شرح حال معروف کرخی و توثیق وی

قبر معروف کرخی
از او نقل شده که می گفته است:  «به سر من سوگند یاد کنید و حوائجتان را طلب کنید! و چون مردم از این گونه تزکیة نفس به شگفت می آمدند، می گفته است: علت این کلامم آن بود که: من مدّتی سر خود را بر در خانة امام رضا علیه السّلام نهاده ام.»

شرح حال معروف کرخی و توثیق وی

 معروف بن خَرَّبُوذ کَرْخی. به وی بخاری و مسلم و أبوداود احتجاج نموده اند. وی در سنة 200 در بغداد فوت نمود، و قبرش زیارتگاه معروف است سَرِیّ سَقَطی از تلامذة اوست.(آیة الله سید عبدالحسین شرف الدّین عاملی - رضوان الله علیه - معروف بن خَرَّبوذ و معروف کرخی را شخص واحد پنداشته است، و در ترجمة حال وی چنین آورده است: معروف ابن خَرَّبوذ - بعضی گفته اند: پدرش فیروز، و بعضی فیروزان گفته اند، و بعضی علی دانسته اند.- الکرخی. او را ذهبی در کتاب «میزان الاعتدال» آورده است و توصیف نموده است که: او صدوق و شیعی است، و بر نامش علامت رمز بخاری و مسلم و أبوداود را نهاده است، اشاره به آنکه ایشان حدیث او را تخریج نموده اند. و ذکر کرده است که: او از ابوطُفَیْل روایت می نماید. وی گوید: او کم حدیث می باشد. از وی أبوعاصِم و أبوداود و عبیدالله بن موسی و دیگران حدیث کرده اند. و از ابی حاتم نقل شده که: حدیث او نوشته می شود.

و من گویم: او را ابن خلّکان در «وَفَیات» ذکر کرده و گفته است: او از موالیان علی بن موسی الرّضا علیه السّلام بود. سپس دربارة ثناء و مدح او سخن را گسترش داده است، و از او حکایتی را نقل کرده که او در آن گفته است: من روی آوردم بر خدای تعالی، و هر چه را بدان اشتغال داشتم ترک کردم مگر خدمت مولایم علی بن موسی الرّضا علیه السّلام را تا آخر.

و ابن قُتَیْبه چون رجال شیعه را در کتاب معارفش ذکر کرده است، معروف را از زمرة آنان شمرده است. مسلم به معروف احتجاج کرده است. و اینک نزد توست حدیث او در حج از روایات صحیحه از أبوطُفَیل. او در بغداد در سنة 200 (بعضی گفته اند: سنة 201 و بعضی سنة 204) وفات یافت، و قبرش زیارتگاه است و سَریّ سَقَطی از تلامذة اوست. انتهی

أقول: معروف بن خَرَّبوذ و معروف کرخی دو نفر بوده اند؛
اوَّلاً صفت کرخی برای معروف بن خَرَّبوذ صحیح نیست.
ثانیاً کلام او که: ذهبی او را در «میزان» آورده است تا کلام او که: از أبوحاتم نقل شده است که او گفته است: حدیث او نوشته می شده است، راجع به ابن خَرَّبوذ است.
ثالثاً کلام او که: من گویم: ابن خَلّکان او را در «وفیات» ذکر کرده است، تا کلام او: ابن قُتَیْبه چون رجال شیعه را در کتاب «معارف» برشمرده است، معروف را از آنان به شمار آورده است، راجع به معروف کرخی است.
رابعاً کلام او که: مسلم به معروف احتجاج نموده است، واینک نزد توست حدیث او در حج از صحیح از أبوطُفَیل، راجع به معروف بن خَرَّبوذ می باشد.
خامساً کلام او که: او سنة 200 در بغداد وفات یافت و قبرش مشهور و زیارتگاه است و سری سَقَطی از تلامذة اوست، راجع به معروف کرخی می باشد.

