4. شرح مناجات شعبانیه - بخش سوم / سید محمود طاهری

مناجات شعبانیه
در این نوشتار شرح مناجات شعبانیه به صورت منظم از کتاب ارمغان شعبان: ره توشه ای ثمین از مناجات شعبانیه اثر سید محمود طاهری تقدیم شما عزیزان می گردد...

4. شرح مناجات شعبانیه - بخش سوم / سید محمود طاهری

در این نوشتار شرح مناجات شعبانیه به صورت منظم از کتاب ارمغان شعبان: ره توشه ای ثمین از مناجات شعبانیه اثر سید محمود طاهری تقدیم شما عزیزان می گردد...

4. شرح مناجات شعبانیه - بخش سوم / سید محمود طاهری

شرح مناجات شعبانیه - بخش سوم / سید محمود طاهری

اشاره

اِلهی اِنْ حَرَمْتَنی فَمَنْ ذَا الَّذی یَرْزُقُنی؟ وَ اِنْ خَذَلْتَنی فَمَنْ ذَا الَّذی یَنْصُرُنی؟ اِلهی اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ.

معبود من! اگر تو محرومم کنی، کیست که روزیَم دهد؟ و اگر تو خوارم نمایی چه کسی یاریم خواهد کرد. معبود من! از غضب تو و فرود آمدن خشم تو به تو پناه می برم.

نکاتی از این فراز

1. خداوند، تنها روزی رسانِ بنده است.
2. عزّت به دست خداست.
3. بهترین پناه از غضب خدا، خود خداوند است.

اِلهی اِنْ حَرَمْتَنی فَمَنْ ذَا الَّذی یَرْزُقُنی؟

خداوند صاحب روزی

اشاره

رزق به دو گونه است:

رزق مادی و رزق معنوی. رزق مادی همانند: آب، خاک، غذا، لباس، خانه، بهره داشتن از زیبایی ظاهر و همانند آنها و رزق معنوی همانند: علم، تقوی، عرفان، آبرو، عزت در میان اجتماع و همانند آنها.

در این فراز از مناجات نیز که در واقع جلوه ای از توحید ناب، متجلی شده است، تمامی رزق ها، به حق تعالی منتسب شده و اینکه روزی تنها به دست اوست، تا آنجا که اگر او بنده را از روزی محروم سازد، هرگز کسی دیگر نمی تواند به او روزی برساند.

در قرآن کریم این گونه به این امر، اشاره شده است:

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ اْلأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ. (یونس: 31)

بگو! چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؟ چه کسی است که به شما چشم و گوش عطا می کند؟ چه کسی، از مرده زنده و از زنده مرده بر می انگیزد؟ و چه کسی تدبیرِ امور را به عهده دارد؟ خواهند گفت: خداوند. پس بگو! چرا تقوی پیشه نمی کنید.

و در جای دیگر نیز می فرماید: «إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتینُ؛ همانا روزی دهنده، تنها خداست که صاحب قدرت و اقتدار ابدی است.» (ذاریات: 58)

چنان پهن خوانِ کَرَم گسترَد
که سیمرغ در قاف قسمت خورَد

مهیا کنِ روزیِ مار و مور
اگر چند بی دست و پایند و زور

سعدی

و عارف شوریده همدان، باباطاهر نیز چنین سروده است:

کریمی که مکانش لامکان بی
صفا بخش تمام گُلرخان بی

نگه دارنده روز و شبِ خَلق
به هر جنبنده ای روزی رسان بی

گرچه مراد از رزق در آیات فوق، می تواند شامل مادی و معنوی باشد - که فقط به دستِ خداوند است - اما مناسب است در غالب دو آیه دیگر، به دو نوع از رزق معنوی نیز اشاره شود که آنها نیز، تنها در اختیار خداوند بزرگ بوده و پروردگار، آنها را نیز از ناحیه خود می داند.

