آیا ایران می‌تواند قره‌سو و نخجوان را پس بگیرد؟

دکتر عماد آبشناس؛
قره‌سو و نخجوان , ایران , آذربایجان , عهدنامه گلستان , عهدنامه ترکمانچای و گلستان
به‌صورت تاریخی همۀ بلاهایی که سر ایران آمده از زیر سر حاکمان نادان و بی سواد بوده و است.

آیا ایران می‌تواند قره‌سو و نخجوان را پس بگیرد؟

در این نوشتار «دکتر عماد آبشناس»، پژوهشگر مطالعات خاورمیانه مرکز مطالعات جهان دانشگاه تهران به مباحثی پیرامون اراضی جدا شده از ایران توسط شاهان نالایق پرداخته و نوشته که امکان استرداد قره‌سو و نخجوان به کشورمان در چه صورتی میسر خواهد شد؟!

آیا ایران می‌تواند قره‌سو و نخجوان را پس بگیرد؟

طبق عهدنامۀ گلستان در مناطقی که امروزه به‌عنوان نخجوان و آذربایجان شناخته می‌شود نباید فعالیت‌هایی که امنیت ملی ایران را به خطر می‌اندازد انجام شود (و تعهدات این معاهده رسماً به دولت حاکم بعدی منتقل شده)، ایران می‌تواند به مراجع بین‌المللی شکایت کند و این عهدنامه‌ها و بخشش‌ها را به دلیل اینکه طرف مقابل تعهدات خود در این پیمان‌نامه‌ها را انجام نداده و یا موارد حقوقی در بخشش اراضی انجام نشده ملغی کند و تقاضای استرداد اراضی خود را داشته باشد.

بیشتر بخوانید: همه چیز در مورد عهدنامه ترکمانچای

حاکمان نادان و بی سواد باعث جدایی قره‌سو و نخجوان و بودند و راه بازگشت کدام است؟!

بسیاری دربارۀ عهدنامه‌های قاجارها صحبت می‌کنند؛ اما متوجه نیستند که رضاشاه هم، عهدنامه‌هایی را امضا کرده که از نظر استراتژیک بسیار بدتر از عهدنامه‌های قاجارها بوده.

حداقل قاجارها جنگیدند ولی شکست خوردند و می‌توانند ادعا کنند مجبور بودند این عهدنامه‌ها را امضا کنند، رضاشاه بدون جنگ و به دلیل سرسپردگی به خارجی‌ها و نداشتن سواد استراتژیک سرزمین‌ها را واگذار کرد.

علی‌رغم اینکه برخی این روزها تلاش می‌کنند نام رضاشاه را بزرگ کنند؛ اما واقعیت امر این است که بسیاری از کارهایی که امروزه به نام رضاشاه ثبت می‌شود در واقع دستورهایی بود که اجانب به او داده بودند و وی به نام شاه ایران اجرا کرده بود و بس و این‌گونه نیست که وی آن‌قدر که برایش تبلیغ می‌کنند بینش سیاسی و یا استراتژیک و یا اقتصادی و یا فکری و یا... داشت.

فردی که سواد چندانی نداشت و بسیاری مورخان سواد وی را در حد خواندن و نوشتن و نه بیشتر می‌دانند.

به‌عنوان‌مثال می‌گویم، اینکه برخی مثلاً می‌آیند و کارهایی مانند ایجاد راه‌آهن تهران-شمال صحبت می‌کنند نمی‌دانند که این پل به دستور انگلیسی‌ها و توسط شرکتی دانمارکی-انگلیسی ایجاد شد و هدف از همان اول هم این بود که انگلیسی‌ها در صورت نیاز جهت رسیدن به روسیه از طریق ایران راه مورد اطمینانی در اختیار داشته باشند.

بعدها هم که دیدیم در جنگ جهانی دوم آنها از همین راه‌آهن و پل ورسک به‌عنوان پل پیروزی نام بردند؛ اما هیچ سهمی از این پیروزی و تلافی بدبختی‌هایی که ملت ایران برای این پیروزی کشیده بودند به ایران ندادند.

اگر رضاشاه در دوران حکومت خود محبوبیت داشت و مردم کارهای او را قبول داشتند حداقل چهار نفر به برکناری او اعتراض می‌کردند نه اینکه ملت صف بکشند و دست بزنند و شادی کنند که انگلیسی‌ها رضاشاه را کَت‌بَسته دارند می‌برند.

زمان محمدرضا شاه حتی آمدند تهران جلسه برگزار کردند و به محمدرضا شاه هم خبر ندادند که قرار است اجلاس تهران برگزار شود و حتی روزفلت و چرچیل حاضر نشدند شاه وقت ایران را ملاقات کنند؛ چون وی را در حدی نمی‌دانستند که بخواهند با او صحبت کنند.

