شاخص ها و ویژگی های معنویت های نوظهور

جنبش های نوظهور؛
جنبشهای نوظهور

التیام روج های روانی
انسان امروز در زندان تنهایی، گسستگی پیوندها، فشارهای روانی، اضطراب ها، افسردگی ها و پوچی و بی معنایی گرفتار است. معنویت های نوظهور صرفا برای حل این مشکلات به عرصة حیات بشری وارد شده است. اشو می کوشد تا به پیوندهای کوتاه مدت و نا پایدار که افسردگی و پوچی را بر روح و روان مستولی می کند، معنی دهد او می گوید که عشق حقیقتا همین است نا پایدار و گذرا و هنگامی که می رود رفتنش را بپذیر، گل حقیقی می روید، شکوفه می دهد و می پژمرد، اما گل مصنوعی همیشه همانطور می ماند. بگذارید عشق زنده باشد و اگر پژمرد سراغ شکوفه دیگری بروید که در حال رویش و زندگی است.
کوئیلو نیز می گوید معشوق می رود و این عشق است که می ماند مهم نیست با چه کسی خود عشق مهم است و به زندگی معنا می دهد.
ناتوانی از ایجاد تحول در زندگی
ناتوانی از ایجاد تحول و بسندگی به حداقل تغییرات خاموش در فرد. ماهاریشی ماهش بنیان گذار تی.ام. (مدتیشن متعالی) می گوید شمانمی توانید دیگران را تغییر دهید یا جهان را عوض کنید،  اما می توانید خود را تغییر دهید. پس موضع و دیدگاه خود را عوض کنید و بدی ها را از نو نگاه کنید، زیبا ببینید، خوب بنگرید، همه چیز قابل تحمل و خواستنی می شود. همه تغییرات شگفت انگیز و تحول خلاقی که روی آن تأکید می شود چیزی جز تغییراتی در بینش و نگرش نیست. البته این مطلب تا حدودی درست است ولی قدرت انسان در تغییر محیط را ندیده گرفته و انسان را عاجز می انگارد و ناتوان می سازد.
معنویت های نوظهور در متن همین نظام تمدنی به کار می آید و راه دیگری را به انسان نشان نمی دهد. این معنویت ها تنها افراد را برای تحمل همین وضع موجود زندگی آماده می کنند و سطح آمادگی او را برای زیستن در چارچوب تمدن کنونی با همه آسیبها و کژی ها و کاستی هایش افزایش می دهند.
ستم پذیری
معنویت های نوظهور مردم را سر به زیر و سیلی پذیر بارمی آورد و روحیة عزت و آزادگی را در قلب ها میمیراند. این معنویت ها می کوشند مردم را تسلیم نظم موجود و مطیع قدرت های فائق گردانند و سکوت در برابر ستم را به آنها می آموزند و به عنوان یک ارزش اخلاقی و معنوی تعلیم می دهند. در فالون دافا اعتقاد براین است که هر کس که مورد ظلم واقع می شود، در حال تصفیة روحانی و جبران ظلمی است که در زندگی پیشین بر دیگری رواداشته است.  کسی که به یاری مظلوم می رود در حقیقت تزکیه او را با مشکل مواجه ساخته است. در اندیشه های دالایی هر کسی بدی و ظلم می کند، خود بیش از همه از درون رنج می برد و آزرده می شود  در نتيجه نیازی نیست که با او مقابله شود رنج درونی برایش کافی است و او را به حال خود باید گذاشت. با اين استدلال او از اعدام جنايتكار پليدي همانند صدام مخالفت مي كند. و با چشم فروبستن بر ظلم هاي دردناك اشغالگران قدس، به آن سرزمين سفر كرده با آنها دست دوستي مي دهد.
اسراف میراث معنوی انسان
در معنویات صحبت از شادی، معنا، زندگی، عشق، خدا، آرامش، روح و... است اما هیچ کدام به معنای حقیقی و عظیمی که دارند نمی رسند. این معانی سحطی و حد اقلی که معنویت های نوظهور ارائه می دهند، به راستی اسراف در میراث معنوی بشر است. عشقی که پائولو کوئیلیو معرفی می کنند و در توضیح آن به شرح فرازهایی از رسالة پولس قدیس می پردازد  عشق مقدسی که در مسحیت مطرح بوده نیست. عشقی پاک مسیحی که حتی در روابط مقدس زناشویی نیز به افراط روفته و آن را ممنوع می داند کجا و عشق روسپی گرایانة کوئیلیو در رمان های ورونیکا و زهیر کجا؟ سرور عرفان کجا و سرخوشی دالایی لاما کجا؟ نفس مطمئنة قرآن کجا و ریلکسیشن ماهاریشی کجا؟ عشق مقدس الذین آمنوا اشد حبا لله کجا و عشق مبتذل اشو کجا؟
