نیاز مردم به امام معصوم (علیه السلام)/بخش دوم

آیت الله قرائتی؛
آیت الله قرائتی

5- امام معصوم، الگوی جامعه اسلامی
چهار: انسان نیاز به الگو دارد. نمونه! و الگوی ما باید یک کسی باشد که حجت خدا باشد. یعنی نشستن، بلندشدن، خنده، گریه، خوراک، پوشاک و تمام وجود او برای ما الگو باشد. نسخه ی اصلی او باشد، و ما همه از روی او فتوکپی باشیم. چون نیاز به الگو داریم، در تربیت! انسان وجود کامل را دوست دارد. هرچیزی که در داخل می طلبیم، باید در بیرون باشد. اگر از دورن تشنه هستیم، باید در بیرون آب باشد. اگر از دورن احساس گرسنگی کردیم، باید در بیرون نان باشد. اگر از دورن احساس نیاز به همسر کردیم، باید در بیرون همسر باشد. اگر ریه داریم، باید در بیرون اکسیژن باشد. هر چه در درون است، باید در بیرون وجود داشته باشد. انسان علاقه دارد به انسان کامل! انسان کمال را دوست دارد. حتی دزدها وقتی دزدی می کنند، می گویند: ببین! بیا عادلانه تقسیم کنیم. باز سخن از عدالت است. اصلاً جنسش دزدی است، ولی وقتی می خواهد تقسیم کند، می گوید: بیا عادلانه تقسیم کنیم. فحش هم که می دهد، می گوییم: بابا این فحش ها را نده، می گوید: حقش است. اسم فحش را حق می گذارد. یعنی مردم حق را دوست دارند، عدالت را دوست دارند، ولو دزدها! 
یک دزد را گرفتند. گفتند: چرا دزدی می کنی؟ گفت: والا هر روز من چهار قل می خواندم، امروز یادم رفت بخوانم، گیر پلیس افتادم. یعنی آن دزد هم برای دزدی اش چهار قل می خواند.
* انسان نیاز به نظارت دارد. «فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون‏» (توبه/105) خدا عمل شما را می بیند، رسول هم عمل شما را می بیند، مؤمنون هم عمل شما را می بینند. همه ی مؤمنین که نمی توانند ببینند. الان شما مؤمن هستید، عمل من را می توانید ببینید؟ من مؤمن هستم، عمل شما را می بینم؟ این مؤمنون مراد افراد خاص هستند. که اهل بیت(علیهم السلام) هستند. 
* انسان نیاز به امید دارد. اگر امام زمان(علیه السلام) نباشد، آدم نا امید می شود. که روز به روز دائم بدتر بدتر بدتر، می شود. فکر نکنید تکنولوژی قصه را حل کرده است. نه دانشگاه حل کرد، نه حوزه حل کرد، نه تکنولوژی، نه صنعت، هیچ کدام حل نکرد. یک صلواتی بفرستید.
الان خیابان ها گشاد است، سینه ها تنگ است. اتوبان ها پهن است، روح تنگ است. ساختمان ها بلند است، همت ها کوتاه است. دارو زیاد است، درمان کم است. وسیله ی ارتباط زیاد است، همه موبایل در جیب مان است، خودمان با هم قهر هستیم. اینطور نیست که حالا چون موبایل و ماهواره آمده است، اف شانزده آمده است، هواپیما آمده است، انرژی هسته ای آمده است، این ها زندگی را راحت کرده است، اما زندگی را بهتر نکرده است. ما کره ی ماه رفته ایم، ولی خانه ی همسایه نرفته ایم. اطلاعات بالاست، احساسات پایین است. شعار بالاست، عشق کم است. علم زیاد است، حتی دانشگاه ها پایان نامه برای فوق لیسانس و دکترا می نویسند، خیلی از آن ها تولید مقاله است نه تولید علم. خیلی از علم ها فایده ندارد.
اینجا یک چیزی یادم آمد بگویم. برادرها و خواهرها، شما منتظر دولت نباشید. کارهای دولت را انجام بدهید، قوانین را انجام بدهید، طلاب هم منتظر حوزه نباشند. درس های حوزه را بخوانید، خوب هم بخوانید. درس می خوانید خوب بخوانید. دانشجو درس می خواند خوب بخواند. امام شما ظرفیتت بیش از این برنامه های دولت است. نگویید تابستان تعطیل است. چرا تابستان تعطیل باشد؟ اصلاً من نفهمیدم که فلسفه ی تعطیلی تابستان چیست؟ آقا داغ است. اگر داغ است، اصفهان داغ است، چادگان که داغ نیست. خوانسار که داغ نیست. بندر عباس داغ است، ملایر که داغ نیست. خوزستان داغ است، اراک که داغ نیست. «رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیف‏» (قریش/2) جابجا شویم. اتوبوس بگیریم. لااقل آن هایی که عائله ندارند. هر چهل تا با یک مربی بروند یک جای خنکی، یک مدرسه ای و حسینیه ای بگیرند و در آن درس بخوانند. 
