داستان توبه داوود طايی

توبه

فضيل عياض كه خود داستانى عجيبى دارد به در خانه داود طايى آمد، صداى ناله جانسوز او را از درون خانه شنيد، فضيل فرياد زد: اى داود! اگر حديث رسول خدا را كه فرمود:
لَا يَدْخُلُ النَّارَ مَنْ‏ بَكَى‏ مِنْ‏ خَشْيَةِ اللَّه‏.[1]
 داخل آتش نمى شود كسى كه از ترس خدا بگريد
را صحّت ورود يافته و اين كه قطره اى از اين اشك، آتش عذاب را خاموش مى كند درست مى پنداشتى اين همه گريه و زارى نمى كردى، تو را چه مى شود و چرا اين گونه با كشتى چشم در درياى اشك روانى؟ در به رويم باز كن كه به زيارتت آمده ام.
داود جواب داد: مرا خوف و خشيت از حق، از ملاقات با اشخاص باز داشته، فعلًا در راه محبوب و براى تصفيه جان و تزكيه نفس و صفاى قلب و زدودن كدورتِ  روان مشغول خودم!
زنى در همسايگى داود بود، به درب خانه آمد و به فضيل گفت: حوصله كن تا وقت نماز برسد و او براى نماز جماعت عزيمت مسجد كند، او را آن وقت زيارت كن كه وى در خرج كردن وقت انسانى بسيار منظّم و دقيق است.
وقت نماز رسيد داود به مسجد رفت و فضيل هم دنبال او به مسجد شد، سپس با اجازه داود به خانه داود درآمد. كوزه شكسته اى از آب ديد كه آبش تابش آفتاب خورده و اطاقى معمولى و ساده و اثاثى مختصر و در حدّ قناعت.
به داود گفت: اين كوزه را از آفتاب بردار و جايى بگذار تا آبش خنك شود، داود گفت: آن قدر به خود اطمينان ندارم كه آب سرد ميل مرا به طرف لذّات دنيا زياد نكند.
گفت: اى داود! خانه را بپرداز، گفت: عمارت دنيا از تمتّعات طبع است و همين مرا بس است كه حال اسراف و زياده روى ندارم.
فضيل مى گويد: قبل از اين زيارت، داود را به غايت حسن و جمال ديده بودم به اندازه اى كه در بين مردم مشهور به صاحب جمال تر از او كسى نبود، ولى در اين زيارت وى را زار و نزار و رنگ پريده و لاغر ديدم، به او گفتم: اين چه حال است؟
گفت: اى فضيل! هشت غم مرا از خورد و خوراك و سؤال و جواب باز داشته و به اين روزم انداخته است:

هشت غم داود طايى

غم هول مطّلع

1- غم هول مُطّلَع يعنى وقت مرگ، كه در قرآن آمده:
« كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت[2]»
هر كسى مرگ را مى چشد.
« أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في‏ بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ»[3]
هر كجا باشيد هر چند در قلعه هاى مرتفع و استوار، مرگ شما را درمى يابد.
« كَلاَّ إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ * وَ قيلَ مَنْ راقٍ * وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ * وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ * إِلى‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ»[4]
اين چنين نيست [كه مى پندارد]، هنگامى كه جان به گلوگاه رسد،* و [كسان بيمار] گويند: درمان كننده اين بيمار كيست؟* و [بيمار] يقين مى كند [كه با رسيدن جان به گلوگاه ] زمان جدايى [از دنيا، ثروت، زن و فرزند] فرا رسيده است!* و [از سختى جان كندن ] ساق به ساق به هم پيچد؛* آن روز، روز سوق و مسير به سوى پروردگار توست.
« فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَ أَنْتُمْ حينَئِذٍ تَنْظُرُونَ»[5]
پس چرا هنگامى كه روح به گلوگاه مى رسد،* و شما در آن وقت نظاره گر هستيد [و هيچ كارى از شما ساخته نيست!]

