عوامل پیدایش معنویت های نوظهور

جنبش های نوظهور؛
عرفان کاذب

شیدایی فطری
همه انسان ها فطرتی الاهی دارند که همواره آنها را به سوی خداوند فرامی خواند و این صدایی است که هیچ گاه خاموش نمی شود و نوری است که فروغ آن افول نمی کند و «لاتبدیل لخلق الله». فطرت همان بعد ملکوتی و روحانی انسان است که در عالم الست و در محضر ربوبی بوده و او را به روشنی شناخته است. چنانکه عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) می پرسد: کدام فطرت است که آیه شریفه «فطرة الله التی فطر الناس علیها» از آن یاد کرده است؟ امام فرمود: اسلام است که وقتی خداوند از بشر بر توحید خویش پیمان می گرفت به مؤمن و کافر فرمود: ألست بربکم.
ابن مسکان می گوید از امام صادق ع پرسیدم گواهی گرفتن که در آیه «و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ذریتهم فأشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی.. .  » آمده آیا دیدن حقیقی بوده است؟ فرمود: آری، اما مردم آن را از یاد برده اند. ولی اصل آن معرفت را از دست ندادند، و بزودی به یاد خواهند آورد و اگر معرفت هم از دست می رفت هیچ کس نمی فهمید که خالق و روزی دهنده اش کیست. »
فطرت سطحی از وجود انسان است که در محضر خدا حاضر بوده و شاهد جلال و جمال و شکوه و کمال و نور و سرور و علم و قدرت و لطف و رحمت و سایر کمالات اسمائی و جلوه های صفات عالی الاهی است. از این جهت گرایش هایی از جان آدمی سربرکشیده و او را به سوی سرچشمة  بی کران هستی و کمال هدایت می کند. با تکیه بر این سرمایة معنوی درون و مطالعة فطرت و دنبال کردن آرزوها و خواسته هایش می توان به اصل هستی و زیبایی و عشق و کمال رسید. کسی که کتاب فطرت را مطالعه کند به خدا می رسد و فطرت هادی درونی و دعوت رسای خداست که از درون هر انسان برخواسته، او را به سوی مقصد حقیقی و اصل خویش فرامی خواند. طبیعت انسان اما همین تن مادی است که بیشتر مردم خود را با آن اشتباه می گیرند و فراموش می کنند که در حقیقت روح اند و هویت اصیل شان منوط به فطرت و بعد ملکوتی  وجودشان است.
اگر مردم فطرت الاهی خویش را در نظر نگیرند و مقتضیات آن را با مقتضیات طبیعت از هم باز نشناسند، از هدایت های فطری محروم و در تمنیات طبیعی گرفتار می شوند.  در این صورت فریفتة اموری خواهد شد که مطلوب حقیقی و مورد تمنای فطرت نیست. البته هدایت فطری و دعوت الاهی که نور او در وجود ماست هیچ گاه خاموش نمی شود؛ ولی کسانی که از پس حجاب طبیعت آن را می شنوند و می بینند، از ملاقات با حقیقت ناب محروم شده، از کژراهة تمناهای طبیعی برای تحقق خواسته های فطری می کوشند و خود فریبی معنوی از همین جا آغاز می شود. در این وضعیت انسان در پی خواسته های طبیعی می رود و می پندارد که حقیقت و معنویت را خواهد یافت. یا خواسته ها مادی و عادی خود را معنویت و مصداق راستین نیاز فطری خویش می انگارد.
معنویت ای نو ظهور در راستای تمنای فطری انسان هستند ولی پاسخی مسخ شده به آن می دهند. فطرت شیفتة عاشق شدن و دل بستن است اما معنویت های نوظهور نظیر اشو و کوئیلو عشقی هوسناک و شهوت آلود را پیش نهاد می کنند. فطرت ما تشنة مشاهدة عظمت و شکوه و جلال و تجربة هیبت و خشیت در برابر آن است اما مرلین منسون پاسخ آن را با کلیپ ها و موسیقی هول ناک بلک متال می دهد. ما شیدای پرستیدن هستیم ولی سایبابا خود را خدای پرستیدنی و خالق هستی معرفی می کند.
