مهدویت در غدیر - قسمت دوم

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
مهدویت و غدیر2
پیرو سلسه مطالب مهدویت در غدیر، در این قسمت تلاش بر این است، به ادامه ویژگی های امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه ی غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرداخته شود.

مهدویت در غدیر - قسمت دوم

پیرو سلسه مطالب مهدویت در غدیر ، در این قسمت به ادامه ویژگی های امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خطبه ی غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرداخته شده است...

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

عبارت ششم:

« ألَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَولِیَاءِ الله»
« آگاه باشید او، به دست آورنده خون همه ی دوستان خداست.»

«مدرک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است به معنای «خون خواه» بگیریم و خون خواه یعنی «ولی دم»؛ این عبارت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را ولی دم اولیای الهی معرفی می کند.
واژه «ثار» چند معنا دارد؛ یکی به معنای انقلاب و برانگیختن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگیخته می شود و بر می انگیزاند در زیارت عاشورا داریم که: « السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره». این جا هم هر دو معنا هست که یک معنای آن، این است که تو خون خدا هستی. یعنی آنقدر خونت در راه خدا ریخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسین (علیه السّلام)) خون خدا بود و یا آن قدر خون تو به خون خدا پیوند خورده است که ثار الله هستی. معنای دیگرش این است که تو کسی هستی که خدا خون خواه و ولی دم تو است. اما در عبارت « ألَا إِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِأَولِیَاءِ الله»، ثار به معنای خون است نه خون خواه؛ چون قبل از ثار «کُل» آمده است؛ یعنی او ولی دم همه ی خون های اولیا و دوستان خداست.

از طرفی به کار رفتن کلمه «کل» نشان دهنده ی این است که ایشان خون خواه خون های تمام اولیای الهی از ابتدای تاریخ تا انتهای آن است. اما در این جا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی می خواهد خون خواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفته اند؟در پاسخ به این سؤال می گوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی ظهور می کنند بعضی از قاتلان انبیاء و ائمه (علیه السّلام) را زنده می کنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت.(مجلسی، بحار الانوار، ۱۲/۵۳٫ عن الصادق (علیه السّلام) … فَیَقُولُ النَّاسَ یَا مَهدیَّ آلِ مَحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَا هَاهُنَا غَیرُهُما إنَّهُمَا دفُنَا مَعهُ لأَنَّهُما خَلیِفَتا رَسوُلِ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ أبَوا زوجَتَیهِ فَیقُولُ للِخَلقِ بَعدَ ثَلاثٍ أخرِجُوهُمَا مِن قَبرَیهِمَا فَیُخرَجَانِ غَضَّینِ طَرِیَّینِ لَم یَتَغَّیر خَلقُهُمَا وَ لَم یَشحُب لَونُهُما … .) از طرف دیگر در قرآن آیه ای وجود دارد که نشان می دهد خداوند به ولی دم و خون خواه، قدرت و اختیاراتی را داده است:

( وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا) (اسراء/ ۳۳٫)
سلطنت و قدرت ولی دم می تواند یا با قصاص باشد یا با دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آن جایی که اصل قصاص فطری است (یعنی ولی دم تا خون خواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام، از قرون کهن تا به حال وجود داشته است. در حکومت حقه امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) که موعود و منتظَر همه ادیان الهی است، مسائل فطری به عنوان مکمل مسائل حکومتی هستند. لذا در زمان امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) همه ی ادیان و همه ی گروه ها، حتی گروههای ماتریالیستی و لائیک بر اساس ویژگی ها و فطرت انسانی شان منتظر حکومت عادله یا مدینه فاضله هستند و در این حکومت همه چیز باید سر جای خودش باشد؛ زیرا عدل یعنی (وضع کل شی فی موضعه) یا (اعطاء کل شی حقه)، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و یا این که به هر صاحب حقی حقش را بدهیم.