غم منزل گور

2- قرار گرفتن در منزل گور است:
منزل بى در و پيكر، منزل تنگ و تاريك، منزل غربت، منزل وحشت، منزل  سرگذاشتن به خشت لحد با يك لباس چون كفن، منزلى كه راه گريز به جايى ندارد و ندانم در اين خانه كدام تابلو را بر بالاى سر من نصب كنند؟
«رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ أو حُفْرَةٌ مِنْ حُفَر النّيرانِ[6]
باغى از باغهاى بهشت، يا چاهى از چاههاى آتش دوزخ.

غم جواب دو ملك

3- فرياد دو ملكى است كه در قبر به گوشم رسد:
مَنْ رَبُّكَ؟
پروردگار تو كيست؟
كه نمى دانم جوابگو هستم يا نه. اين بستگى دارد به اين كه نهال توحيد را با اعتقاد و اخلاق و عمل آبيارى كرده و بارور كرده باشم تا بتوانم پاسخگوى آنان گردم و گر نه اگر غفلت داشته و درون را بتخانه كرده باشم چه جوابى دارم بدهم؟!

غم نفخه صور

4- غم نفخه صور است:
«وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ يَنْسِلُونَ * قالُوا يا وَيْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَدَ الرَّحْمنُ وَ صَدَقَ الْمُرْسَلُونَ»[7]
و در صور دميده شود، ناگاه همه آنان از قبرها به سوى پروردگارشان مى شتابند.* مى گويند: اى واى بر ما، چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت؟ اين واقعيتى است كه [خداى ] رحمان وعده داده بود و پيامبران  راست گفته بودند!!
اى فضيل! در آن وقت بدن به من برگردانده شود و در قبر آماده ام كنند كه به محشر بيايم، چون آماده شوم ندانم به چه حال وارد شوم؟ كه قرآن را در اين زمينه دو آيه است:
« يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إيمانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ * وَ أَمَّا الَّذينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفي‏ رَحْمَتِ اللَّهِ هُمْ فيها خالِدُون‏»[8]
در روزى كه چهره هايى سپيد و چهره هايى سياه شود، اما آنان كه چهره هايشان سياه شده [به آنان گويند:] آيا پس از ايمانتان كافر شديد؟ پس به كيفر آن كه كفر مى ورزيديد، اين عذاب را بچشيد.* و اما آنان كه چهره هايشان سپيد گشته، همواره در رحمت خدايند و در آن جاودانه اند.

غم محشر

5- چون وارد محشر شوم ندانم زمام امرم را به ساربان آتش دهند كه خود براى خود پرداخته ام و يا ملائكه رحمت براى نداى:
«ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنين‏»[9]
[به آنان گويند:] با سلامت و امنيت وارد آن جا شويد.
به سراغم آيند.

غم موقف حساب

6- موقف حساب است كه:
«إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيماً»[10]
يقيناً خدا به اندازه وزن ذرّه اى [به احدى ] ستم نمى كند و اگر [هم وزن آن ذرّه ] كار نيكى باشد، آن را دو چندان مى كند و از نزد خود پاداشى بزرگ مى دهد.

غم ترازوى اعمال

7- به وقت قرار گرفتن در برابر ميزان و ترازوى سنجش اعمال است:
«وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازينُهُ فَأُولئِكَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآياتِنا يَظْلِمُونَ»[11]
ميزان [سنجش اعمال ] در آن روز حق است؛ پس كسانى كه اعمال وزن شده آنان سنگين و با ارزش باشد، رستگارند.* و كسانى كه اعمال وزن شده آنان سبك و بى ارزش باشد، به سبب اينكه همواره به آيات ما ستم مى ورزيدند، به خود زيان زده [و سرمايه وجودشان راتباه كرده ] اند.
«فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتابِيَه‏»[12]
اما كسى كه پرونده اش را به دست راستش دهند، مى گويد: [اى مردم!] پرونده مرا بگيريد و بخوانيد.
«وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَني‏ لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ»[13]
و اما كسى كه پرونده اعمالش را به دست چپش دهند، مى گويد: اى كاش  پرونده ام را دريافت نمى كردم.