 اینک ما در اینجا بحث مختصری در ترجمة احوال این دو بزرگوار می آوریم:

اما معروف بن خَرَّبوذ شرح احوال او در جمیع کتب «رجال» آمده است، از جمله در «تنقیح المقال» مامَقانی[1] آورده است. و اجمالش آن است که: وی مکّی بوده است، و شیخ در رجالش گاهی وی را از اصحاب امام سجاد علیه السّلام، و گاهی از اصحاب امام باقر علیه السّلام، و گاهی از اصحاب امام صادق علیه السّلام به شمار آورده است. و در «وَجِیزه» و «بُلْغَه» گفته اند: او موثَّق است اجْتَمَعت العِصابَةُ عَلَی تصحیح ما یَصِحُّ عَنْهُ - انتهی. و این دو نفر بدین کلام اشاره کرده اند به قول کَشّی: جماعت لواداران حدیث شیعه اتّفاق نموده اند بر تصدیق این جماعت که اوَّلین از اصحاب أبوجعفر و أبوعبدالله علیهماالسلام هستند، و به فقه آنان سرتسلیم فرود آورده اند و گفته اند: فقیه ترین اوَّلین شش نفرند: زُرَارَة و معروف بن خَرَّبوذ و بُرَیْد تا آخر.

و از جملة اخباری که در مدح او وارد شده است، روایت کَشِّی است که گوید: أبوالقاسم نَصْربن صَبَاح از فَضْل نقل نموده است که: او گفت: من بر محمد بن أبی عُمَیْر وارد شدم، و او را در حال سجده یافتم. او سجودش را طول داد. چون سر از سجده برگرفت، و از او از علت طول سجده اش پرسیدند. در پاسخ گفت: بنابراین تو در چه حال خواهی بود اگر جَمِیل بن دُرَّاج را دیده بودی؟! آنگاه حدیث کرد که: او بر جمیل بن دُرَّاج وارد شده بود، و وی را در حال سجده یافته بود که جدّاً سجودش را طولانی نموده بود. چون سرش را از سجده برداشت محمد بن أبی عُمَیر به او گفت: سجده ات به درازا کشید؟! او در پاسخ گفت: ای کاش تو سجدة معروف بن خَرَّبوذ را دیده بودی؟!

و از جمله روایتی است که او از طاهر بن عیسی روایت کرده است که گفت: من در بعضی از کتب چنان یافتم از محمد بن حسین، از اسمعیل بن قُتَیْبه، از ابوالعَلاء خَفَّاف، از حضرت امام باقر أبوجعفر علیه السّلام که او گفت: امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: أنَا وَجْهُ اللهِ! و أنَا جَنْبُ اللهِ، وَ أنَا الاوَّلُ! و أنَا الا´خِرُ! وَ أنَا الظَّاهِرُ! وَ أنَا الْبَاطِنُ! وَ أنَا وَارِثُ الارْضِ! وَ أنَا سَبِیلُ اللهِ! وَ بِهِ عَزمْتُ عَلَیْهِ. فَقَالَ مَعْرُوفُ ابْنُخُرَّبُوذ: وَ لَهَا تَفْسِیرٌ غَیْرُ مَا یَذْهَبُ فِیهَا أهْلُ الْغُلُوِّ.

 و از جمله روایتی است که او از طاهر روایت کرده است که گفت: برای من جعفر حدیث کرد و گفت: حدیث کرد برای من شُجاعی، از محمد بن حسین، از سلام بن بِشر رُمَّانی، و علی بن ابراهیم تَیْمی، از محمد اصفهانی، که گفت: من با جماعتی که در مکّه بودیم با معروف بن خَرَّبوذ نشسته بودم، در این حال جماعتی از قوم حِمْیَر از اهل مدینه که به احرام عمره درآمده بودند، از نزد ما عبور کردند.

معروف به ما گفت: از آنان سوال کنید: آیا در مدینه خبری تازه بود؟! و ما چون سوال کردیم گفتند: عبدالله بن حسن وفات یافت! ما این گفتار را به او رساندیم. چون ایشان گذشتند جماعتی دیگر از نزد ما عبور کردند. معروف به ما گفت: شما از آنان بپرسید: آیا در مدینه خبری بوده است؟! آنان گفتند: عبدالله بن حسن بن حسن علیه السّلام را بیهوشی دست داد، و سپس إفاقه یافت. و ما این خبر را نیز به او رساندیم.

معروف گفت: چه می گویند این جماعت و آن جماعت؟! ابن مُکَرَّمَه یعنی ابا عبدالله علیه السّلام - در «منتهی الا´مال»[2] در احوالات حضرت امام صادق علیه السّلام گوید: مولِّف گوید: اُمّ فَرْوَه چندان مجلّله و مکرَّمه بود که به سبب آن از حضرت امام صادق علیه السّلام گاهی به ابن المکرَّمَة تعبیر می کردند - به من خبر داد که: قبر عبدالله بن حسن و أهل بیت او در شاطی الفُرات (کنار شطِّ فرات) می باشد. گفت: منصور دوانیقی ایشان را از مدینه کوچ داد، و در کنار شطّ فرات به خاک رفتند.

