حقوق همسایگان در سیره و سخن نبوی صلی الله علیه و آله وسلم/ بخش چهارم

حقوق همسایه

همسایگان بدرفتار
آخرین فرستاده الهی یکی از موارد شومی خانه را «همسایه بد» دانسته و در فرمایش دیگری «جار سوء» را مصداق شقاوت تلقّی نموده است.(11) آن حضرت همچنین «دو کس را خداوند روز قیامت به نظر رحمت نمی نگرد؛ آن که با خویشان قطع رابطه کند و آن فردی که با همسایگان بدی نماید.»
می فرماید:
سه چیز کمرشکن است:
1. قدرتمندی که اگر به او نیکی کنی، سپاسگزاری نمی کند و اگر به وی بدی کردی، هرگز تو را عفو نمی کند.
2. همسایه ای که چشم او مراقب توست و دل او چشم به راه خبر مرگ تو؛ اگر از تو رفتار خوب و عمل نیکی بیند، آن را مستور نماید و کسی را به آن آگاه نکند، ولی اگر عمل ناگواری از تو سرزد، آن را آشکار ساخته و منتشر نماید.
3. همسری که اگر نزد او باشی، چشم تو را روشن نکند و اگر غایب شوی، از او مطمئن نباشی.(12)
سعدی از این کلام نورانی، الهام گرفته و گفته است:
خداوند تعالی می بیند و می پوشد و همسایه نمی بیند و می خروشد!
نعوذ بالَّه اگر خلق غیب دان بودی
کس به حال خود از دست کس نیاسودی (13)
همسایه بدرفتار و کج مدار، خود را از رحمت الهی دور می کند؛ چنانچه رحمت عالمیان، حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
«دو کس را خداوند روز قیامت به نظر رحمت نمی نگرد؛ آن که با خویشان قطع رابطه کند و آن فردی که با همسایگان بدی نماید.»(14)
آن حضرت تأکید نموده است:
«بنده خدا ایمان ندارد مگر آن که همسایه اش از مزاحمت او امنیت داشته و مصون باشد.»(15)
آن برگزیده الهی در فرمایشی دیگر، گوشزد نموده است:
«هرکس به همسایه آزاری برساند، خداوند بوی بهشت را بر وی حرام می گرداند و جهنّم که بد جایگاهی است، مکانش خواهد بود و کسی که حقّ همسایه را تباه کند، از ما نیست.»(16)
در فرازی از سخنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمده است:
«از نشانه ها و خصوصیات مؤمن این است که همسایه را نمی آزارد و نیز همسایگان به دلیل مجاورت با منزل وی، اذیت نمی شوند.»(17)
روزی اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به آن حضرت عرض کردند: زنی روزها صائم و شب ها اهل تهجّد است، صدقه هم می دهد ولی همسایه را به زبان آزار می رساند؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «خیری در آن نیست.» آنان افزودند: زن دیگری تنها واجبات خود را اعمّ از نماز، روزه و... به جای می آورد، ولی به همسایه اش آزاری نمی رساند؟ فرمود: «این زن، اهل بهشت است.»(18)
اذیت کنندگان به همسایگان، در سرای دیگر وضع ناگواری دارند؛ لذا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم سرنوشت آشفته آنان را چنین ترسیم می فرماید:
«کسی که به اندازه یک وجب زمین به همسایه اش خیانت ورزد، خداوند آن یک وجب زمین را از پوسته هفتم زمین به گردنش حلقه کند. و بدین حالت، خداوند را در روز جزا ملاقات کند، مگر این که توبه کند و دست از ظلم به همسایه بردارد.»(19)
یکی از اصحاب، همسایه ای تندخو و مردم آزار داشت. آن مرد از اذیت های بی شمار وی به ستوه آمد و تصمیم گرفت شرح این شوکران را در محضر رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم باز گوید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او توصیه نمود با رفق و مدارا در اصلاح اخلاق و رفتار ناپسند این همسایه بکوشد. مرد صحابی به سخنان پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرد، ولی آن مرد مغرور همچنان بر تعدّی خود افزود و رفتار ناستوده خویش را شدّت بخشید. صحابی بار دیگر به محضر پیامبر رفت و نتیجه معکوس تلاش خود را برای آن حضرت باز گفت و توضیح داد که زندگی اش در آن خانه قابل تحمّل نمی باشد و کوچ کردن به منزلی دیگر و دور ماندن از جوار مسجد و محروم شدن از شنیدن بانگ اذان بلال، برای او دشوار است. این بار چون حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم شکوه این مرد مسلمان را بشنید و پریشان حالی او را بدید، فرمود تا لوازم منزل را از خانه بیرون ببرد و در رهگذر مردم بگذارد.