غم قهر خدا

8- خدا را رحمت است و قهر. تجلّى رحمتش در دنيا، قرآن و رسالت و تكاليف، و در آخرت بهشت و رضوان و تجلّى قهرش در آخرت عذاب اليم و دوزخ هميشگى است. و اين آخرين مرحله است كه من ندانم در آن آخرين مرحله عاقبتم به كجا منتهى مى گردد؟!»

هوا و هوس عامل سقوط انسان

اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
«أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِع‏.»[14]
بيشتر زمين خوردنهاى عقول و ورشكسته شدن خردها مربوط به برق و صاعقه شهوات و هوا و هوس است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ‏ عَلَى‏ قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَات.‏[15]»
اگر شياطين و هوا و هوس هاى درونى بر گرد قلوب نمى چرخيدند هر آينه فرزندان آدم به اسرار عالم بالا مى نگريستند.
رسول خدا از قبرستان عبور مى كردند، به دو قبر اشاره فرمودند و گفتند: صاحبان اين دو قبر الآن به كيفر گناهانى كه داشتند در عذابند، سپس فرمودند:
«لَولا تَكْثيرٌ فى كَلامِكُمْ و تَمْريجٌ فى قُلُوبِكُمْ لَرَأيْتُمْ ما أرى  و لَسَمِعْتُمْ ما أسْمَعُ.[16]»
اگر جز به حق سخن نمى گفتيد و اگر قلب شما چراگاه صفات ناپسند نبود هرآينه آنچه من مى ديدم مى ديديد و هر چه من شنيدم مى شنيديد.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:
«فَاعْمَلُوا وَالْعَمَلُ يُرْفَعُ، وَالتَّوْبَةُ تَنْفَعُ و الدُّعاءُ يُسْمَعُ، وَالْحالُ هادِئَةٌ وَالْأقْلامُ جارِيَةٌ وَبادِرُوا بِالْأعْمالِ عُمُراً ناكِساً، أوْمَرَضاً حابِساً، أوْمَوْتاً خالِساً.[17]»
پس عمل كنيد حالى كه عمل به جانب حق بالا مى رود و توبه سود مى دهد و دعا مستجاب مى شود و زمان زمانِ آرامش و قلم كاتبان عمل در كار است و به بندگى و طاعت بشتابيد پيش از آن كه جوانى به پيرى رسد و بيمارى شما را از كار بيندازد، يا مرگ شما را بربايد، كه مرگ نابود كننده لذّت ها و تيره كننده خوشى ها و دور كننده اهداف است.

 

پی نوشت:
[1] ابن فهد حلى، احمد بن محمد، عدة الداعي و نجاح الساعي، چاپ: اول، 1407 ق./ص168.
[2] قرآن کریم/سوره العنکبوت، آیه 57.
[3] قرآن کریم/سوره النساء، آیه 78.
[4] قرآن کریم/ سوره القیامة، آیات26 الی 30.
[5] قرآن کریم/ سوره الواقعه آیات83و84.
[6] قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهماالسلام إِنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ‏ رِيَاضِ‏ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّيرَان‏( بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏6، ص: 215).
[7] قرآن کریم/ سوره یس، آیات51و52.
[8] قرآن کریم/ سوره آل عمران 106و107.
[9] قرآن کریم/ سوره الحجر، آیه46.
[10] قرآن کریم/ سوره النساء، آیه40.
[11] قرآن کریم/ سوره الاعراف، آیات8و9.
[12] قرآن کریم/ سوره الحاقه، آیه19.
[13] قرآن کریم/ سوره الحاقه، آیه25.
[14] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 507.
[15] مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار (ط - بيروت) - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق./ ج‏56، ص163.
[16] وفيما رواه الجمهور عن النبی صلی الله عليه وآله وسلم قال: لولا تکثير فی کلامکم و تمريج فی قلوبکم لرأيتم ما أری و لسمعتم ما أسمع. یعنی«اگر گرفتار سخن گفتن بسیار و آشفتگیِ قلوب نبودید، هر آینه هر آنچه من می بینم شما هم می دیدید و هر آنچه من می شنوم شما هم می شنیدید». تفسير الميزان ج5/270.
[17] نهج البلاغه، خطبه شماره 230.

Share