کسی گفته است و متفکران غربی و از جمله لیبرالها برای آزادی قیودی را ذکر کرده اند البته اسلام برای آزادی قلمرو ویژه ای قائل است و آنرا به قیدی مانند رعایت مصالح عالیة‌ فرد نیز محدود می کند. از دیدگاه غرب تنها قید آزادی، رعایت آزادی دیگران است ولی از دیدگاه اسلام رعایت مصالح واقعی فرد قید دیگر آزادی است و این بدان جهت است که در غرب ریشه و منشاء آزادی را تمایل و خواهشهای انسان می دانند، از اینرو آزادی غربی در واقع نوعی حیوانیت رها شده است، در حالیکه از دیدگاه اسلام انسان در عین اینکه حیوان است انسان است، آدمی یک سلسله استعدادهای مترقی و عالی دارد که ملاک انسانیت او است، تفکر منطقی انسان و تمایلات عالی او مانند میل به حقیقت جویی و خیر اخلاقی و همین استعدادهای برتر منشاء آزادیهای متعالی او می شود.(7)

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. انسان در قرآن، شهید مطهری، تهران: انتشارات صدرا، 1369.
2. تحلیل نوین از آزادی، موریس گرنستون، ترجمة ‌جلال الدین اعلم، تهران: امیر کبیر، 1370.
3. پرسش ها و پاسخ ها، محمد تقی مصباح یزدی، قم: موسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1380، ج4.
---------------------------------
پی نوشت:
1. مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، انتشارات صدرا، 1369، ص 259 ـ 260.
2. مطهری، مرتضی، انسان در قرآن، انتشارات صدرا، 1369، ص 36 ـ 40.
3. جان استوارت میل، رساله درباره آزادی، ترجمه جواد شیخ الاسلامی، 1363، به نقل از قبسات، ش 5 و 6، ص 82.
4. موریس گرنستون، تحلیلی نوین از آزادی، ترجمه جلال الدین اعلم، انتشارات امیر کبیر، 1370، ص 13 ـ 50.
5. آیزایا برلین، در جستجوی آزادی، ترجمه ‌خجسته کیا، نشر گفتار، چاپ اول، 1371، ص 62.
6. درس این قرن، ص 13، به نقل از نشریة ‌قبسات، ش 5 و 6، ص 82.
7. مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، 1369، صص 7 و 100 ـ 104.

Share