در آیه اول، حق تعالی، نعمت و روزی معنوی بزرگ تزکیه نفس را، که نصیب بنده ای می شود، از عنایات خود، در حق بنده دانسته و چنین می فرماید:

وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَکی مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ. (نور: 21)

و اگر فضل و رحمت و عنایت خداوند، نصیبِ شما نمی شد، احدی از شما به تزکیه نفس و آراسته شدن به تقوی موفق نمی شدید، ولی این خداست که هرکه را خواهد مُهذَّب می سازد، و خداوند شنوا و داناست.

ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

حافظ

و در آیه دیگر، رزقِ علمی را نیز که از روزی های معنوی است، این گونه به خود منتسب می داند: «عَلَّمَ اْلإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ؛ خداوند، عالم نمود انسان را آنچه را که نمی دانست» (علق: 5) و نیز در آیه دیگر خطاب به پیامبرش می فرماید «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ؛ و خداوند، آنچه را که نمی دانستی به تو تعلیم داد.» (نساء: 113)

غرض آنکه تمامی رزق و روزی - چه مادی و چه معنوی - به دست پروردگار و به اذن اوست، و اگر او کسی را از این رزق محروم سازد، روزی دهنده دیگری وجود ندارد.

وَ اِنْ خَذَلْتَنی فَمَنْ ذَا الّذی یَنْصُرُنی

خداوند صاحب عزت

چون عزت از ناحیه خداست، اگر او دریغ فرماید، بنده به جُز از خداوند صاحب عزت از چه راهی می تواند، کسبِ عزت نماید.

عزیزی که هرکز درش رو بتافت
به هر در که رفت هیچ عزّت نیافت

سعدی

و چون ذلت و خواری نیز از سوی اوست، اگر او بنده ای را ذلیل نماید، چه کسی جز او می تواند، بنده را یاری رساند:

گر ز چشمِ همه خلق بیفتم سهل است
تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست

حافظ

چاره ما ساز که بی چاره ایم
گر تو برانی به که روی آوریم

نظامی

حکایت

مورخان نوشته اند: در تاریخِ خلفای عباسی، اَلْقاهِرُ بِاللّه برادر الْمُقْتَدِر بِاللّهِ، تنها دو سال سلطنت کرد که خلافتش شامل سرزمین های ایران و عراق و حجاز و مصر و سوریه و غیره می شد.

گروهی از اَتراک ریختند، او را کور کردند و از خلافت عزلش کرده و اموالش را هم بردند. روزی در مسجد جامع بغداد، او را دیدند که به واسطه کوری عصایی به دست گرفته و در صف جماعت، می گردد و می گوید: رحم کنید بر کسی که دیروز بر شما حکومت می کرد و امروز به کمک شما نیازمند است(شهید آیت الله دستغیب، سرای دیگر، ص 76). چه نیکو در قرآن آمده است:

قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ. (آل عمران: 26)

بگو! بار خدایا ای پادشاهِ مُلکِ هستی، تو هر که را که خواهی مُلک و سلطنت عطا می کنی و از هر که خواهی، سلطنت را می گیری، و هر که را خواهی عزت دهی و هر که را خواهی خوار می کنی. تمامِ خیر، تنها به دستِ توست. به درستی که تو بر هر چیزی توانایی.

مرو را رسد کبریا و منی
قدیم است و ذاتش غن

یکی را به سر بر نهد تاجِ بخت
یکی را به خاک اندر آرد ز تخت

کلاه سعادت یکی بر سرش
گلیمِ شقاوت یکی بر درش

گر آن است، منشور احسان اوست
ور این است، توقیع فرمان اوست

سعدی

اِلهی اَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ.

پناه بردن به خدا از غضب الهی

چنان به مهر همی پرورد که مروارید
دگر به قهر چنان خورد کند که سُفال

سعدی

معنای غضب خداوند

اشاره

غضب در انسان ها، نوعی حالت نفسانی است که اثر آن معمولاً در صورت و چشمان آدمی پدیدار می گردد. در این حالت، خون، حالتی فورانی پیدا کرده و به نقاط بالای بدن می رود. در این زمان، خون در رگ ها، انتشار می یابد. بدین گونه، معمولاً متورم شدن رگ ها را نیز در پی دارد. در حال غضب رنگ چهره آدمی نیز غالبا سرخ و برافروخته می گردد.