وجه دلالت این خبر بر مدح معروف آن است که: جَزم او به خبر امام صادق علیه السّلام کاشف از قوَّت ایمان او می باشد. مرحوم مامقانی پس از نقل چند خبر در ذمِّ او، آنها را توجیه و تفسیر نموده، و اثبات جلالت مقام و توثیق و مدح او را می نماید. شیخ محمد تقی تُسْتَری در «قاموس الرِّجال»[3]، نیز به همین منوال مشی نموده، روایاتی را در مدحش آورده است.

ابن خَلّکان در «وفیات الاعیان»[4] شرح حال معروف کرخی را بدین گونه آورده است: (أبو مَحفوظ معروف بن فیروز، و بعضی فیروزان گفته اند، وبعضی علی کرخی گفته اند. وی مرد صالح نامدار است) وی از مُوَالیان علی بن موسی الرِّضا بوده و ذکر آن گذشت. پدر و مادر معروف، دو نفر مسیحی مذهب بوده اند. معروف را در حال کودکی به معلم سپردند. معلم به او می گفت: بگو: ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ! «خدا یکی از سه اصل است» معروف می گفت: بَلْ هُوَ الْوَاحِدُ. «بلکه اوست خدای یگانه.» معلم بر این گفتار معروف او را به شدّت زد و او فرار کرد. پدر و مادرش می گفتند: ای کاش معروف به هر دینی که دوست دارد به نزد ما بازگشت کند، و ما با وی در آن دین موافق و همراه خواهیم شد!

سپس معروف کرخی بر دست علی بن موسی الرِّضا اسلام اختیار کرد، و به سوی پدر و مادر باز گردید و دَقُّ الباب بکوفت. به او گفتند: کسی است پشت در؟ گفت: معروف هستم! گفتند: بر چه دینی هستی؟! گفت: بر دین اسلام! پدر و مادر در حال مسلمان شدند.

معروف کرخی مشهور است که مستجاب الدَّعْوَه می باشد، و اهل بغداد از قبر او استسقاء می کنند، و رفع خشکی و قحطی و بی آبی می نمایند. و می گویند: قَبْرُمَعْرُوفٍ تِرْیَاقٌ مُجَرَّبٌ.

 سری سَقَطی شاگرد اوست. روزی به سری گفت: اگر حاجتی به خدای تعالی داری او را به من سوگند بده! سری سَقَطِی گوید: من در رویا معروف کرخی را دیدم، گویا در زیر عرش خدا بود، و باری - جَلَّت قُدرَتُه - به فرشتگان خود می گفت: کیست این؟! فرشتگان می گفتند: ای پروردگار ما! تو از ما داناتر هستی! حضرت باری خطاب فرمود: هَذَا مَعْرُوفٌ الْکَرْخِیُّ سَکَرَ مِنْ حُبِّی فَلاَیُفِیقُ إلاَّ بِلِقَائی. «این است معروف کرخی که از محبت من مست گردیده است، و به هوش نخواهد آمد مگر به لقاء من!»

معروف کرخی گفت: بعضی از اصحاب داود طائی به من گفتند: مبادا ترک عمل کنی! چون آن است که تو را به رضای مولایت نزدیک می گرداند! گفتم: کدام عمل؟! گفت: دوام اطاعت مولایت را، و احترام مسلمانان را، و خیرخواهی برای ایشان.

و محمد بن حسن گفت: شنیدم از پدرم که می گفت: معروف کرخی را پس از مرگش در رویا دیدم، بدو گفتم: خدا با تو چه کرد؟! گفت: مرا آمرزید! گفتم: آیا به زُهْدَت و به وَرَعَت؟! گفت: نه! بلکه به قبول موعظة ابن سَمَّاک، و ملازم با فقر بودن، و محبّتی که به فقراء داشتم.