در روایت داریم که «انه کان منصورا» امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است (مجلسی، بحار الانوار، ۳۰/۵۱؛ کوفی، تفسیر فرات الکوفی، ۲۴۰٫ « عَن أبَی جَعفَر (علیه السّلام) فِی قَولِه تعَالیَ وَ مَن قُتِلَ مَظُلوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلَّیهِ سُلطاناً قَالَ الحُسَینُ فَلا یُسرِف فِی القَتلِ إنَّهُ کَانَ مَنصوراً قَال سَمَّی الله المَهدِیَّ المَنُصورَ کَما سُمِّیَ أحَمدُ وَ مُحَمَّدُ [مَحمُوداً] و محمود وَ کَما سُمُّیَ عِیسَی المَسِیحَ (علیه السّلام)») و یکی از القاب آن حضرت است. منصور به این دلیل از القاب آن حضرت است که در خون خواهی از قاتلان اولیاء الله، (قمی، کامل الزیارات، ۶۳؛ عیاشی، تفسیر عیاشی، ۲۹۰/۲ با اختلافی اندک: فی قوله تعالی وَ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِّیهِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتلِ إنَّهُ کَانَ مَنُصوراً قَال ذلک قائم آل محمد یخرج فیقتل بدم الحسین (علیه السّلام) فلو قتل أهل الأرض لم یکن مسرفاً و قوله فَلا یُسرِف فی القَتلِ لم یکن لیصنع شیئا یکون سرفا ثم قال أبو عبدالله (علیه السّلام) یقتل و الله ذراری قتله الحسین (علیه السّلام) بفعال آبائها.) از طرف فرشتگان یاری شده و تأیید می شود. لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد.

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

عبارت هفتم:

«أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ»
«آگاه باشید که او یاور دین خداست.»

این عبارت در واقع تکمیل کننده ی عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» است. در این عبارت مراد از دین خدا «اسلام» است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در همین خطبه غدیر به این موضوع اشاره کرده است: ( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ) (آل عمران/ ۱۹٫)
ما می دانیم که تمام انبیاء و ائمه (علیهم السّلام)، یار دین خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم می شود ذکر این خصوصیت برای امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) به گونه ای است که با دیگران فرق دارد و فرقش این است که نصرت واقعی دین خدا وقتی است که کلیه آثار شرک از دنیا برداشته شده و دین خدا بر تمامی زمین گسترده شود و آیات خدا تحقق یابد:

( هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ )( توبه/ ۳۳؛ صف/ ۹؛ فتح/ ۲۸٫)
و روایات متعددی داریم که مصداق این آیات، قائم آل محمد، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. با توجه به عبارت «أَلَا إِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین»، عبارت «أَلَا إِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ» به این معناست که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) تمام اسلام را در جهان پیاده می کند و دین خدا را در تمامی گستره ی زمین با ابلاغ و اجرا یاری می کند؛ لذا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم وظیفه ی ابلاغ و هم وظیفه ی اجرا دارند.
یکی از ویژگی های قابل ذکر یاران امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) این است که آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند و تمام تلاش خود را به کار بندند تا با یاری دین خدا زمینه ظهور آن حضرت را فراهم آورند.

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

عبارت هشتم:

«أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق»
« بدانید او از دریایی عمیق بهره می گیرد.»

«بحر عمیق» یعنی دریای ژرف و «غرقه» پیمانه. اتاق را هم غرقه می گویند؛ زیرا به معنای جایی محدود است. «غراف» صیغه مبالغه است؛ یعنی بسیار پیمانه بر می دارد؛ به این معنا که متصل به دریای ژرف است.
در اصطلاح روایات و ادبیات عرب و غیر عرب، دریا به معنی دانش است. البته دریا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبیه می کنند؛ مثلاً می گویند: دریای عطوفت، دریای رحمت، دریا فضل، دریای جود، دریای عدل و … . ولی اصل دریا که آب زلال است به معنای علم و دانش به کار رفته است. در قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش ائمه (علیهم السّلام) گرفته اند:(مجلسی، بحار الانوار، ۵۰/۵۱؛ همان/ ۲۴، ۱۰۰٫ سُئِلَ الرِّضَا صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ عَن قَول اللهِ عَزَّ وَ جَل ( قُل أرَایَتُم إن أصبَحَ ماؤُکُم غَوراً فَمن یأتِیکُم بِماءٍ معَیِنٍ) فَقالَ (علیه السّلام):(مَاؤُکُم أبوَابُکُم الأئَمهُ وَ الأئمهُ أبوَابُ اللهِ فَمَن یَاتیکُم بمَاءٍ مَعیِنٍ یَعنی یأتیِکُم بعِلمِ الأمَامِ). (فَمَنْ یأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ) (ملک/ ۳۰٫)؛ یعنی چه کسی آب گوارا برایتان خواهد آورد؟ لذا «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در کنار دریای رحمت، دریای دانش و دریای رأفت و عطوفت الهی قرار گرفته است و همه ی این ها پایان ناپذیر است؛ زیرا به دریای لایزال الهی متصل است. از طرفی وظیفه ی ما نیز این است که به آن دریا و سرچشمه متصل باشیم. در قرآن کریم خداوند می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)(آل عمران/ ۲۰۰٫)
امام باقر (علیه السّلام) در ذیل این آیه می فرمایند: « و رابطوا إمامکم المنتظر».(نعمانی، الغیبه، ۲۶ و ۱۹۹؛ استرآبادی، تأویل الأیات الظاهره، ۱۳۳٫) این یعنی ارتباط ما با امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) باید یک ارتباط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان مسلمان زندگی می کند، می میرد و محشور می شود. این که گفته اند روح همه ی عبادات و اعمال، وجود امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، یا « بالإمام تمام الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و إمضاء الحدود و الأحکام …»،(طبرسی، الاحتجاج، ۴۳۴/۲٫) به خاطر این است که اگر این ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بین می رود.