البته نوع دیگری از غضب وجود دارد که در برابرِ افراد قوی و قدرتمند رخ می دهد، که در این صورت چون غضب به همراه ترس و تشویش می باشد، خون از پوست به سوی قلب جریان بیشتری می یابد و در نتیجه چهره، رنگ زرد به خود می گیرد.

به طور کلی غضب به معنایی که ذکر شد، یعنی تغییر حالت نفسانی، در ذات احدیت الهی محال است. چون در ذات او اساسا تغییر حالت غیر ممکن است، بلکه معنای غضب خداوند، همان عقاب و عذاب او می باشد؛ آن هم به سبب گناهان خودِ آدمی، که البته چون خداوند، رحمت محض است، گاهی امکان دارد که انسان به دلیل انجام گناهان و غوطه ور شدن در خطاها، سبب قطع نور رحمت الهی گردد. در اینجا، غضب همان خاموش شدن چراغ رحمت خداوند است که آدمی به این ترتیب در ظلمت عقاب و بلا و عذاب گرفتار می شود.

اکنون برای اثبات این نکته که منظور از غضب الهی همان عقاب و عذاب اوست به ذکر دو روایت، در ذیلِ یکی از آیات قرآنی اکتفا می کنیم. در قرآن کریم این گونه آمده است:

وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَویْ. (طه: 81)

در روی زمین طغیان نکنید تا خشمِ من بر شما فرود آید و هرکس موردِ غضبِ من باشد سقوط خواهد کرد.

راوی می گوید:

در محضر امام باقر علیه السلام بودم که عَمْروبن عُبَیْد وارد شد. گفت: فدایت

شوم، معنیِ غضب در آیه «و مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوی» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: غضب، همان عقاب و عذاب خداست و ادامه داد: هرکس پندارد که خداوند از حالی به حالی در می آید، او را همانند مخلوقاتش قرار داده و صفت آفریده ها را برای او آورده است. همانا خداوند را چیزی تحریک نمی کند تا او را تغییر دهد.(شیخ صدوق، توحید، ص 164)

همچنین از امام صادق علیه السلام نیز روایتی در این باره رسیده است:

رضای خداوند، همان ثواب او و غضب او، همان عقاب و عذاب اوست؛ بدون آنکه چیزی در او نفوذ کند تا اینکه موجب هیجان او گشته و او را از حالی به حالِ دیگر تغییر دهد.(شیخ صدوق، توحید، ص 165)

به هر حال، غضب خداوند برای همگان دردناک و غیر قابل تحمل است و همه اولیای الهی، همواره از خدا، رهایی از غضبش را می خواستند، چنانچه حضرت سیّد الشّهداء امام حسین علیه السلام در مناجات عرفه این گونه از خدا می خواهد:

اِلهی فَلا تُحْلِلْ عَلَیَّ غَضَبَکَ فَاِنْ لَمْ تَکُنْ غَضِبْتَ عَلَیَّ فَلا اُبالی سِواکَ.

معبود من! مبادا خشمِ تو بر من فرود آید، من تنها از آن می ترسم و اگر خشم تو نباشد و از آن آسوده باشم، از خشم دیگران ترسی ندارم.

ناامید از در لطف تو کجا شاید رفت
تاب قهر تو نیاریم خدایا زنهار

سعدی

در جای دیگر، از دعای عرفه آن میوه دل رسول و آن نازنینِ یگانه دوران ها، در مقام خوف از دوزخ که جلوه عینی غضب خداست، این گونه مناجات می کند:

اَسْئَلُکَ اللّهُمَّ حاجَتِیَ الَّتی اِنْ اَعْطَیْتَنیها لَمْ یَضُرَّنی ما مَنَعْتَنی وَ اِنْ مَنَعْتَنیها لَمْ یَنْفَعْنی ما اَعْطَیْتَنی اَسْئَلُکَ فَکاکَ رَقَبَتی مِنَ النّار.