و موعظة ابن سَمَّاک بنابر روایت معروف این می باشد که: گفت: من روزی در کوفه راه می رفتم، درنگ کردم بر موعظة کسی که به وی ابن سَمَّاک می گفتند و او مشغول پند و اندرز مردم بود. ابن سَمَّاک در میان سخنانش گفت: کسی که به تمام معنی از وجود خویشتن از خدا اعراض کند، خداوند هم به جملگی از وی اعراض می نماید. و کسی که با دل خود بر خداوند تعالی روی آورد، خداوند هم با رحمت خود به او روی می آورد و وجوه خلق را به سوی او منعطف می گرداند. و کسی که گاهی چنین و گهی چنان باشد، خداوند هم در برخی از اوقات به او رحمت می دهد. این کلام وی در دلم نشست، و بر خداوند تعالی روی آوردم و آنچه را که سابقاً بدان اشتغال داشتم جملگی را ترک گفتم، مگر خدمت مولایم: علی بن موسی الرّضا. چون این کلام را با مولایم در میان نهادم گفت: اگر مُتَّعِظ به این اندرز گردی، این پند و موعظه تو را کفایت می کند.

و به معروف در مرض وفاتش گفته شد: وصیّت کن! گفت: چون بمردم این پیراهنم را صَدقَه دهید، چرا که من می خواهم از دنیا عریان بیرون شوم همان طور که عریان درون دنیا شدم!

روزی معروف کرخی از نزد سقَّائی می گذشت و او می گفت: خدا رحمت کند کسی را که بیاشامد. معروف جلو رفت و در حالی که روزه بود آشامید، به وی گفتند: مگر تو صائم نبودی؟! گفت: آری ولیکن امید در دعای او کردم!

احادیثی از معروف کرخی رسیده است، و محاسن او از حدّ إحصاء بیرون است. وی در سنة 200 در بغداد فوت کرد. و گفته شده است: 201، و نیز گفته شده است: 204. و قبرش مزاری است مشهور رحمه الله تعالی. و کَرْخی با فتحة کاف و سکون راء و بعد از آن خاء معجمه است. این نسبتی می باشد به کرخ و آن اسم نُه موضع است که یاقوت حَمَوی در کتاب خود ذکر کرده است، و مشهورترین آنها کرخ بغداد است. و سخن صحیح همان است که معروف از آنجاست و بعضی گفته اند: از کَرْخ جُدَّان با ضمة جیم و تشدید دال مهمله و پس از آن ألِف و نون. و آن شهرکی می باشد در عراق میان شهر خانقین و شهرزور، والله تعالی أعلم بالصَّواب. در اینجا گفتار صاحب «وفیات الاعیان» در ترجمة احوال معروف خاتمه می یابد.

شیخ محمد تقی شوشتری در «قاموس الرِّجال»[5]، ترجمة احوال معروف کرخی را به طور بسیار مختصر و تقریباً به طریق مستهجنی ذکر کرده است، همان طور که دأب ایشان است که مطالب عرفانی را سبک می شمرند و به عرفاء عالیقدر به نظر تحقیر می نگرند. دربارة معروف می گویند:

[ معروف کرخی ]. در «اربعین» بهائی و «شرح نُخْبَه» و «مجمع البحرین» آورده اند که: او از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است. و این تعارض دارد با روایت مناقب که اسلامش به دست امام رضا علیه السّلام صورت گرفته است. و من می گویم: در «فهرست» ابن ندیم آمده است که خلدی از جُنَیْد، و جُنَیْد از سَرِی، و سَرِی از معروف کرخی و معروف از داود فَرْقَد، و فَرْقَد از حسن بصری، و حسن از أنس أخذ کرده است. و در «تاریخ بغداد» گوید: (ابن منادی گفته است: در جانب غربی بغداد، أبو مُحْفوظ معروف بن فیروزان می باشد و به کرخی اشتهار دارد، و در سنة 200 فوت کرده است) و از وی کراماتی مجعول و ساختگی نقل نموده است. انتهی آنچه در «قاموس» آمده است.