لذا «أَلَا إِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) از بحر عمیق غرفه بر می دارد و پیمانه پیمانه از آن استفاده می کند. همان طور که گفتیم غراف، صیغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) وقتی حکومت جهانی را تشکیل می دهد، یک دستش در دریای عمیق و یک دستش در اجرای قوانین در جهان است و این نشان می دهد که آن حضرت به دریای ژرف نامتناهی وصل است. دارایی و سرمایه وسیع دنیوی و اخروی را در اختیار دارد. البته به این معنا نیست که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) علمش از پیغمبر بیشتر است؛ بلکه یعنی پیغمبر علومی داشته که نمی توانسته است در آن زمان ابراز کند و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آن ها را ابراز می کند. در تأیید این مطلب روایتی از امام صادق (علیه السّلام) وجود دارد که می فرمایند:

« العِلمُ سَبعَهٌ وَ عِشرُونَ حَرفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفَانِ فَلَم یَعرِفِ النَّاسُ حَتَّی الیَومِ غَیرَ الحَرفَینِ فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا أخرِجَ الخَمسَهَ وَ العِشرِینَ حَرفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ إلَیهَا الحَرفَینِ حَتَّی یَبُثَّهَا سَبعَهً وَ عِشرِینَ حَرفاً»(مجلسی، بحار الانوار، ۳۳۶/۵۲؛ نیلی نجفی، منتخب الانوار المضیئه، ۲۰۱٫). « همه علم و دانش بیست و هفت حرف (باب) است پس همه آن هایی که از آدم تا خاتم و از خاتم، تا امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) آورده اند دو حرف است که وقتی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) ظهور می کند، آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج می کند و با ضمیمه کردن آن دو حرف که تا قبل از ظهور خارج شده بود آن بیست و هفت حرف از را در بین مردم منتشر می کند.»
البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم خداشناسی و توجه به خدا و مبادی و مبدأ و معاد جهان است.

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

عبارت نهم:

«أَلَا إِنَّهُ یَسِمُ کَلَّ ذی فَضلٍ بِفَضلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهلٍ بِجَهلِهِ»
«آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی به اندازه ی ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی به اندازه ی نادانی اش نیکی کند.»

در برخی از نسخه ها به جای «یسم»، واژه ی «قسیم» (مجلسی، بحار الانوار، ۲۱۳/۳۷٫) آمده است. واژه ی «یسم» از ریشه (وسم- یسم- وسماً) است و به معنای علامت و نشانه گذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در « بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذی فضل» و «ذی جهل» بر می گردد و امام زمان است که به هر دو قسم از گروه های فاضل و جاهل اعطا می کند.
در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژه های «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر می پردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق می کنند، ولی طبق قاعده اشتقاق در زبان عربی که می گوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آن ها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» در مورد این دو کلمه هم این قاعده جاری می شود؛ یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترک اند، قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) در زمان ظهور خود، به انسان های فاضل، به اندازه ارزش آن ها و به انسان های جاهل به قدر خود آن ها اعطاء می کند.

