سیاست هیبریدی روسیه در قفقاز: بازی قدرت، سرکوب و درهای نیمهباز

سیاست هیبریدی روسیه در قفقاز | تحلیل رفتار ترکیبی مسکو در قبال آذربایجان
در قفقاز، قدرت نه ابزار بلکه زبان زیست است—زبانی که روسیه آن را بهتر از هر بازیگر منطقهای میفهمد و بهکار میگیرد. این یادداشت، با رمزگشایی از رفتارهای ترکیبی مسکو در قبال جمهوری آذربایجان، نشان میدهد چگونه سیاست هیبریدی روسیه میان سرکوب داخلی و مذاکره دیپلماتیک، درهای نیمهباز را تنها برای مطیعان باز میگذارد. ایران و سایر بازیگران منطقهای، اگر خواهان نقشآفرینی مؤثر هستند، باید زبان این بازی را بیاموزند.
اشاره:
در قفقاز، قدرت نه یک ابزار، بلکه زبان زیست است. روسیه این زبان را بهتر از هر بازیگری در منطقه میفهمد و بهکار میگیرد. آنچه در ظاهر روابط دیپلماتیک با جمهوری آذربایجان خوانده میشود، در باطن با سرکوب، حذف و تهدید همراه است. این دوگانگی، بخشی از راهبردی است که مسکو سالهاست در منطقه دنبال میکند: حفظ درهای نیمهباز، اما مشروط به اطاعت.
این یادداشت، تلاشیست برای رمزگشایی از رفتار متناقض روسیه در قبال جمهوری آذربایجان و فهم منطق تاریخی قدرت در قفقاز؛ منطقهای که احترام را نه با گفتوگو، بلکه با نمایش قدرت به رسمیت میشناسد. ایران و سایر بازیگران منطقهای، اگر خواهان نقشآفرینی مؤثر در این معادله هستند، باید ابتدا زبان این بازی را بیاموزند.
روسیه و تناقض در روابط با جمهوری آذربایجان:
روسیه در قبال جمهوری آذربایجان سیاستی پیچیده و متناقض را دنبال میکند. از یکسو، روابط رسمی و اقتصادی خود را با باکو حفظ کرده و قراردادهای همکاری امضا میکند؛ و از سوی دیگر، دیاسپورای آذربایجانی را در داخل خاک خود سرکوب، بازداشت و حتی حذف میکند.
این رفتار را نمیتوان صرفاً واکنشی امنیتی دانست، بلکه باید آن را در چارچوب ژئوپلیتیک آذربایجان تحلیل کرد. کشوری که با منابع انرژی غنی، روابط راهبردی با ترکیه و اسرائیل، و موقعیت مرزی با ایران، نقشی فراتر از وزن جغرافیایی خود ایفا میکند. همین موقعیت، روسیه را وادار به سیاستی چندلایه کرده است: حفظ ظاهر دیپلماتیک، اما کنترل شدید در باطن.
سرکوب چهرههای همسو با باکو:
این تناقض تنها به جامعه آذربایجانی محدود نمیشود. هر چهرهای که در فضای سیاسی روسیه از الهام علیاف تمجید کند یا موضعی همسو با باکو اتخاذ نماید، با واکنشی شدید مواجه میشود. نمونه بارز آن، سرگئی مارکوف، سیاستمدار شناختهشدهای است که به دلیل حمایت از آذربایجان، از کشور اخراج شد و حتی برچسب «جاسوس خارجی» به او زده شد. این الگو بارها تکرار شده: هرکس از علیاف تعریف کند، بلافاصله متهم به خیانت و وابستگی خارجی میشود.
این برخوردها نشاندهنده حساسیت بالای نهادهای امنیتی روسیه نسبت به نفوذ نرم باکو در فضای داخلی هستند. رسانههای دولتی نیز در تقویت این روایت نقش دارند و هرگونه همسویی با آذربایجان را تهدیدی برای وحدت ملی جلوه میدهند.
ترکیب فشار و مذاکره:
در همین حال، روسیه پایگاههای نظامی مرتبط با آذربایجان را در اوکراین هدف قرار میدهد، اما همزمان درهای مذاکره را نیز باز نگه میدارد. این سیاست «هم میزنند، هم مذاکره میکنند» نشان از رویکردی دارد که نه کاملاً خصمانه است و نه کاملاً دوستانه؛ بلکه ترکیبی از فشار سخت و تعامل محدود است. در را کاملاً نمیبندند، اما اجازه ورود آزادانه هم نمیدهند.
چنین رویکردی را میتوان در رفتار روسیه با سایر کشورهای قفقاز نیز مشاهده کرد. در ارمنستان، مسکو نقش متحد سنتی را ایفا میکند؛ در گرجستان، با خصومت آشکار روبهروست؛ و در آذربایجان، سیاستی نوسانی دارد—نه دشمن کامل، نه شریک قابل اعتماد. این الگوی رفتاری، نشاندهنده ترجیح روسیه به حفظ اهرمهای فشار در هر سه کشور، بدون تعهد بلندمدت به هیچیک است.
منطق تاریخی قدرت در قفقاز:
این رفتار، بهویژه در قفقاز، از منطقی تاریخی پیروی میکند. منطقهای که از زمان یرمولوف، فرمانده روسی قرن نوزدهم، با زبان قدرت آشناست. قفقاز قدرت را دوست دارد: اگر ضعف نشان دهید، لگدمال میشوید؛ اگر قدرت نشان دهید، احترام میگیرید. این اصل در تعامل روسیه با چهرههایی چون پدر رمضان قادروف نیز دیده میشود—ابتدا به او مقام دادند، اما اگر کوچکترین لغزشی میکرد، حذف میشد.
میراث امپراتوری روسیه در قفقاز هنوز زنده است. سیاستهای تزاری در برابر اقوام نافرمان، امروز در قالب کنترل امنیتی، مهندسی رسانهای و حذف چهرههای مستقل بازتولید میشود. قفقاز، برخلاف بسیاری از مناطق پساسوفيتی، هنوز با منطق قدرتمحور اداره میشود.
سیاست سختگیرانه مشروط:
روسیه در قفقاز سیاستی سختگیرانه اما هوشمندانه را دنبال میکند. در را نیمهباز میگذارد، اما ورود را مشروط به اطاعت و همسویی میکند. این همان چیزی است که ایران هنوز بهدرستی درک نکرده است. قفقاز با زبان قدرت سخن میگوید—چه در آذربایجان، چه در ارمنستان، چه در گرجستان.
برای ایران، این منطقه تنها یک همسایگی ژئوپلیتیکی نیست، بلکه یک میدان آزمون برای فهم منطق قدرت است. اگر تهران بخواهد در قفقاز نقشآفرینی مؤثر داشته باشد، باید از سیاستهای واکنشی فاصله بگیرد و زبان بازی را بیاموزد—زبانی که در آن احترام با قدرت به دست میآید، نه با حسننیت صرف!
افزودن دیدگاه جدید