نمی دانم حالا بگویم یا نگویم. گاهی من حرف می زنم می گویند: نمی شود. بنده طلبه ی جوانی بودم، لمعه می خواستم بخوانم، قم تابستان تعطیل شد، رفتم در یک روستایی، اتاق هم نبود. آنجا یک مرده شورخانه ای بود، حسینیه ای بود، مرده هم در آن می شستند. حسینیه هم بود. کنار حسینیه یک اتاق بود. چند تا طلبه شدیم، در همان مرده شورخانه ای که یک اتاق بود، زندگی کردیم و به اندازه یک سال تحصیلی لمعه خواندیم. یعنی یک سال جلو افتادیم. آیت الله العظمای مکارم ما را دعوت کرد. گفت: تعطیلات حوزه زیاد است. ما که حریف حوزه نمی شویم. البته ایشان آن روزها مرجع نبود. ولی خودمان تصمیم بگیریم. خودمان هم یک کسی هستیم. آخر گاهی وقت ها می گوییم رسم است. رسم را بشکنید. می گوییم: مد است. خوب اگر مد است، من خودم هم آدم هستم. این مد را نمی خواهم. برای من مضر است. ایشان فرمود لااقل چهارشنبه شب ها حوزه تعطیل است، پنج شنبه صبح ها هم حوزه تعطیل است. یک ساعت و نیم شب، یک ساعت و نیم پنج شنبه صبح، هفته ای سه ساعت از تعطیلات کم کردیم. نتیجه اش تفسیرنمونه شد. تفسیر نمونه از بهترین تفسیرهای فارسی است. حدود هشتاد بار با کم و زیادش چاپ شده است. به چند زبان دنیا هم ترجمه شده است. این نتیجه آن استفاد از فرصت ها است. از تعطیلات استفاده کنیم. اصلاً وقتی هم که داغ است، خوب روز داغ است، شب که می شود درس خواند. خود قم هم که داغ است، می شود حوزه ی علمیه ساعت ده شب باشد، تا دو بعد از نصفه شب. منتهی اراده و جگر نیست. یک طوری است که خودمان را باخته ایم. یک خورده باید جاهایمان را عوض کنیم. از یک راه هایی باید برویم که نرفته ایم. 
6- بهره گیری از فرصت شعبان و رمضان
شما ببینید، نیمه ی شعبان بحث را گوش می دهید. استقبال از عید یا استقبال از رمضان را مقایسه کنید. برای استقبال از عید چه خبر می شود؟ دولت و ملت و سردخانه و گوشت قرمز و گوشت سرد و سیب سردخانه و موز و تخم کدو و پسته و اصلاً همه بسیج می شوند. هلال احمر و پلیس راه و ستاد اسکان و ستاد پذیرایی و صدا و سیما و یک ولوله ای می افتد که عید می خواهیم تخمه کدو بشکنیم. آن وقت سی روز ماه رمضان در پیش رو داریم که ماه شریف قرآن است. ما مثلاً چه کرده ایم؟ اخیراً یک برنامه گذاشته اند، غبارروبی مساجد، یک دستمال کاغذی برداشته اند، به کاشی ها مالیدند. این استقبال از ماه رمضان است؟ ما چیزهای اصیل را... یعنی بازی هایمان جدی شده است، جدی هایمان بازی شده است. از بندرعباس، از مراغه، از تبریز، از مشهد، شیراز، اصفهان، از اطراف ایران بلند می شود و بیست و چهار ساعت می نشیند و تهران می آید، در چمن ها و زیر باران می خوابد، بیست و چهار ساعت هم تهران است، بیست و چهار ساعت هم برمی گردد، سه تا بیست و چهار ساعت، هفتاد ساعت جوانی اش را آتش می زند، برای اینکه ببیند، چه کسی به چه کسی گل زد. الف به ب گل زد یا ب به الف گل زد؟ خوب خودت پیچ رادیو را در شهر خودت باز می کردی و می فهمیدی. آخر مگر عمرت پهن است؟ آدم عمرش پهن هم باشد نباید اینطور خرج کند. آخر پهن را پای درخت می ریزند، لااقل یک شاخه ی انگور می دهد. آخر عمر جوان ها پهن است؟ خیلی غصه می خورم. یعنی عمرمان را آتش می زنیم. هیچ اسرافی مانند اسراف در عمر نیست.