شاکیِ آشفته حال چنین کرد و اثاث خانه خود را در کوچه قرار داد! رهگذران، گرد او اجتماع کردند و از ماجرایی که موجب این برنامه شده بود، سؤال کردند، او نیز از اذیت و فشارهای روحی ناشی از آزار همسایه لب به سخن گشود و زبان به شکوه باز کرد. مسلمانان چون به قصّه پر غصّه او گوش دادند، سیل نفرین، توبیخ و ملامت برای آن همسایه مردم آزار روانه کردند و بانگ برآوردند که: خدایا! بر او لعنت فرست. پروردگارا! او را از منزلش آواره کن.
همسایه متجاوز که دانست فریاد مردم به لعن و سرزنش بلند شده و همسایه اش از شرّ او در رهگذر مردم مسکن گزیده، سراسیمه به سوی محلّ استقرار شاکی خویش شتافت و سر و رویش را بوسه داد و زبان به عذرخواهی گشود. در آغاز، همسایه رنج دیده به التماس او اعتنایی نکرد تا آن که مرد سخت بگریست و چون تضرّع او با سیلابی اشک توأم گردید، بر وی رحم و شفقّت آورد و اثاث خویش را به منزل برد و از آن زمان، صلح و صفا میان این دو همسایه حاکم گردید. مهر و محبّت، قلوبشان را به هم پیوند داد و هیچ گاه کسی شکایتی از این دو همسایه ندید و کدورتی در میان آنان مشاهده نشد.(20)
فقهای مسلمان، این فرمان حکیمانه نبوی را از جمله وسایل داوری و اصلاح شناخته اند؛ یعنی دفع ظلم به «تدبیر شرعی و عقلی» مباح است. آری این حکم، نمونه یک تدبیر حکیمانه ای است که شخص متجاوز را به ترک رفتار مذموم خویش ملزم می سازد. و در این میان، وسایلی که بدین منظور به کار می رود، هیچ کدام سخت تر از هیجان عمومی و خشم اجتماعی نیست؛ چرا که مقام و موقعیت شخص خاطی را در معرض انهدام قرار می دهد.
ملایمت در مقابل مزاحمت همسایگان
در منابع اسلامی «بردباری نشان دادن در مقابل آزار همسایگان» از نشانه های انسان باایمان و همسایه خوب و خوش رفتار معرّفی شده است. در روایتی آمده که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:
«سه کس هستند که خداوند آنان را دوست می دارد و سه فردند که پروردگار با آنان دشمن است؛ ... سوم مردی که همسایه اش او را آزار می دهد، ولی او اذیت وی را تحمّل می کند تا مرگ یا سفر بین آنان جدایی افکند...»(21)
از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده است: «دنیا، زندان مؤمن است و بهشت کافر و مؤمن اگر در سوراخ موش باشد، خداوند کسی را برپا دارد تا او را آزار رساند و نیز نباشد در دنیا مؤمنی جز آن که همسایه اش آزارش دهد.»(22)
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مکّه به سر می بردند، همسایگان بد رفتاری مدام اسباب آزار و اذیت آن وجود با کرامت را فراهم می نمودند. حضرت علی علیه السلام در خطبه دوم نهج البلاغه به دوران جاهلیت اشاره کرده و می فرماید:
فتنه مانند حیوان پیروزمندی که طعمه خود را زیر دست و پای خود له کرده بود، گردن بر می افراشت؛ مردم در فتنه ها گم گشته بودند؛ در بهترین خانه ها بابدترین همسایگان زندگی می کردند.
با بعثت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و پایداری آن حضرت و پیوستن روز افزون مردم به او، اشراف مکّه، که در همسایگی آن حضرت اقامت داشتند، به وحشت افتادند. ابوجهل که در زمره همسایگان بد رفتار پیامبر بود، خطاب به مخالفان پیامبر گفت: به نظر من این سر و دست شکستن همسایه، دیگر فایده ای ندارد و باید چنان او را اذیت کنیم که خسته شده و همسایگی با ما را ترک گوید. آنان گفتند: چه کنیم؟ او گفت: وقتی محمّد از کوچه عبور می کند، از بالای پشت بام بر سرش خاکستر می ریزیم.
مجری این نقشه، فردی به نام عامر - از افراد شرور محلّه - بود. او یک روز که خاتم رسولان از کوچه ای عبور می نمود، طشتی از خاکستر بر سر مبارک آن حضرت ریخت؛ در این حال، دشمنان پیامبر خندیدند و فریاد زدند و اشعار بدی را خواندند و منتظر عکس العمل پیامبر گردیدند؛ ولی با شگفتی مشاهده کردند آن حضرت به آرامی خاکسترها را از خود دور نمود و ضمن پاک کردن جامه خویش با مهربانی به مردم نگریست!