از دالایی لاما رهبر بوداییان تبت می پرسند بزرگ ترین آرزوی شما چیست؟ پاسخ می دهد، خوراکی خوب و خوابی خوش.  این سخن او برای این است که آرامش و شادی در بی آرزویی است. و بی آرزویی او به از دست دادن همت بلند منجر شده است. و نتوانسته وارستگی را با بلند همتی جمع کند. براستی اگر گوهرهای گرانبهای معنوی بشر این طور تباه شود و در بین مردم این گونه مسخ شده جابیفتد، چگونه می توان دوباره آنها را به انسان باز گرداند.
حقیقت فدای جذابیت
اکنکار، فالون دافا، تی.ام کارها، همه و همه خودرا فرار از ادیان و جامع آن ها معرفی می کنند، ما اک مسیحی، اک یهودی، اک بودایی و اک مسلمان داریم. فرقة رام الله در ایران در مورد حضرت مسیح می گوید: مسیح به معراج رفت ولی عیسا به صلیب کشیده شد و در توجیه این سخن نغز می گوید: مخاطبان من هم مسلمان اند و هم مسیحی و من باید به گونه ای سخن بگویم که همه را جذب کنم.
افرادی نظیر اشو و کوئیلیو از کتب عرفانی اسلامی حتی قرآن، از عهد جدید و عهد عتیق از تائوته چینگ کتاب مقدس تائوئیست ها از متون مقدس بودایی و غیره استفاده می کنند. معنویت های نوظهور در صدد ایجاد دینی جهانی اند و از این رهگذر در ایجاد ابرفرهنگ جهانی برای تکمیل پروژة جهانی سازی نظام سلطه نقش جدی ایفا می کنند. در معنویت های نوظهور حقیقت مهم نیست بلکه کارآیی مهم است و در این صورت اهمیت ندارد که کدام دین و آیین معنوی کامل تر و درست تر است، بلکه هر کدام که تو را آرام می کند می تواند دین تو باشد. دالایی لاما می گوید ممکن است کسی با اعتقاد به خدا به آرامش برسد و دیگری با انکار خدا هر کدام باید داروی مورد نیاز خود را انتخاب کنند.
سحر و کارهای خارق العاده
یکی از شاخص های عرفان های جدید استفاده از نیروهای جادویی و سحرآمیز است. که البته در زندگی یک نواخت و ماشینی و به دور از معنویت انسان معاصر می تواند تنوع جالبی را ایجاد کند و به جذب افراد زیادی منجر شود. به خصوص در مواردی که یک مدعی را رهبر فرقه معنوی توانایی خود را به خداوند نسبت بدهد، در این صورت کارهای جادویی به جای کرامات معنوی اولیاء خدا ارائه می شود و روی مردم تأثیر بیشتری می گذارد.
سحر و جادو از زمان حضرت سلیمان در بین مردم رواج یافت. گروهی از مردم با افرادی از جن که در تسخیر حضرت سلیمان بودند، ارتباط برقرار کرده و با کفر ورزیدن به قدرت خداوند،  سحر و جادو را از اجنه آموختند و از تعالیم آن پیروی کردند. «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی‏ مُلْک سُلَیمانَ وَ ما کفَرَ سُلَیمانُ وَ لکنَّ الشَّیاطینَ کفَرُوا یعَلِّمُونَ النّاسَ السِّحْرَ» (بقره/102) پس از آن سحر و جادو در زندگی مردم مشکلاتی را ایجاد کرد و خداوند با فرستادن دو فرشته در بابل راه های باطل کردن سحر را به مردم آموخت ولی مردم از آن دو چیز هایی را فراگرفتند که برای شان فایده ای نداشت. در ادامه آیه قبل می فرماید:  »وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکینِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتّی یقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکفُرْ... وَ یتَعَلَّمُونَ ما یضُرُّهُمْ وَ لا ینْفَعُهُمْ» "بقره/102 "