الان تابستان است، نمی شود هر کدام یک مهارت یاد بگیرید؟ من چند بار تا به الان گفته ام. اجازه بدهید انقدر بگویم تا بلکه اثر کند. آخر چوب سفت را با یک تبر نمی شکند، باید بزنیم تا بشکند. جوان های ما اگر مهارت نداشته باشند، فلج هستند، فلج، فلج، فلج!!! این یک حرف جدی است. ما باید قصه را جدی بگیریم. یک هنری یاد بگیریم. خیاطی، مکانیکی، بنایی، شیشه بری، خطاطی، شنا، کامپیوتر، آموزش قرآن، قالیبافی، یک هنری یاد بگیرید. دخترهای حوزه علمیه هم همینطور! یک هنری یاد بگیرند. چه اشکالی دارد؟ بافندگی یاد بگیرند، دوزندگی یاد بگیرند. «وَ عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل‏» (الجعفریات، ص 97) حدیث داریم که بافندگی یاد خانم ها بدهید. اقتصاد مقاومتی را هم که آقا فرمودند، یک موردش همین است. آدم بی مهارت که نمی تواند به اقتصاد کمک کند. هیچ مهارتی ندارد. به جوان گفتند: می خواهی داماد شوی چه داری؟ هنر؟ نه! ثروت؟ نه! خانه؟ نه! پس انداز؟ نه! ماشین؟ نه! گفتند: می خواهی داماد شوی پس چه داری؟ گفت: من فقط آمادگی دارم. دیپلم ما مهارت نداشته باشد فلج است. لیسانس ما اگر مهارت نداشته باشد فلج است. یک چند مرد مثل شهید رجایی کت شلواری و چند تا هم آخوند می خواهیم مثل نواب صفوی. مشکل ما همین دو تا است. آخوندهای ما نواب صفوی نیستند. کت شلواری هایمان شهید رجایی نیستند. جگر نداریم. خط شکن نیستیم.
خدا رحمتشان کند، دو برادر سردار بودند زین الدین معروف هستند. یکی از این برادرها، برادر کوچک تر، دید تهران عروس می برند، دید این عروس هم خیلی آرایش کرده و وضعش کذایی است. همه ی جوان ها هم به این عروس نگاه می کنند. این دید برود و بگوید: نگاه به نامحرم نکنید، عروس برای شما حلال نیست، برای شوهرش است. اصلاً او را می زنند. به او محل نمی دهند. رفت آن طرف خیابان و شروع کرد به اذان گفتن. همه گفتند: این چه وقت اذان است. اعتنا نکرد و مفصل اذان گفت. آخرش گفتند: آقا این چه اذانی بود؟ گفت: من دیدم مردم به این نگاه می کنند، گفتم بگویم که مردم عوض این عروس به من نگاه کنند چهار تا گناه کم شود. این را مرد می گویند. یعنی خودش را به آب و آتش می زند که یک گناه کم شود. ما الان مشکلمان مشکل جگر است. 
7- بهره گیری علما و دانشمندان از فرصت ها
ما الان تابستان را در پیش داریم. شبهاتی مطرح است. طلبه ها، حوزه تعطیل است. چه آدم هایی داشتیم! خدا علامه امینی را رحمت کند. میزبانش از هندوستان تهران آمده بود. من مهمانش کردم. گفتم: از علامه امینی بگو. می گفت: علامه امینی کتاب که می خواست، چند کشور را گشت پیدا نکرد، تا هندوستان پیدا کرد. خواست کتاب را فتوکپی کند، قرض کند، گفتند: امکان ندارد. فقط می توانی از روی آن بنویسی. آیت الله خزعلی می گفت: علامه امینی روزی هجده ساعت با دست می نوشت. وقتی از هندوستان بعد از شش ماه برگشت، گفتم: آقای امینی هندوستان هوایش گرم بود، یا سرد بود؟ یک خورده فکر کرد و گفت: نفهمیدم. یعنی چنان عاشق علم بود که اصلاً نفهمید تابستان است یا زمستان. الان هم فوتبالیست ها همینطور هستند. چنان عاشق گل زدن هستند که می افتند و استخوانشان هم می شکند و نمی فهمند. چون عشق گل در کله شان است. آدم عاشق که شد.