روزهای بعد، این عمل تکرار شد و هر بار آنان با شکیبایی، بردباری و ملایمت پیامبر مواجه شدند. یک روز که پیامبر از کوچه عبور می نمود، مشاهده کرد چیزی بر سرش ریخته نشد، از جوانی پرسید: این فردی که هر روز بر سرم خاکستر می ریخت، کجاست و چه وضعی دارد؟ او جواب داد: اگر منظورتان عامر است، او اکنون در بستر بیماری به سر می برد. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به عیادت وی رفت و از حالش جویا گردید و برای شفایش دعا کرد. بارسنگین خجالت و شرمساری بیش از بیماری، عامر را اذیت می کرد؛ ولی حال تازه ای به وی دست داد، احساس کرد دیگر نسبت به همسایه اش کینه ندارد و به او علاقه مند گردیده است. در حالی که به شدّت می گریست و ابوجهل را به عنوان محرّک رفتار بد خویش معرّفی می کرد، لحاف را از روی خود کنار زد و خطاب به پیامبر عرض کرد: می خواهم مسلمان شوم؛ آیا لیاقت آن را دارم؟
رحمت عالمیان با مهربانی فرمود: آری! در این حال، همسایه ای که به بهترین انسان روی زمین اذیت می رساند، اسلام آورد و عهد کرد تا آخر عمر در کنار پیامبر باشد و با دشمنان اسلام و قرآن مبارزه کند.
ابولهب - عموی پیامبر - جزو همسایگانی بود که حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم از آزارش مصون نبود. حضرت خدیجه علیها السلام هنگامی که دست نوازش بر سر دخترانش - که در آن زمان، عروس ابولهب بودند - می کشید، گفت: فرزندانم! ما گرفتار بد همسایگانی هستیم، اکنون چاره ای جز صبر نداریم. آیا سزاوار است این مردم، پیامبر را که جز صلاح و نیکی سخن نگفته، این قدر اذیت کنند؟
امّ جمیل - زن ابولهب - بوته های خار را از بیابان جمع می کرد و بر سر راه پیامبر می ریخت و به شوهرش می گفت: ما برای کسب رضایت تو، این همسایه را آزار می دهیم. در این میان، آنان صدای رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را شنیدند که آهسته می فرمود: «آیا همسایگان باید این گونه رفتار کنند؟!»
امّا امّ جمیل از این که توانسته است همسایه خود را بیازارد، شادمان به نظر می رسید.
اذیت این مخالفان در حدّی بود که قرآن درباره ابولهب فرمود: «تبّت یدا ابی لهبٍ و تبّ...»؛ شکسته باد دو دست ابولهب!...
امّ جمیل نیز به سزای خود رسید و ابولهب بعد از پیروزی مسلمانان در «جنگ بدر» از شدّت ناراحتی دق کرد و مُرد.
در این جنگ، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر دهانه چاهی که کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، ایستاد و فرمود:
«شما چه بد همسایگانی برای رسول خدا بودید! او را از منزلش که در مکّه بود، بیرون نمودید، سپس با وی جنگیدید! آنچه را که خدا به من وعده داده است، دیدم که حق است...»(23)
پس از فتح مکّه، رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در حالی به دشمنان خود امان داد که آنان همسایگانی نامناسب بودند؛ رسالتش را تکذیب کردند و با فشار، اذیت، تبلیغات منفی و تهدیدات روزافزون، آن فرستاده الهی را از خانمانش جدا کردند و چون به مدینه هجرت نمود، با وی و همراهانش به نبرد پرداختند.
حضرت محمّد صلی الله علیه وآله وسلم پس از مهاجرت به مدینه، به خانه ابوایّوب انصاری - که از نیکان مدینه و در زمره فقیران این دیار بود - وارد شد و در منزل دو طبقه او با صاحب خانه همسایه گردید. ابوایّوب در حفظ حُرمت پیامبر نهایت تلاش را داشت و به عنوان میزبانی علاقه مند، با همسایه خویش رفتار نیکویی داشت و از این که پیامبر او را شایسته چنین امری دانسته، مباهات می کرد.(24)
عبدالله بن مسعود نیز افتخار همسایگی با رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را داشت و از برکت این هم جواری، دارای مقامی بس ارجمند در «تفسیر قرآن» گردید.(25)
اما در مدینه نیز همسایگانی بودند که پیامبر را آزار می دادند، که قرآن بدین موضوع اشاره می کند:
«لئن لم ینته المنافقون والّذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینّک بهم ثمّ لایجاورونک فیها الاّ قلیلاً»(26)؛ اگر منافقان و آنان که در دلهایشان مرضی است و آنها که در مدینه به شایعه افکنی می پردازند، و از کار خود دست بر ندارند، تو را بر آنها مسلّط می گردانیم تا از آن پس جز اندکی با تو در شهر همسایه نباشند.
به همین دلیل است که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می فرمود:
«من و پیامبران قبل از من، پیوسته گرفتار کسانی بودیم که ما را اذیت می کردند.»(27)
و نیز می فرمود: «ما گروه پیامبران، بلاکش ترین مردمان هستیم.»(28)