ببینید چقدر درجة معروف را در این عبارات، هَبْط و ساقط نموده است؛
اوَّلاً روایت اربعین و شرح نُخْبه و مجمع را به مجرّد معارضه ساقط نموده، و بحثی در پیرامون این مطلب نکرده است.
ثانیاً سلسلة مَعْروف را به فرقد و حسن بصری و أنس رسانیده، و از اقوال غیر ابن ندیم که وی را از شیعیان و خادمان حضرت امام رضا علیه السّلام می دانند، و حتی از علاّمة حلّی که در بحث امامت شرح تجرید می گوید: فَأبُویَزِیدَ الْبَسْطَامِیّ کَانَ یَفْتَخِرُ بِأنَّهُ یَسْقِی الْمَاءَ لِدَارِ جَعْفِرٍ الصَّادِقِ علیه السّلام وَ مَعْرُوفٌ الْکَرْخِیُّ أسْلَمَ عَلَی یَدَیِ الرِّضَا علیه السّلام وَ کَانَ بَوَّابَ دَارِهِ إلَی أنْ مَاتَ ذکری به میان نیاورده است.
(در «کشف المراد»[6] در بحث امامت در شرح قول خواجه نصیرالدّین: و تمیّزه بالکمالات النّفسانیّة والبدنیّة و الخارجیّة که آن را وجه 25 از وجوه خواجه در استدلال بر امامت شمرده است، در اواخر بحث گوید: و قد نشروا من العلم و الفضل و الزّهد و التَّرک للدّنیا شیئاً عظیماً حتّی إنّ الفضلاء من المشایخ کانوا یفتخرون بخدمتهم:. فأبویزید البَسطامی کان یفتخر بأنّه یسقی الماء لدار جعفر الصّادق علیه السّلام و معروف الکرخی أسلم علی یدی الرّضا علیه السّلام و کان بوّاب داره إلی ان مات. و کان اکثر الفضلاء یفتخرون بالانتساب إلیهم تا آخر آنچه را که علاّمه ذکر فرموده است.)
و ثالثاً پس از حکایت آنچه را که از ابن منادی در «تاریخ بغداد» آورده است، خودش می گوید: برای معروف کرخی ، کراماتی دروغین نقل شده است.

آخر بر چه اساس، بدون دلیل و برهان، و بدون مشاهده و عیان، شما کرامات منقولة از وی را مجعول شمرده اید؟! اگر شیخ معروف در قیامت، و یا در بعضی از عَقَبات پیش از آن جلوی شما را بگیرد، و از این اتّهامات و تقوّلات بدون مأخذ مواخذه کند، چه خواهید گفت؟!

امَّا شیخ عبدالله مامقانی در «تنقیح المقال»[7] راه انصاف را پیموده است، او پس از شرح مفصّلی دربارة اینکه شیخ معروف نمی تواند از اصحاب حضرت امام صادق علیه السّلام باشد، می گوید: بنابراین، قول قویتر آن است که: این مرد امامی مذهب بوده است، چون اهل تاریخ و سیره نویسان بر آن اتِّفاق دارند که: وی بر دست امام رضا علیه السّلام اسلام آورده است. و زمان حضرت امام رضا (علیه السلام) زمان تقیّه نبوده است. علیهذا باید کسی که بر دست او اسلام می آورد، امامی اثناعشری بوده باشد.

علاوه براین، اهل سیر و تاریخ همگی بر آن اتّفاق دارند که: وی از مُوالیان حضرت امام رضا علیه السّلام بوده است، تا به جائی که گفته شده است: او دربان حضرت بوده، بلکه از جامی نقل است که گفته است: معروف به واسطة ازدحام مردم بر در خانة حضرت که وی را پایمال کردند از دنیا رحلت کرده است، اگرچه این گفتار را رد می کند آنکه حضرت امام رضا علیه السّلام در آن روز یعنی در سال وفات معروف کرخی که سنة 200، و یا 201 بوده است در خراسان بوده اند. بنابراین اگر موت او بر در خانة امام باشد و موت او چنین بوده است، نباید قبر او در بغداد باشد. به علت آنکه حمل جنائز در آن روز بالاخصّ از خراسان بدون داعی و مقتضی، متعارف نبوده است.

و از جملة شواهد آنکه او امامی مذهب است آن است که: از او حکایت شده است که گفت: من در کوفه مرور می کردم و به موعظة ابن سَمَّاک برخورد کردم. (در اینجا مامقانی داستان موعظه و تشرّفش را به خدمت حضرت امام رضا علیه السّلام بیان می کند، و این خود شاهدی است بر آنکه او از حضرت امام رضا دستور داشته است.)

و از او نقل شده که می گفته است: أقْسِمُوا عَلَی اللهِ بِرَأسِی وَ اطْلُبُوا حَوَائجَکُمْ، فَتَعَجَّبَ النَّاسُ مِنْ تَزْکِیَةِ نَفْسِهِ! فَقَالَ: إنِّی قُلْتُ ذَلِکَ لاِنِّی وَضَعْتُ رَأسِی عَلَی بَابِ الرِّضَا علیه السّلام مُدَّةً!
 «به سر من سوگند یاد کنید و حوائجتان را طلب کنید! و چون مردم از این گونه تزکیة نفس به شگفت می آمدند، می گفته است: علت این کلامم آن بود که: من مدّتی سر خود را بر در خانة امام رضا علیه السّلام نهاده ام.»