نیروهای ساحرانه سه نوع کارکرد دارند: یکم، جابجایی و تصرف در اجرام چنانکه وقتی حضرت سلیمان خواستند تخت بلقیس را حاضر کنند «قال عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِک» (نمل/39) دوم، احاطه و تصرف در افکار، که شامل آگاهی از فکر دیگران، انتقال افکار خود به آنها و نیز تغیر تصویر ذهنی آنها می شود. همانطور که ساحران فرعون توانستند با ایجاد تصویر ذهنی و تخیل در مردم نمایش خود را اجرا کنند. «یخَیلُ إِلَیهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أنها تسعی» (طه/66). سوم، دگرگونی و تصرفات عاطفی در دیگران نظیر ایجاد شادی، غم، آرامش، اضطراب، عشق و نفرت. در ماجرای هاروت و ماروت مردم از آنها ایجاد نفرت و جدایی میان زن و مرد را یاد گرفتند «فَیتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یفَرِّقُونَ بِهِ بَینَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ» که البته از این موضوع الغای خصوصیت می شود و نفرت و جدایی نمونه ای از تصرفات عاطفی است.
امروزه می بینیم که با یک سری تمرینات افرادی این توانایی ها را پیدا می کنند و دست به کارهای خارق العاده می زنند. تمام این افراد به طور مستقیم یا غیر مستقیم تبعیت از آن جنیان را برگزیده و رها خداوند را رها کرده است. انسان با عبودیت و طاعت حق تعالی می تواند به مراتب بالایی از معنویت و آگاه برسد، ولی با تبعیت از راه های کفرآمیز تنها می تواند به مشت خاکی از مسیر سلوک اولیای خدا دست یابد. انسان با تبعیت از انبیا و شخص رسول اکرم (ص) به جایی می رسد که جبرئیل هم یارای همراهی با او را نخواهد داشت، اما اوج استفاده از نیروهای جادویی و علوم ساحری این است که سامری گفت: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (طه/96)
نیروهای جادویی و شیطانی حقیقی است ولی بدون اذن خدا به هیچ کس زیان نمی رساند «وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاّ بِإِذْنِ اللّهِ» (بقره/102) و خداوند تسلط شیطان و نیروهای شیطانی را از کسانی که اهل ایمان و توکل  اند برداشته است. «إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی‏ رَبِّهِمْ یتَوَکلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکون»  (نحل/ 99 و100) نیروهای شیطانی در برابر قدرت ایمان و توکل مثل ریسمان های ساحران در برابر عصای موسی است. و هیچ توانایی و کارایی ندارد.
این تفاوت سطوح برخورداری از نیروهای ماورائی در شاخص های تفاوت کارهای اولیاء خدا و ساحران خود را نشان می دهد. اولیاء خدا در اثر عبودیت و نزدیکی به خداوند، تعالی روحانی یافته و به جریانی از علم و قدرت بی کران الاهی تبدیل می شوند، اما نیروهای نفسانی که با تمرکز ذهن و استفاده از برخی ابزارها در اختیار ساحران قرار می گیرد، محدود و مغلوب است. نخست اینکه این افراد هر کاری را نمی توانند انجام دهند، برخی کارها از آن ها ساخته است و برخی دیگر خارج از توانایی آنها. اما اولیاء خدا به اذن الاهی هرکاری را که لازم باشد و در هدایت مردم نقشی پیدا کند، انجام می دهند و مظهر فعال مایشاء هستند، که نمونه های آن در زندگی علما و اولیا بسیار است.
تفاوت دیگر این است که نیروهای جادویی ابزار و وسایل و تمرکز شخص جادوگر را نیاز دارد. هرکس که برای کار خارق العاده ای نیاز به زمان و تمرکز و به کار گیری ابزاری داشته باشد، جادوگر است و از نیروهای روحانی برخوردار نیست. اولیاء الله جلوة قدرت و ارادة خداوند هستند و إِذا أَرادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ "یس/82 " همانطور که در داستان احضار تخت بلقیس قرآن کریم می فرماید: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکتابِ أَنَا آتیک بِهِ قَبْلَ أَنْ یرْتَدَّ إِلَیک طَرْفُک فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ » (نمل/40) این شخص عاصف بن برخیا از مؤمنان و اولیاء خدا بود که در یک چشم به هم زندن تخت را حاضر کرد. در حالی که عفرتی از جن نیاز به چند لحظه زمان داشت تا نیروهای در اختیارش را متمرکز کند.