از تو مسئلت می کنم ای خدا آن حاجتم را که اگر (عطایم) کنی، دیگر از هر چه محرومم کنی، زیان نخواهم دید، و اگر آن حاجتم را روا نسازی، دیگر هر چه عطایم کنی،نفعی به حالم ندارد. و آن حاجتم این است که از دوزخ، رهاییم بخشی.

یا دولتاه اگر به عنایت کنی نظر
واخجلتاه اگر به عقوبت دهی جزا

سعدی

نکته آخر پیشی گرفتن رحمت خداوند بر غضب او

در دعای جوشن کبیر می خوانیم: «یا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه؛ ای آنکه رحمت او بر غضبش مقدّم می باشد».

لطف تو سابق می شود، جذاب عاشق می شود
بر قهر، سابق می شود، چون روشنایی بر ظُلم

در توضیح کوتاه این عبارت باید گفت که خداوند، رحمت محض است و هیچ چیز در دایره هستی خارج از پوشش رحمت او نمی باشد؛ حتی خشم و غضب او نیز از سرچشمه رحمت او می جوشد. از همین رو در دعا آمده است که رحمت او بر غضبش مقدّم می باشد. توضیح بیشتر آنکه گاهی ذات احدیت، در عالَم هستی خود را به صفات قهریه جلالیه، که همان غضب باشد، ظاهر می سازد. این ظهور در عالَم دنیا به صورت حوادث، بلاها و غم ها و بیماری ها و در جهان آخرت به شکل دوزخ آشکار می شود؛ اما چون همه این موارد، در واقع ریشه در رحمت خداوندی دارد، به همین سبب در نهانِ همه آنها خیر و رحمت نهفته است. از جمله آنکه بلاها و حوادث و بیماری ها، از عوامل مهم بیداری انسان ها از خواب غفلت و متذکر ساختن آنها به عوالم بالا و سوق دادنِ آنها به سمت پروردگارشان می باشد.

از هر جهتی تو را بلا داد
تا باز کشد به بی جهاتت

مولانا

و نیز:

از برای کششِ ما و سفر کردن ما
پیک بر پیک همی آید از آن اصل وجود

هر غم و رنج که اندر تن و در دل آید
می کشد گوش شما را به وثاق موعود

مولانا

تاج الدّین خوارزمی نیز در شرح فصوص الحکم چنین می گوید:

چون وجود غم ها و محنت ها و رنج ها از غضب بُوَد و غضب نیز از رحمت الهی برمی خیزد، در نتیجه این غضب و بلا، رابطه وصول به کمالات و واسطه رفعت درجات و آمرزش گناهان، و تصفیه قلب می باشد.(تاج الدین حسین خوارزمی، شرح فصوص الحکم، ص 888)

همچنین از مولانا چنین نقل است که:

میان بنده و حق، دو حجاب است: تندرستی و مال. آن کس که تندرست است می گوید: خدا کو؟ من نمی دانم و نمی بینم. همین که رنجش پیدا می شود، آغاز می کند که: یا اَللّه یا اَللّه و به حق، همراه و همسخن می گردد.

پس دیدی که صحت، حجاب او بود و حق زیر آن درد، پنهان بود و چندان که آدمی را مال و نَواست اسباب مرادات، مهیا می کند و شب و روز به آن مشغول است. همین که بینواییش رو نمود و نفس، ضعیف گشت بر گِرد حق گردد.(مولانا، فیه ما فیه، ص 495)

از اینجاست که بزرگان، از بلاها و مصایب که دارای نشانی از غضبِ الهی می باشند، با تبسم و خرسندی استقبال می کردند.

در بلا هم می چشم لذات او
مات اویم ماتِ اویم ماتِ او

ای بدی که توکنی در خشم و جنگ
با طَرَب تر از سِماع و بانگ چنگ

ای جفای تو ز دولت خوب تر
و انتقام تو ز جان محبوب تر

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جِدّ
ای عجب من عاشقِ این هر دو ضِدّ

مولانا

و بالاخره به قول شکسپیر:

بر تغییراتِ موسمی و تحمل سرما و یخبندان و بادهایِ سوزدار زمستان، که وقتی بر بدنم می وزد آن را فرسوده و مچاله می کند، لبخند می زنم وبه خود می گویم: اینها همه مشاورینی هستند که حقیقت وجودم را به من می شناسانند.(مجموعه آثار، ج 1، ص 635)