و مردی به سوی امام رضا علیه السّلام آمد تا دعائی طلب کند، که چون دریا هنگام طوفان به هیجان می افتد آرام بگیرد. وی متمکّن از رسیدن به خدمت حضرت نشد. معروف چیزی را برای او نوشت و به او داد و گفت: چون دریا مضطرب گردد آنچه در این رقعه می باشد بخوان، آرام می گیرد!

آن مرد نامه را برگرفت و مسافرت کرد به سوی دریا. چون وقت هیجان دریا رسید، نامه را گشود که بخواند به گمان آنکه در آن دعائی است که معروف از حضرت امام رضا علیه السّلام تعلیم گرفته است، دید در آن نوشته است: أیُّهَا الْبَحْرُ اسْکُنْ بِحَقِّ مَعْرُوفٍ صَاحِبِ الرِّضَا علیه السّلام!

«ای دریا آرام بگیر به حق معروف مصاحب امام رضا علیه السّلام.» آن مرد از این عبارت خشمگین آمد و نامه را در دریا پرتاب کرد. دریا به إذن خدای تعالی آرام گرفت. در این صورت مردم دانستند که: این آرامش بحر از برکات معروف است. و از این به بعد، این عمل عادت مردم ساحل نشین و دریا شد که سکون آن را به حقِّ سَرِ معروف صاحب الرِّضا می دانستند.

باری تمام این قضایا و داستانها کاشف است از آنکه: یقین او به امام رضا علیه السّلام بوده است، و دربارة وی خلوص نیّت داشته است، و جازم بوده است که جلالت امام رضا علیه السّلام نزد خداوند تعالی مقتضی قضاء حاجت کسی بوده است که توسّل به سر او به برکت مولای وی علیه السّلام می نموده است.

و چون امامی مذهب بوده است، زهدش و دربانیش برای امام رضا علیه السّلام او را در زمرة حِسَان در می آورد اگر از غایت زهدش استفادة وثاقتش را ننمائیم.

قبر معروف کرخی

در اینجا آیة الله مامقانی پاسخ چند اشکالی را که بر امامی بودن او وارد است، بیان می کند.

 از جمله میل عامّه به او، و تکریم قبر او تا جائی که در «قاموس» گفته است: إنَّ مَعْرُوفَ بْنَ فِیرُوزَانَ الْکَرْخِیَّ قَبْرُهُ التِّرْیَاقُ الْمُجَرَّبُ - یعنی برای قضاء حوائج (مامقانی) - بِبَغْدَادَ. انتهی. «حقّاً قبر معروف بن فیروزان در بغداد، تِرْیَاق مُجَرَّب می باشد.» تمام شد کلام قاموس.

و در «تاج العروس» در شرح این عبارت از صاغانی نقل شده است که او گفت: برای من حاجتی پیش آمد در سنة ششصد و پانزده به طوری که مرا متحیّر و سرگردان نموده بود. من به نزد قبر معروف آمدم و حاجتم را به همان گونه که برای أوصیاء عرض می شود، ذکر کردم - در حالی که معتقد بودم أولیاء الله نمی میرند، ولیکن از خانه ای به خانة دگر منتقل می گردند - و بازگشتم. حاجت من پیش از آنکه به محل سُکْنای خود برسم برآورده گشت.

قُشَیْری در رسالة معروفة خود می گوید: إنَّ مَعْرُوفَ بْنَ فِیرُوزَ الْکَرْخِیَّ کَانَ مِنَالْمَشَایِخ الْکِبَارِ، مُجَابَ الدَّعْوَةِ، یُسْتَشْفَی بِقَبْرِهِ، یَقُولُ الْبَغْدَادِیُّونَ: قَبْرُ مَعْرُوفٍ تِرْیَاقٌ مُجَرَّبٌ. انتهی.