در بیان عبارت «یَسِمُ کُلَّ ذی فَضلٍ بفَضلِهِ»؛ باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که می فرماید: ( وَیؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ )(هود/ ۳٫) (به هر صاحب فضلیتی، به مقدار فضیلتش ببخشد.) از این جا می توان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آنها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی (ره) در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان می کند که خلاصه اش به قرار زیر است:

«مراد از «ذی فضل» در این آیه شریفه کسانی هستند که صفات و اعمالی بهتر و بیشتر از دیگران دارند. … نکته دیگر اعتناء به فضل هر صاحب فضل است. … و خلاصه کلام این است که هر کسی را در جایی که لایق آن است قرار می دهد، نه اینکه فاضل و مفضول در دینداری را، به یک چوب براند، و خصوصیات افراد را نادیده بگیرد و بر روی درجات و منازلی که اعمال و مساعی اجتماع دارند، خط بطلان بکشد، و چنان نیست که در آن سرای، حال افراد زحمتکشِ با نشاط و افراد تنبل و کسل یکسان باشد.» (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ۱۴۳/۱۰۰٫)

لذا با توجه به این توضیحات بیان می داریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا می کند، علی بن ابی طالب (علیهم السّلام) است؛ مثل این روایت: «عَن أبِی جَعفَرٍ (علیه السّلام): وَ یُؤتِ کُلَّ ذِی فَضلٍ فَضلَهُ هُوَ عَلِیُّ بنُ أَبَیطَالِبٍ (علیه السّلام)»(ابن شهر آشوب، المناقب، ۹۸/۳؛ حسکانی، شواهد التنزیل، ۳۵۵/۱٫)
لذا اگر امام علی (علیه السّلام) اعطا کننده فضل است، پس امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه معرفی کرده، اعطا کننده فضل خواهد بود و این فضل را با توجه به درجه اتصاف افراد به صفات حسنه اعطا می کند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شأنشان است، قرار می دهد و نیز به افرادی که در درجه پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند و خطاب به جهال شده اند به اندازه خودشان اعطا می کند.

نکته دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام، احتمالاً آن اعطا شده، همان علومی باشد که در زمان ظهور ایشان به اتمام و اکمال می رسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمی شود؟ که در جواب باید گفت: درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و این ها هستند که اهل علم اند؛ زیرا علم است که مایه فضلیت می باشد؛ لذا «ذی فضل» یعنی «ذی علم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرار داده اند مثل آنچه که از امام علی (علیه السّلام) آمده است: «غایه الفضائل العلم» و «رأس الفضائل العلم»(آمدی، غرر الحکم، ۴۱، ح۱۵ و ح ۱۶٫)، که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست، به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود.

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

عبارت دهم:

«أَلَا إِنَّهُ خِیَرَهُ اللهِ وَ مُختَارُه»
«بدانید او خیره الله است، مختار الله است.»

خیره (مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از یک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم می باشند. لغت «خیر» یعنی بهتر و برتر، و «خیر»، «أخیَر» بوده است که بر اثر، کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خیر» شده است که به معنای «بافضلیت» هم بکار می رود. لذا «أَلَا إِنَّهُ خِیَرَهُ اللهِ وَ مُختَارُه» یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) توسط خدا انتخاب شده و بهترین است.

پیشینه خلقتی انسان به سه عالم باز می گردد. عالم نور، عالم روح، عالم جسم؛ یعنی ما دارای سه بعد در طول هم هستیم: بعد جسمانی، بعد روحانی و بعد نورانی که این سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس ائمه طاهرین (علیه السّلام) و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را از همه جهات انتخاب کرده و برگزیده و برتر قرار داده است. امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خِیَرَهُ الله است؛ یعنی از جمیع جهات از جانب خدا برگزیده شده است و این یعنی جسم و روح و نور او برگزیده است. در این باره روایتی نیز وارد شده است:
صَفوَهُ اللهِ مِن خَلقِه؛ (کلینی، الکافی، ۴۸۳/۱ ؛ مجلسی، بحار الانوار، ۹۴/۴۸٫)
البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلت ها در وجود ائمه (علیه السّلام) اکتسابی هستند یعنی خداوند ائمه (علیه السّلام) را در یک مرحله ای قرار داده است و درجات بالاتر را خودشان کسب کرده اند.