بن بست فلسفه مدرن
از حدود چهارصد سال پیش در مغرب زمین اندیشه ای پیدا شد که بعدها تمام جهان را فراگرفت و آن ایده توانایی بشر در تأمین سعادت و بی نیازی از دین و تعالیم مقدس بود. انسان دورة رنسانس پنداشت که با سه شعار «عقل»، «طبیعت» و «پیشرفت» می تواند بهشت موعود را در زمین بناکند  و فریاد استغنا از دین و معنویات و خداوند را در زمین طنین افکن سازد. اما با گذشت چند قرن و وضعیت فلاکت بار زمین در قرن بیستم و پس از دوجنگ ویران گر جهانی و آسیب های گسترده محیط زیست به واسطة تکنولوژ و رشد دانش بشری در سه شعار عصر روشنگری تردید جدی پدید آمد، آیا عقل برای فهم هر آنچه که به سعادت بشر می انجامد کافی است؟ آیا طبیعت تنها حقیقت هستی است و جهانی فراتر از آن وجود ندارد؟ و آیا پیشرفت علمی و مادی می تواند به خوشبختی و کامیابی بشر منجر شود؟
این تردیدها مرحلة نوینی را برای تمدن کنونی بشر ایجاد کرده که آن را دورة پست مدرن می نامند. در این دوران مرز میان مدرن و کهن کمرنگ شده و بشر درمان ناکامی ها و جبران شکست های خود را در میراث کهن بشری از جمله معنویات می جوید. شکست علم، تکنولوژی، اصالت عقل دنیا اندیش، طبیعت گرایی افراطی و نفی ماوراء زمینه ساز رویش و پیدایش فرقه های نوظهور معنویت گرا بوده است.  معنویت های نوظهور می کوشند عالم غیب و فرا طبیعت را با راههایی مرموز و سحر آمیز و غیر عقلانی جستجو کنند. اکنکار مصداق بارز این نو نگرش به عالم است که با طرح ایدة سفر روح به عوالم بالا از طبیعت فرا رفته و با راه هایی که پیش نهاد می کند عقل را با شیوه های دیگری جایگزین کرده است. و می خواهد به جای پیشرفت در زمین، تعالی و عروج روح را به انسان معاصر پیش نهاد کند.
بحران های روانی و اجتماعی
در دهه های آخر قرن بیستم بحران های روانی و اجتماعی به طور گسترده ای دامن گیر بشر شد. زندگی تکراری، فاصلة انسان ها از هم و سست شدن روابط انسانی، افسردگی فزاینده و روند رو به گسترش اضطراب ها مردم را تشنة تنفس در افقی فراتر از ماده و زندگی دنیایی می کرد. در این شرایط راهی جز بازگشت به معنویت و یاد خداوند وجود نداشت کسانی مثل ویکتور فرانکل نشان دادند که با معنویات می توان به از شدت این بحران ها کاست و به سطوح قابل تحملی از رنج روانی رسید.  معنویات می توانستند فرصتی به بشر دهند که از مشکلات و تعارضاتی که زندگی امروزین برایشان به بار آورده بود فاصله بگیرند و فارغ شوند و به درون خود پناه ببرند و جهانی دیگر را تجربه کنند.