یک تصمیمی بگیرید. چه کمبودی دارید؟ یک دور تفسیر را ببینیم. آخوندهایمان را می گویم. نذر کنیم که اگر یک شب یک آیه را تفسیرش را ندیدید، نخوابیم. شبی یک آیه را تفسیرش را ببینیم و بخوابیم. این برای ما. خانم ها هر کدام یک هنر یاد بگیرید. خیلی از این درس هایی را هم که می خوانیم، نخوانیم هم طوری نمی شود. به من می گویند: چرا روزنامه نمی خوانی. چون من در سال یک ساعت هم روزنامه نمی خوانم. گفتم والا مکه رفتم یک ماه روزنامه نخواندم. برگشتم طوری نشده بود. گفتم: باقی اش را هم نخوانم طوری نمی شود. البته بی خبر از دنیا نیستم. خلاصه اخبار را اگر یک خبری باشد گوش می دهم. حالا در فلان شهر قرص آکساد درآمد. در فلان شهر یک نفر معتاد را گرفتند. در فلان جا سرقت مسلحانه شد. حالا این ها را اگر آدم بیکار باشد، عیبی ندارد. ولی شما حیف هستید. از جوانی تان استفاده کنید.
آیت الله مشکینی می گفت: شیخ انصاری آمد ناهار بخورد، دید خانمش تا غذا را آماده می کند، دو دقیقه طول می کشد. بلند شد و گفت: الله اکبر! دو رکعت نماز خواند. خانمش گفت: مگر نماز نخواندی، گفت: نماز خواندم، ترسیدم به من بگویند: دو دقیقه عمرت تلف شد. من بلند شدم و دو رکعت نماز خواندم که عمرم تلف نشود. 
این هایی که در جاهایی هستند که آب و هوای خنک دارد، باید بیش تر مطالعه کنند. اگر بنا باشد مثلاً مردم همدان و ملایر و دماوند و خوانسار و چادگان و اگر بنا باشد مناطق خوش آب و هوا آقا دو ساعت مطالعه کند، آنجا هم که خوزستان و بندرعباس است و هوا داغ است... من رفته بودم بوشهر گفتم: هوا چطور است؟ گفتند: سالی سه ماه تابستان است. گفتم: نه ماهش؟ گفتند: نه ماهش جهنم است. یعنی آنجایی که هوا داغ است، مطالعه نمی کند. آنجایی هم که هوا خنک است، مطالعه نمی کند. خوب پس آب و هوای خنک حرام تان باشد؟ چه کسی گفت که آب و هوای خنک بخورید ولی مطالعه تان مثل آب و هوای گرمسیر باشد؟ وقتی کسی زهرا دارد، حق ندارد بز بکشد. «إِنَّا أَعْطَیناكَ الْكَوْثَر» (کوثر/1) من به تو زهرا دادم. «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» (کوثر/2) نحر باید کنی. کسی که زهرا دارد، شتر باید بکشد. نه اینکه بگوید من زهرا دارم، میش بکشد. خوب میش را که من هم برای بچه هایم می کشم. میش و بز کم است، زهرا داری باید شتر بکشی. کسی که آب و هوای خنک دارد. کسی که کتابخانه دارد، کسی که کامپیوتر دارد، کسی که بغلش حوزه علمیه است، آخر جوان این همه طلبه هستند، تو چرا قرآن بلد نیستی بخوانی؟ خوب بودن این طلبه ها نعمتی است. مسجد یک نعمتی است. اسلام شناس یک نعمتی است. فضای امن یک نعمتی است. اینطور نبوده که همینطور راحت باشد. 
وقت را می گویند تمام شده است، یک خاطره می خواستم بگویم، دیگر وقت تمام شد. به هر حال ما نیاز به امام داریم، به دلیل اینکه الگو می خواهیم. به دلیل اینکه حجت می خواهیم. به دلیل اینکه می خواهیم امیدوار باشیم، به دلیل اینکه در اختلافات باید یک نفر حرف آخر را بزند، اختلافات حل بشود. ما حجت خدا می خواهیم. تولد امام زمان(علیه السلام) را تبریک می گویم. خدایا به آبروی خود امام زمان(علیه السلام) هر چه از عمر و جوانی و امکانات تو را هدر دادیم، هدر رفته های ما را ببخش و بیامرز. از الان تا ابد، همه ی نعمت هایی که به ما داده از هدر رفتن و هرز رفتن حفظ بفرما. ما را برای امام زمان(علیه السلام) سرباز خوب قرار بده. قلبش را برای همیشه از ما راضی بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 

**************************************

منبع: درس هایی از قرآن

Share