نکته بعدی که قابل توجه می باشد، این است که آیا این ائمه (علیهم السّلام) که برگزیده شده اند، قابل اقتدا هستند یا نه؟ در پاسخ این سؤال می گوییم که: یکی از وجوه امامت ائمه (علیهم السّلام) این است که قابل اقتدا، الگو و پیشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال پیغمبران و امامان را از بشر آفریده است. اما چرا از بشر آفریده است؟ به این دلیل که بتواند برای افراد دیگر الگو باشند. بنابراین، ائمه طاهرین (علیه السّلام) و از جمله امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) خیره الله هستند تا دیگران در حد وسع و توان خود با تأسی به آنان، هم در فضیلت های خدادادی و هم در فضایل اکتسابی، ضمن کسب فضایل، زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آن جا که پبامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

«أنَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی أمَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ أئِمَّهٌ یَهدُونَ إلَی الحَقِّ وَ بِهِ یَعدِلُون»(فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ۹۵/۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ۶۲/۱؛ حلی، العدد القویه، ۱۷۷؛ ابن طاووس، التحصین، ۵۸۶٫ از دو منبع آخر با اندکی اختلاف)
جهت دیگری که ائمه (علیه السّلام) خیره الله و مختار الله هستند این است که ایشان تأمین کننده غرض آفرینش اند. به این دلیل که غرض آفرینش عبادت و بندگی خداست: ( وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ)(ذاریات/ ۵۶٫). این ها چون برترین بندگان خدا هستند، پس تحقق بخش و تأمین کننده ی بندگی خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگی خدا کامل نمی شد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمام خلق از آدم تا خاتم هستند.

نکته ی دیگر این که وقتی کسی «خیره الله و مختاره» بود، در این صورت باید «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آن ها را الگو قرا دهند؛ پس از «خیره الله و مختاره» استفاده می شود که ایشان معصوم هستند و از هرگناه و اشتباه و سهو و ترک اولایی مصون هستند؛ از سویی دیگر اگر معصوم اند پس دارای علم الهی نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهی لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیک ناپذیر هستند. اگر کسی بخواهد معصوم باشد، باید علم الهی نیز داشته باشد؛ یعنی خدا یک آگاهی به او داده باشد که در اثر آن آگاهی، اختیاراً از گناه پرهیز کند. بنابراین از «خیره الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم بر می آید. این در حالی است که علم و عصمت بالاترین کمالات هستند.

دیگر این که علم با قدرت مساوق و نزدیک است. مساوق یعنی هم سیاق؛ نه این که علم با قدرت مساوی است؛ بلکه نزدیک به یکدیگرند. کسانی که دارای علم الهی هستند، حتماً دارای قدرت الهی نیز هستند. در حالی که علم های بشری قدرت آور نیستند. پس از «خیره الله و مختاره» بر می آید که این ها دارای کمالات الهی هستند و از جمله کمالات الهی عصمت است؛ لذا وقتی که عصمت باشد باید علم هم باشد. علم هم که باشد باید در کنارش قدرت باشد و برترین نعمت هایی که خداوند متعال برای برگزیدگان خود قرار داده، همین علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهای برتر انبیا و ائمه (علیهم السّلام) است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و می توانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آن ها باشند.

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

عبارت یازدهم:

«ألَا إنَّهِ وَارِثُ کُلَّ عِلمٍ وَ المُحِیط بکل فهم».
« بدانید او وارث تمامی علم است و به تمامی فهم و ادراک احاطه دارد.»

اگر کسی بخواهد مدیر گروهی باشد، می بایست امتیازاتی را داشته باشد. اولین امتیازها بعد از حیات و زندگی، دو امتیازِ علم و قدرت است که از فضایل و کمالات انسانی می باشند. بشر از ابتدای آفرینش تاکنون هیچ دقت در علم و قدرت به صورت اجتماعی، ایستایی نداشته است و همیشه در حال پویایی بود تا علم و قدرتش را بیشتر کند. اکتساب علم و قدرت برای انسان فطری است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال علم و قدرت است. پیامبران و ائمه (علیهم السّلام) که انسان های برتر هستند؛ علم و قدرت جزء برترین فضائلشان است، به طوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت داده اند. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر راجع به امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرمایند:

« وَ مَا مِن عِلمٍ إِلَا وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِیَّاً»(مجلسی، بحار الانوار، ۲۰۸/۳۷٫)
هیچ علمی وجود ندارد مگر آن که آن را به علی یاد داده ام.