این روزها در برخی رسانه‌های اجتماعی می‌بینیم که به‌دروغ دربارۀ سواد محمدرضا شاه صحبت می‌کنند و وی را دارای چندین مدرک آن‌چنانی معرفی می‌کنند.

طبق همه اسناد و مدارک وی تحصیلات ابتدایی در ایران داشت و متوسطه در سوئیس و بعد به‌عنوان ستوان دوم از دانشکدۀ افسری ارتش فارغ‌التحصیل شد.

همۀ مدارکی که برخی برای او عنوان می‌کنند؛ مانند دکترای فلان و یا... همه‌اش مدارک غیر تحصیلی بوده.

به خاطرات اسدالله عَلم مراجعه کنید، وی به‌صراحت در آن خاطرات اعلام می‌کند که چند میلیون دلار به فلان دانشگاه دادیم و چند میلیون دلار به دانشگاهی دیگر برای اینکه دکترای افتخاری به شاه بدهند.

حالا بعضی‌ها رفته‌اند دنبال پسر او که به زورِ پدرش دیپلم گرفته و بعد رفته آمریکا خلبان شود که دوره‌اش را هم نیمه‌تمام رها کرده.

البته بحث بنده دربارۀ تحصیلات دانشگاهی نیست و من باور دارم که اعتبار افراد با تحصیلات دانشگاهی کسب نمی‌شود؛ بلکه با عملکرد و رفتار آنهاست.

ما شاهان زیادی در تاریخ داشته‌ایم که حتی خواندن و نوشتن هم بلد نبودند؛ اما کارهایی کرده‌اند که در تاریخ ثبت شده؛ چون اندیشه و تجربه برای حاکم بودن داشتند.

اما حداقل با مردم صادق بودند.

بگذریم.

همان‌گونه که در دوران قاجار می‌بینیم که آنها با امضای عهدنامه‌هایی مانند عهدنامه ترکمنچای و گلستان دو سوم سرزمین ایران را به روسیه و انگلیس واگذار کردند در دوران رضاشاه هم وی کارهایی کرد که تا به امروزه مردم ایران تاوان آن را می‌پردازند.

از جمله کارهای عجیبی که رضاشاه انجام داد بخشیدن قره‌سو به ترکیه، بدون هیچ دلیل و یا مقابلی بود.

علاوه بر اینها در سال ۱۹۱۶ پیمان‌نامه ننگینی به نام پیمان‌نامه سعدآباد را امضا کرد که در آن آرارات را به ترکیه واگذار کرد و دشت ناامید را به افغانستان و بخش‌هایی از اروندرود را به عراق.

علاوه بر اینها وی برای اینکه به بحث و جدل دربارۀ امتیازنامه دارسی خاتمه دهد به دستور انگلیسی‌ها در سال ۱۹۳۲ امتیاز دارسی را لغو کرد و در سال ۱۹۳۳، علی‌رغم مخالفت همه مذاکره‌کننده‌های حقوقی ایرانی، قراردادی دیگر امضا کرد که کاملاً متن آن توسط انگلیسی‌ها نوشته شده بود و وی حتی توان خواندن آن را نداشت.

البته اگر بخواهیم موارد را بشمریم شاید زیاد باشد؛ اما همین چند مورد را شمردم تا ببینیم امروزه چه تأثیری برای ایران دارد.

از آخر شروع می‌کنم.

اختلافاتی که امروزه ما به بهانۀ برنامه هسته‌ای مشاهده می‌کنیم ریشه‌اش در همان ماجرای قرارداد دارسی است و بعد رضاشاه آمد و علی‌رغم اینکه ایران از نظر حقوقی در محاکم بین‌المللی جلو بود، موقعیت انگلیس را در این قرارداد تقویت کرد، و وقتی که مصدق مجبور شد صنعت نفت را ملی اعلام کند اولین تحریم‌های رسمی علیه ایران وضع شدند و تا به امروز ادامه دارند.

در واقع ریشه اختلافات ایران با غرب که در آن زمان انگلیس رهبری می‌کرد و امروزه آمریکا رهبری می‌کند از همان‌جا نشأت گرفته و تا به امروز مردم ایران در حال پس‌دادن تاوان همان اشتباه‌ها هستند.

اگر رضاشاه حق و حقوقی به عراق در اروندرود در توافقنامه سعدآباد نداده بود عراق بهانه‌ای برای جنگ ۸ساله خود علیه ایران نداشت.

اگر رضاشاه دشت ناامید را به افغانستان واگذار نکرده بود امروزه منطقه سیستان و بلوچستان ما خشک نبود و منابع آبی آن منطقه در اختیار ایران بود و ایران به دریاچۀ هامون و رود هیرمند مسلط بود و محتاج حق‌آبه خود از افغانستان نبود.