و از جمله اشکالات آنکه: خالی بودن همة کتب «رجال» از مدح و ذَمِّ او از چیزهائی است که شخص فَطِن و باهوش را به شک می اندازد که: وی از خواص امام رضا علیه السّلام باشد، بالاخصّ آنکه در کتاب «عیون أخبار الرِّضا علیه السّلام» از وی ذکری به میان نیامده است. بلکه فاضل مجلسی؛ جَزْماً گفته است: او دربان آن حضرت نبوده است، و تعلیل آورده است به آنکه اگر او دربان بود اصحاب کتب رجال شیعه آن را نقل می نموده اند، با وجود آنکه تری و خشکی از اصحاب أئمّه و خواصِّشان و خُدَّامِشان و موالیشان را از ممدوحین و مذمومین و مشهورین و مجهولین وانگذاشته اند، مگر آنکه متعرّض بیان و ذکر او شده اند، و این طور نبودند که مهمل و یَله گذارند ذکر آنچه را که در شأن او وارد گردیده است.

آنگاه مرحوم مامقانی از این اشکالها بدین گونه جواب داده است: برای اینکه ما می گوئیم: مُقَرِّر و معلوم می باشد نزد علماء که فعل، مُجْمل است به جهت آنکه دارای جهاتی است، و هنگامی که جهت فعل، روشن نباشد احتجاج و استدلال بدان امکان پذیر نمی باشد. و میل عامّه به وی و تبرّکشان به قبر وی به واسطة زهد او و ترک دنیای او بوده است. چون عامّه میل می نمایند به هر کس که متّصف بدین اوصاف باشد، و اگر چه مسلمان نباشد، تا چه رسد به آنکه رافضی باشد.

و آنچه سخن ما را تأیید می کند آن است که: جمعی از عامه که از ایشان است قُشَیْری با تصریحشان به اینکه معروف، مُجَاب الدَّعْوَه می باشد، و قبرش تِریاق مجرّب است، تنصیص کرده اند بر آنکه وی از موالی حضرت امام رضا علیه السّلام است.(مستشار عبدالحلیم جندی در کتاب «الامام جعفر الصادق»[8] معروف کرخی را از شیعیان شمرده است. وی گوید: معروف کرخی (200) زعیم الصّوفیّة، ابن حنبل برای پسرش: عبدالله بن حنبل در وقت سوال از او که: معروف دارای علم بوده است در پاسخ گفته است: در نزد معروف رأس تمام امور بوده است و آن عبارت است از تقوای خداوند.)

و اما اشکال خالی بودن کتب از ذکر او شاید به جهت آن باشد که چون صوفیّه خود را منتسب به او دانسته و مدّعی گردیده اند که: معروف از ایشان است، مصلحت اقتضا نموده است که از ذکر نام وی سکوت به عمل آید، نظیر کشتن مسلمانی را که کافران سپر خود قرار داده اند. و شاهد کلام آن است که اگر دربارة او مذمّتی وارد شده بود حتماً اصحاب ما آن ذَمّ را برای ما روایت می نموده اند. بنابراین سکوتشان از ذکر او، کاشف می باشد از آنکه عدم تعرّضشان به مدح و تمجید او، برای خاموش کردن و فرونشاندن نام او بوده است، تا بر اثر آن مدح، متصوّفین به واسطة مدح ما از او استدلال و احتجاج نکنند بر صحّت طریقة خودشان، به جهت انتساب دروغینشان به وی وگرنه از وی چیزی که دلالت بر تصوّف او کند برای ما نقل نشده است.(در اینجا خوب روشن می شود که: معروف دارای مدح می باشد آن هم مدح کبیر اما به واسطة نیامدن اسم او بر سرزبانها، از بیان نام او و محامد او اجتناب نموده اند عیناً مانند عملی که برای حفظ مسلمین در معرکة جنگ انجام می دهند و به واسطة آن جمعی از مسلمانان که در صف اول قرار دارند و کفّار آنان را سپر کرده اند کشته می شوند. جواب مامقانی آن است که تترّس کفار به مسلمین و جواز قتل مسلمین در صف اول برای ضرورتی است که کفّار مسلمین را در آن ضرورت انداخته اند، ولی چه ضرورتی در إخمال نام معروف کرخی می باشد، جز آنکه ما آن را به ظنّ و پندار خود ضرورت پنداشته ایم؟! اگر ما معروف را در کتب رجالیّه می آوردیم و از خودمان می دانستیم و خودمان را از او می دانستیم، نه تنها این امر اثبات و ایجاب طریقة باطلة تصوّف را نمی نمود بلکه ایجاب طریقة حقّة آن را می کرد. همچنانکه علاّمة مجلسی رضوان الله علیه تصوّف را به دو گونة حق و باطل تقسیم کرده است. بنابراین ما با عدم ذکر معروف و راه و روش وی، خود را از تصوّف حقّ و پیروی از ولایت باطنیّة حضرت امام علی بن موسی الرّضا علیه السّلام بر کنار داشته ایم. فیا للاسَف بهذا الخسران المبین و الهلاک العظیم!!!)