 

 

منبع: مجله  فرهنگ كوثر  بهار 1384، شماره 61،  حقوق همسایگان در سیره و سخن نبوی(صلی الله علیه و آله وسلم).
-------------------------------------------------
پی نوشت ها:

11. حلیةالمتقین، ص 445.
12. بحارالانوار، ج 74، ص 151.
13. گلستان سعدی، تصحیح و توضیح: غلامحسین یوسفی.
14. نهج الفصاحه، ص 11.
15. مستدرک سفینةالبحار، ج 2، ص 149.
16. بحارالانوار، ج 56، ص 333؛ مکارم الاخلاق، ص 429؛ مشکوةالانوار، ص 213؛ مجموعه ورّام، ج 2، ص 260.
17. کتاب جهادالنفس، «وسایل الشیعه»، (متن ترجمه) ص 39.
18. مستدرک الوسایل، ج 2، ص 97.
19. لئالی الاخبار، ج 3، ص 6؛ رساله لقاءالله، علاّمه حسن زاده آملی، ص 164.
20. بحارالانوار، ج 14، ص 384؛ سفینةالبحار، ج 1، ص 96؛ المحجّةالبیضاء، ج 3، ص 427.
21. نهج الفصاحه، ص 258 و 259.
22. بحارالانوار، ج 71، کتاب العشرة باب حقّ الجار.
23. معادشناسی، علاّمه تهرانی، ج 2، ص 242.
24. سفینةالبحار، ج 1، ص 51.
25. همان؛ مقدّمه تفسیر مجمع البیان.
26. احزاب / 60.
27. علل الشّرایع، ج 1، ص 26.
28. همان، ج 2، ب 40، ص 169.

Share