اگر رضاشاه قره‌سو و آرارات را به ترکیه نبخشیده بود امروزه آذربایجان و اسرائیل و ترکیه برای ایرانی‌ها موش‌دوانی نمی‌کردند و کلاً همه ماجراهایی که امروزه نوید جنگ در شمال ایران را می‌دهد را مشاهده نمی‌کردیم.

پیمان‌نامه‌ها یک طرف، بخشش قره‌سو از طرف رضاشاه یک طرف.

وی قره‌سو را فقط به دلیل تقاضای آتاتورک و برای رضایت خاطر او بخشیده نه حتی در مقابل عهدنامه و یا ...

معلوم نیست با چه حقی رضاشاه این بخش از خاک ایران را به ترکیه بخشیده و به نظر می‌رسد از نظر قانونی بخشش این بخش از خاک ایران با اشکالات عدیده‌ای مواجه می‌باشد.

بسیاری حقوق‌دان‌ها باور دارند باتوجه‌به اینکه پیمان‌نامه سعدآباد که ایران در زمان رضاشاه آن را امضا کرده به‌عنوان عهدنامۀ مودت تلقی شده و بخشش این اراضی منوط به عدم تعرض این کشورها به همدیگر بوده همچنین تصمیمات رضاشاه به دلیل تسلط انگلیسی‌ها بر او بوده و وی با اختیار ملت ایران چنین کاری را انجام نداده، و باتوجه‌به اینکه بعدازاین پیمان‌نامه ضامن و نگارندۀ آن یعنی انگلیس اقدام به اشغال ایران نمود و همچنین عراق به ایران حملۀ نظامی کرد و افغانستان و ترکیه اجازۀ فعالیت دشمنان ایران در خاک خود را داده‌اند و همچنین طبق عهدنامۀ گلستان در مناطقی که امروزه به‌عنوان نخجوان و آذربایجان شناخته می‌شود نباید فعالیت‌هایی که امنیت ملی ایران را به خطر می‌اندازد انجام شود (و تعهدات این معاهده رسماً به دولت حاکم بعدی منتقل شده)، ایران می‌تواند به مراجع بین‌المللی شکایت کند و این عهدنامه‌ها و بخشش‌ها را به دلیل اینکه طرف مقابل تعهدات خود در این پیمان‌نامه‌ها را انجام نداده و یا موارد حقوقی در بخشش اراضی انجام نشده ملغی کند و تقاضای استرداد اراضی خود را داشته باشد.

 

به نقل از اسپوتنیک

Share

دیدگاه‌ها

حرف درستیه ولی سیاست کشور ما اینو نمیخواد ظاهراً

همه میدونند پهلویا سواد چندانی ندارند

سلام زنده باد دهانت پر ز گوهر نفست چو عطر بهار رخ تا ابد سپید

درست

مرگ بر علیف

زنده باد ایران

قره باغ بیزیمدی.

قره سو بیزیمدی.

چرا کارشناس محترم به اصل موضوع زیاد نپرداخته و فقط در آخر اشاره کرده؟
حاشیه بیش از متن است

من این مقاله را در سایت اسپوتنیک فارسی خوانده بودم ولی کلی غلط و اشتباه داشت، ممنون که اینجا اصلاح کرده اید

امروز هرکسی بتواند از نظر حقوق بین الملل راه دفاع از منافع ملی کشور را پیدا کند و یا مسیری برای احیا حقوق تضییع شده ارضی و بخصوص این مناطق بسیار مهم و بازگشت این تکه های تن ایران بزرگ( که در دوران ضعف و ناتوانی شاهان ظالم وضددین وضدملت و بی‌عرضه قاجار وپهلوی به ناحق جدا شده اند) فراهم شود ارزشش به اندازه زحمت حاج قاسم است که ایشان توانست قدرت ایران را به هزاران کیلومتر خارج از مرزهای ایران ببرد و ایران را به قدرتی فراملی و منطقه ای و در تراز قدرتهای جهانی ارتقا ببخشد.. این دفاع از بازگشت پاره های تن ایران حتی اگر از طریق فعالیت رسانه ای ویا حقوقی باشد همان اندازه ارزشمند است و سبب پیوستن اقوام اصیل ایرانی به میهن خواهد بود

این ازآرزوهای تک تک ایرانی اصیل است که سرزمینهای آباواجدادیمان رابتوانیم پس بگیریم دروهله اول باید کمربندها رامحکم ببندیم یعنی اقتصادمان راسیاستمان را همه وهمه رادرست کنیم وگرنه ازرویا وخیالات صحبت کردن چیژی نصیبمان نمیشود