یا می فرمایند:

«النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِیَّ مَسلُوکٌ ثُمَّ فِی عَلِی»(مجلسی، بحار الانوار، ۲۱۱/۳۷٫)
یا در ابتدای قسمت ششم می فرمایند:

«آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ»(همان)
خداوند متعال نیز می فرماید:

(وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَینَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ)(یس/ ۱۲٫)
( و هر چیزی که ما داشتیم در امام مبین احصا کردیم) ( که امام مبین را حضرت علی (علیه السّلام) می دانند).
تعبیر نور، علم، فکر، عقل و تعبیرات دیگر در قرآن کریم جزو پرکاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن می فرماید:

(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا)(طلاق/ ۱۲٫)
(خداوند آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمان ها، زمین را خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید که خدا به هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه ی امور آگاهست.)
یعنی هدف آفرینش «دانستن» است. در هر مکتبی از مکاتب علمی، دانشگاهی، سیاسی و مکاتب دینی، غیر از اسلام، به علم اهمیت نداده است. در عبارت «لتعلموا» لام، لام نتیجه است؛ یعنی هفت آسمان را خلق کرده برای این که بدانید.
این عبارت از شاهکارهای قرآن کریم است که هدف از آفرینش را علم معرفی کرده است و در آیه ۵۶ سوره ذاریات فرموده:

( وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ)
( ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای این که من را عبادت کنند.)
یعنی هدف آفرینش عبادت است. می دانیم که در قرآن پارادوکس و تناقض نیست، پس بایستی یک نسبتی بین عبودیت و علم باشد؛ زیرا در یک آیه هدف خلقت، علم آمده و جای دیگر عبودیت. لذا می بایست تناسب و اتحادی بین علم و عبودیت باشد. در آیه ۲۸۲ بقره می فرماید:

(وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ )
(تقوا پیشه کنید، خدا شما را آمرزش می دهد.)
یعنی تقوی مقدمه ی علم است. یا در روایات است که:

« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء»(مصباح الشریعه، ۱۶٫)
علم نوری است که خداوند در قلب عده ای از بندگان قرار می دهد.
در این جا علم و عبودیت بر هم منطبق می شوند؛ زیرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن این که عبد هستند، عالم نیز می باشند. لذا در آیه ۲۸ سوره فاطر می فرماید:

( إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ)
( از میان بندگان، علماء از خدا می ترسند.)
پس از میان بندگان کسانی که دارای دانش هستند، خدا ترس بوده و خداترسی از ویژگی های بندگی است. پس نسبتی میان بندگی و علم وجود دارد.

نکته ی دیگر اینکه دانش بشری که در اصطلاح فلسفه، دانش حصولی به آن می گویند، دانش عکس برداری از دنیای بیرون است. در دانش الهی پیامبران، علم و قدرت با هم مساوق اند (یعنی هم سیاق اند) و نمی گویم مساوی هستند؛ یعنی در مورد انبیاء و اوصیاء باید گفت جایی که علم باشد، حتماً قدرت نیز هست و جایی که قدرت باشد، حتماً علم نیز هست. مثل داستان آصف ابن برخیا که توانست تخت ملکه سبا را از دور دست ها بیاورد در حالی که هنوز سلیمان پلک نزده بود، و این قدرت نتیجه ی قسمتی از علم بود. اما ائمه معصومین ما (علیهم السّلام) که علم تمام کتاب را می دانند قطعاً قدرتشان برتر از آصف ابن برخیا می باشد.(کلینی، الکافی، ۲۲۹/۱: « عَن أبَی عبَدِالله (علیه السّلام) قَال قالَ الَّذی عِنَدهُ عِلمُ مِنَ الکِتابِ أنَا آتیِکَ بهِ قَبلَ أن یَرتَّدَ إلیکَ طَرفُکَ قَال فَفَرِّجَ أبُو عبدالله (علیه السّلام) بَینَ أصَابِعهِ فَوَضعَها فِی صَدرهِ ثُمَّ قَالَ وَ عنِدنَا و اللهُ عِلمُ الکِتَابِ کُلُّهُ»)