و سومین تفاوت این است که در صورتی که نیروهای منفی و مخالف در کار باشد، نیروهای جادویی نمی توانند درست عمل کنند، آنها برای موفقیت نیاز به نیروهای مثبت در محیط دارند. بسیاری از این کارهای  خارق العاده ساحرانه در شرایط اعتماد به نفس و تشویق و تعظیم آنها و در برابر چشمان مشتاق و ذهن های متمرکز و منتظر افراد اتفاق می افتد و بدون آن توانایی کافی را ندارند. شاید به همین علت فرعون مردم را جمع کرد و ساحران را با تجلیل به عرصه آورد و عمل آنها را نشانه خوشبختی و رستگاری دانست. «فَأَجْمِعُوا کیدَکمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْیوْمَ مَنِ اسْتَعْلی‏» "64 " این در حالی است که حضرت موسی اساساً شرایط روحی خوبی در آنجا نداشت اولاً اینکه خود را رها کرد و اجازه داد تا آنها بدون مشکل کارشان را نجام دهند و هر چه مردم دیدند او هم دید و ساحران توانستند در ذهن او هم تصرف کنند «یخیل الیه من سحرهم» دیگر اینکه بعد از دیدن این صحنه ترسید که مبادا مردم نتوانند میان معجزة او و سحر ساحران تفاوت بگذارند و در نتیجه گمراه شوند. «فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسی»‏ (طه/67 ) کار موسی به اذن خدا و با نیروهای بی  کران روحانی و الاهی صورت گرفته است.
ماهیت معنویت های نوظهور
با توجه به عوامل و زمینه های پیدایش و نیز شاخص ها و خصوصیات جنبش های معنویت گرا می توانیم به ماهیت شان پی ببریم. معنویت های نوظهور از ان جهت که در راستای ارزشهای همین زندگی بوده و با دانشهای جدید پشتیبانی می شوند، سکولار اند و نیز هماهنگی با ارزش های تمدن غرب نظیر فردگرایی، معتبر دانستن هوس های بشری و کناره گیری از نظام سیاسی و اجتماعی، عناصر مقوم لیبرالیسم را در آنها نشان می دهد. از جهت دیگر این جریان ها و جنبش ها در اثر سرخوردگی انسان از اندیشه های مدرن پدید آمده اند و میل باز گشت به میراث کهن معنوی را دارند.
بنابراین معنویت گرایی امروز دنیا مایه هایی از آیین ها و باورهای کهن معنوی را در چارچوب مبانی و ارزش های لیبرالیسم و سکولاریسم وارد کرده است. با اینکه در این جنبش ها شاهد رویکرد به ادیان و مکاتب عرفانی پیشا مدرن هستیم اما در عین حال از مبانی و چارچوب های مدرنیه نظیر سکولاریسم و اندیویدالیسم هنوز خارج نشده اند. و توانایی و آمادگی گذر از تمدن سرمایه داری و لیبرال را ندارند. با توجه به این ویژگی ها و ممیزات جنبش های نوظهور معنوی را با ماهیت پست مدرن شناسایی می کنیم.  که نوعی تلفیق و آمیختگی و التقات بین مبانی مدرن و مبانی معنوی کهن ایجاد می کند. به طور کلی انسان با این معنویت ها همچنان در چارچوب ها ومدل زندگی نادرست و ناکام کنندة قبلی به سر می برد و هوش و جرأت گذر از تمدن کنونی و روی آوری به تمدنی متعالی را ندارد.

 

منبع : بهداشت معنوی

Share

دیدگاه‌ها

منشأ پیدایش عرفان های نوظهور :
انسان صنعتی مدرن عذابها و لذایذی را می چشد که بیان عذابها
و لذتهای دوزخ و بهشت در نظرش کودکانه می آید و لذا هیچ باور و تحریکی
در ذهنش ایجاد نمی کند و بلکه او را به خنده وامی دارد...