فشار شدید مدل زندگی مدرن و نیاز به فاصله گرفتن از آن عاملی برای روی آوری انسان معاصر به معنویات و جستجوی بینشی دیگر نسبت به خود، زندگی و هستی بود. که سرانجام به شکل گیری فرقه های رنگانگ و گوناگون معنویت گرا منجر شد. معنویت های نوظهور با ارائة مدیتیشن های گوناگون دقایقی متفاوت را در زندگی انسان مدرن ایجاد می کنند ساعاتی که شخص می تواند در خود فرورود، از اندیشه های روز مره بیرون بیاید و به امور دیگری مثل روح، جهان نامرئی، دنیای درون، صور خداوند و صورت های دیگر واقعیت! بیندیشد. اندیشه های کارلوس کاستاندا به وضوح انسان را از واقعیت به دنیای وهم می برد و با این تز که باید صورت دیگر واقعیت را تجربه کرد به گیاهان توهم زا و مخدر رو می آورد.
تمامیت خواهی حاکمیت در سیاست جهانی
در روزگار ما که کانون های وابسته به سرمایه داری ترجیح می دهند انسان ها به خود نیایند تا هوای عزت و شرافت بر دل شان بوزد، به انحراف طبیعت گرایانة بشر دامن زده، می کوشند تا راه طبیعت را بسان راه فطرت بیارایند و با هزاران فرقه ای که به نام معنویت و عرفان ساخته و پرداخته اند انسان را به حیرت و رنجی مضاعف فروکشند و این ظلم مضاعف و پنهانی است که به لباس مکر و نیرنگ درآمده و زنجیر استضعاف و بردگی را در روپوشی از حریر معنویت و اطلس عرفان به دست و پای انسان معاصر می آورزد.
در دهه 1960 جنبش های دانشجویی تمام اروپا وآمریکا را فرا گرفت. در این جنبش ها جوانانی که با ارزش های سرمایه داری و نظام تمدن مدرن راضی نشده احساس سرخوردگی و ناکامی می کردند دست به شورش های خیابانی زدند، در گیرودار همین جنبش ها بود که معنویت های نوظهور جوانه زد، و مفاهیمی نظیر عشق، تجربه جهان نامرئی، شیطان، ماری جوانا، ال اس دی و غیره وارد فرهنگ جوانان غربی شد.  در همان سال ها مراکز تحقیقاتی نظیر مؤسسة تاویستاک در انگلستان و باشگاه پژوهشی روم  توانستند گروهی همانند بیتل ها را طراحی کنند که بعدها صدها نمونه از آن برای سرگرم کردن مردم جهان از گوشه کنار سربرآورد.
تمدن جدید در قرن بیستم وضعیت بسیار ناپایداری را تجربه کرد و طراحان تمدن و نیروهای سلطه گر آن تصمیم گرفتند که نقطة ضعف سلطه گری خود را که روی خرابه های معنویت و دین بنا شده بود،  به نقطة قوت خود تبدیل کنند. پس به این نتیجه رسیدند که از معنویت در راستای ترمیم و تقویت استیلای خود بهره برداری کنند. برای دست یابی به این هدف معنویت ویژگی های بسیار مناسبی داشت.  نخست اینکه ابزار جذابی بود که گویی اقبال عمومی هم با آن موافق می شد و دوم اینکه شامل موضوعاتی بود که تمام ابناء بشر در طول تاریخ و عرض جغرافیا به آن دلبستگی داشتند و می توانست زمینه ساز مقبولیت سلطه ای فرافرهنگی و جهانی باشد.
این راهکار تازه ویژگی جالب سومی هم داشت و آن اینکه در قیاس با گذشتة معنویت ستیز تمدن غرب، تحول و تنوع رضایت بخشی را برای اهالی تمدن غرب ایجاد می کرد؛ از این رو به فکر طراحی جریان ها و فرقه های معنویت گرایی افتادند که در گستره ای وسیع و تنوعی جذاب، مردم را برای مدت زیادی سرگرم سازد. پایه های اساسی تحکیم و تداوم سلطه گری این است که سلطه گران برنامه های مناسب و مؤثری را برای سرگرم سازی سلطه پذیران ترتیب دهند، به طوری که احساس کنند وضعیت سلطه، مطلوب، رضایت بخش و قابل تحمل است. اگر سلطه گران بتوانند احساس خوبی برای سلطه پذیران ایجاد کنند در حقیقت اقتدار خود را تثبیت و پایدار کرده اند.