حال به عبارت «أَلَا إِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلم» بر می گردیم که یعنی امام زمان (علیه السّلام) وارث تمامی دانش های آفرینش، شامل علم آدم ابوالبشر (علیه السّلام) تا خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) و علم امیرالمؤمنین (علیه السّلام) تا امام حسن عسکری (علیه السّلام) و تمامی علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاریخ هر کسی هر دانشی دارد، آن دانش نزد امام زمان (علیه السّلام) است. لذا در روایات آمده که مواریث انبیا مثل عصای حضرت موسی (علیه السّلام) در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است. ( مجلسی، بحار الانوار، ۲۴۸/۲۶؛ دیلمی، ارشاد القلوب، ۴۱۸/۲؛ صفار، بصائر الدرجات، ۶۲٫ عَن أبَی جَعفَرٍ (علیه السّلام) قَالَ: سَمعِتهُ یَقُول … نَحنُ مُستَودَعُ مَوارِیثِ الأنبِیاء) پس این که مواریث همه ی انبیاء در نزد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است، تجسم و تبلور این مسأله است که تمام علوم و دانش های انبیاء و گذشتگان نزد آن حضرت است.
«و المحیط بکل فهم» یعنی هر چه ما می فهمیم و درک می کنیم، امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم آن را می فهمد و درک می کند. در مورد خداوند داریم:

( لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یدْرِکُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ) (انعام/ ۱۰۳٫)
(دیدگان او را درک نمی کنند در حالی که اوست که دیدگان را درک می کند.)
و امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) نیز مسلط بر دیدن ها و شنیدن ها و همه حواس ما می باشد. لذا حضرت می توانند با تسلطی که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بیندازند و یا تقویت کنند. لذا اگر اراده ی ایشان تعلق بگیرد، ادراکات ما قوی تر می شود.

مهدویت در غدیر- قسمت دوم

همچنین شما می توانید برا ی مطالعه بیشتر درباره غدیر در قالبهای مختلف «ویـژه نامه مهـدویت در غـدیر» را نیز مشاهده نمایید.

منبع مقاله: فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز۱۳۹۰

منابع و پی نوشت ها:
.............................................................................................................

۱. قرآن کریم.
۲. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، إرشاد القلوب إلی الصواب، اول، شریف رضی، ۱۴۱۲ ق.
۳. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
۴. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
۵. سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، الإقبال بالأعمال الحسنه، دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ ق.
۶. طوسی، الأمالی، اول، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ ق.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
۸. صفار، بصائر الدرجات، دوم، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.
۹. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، البلد الأمین و الدرع الحصین، چاپ سنگی.
۱۰. حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الأیات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، اول، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ ق.
۱۱. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۲. ابن طاووس، التحصین لأسرار ما زاد من أخبار کتاب الیقین، اول، قم، مؤسسه دارالکتب، ۱۴۱۳ ق.
۱۳. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ ق.
۱۴. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات بن ابراهیم، اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۱۵. قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، سوم، قم، مؤسسه دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق.
۱۶. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ ق.
۱۷. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، رضی.
۱۸. عبیدالله بن عبدالله بن حسکان (حاکم حسکانی)، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازله فی أهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم. اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۱۹. رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، اول، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۸ ق.
۲۰. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام، جهان، ۱۳۷۸ ق.
۲۱. تمیمی آمُدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶ ش.
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هجری شمسی.
۲۳. جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، نجف اشرف، مرتضویه، ۱۳۵۶ ق.
۲۴. محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ ق.
۲۵. محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، کتاب الغیبه للحجه، اول، قم، مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۲۶. علی بن عیسی إربلی، کشف الغمه فی معرفه الأئمه، تبریز، مکتبه بنی هاشم، ۱۳۸۱ ق.
۲۷. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی( شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، دوم، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ هجری قمری.
۲۸. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۰۸ ق.
۲۹. امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السّلام)، مصباح الشریعه، اول، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ ق.
۳۰. فخر الدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ ق.
۳۱. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ ق.
۳۲. نیلی نجفی، سید علی بن عبدالکریم، منتخب الانوار المضیئه، قم، خیام، ۱۴۰۱ ق.
۳۳. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، پنجم، ۱۴۱۷ هـ . ق.
۳۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، اول، قم، مؤسسه آل البیت لإحیاء التراث، ۱۴۰۹ ق.

Share