و سبب آنکه متصوّفه او را نسبت به خود داده اند، برای رواج مذهب فاسدشان می باشد. و این است عادت اهل مذاهب فاسده که مذهبشان را به مومن متّقی نسبت می دهند از روی کذب و دروغ و بهتان برای ترویج مذهب فاسدشان. آیا ایشان تصوف را به امیرالمومنین علیه السّلام منسوب نمی دارند با وجود برائت حضرت از آنها و از مسلک آنها؟

و از غلطهای روشن که در این مقام آمده است آن می باشد که بعضی گفته اند: معروف منسوب است به جعفر ثانی مشهور به کذّاب معروف به ابن الرِّضا، ابنُ علیٍّ الهَادی، و این که نسبت خدمت معروف به امام رضا تصحیف و تحریف ابن الرِّضا می باشد. و این که روایت او از جعفر صادق علیه السّلام اشتباه است به جعفر کاذب. و این گفتار خطاهائی و أغلاطی را بردارد.

اوَّلاً معروف قبل از رحلت امام رضا علیه السّلام وفات یافته است، چگونه می تواند ادراک زمان جعفر کذَّاب را بکند؟! و ثانیاً صریح کلماتشان آن است که: وی از جعفر بن محمد علیهماالسلام روایت کرده است، و جعفر ثانی پسر محمد نیست و متّصف به صدق و ملقّب به راستی و درستی نبوده است همچنانکه این مطلب صریح می باشد.

باری بعضی از مورّخین، مرگ معروف را در سنة 200، و بعضی در سنة 201، و بعضی در سنة 204 ضبط نموده اند و العِلْم عندالله تعالی. (تمام شد کلام «تنقیح المقال»)

از آنچه گفته شد به دست آمد که: معروف کرخی از أعلام پویندگان راه خدا و منقطعین به سوی اوست. و عدم ذکر اصحاب ما وی را در کتب رجالیّه، به همان سببی است که مامقانی ذکر فرموده است، و یا به واسطة عدم اهتمام علماء ظاهر به علوم باطنیّه آن طور که باید او را أرج ننهاده اند، و حتّی مامقانی هم وی را از حِسَان شمرده است، نه از صِحَاح، با آنکه باید او را از أعاظم اصحاب عَدْل و ثَبْت و یقین بداند.

و عجب از آن افسانة ساختگی و دروغ پرداختگی است که با چه لطائف الحِیَلی نظیر أمْرٌ دُبِّرَ باللَّیْلِ درصدد برآمده اند تا او را از اصحاب جعفر کذّاب به شمار آورند!!!

سُبْحَانَ اللهِ لَیْسَ هَذَا إلاَّ بُهْتَاناً عَظِیماً وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.

و نیز از بیان ما واضح گردید که: معروف بن خَرَّبوذ مَکِّی است و معروف بن فیروز کرخی بغدادی می باشد. و هر دو از أجلّه و أعلام هستند. رحمة الله علیهما رحمةً واسعةً.)[9]

 

------------------------------------
پی نوشت:
[1]. 
«تنقیح المقال» شیخ عبدالله مامقانی،ج 3، ص 227 و ص 228.
[2]. «منتهی الا´مال»، محدث قمی، ج 2، ص 81.
[3]. «قاموس الرِّجال»، شیخ محمد تقی تستری، ج 9، ص 51 تا ص 53.
[4]. «وفیات الاعیان»، ابن خَلّکان، طبع قدیم، ج 2، ص 551 تا ص 553.
[5]. «قاموس الرِّجال»، شیخ محمد تقی شوشتری، ج 9، ص 54.
[6]. «کشف المراد»، طبع صیدا، سنة 1353، مطبعة عرفان، ص 249.
[7]. «تنقیح المقال» شیخ عبدالله مامقانی، ج 3، ص 228 و ص 229.
[8]. مستشار عبدالحلیم جندی، کتاب «الامام جعفر الصادق»، ص 217.
[9]. امام شناسی، ج 16 و 17، ص 83. با اندکی تصرف (منبع کل مطالب این صفحه)

Share