تحقیقات تازه در علوم روان شناسی و فرا روانشناسی
در شاخه های مختلف روانشناسی به ویژه روانشناسی فیزیولوژیک پدیده هایی مثل مدیتیشن، ریلکسیشن، شادی و سایر مفاهیمی که معنویت های نوظهور روی آن تأکید دارند، مورد مطالعه قرار گرفته و شواهد علمی برای تأیید آنها پیدا شده است. محققان نظیر والتر ب. كانن و هربرت بنسن كه به تحقيق روي اين موضوعات پرداخته اند نشان می دهند که مديتيشن آثار مثبتي در جسم و روان انسان دارد و مجموعه  آن ها را زير عنوان عكس العمل ريلاكسيشن معرفي كرده است. پيامد هاي مطلوب مديتيشن عبارت است از: كاهش ضربان قلب و فشار خون شرياني، كاهش تعداد حركات تنفسي و سوخت و ساز سلولي و لاكتات (ضايعات سوخت و ساز سلولي) در خون، كاهش فعاليت سيستم عصبي سمپاتيك و افزايش فعاليت پاراسمپاتيك و افزايش امواج آلفا از مغز و كاهش تنش عضلاني. و صدها تحقیق میدانی و آزمایشگاهی دیگر که همه و همه در صدد نشان دادن کارایی ها و پیامدهای مثبت تمرینات، برنامه ها و ارزشهای نظیر عشق، آرامش، تخیل مثبت و... هستند که معنویت های نوظهور تعلیم می دهند.
اما علوم فراروانشناسی که مطالعة پدیده های فرا روانی مثل هیپنوتیزم، روشن بینی، هاله بینی، پیش گویی و... می پردازد و با تحقیقات سخت تجربی و ایجاد شرایط کنترل شده آزمایشگاهی به اثبات رسیده اند. دست یابی به نیروهای خارق العاده که در درون انسان نهفته و راه های فعال کردن آنها در معنویت های نوظهور به طور چشم گیری وجود دارد و علوم فراروانشناسی پشتیبانی علمی و توجیح تجربی آنها را به عهده گرفته است.  و به این ترتیب عامل شکل گیری و زمینه ساز ترویج جریان های معنویت گرای نوپدید شده است. البته قابل توجه این است که این تحقیقات با پشتیبانی کانون های سرمایه داری صورت می گیرد و این عامل در حقیقت ذیل عامل سیاسی قابل بررسی و تحلیل است.
در این جا به یکی دیگر از زمینه های علمی توجیح گر معنویت های نوظهور باید اشاره کنیم و آن مطالعات فیزیک نوین است. پس از نظریه کوآنتوم نگرش علم فیزیک به ماده و جهان تغییر کرد، تا پیش از آن جهان از ذرات ریز مادی تشکیل شده بود که تا جایی قابل تجزیه بودند و از آن پس به ذرات بنیادین می رسیدند. که دیگر قابل تجزیه نبود اما مشاهداتی که به طرح نظریه کوآنتوم انجامید و مشاهدات بعد از آن ذرات بنیادین را بی معنی کرد و جریانی از امواج انرژی را به جای آن معرفی کرد. از نگاه فیزیک نوین یا فیزیک بعد از کوآنتوم جهان سراسر انرژی است و هر چیزی از انرژی سیال و نیروی جاری در طبیعت ساخته شده در حقیقت انرژی صورت و حالت دیگری از ماده است. هر چیز از ذرات ریز و سخت تشکیل نشده بلکه از بسته های انرژی تشکیل شده است.  کسانی مثل لی هنگجی بنیان گذار فالون دافا و نیز وین دایر نویسنده مشهور به نظریات فیزک مدرن صریحاً استناد کرده و دیگران نیز از محتوا و نتایج آن استفاده کرده می کنند.

 

منبع: بهداشت معنوی

Share