دوزخ؛ نشانی از رحمت خداوند

گرچه دوزخ مظهر غضب الهی است، اما در اینجا نیز رحمت حق تعالی بر غضب او پیشی گرفته است و به جز تعداد اندکی از معاندین که برای همیشه در جهنم اقامت دارند.(چنانچه از ابن سینا نقل است: «هلاکتِ ابدی مالِ نوعی خاصِ از جهل و رذیلت اخلاقی است که این در تعداد انگشت شماری از مردم، وجود دارد.» (به نقل از اسفار، ملاصدرا، ج 7، ص 109) برای بقیه دوزخیان، نوعی رحمت محسوب می شود. توضیح آنکه، چنان که از اخبار و کلمات بزرگان استفاده می شود، دوزخ چیزی نیست مگر مکانی برای عطا کردن قابلیت به کسانی که این قابلیت را برای راه یابی به بهشت از دست داده اند. باری کسانی که به واسطه لغزش ها شایستگی برخورداری از بهشت را از کف داده اند و به سبب گرفتاری های دنیوی و برزخی، هنوز آن صفای لازم را به دست نیاورده اند. رحمت الهی به صورت دوزخ آنها را درمی یابد، تا این عذاب های دوزخی کاملاً آنها را پاکیزه و خالص ساخته و به بهشت رهنمونشان سازد.

رحمت بر آنکه عَذْب شمارد عذاب دوست
زحمت مَبَر عزیز و مدار از عذاب بحث

حافظ

بنابراین، رحمت پروردگار در دوزخ نیز از غضب او سبقت گرفته است و عذاب هایش به انگیزه رحمت حق تعالی بر بندگانش است و می تواند، به نوعی موجب خرسندی نیز باشد، چنانچه دانته شاعر بزرگ و خداشناس قرن سیزدهم میلادی در اثرِ معروفش کمدی الهی این چنین می گوید: « ... سپس آنهایی را خواهید دید که در میان آتش خرسندند، زیرا امید آن دارند که روزی پا به جرگه ارواح مسعود گذارند.»(دانته، کمدی الهی، ج 1، ص 91)

آتشی خوش بر فروزیم از کَرَم
تا نماند جرم و زَلّت بیش و کم

آتشی کز شعله اش کمتر شَرار
می بسوزد جُرم و جبر و اختیار

شعله در بُنگاهِ انسانی زنیم
خار را گُل زار روحانی کنیم
مولانا

و به تعبیر شیخِ اکبرِ عرفان، محیی الدّین عربی:

«همان گونه که پرتو خورشید با حرارتش، در میوه ها اثر گذارده و آنها را می پزد و از آن جهت که ما را منفعت می رساند، رحمت است، همین طور حرارتِ آتش جهنم، پختنِ میوه های بهشت را سبب می شود».(محیی الدّین عربی، فتوحات مکیّه، باب هشتاد و هفتم)

از جامی نیز چنین نقل است که: «... پس، بازگشتِ همه به رحمت سابقه حقّ سبحانه و تعالی باشد. از مُجرِمِ عاصی، غرامت به عذاب و ملامت بستانند تا از چرکِ گناهان، او را پاک گردانند و به رحمتِ جنّت و نعمت باز رسانند.»(جامی، نَقْدُ النّصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 189)

این بخش از مطالب را به اشعاری نغز از حکیم آقا محمدرضا صهبای قمشه ای به پایان می بریم:

آنِ خدای دان همه مقبول و ناقبول
مِنْ رَحْمَهٍ بَدا وَ اِلی رَحْمَهٍ یَؤُول(1)

خلقان همه به فطرتِ توحید زاده اند
این شرک، عارضی بُوَد و عارضی یَزول(2)

از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق
این است سرّ عشق که حیران کند عُقول

1. (همه چیز را از رحمت آغاز کرد و به رحمت برمی گرداند)
2.(از بین می رود)

 

پدیدآورنده: 
Share