عاشورا نقش بى ‏همتاى زينب(سلام الله علیها)(بخش اول)

نويسنده: محمدحسين مهورى

در تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسيارى بودند که با حضور فعّال در صحنه‏ هاى حسّاس سياسى و اجتماعى، مسير تاريخ را تغيير دادند. از جمله اين زنان، حضرت زينب(سلام الله علیها) بود که با حضور درنهضت کربلا، مسؤوليت بزرگى را بر عهده گرفت. 
به اعتقاد نويسنده، حضرت زينب(سلام الله علیها) براى ايفاى مسؤوليت بزرگ پيام رسانى از دوران کودکى تحت تربيت پيشوايان معصوم قرار گرفت و امام حسين(علیه السلام) نيز در مسير حرکت به کربلا، با سخنان وتوصيه ‏هايى، خواهرش را آماده ‏تر کرد. مقاله در تبيين نقش حضرت زينب در روز عاشورا و نيز پس ازآن در دفاع از جان امام سجاد(علیه السلام) و حمايت از زنان و کودکان به تفصيل سخن گفته است و در پايان به نقش آن حضرت در کوفه و شام و در برابر ابن ‏زياد و يزيد به اجمال پرداخته است. 
حضور زنان در صحنه اجتماع
 
مشارکت و حضور زنان در صحنه‏ هاى گوناگون جامعه از مسائلى است که در زمان حاضر پيرامون آن فراوان سخن گفته مى‏ شود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسأله ‏اى مورد توافق است اما در شرايط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در اين باره به طور بسيارفشرده و مختصر مى‏ توان گفت؛ اين است که، هر کار جمعى و گروهى نيازمند افرادى با تخصص ‏ها و مهارت‏ هاى گوناگون است که به هر يک از آنان مسئوليتى متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود. به کار گرفتن اعضاى يک مجموعه در کارى بر خلاف تخصص ومهارتش سبب ناکارآمدى آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابى و نشاط هرجامعه و تربيت نسل جديد در گرو اين است که بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، باساختمان وجودى و روحيات متفاوت و گوناگون آفريده شوند، و هر يک از آنان متناسب باشرايط جسمى و روحى خود عهده ‏دار انجام مسئوليتى گردند. در اين صورت است که پيوندخانواده مستحکم مى‏ گردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابى دميده مى‏ شود، و فرزندانى با شخصيت، با ايمان، لايق، نوع دوست، راستگو و درستکار به جامعه تحويل مى‏ گردد؛ ولى اگر هر يک از زن و مرد وظيفه ‏اى را که جهان تکوين و نظام آفرينش بر اساس شرايط جسمى و روحى به عهده آنان گذاشته، به خوبى انجام ندهند و به کارى ديگر مشغول شوند، بنيان خانواده متزلزل مى ‏گردد و در نتيجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگى و تربيتى خواهد شد.
وظيفه اصلى زنان و بانوان هر جامعه تربيت و پرورش نسل جديد آن جامعه و گرم نگه داشتن کانون خانواده است؛ از اين رو اشتغال به هر کارى که زنان را از انجام اين وظيفه خطير بازدارد، آنان را از رسالت اصلى خود بازداشته است و علاوه بر آنکه زيان‏هاى غير قابل جبرانى بر جامعه وارد مى ‏سازد، زنان را نيز از شخصيت و هويت واقعى خود تهى نموده، به آنها شخصيت کاذب و دروغين مى ‏بخشد؛ چرا که کمال و شخصيت هر انسان در آن است که توانايى‏ ها و استعدادهاى خود را به خوبى بشناسد و آنها را به فعليت برساند. بنابراين يک اصل مهم و اساسى که در مشارکت زنان درصحنه‏ هاى گوناگون جامعه بايد به آن توجه شوداين است که پذيرش هرگونه مسئوليتى از سوى آنان نبايد به وظيفه اصلى آنها که تربيت نسل جديد جامعه و گرم نگهداشتن کانون خانواده است کم‏ترين لطمه و آسيبى وارد سازد.
نکته ديگرى که در مشارکت زنان در صحنه ‏هاى گوناگون اجتماعى و سياسى بايد موردتوجه قرار گيرد، حفظ حدود شرعى و حريم عفت، حيا و پاکدامنى و دورنگهداشتن ميدان کار و مسئوليت از هرگونه تمتع و بهره‏ گيرى‏ هاى جنسى است. کشانده شدن مسائل جنسى به صحنه جامعه، علاوه بر آن که بنيان و اساس خانواده را متزلزل مى‏ کند بيش‏ترين و بزرگ‏ترين ضربه را به شخصيت و هويت زنان وارد مى ‏سازد، و شخصيت آنان را در حدّ ابزار و وسيله ‏اى براى کاميابى و کامجويى مردان هوسران و يا وسيله ‏اى در جهت منافع مادى دنياپرستان و مطامع سياسى سياستمداران تنزل مى‏ دهد.
 
بنابراين مشارکت زنان وبانوان در صحنه‏ هاى گوناگون اجتماعى و سياسى بايد با رعايت کامل و دقيق اين دو اصل مهم و اساسى صورت پذيرد.
تاريخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسيارى را سراغ دارد، که علاوه بر انجام مسئوليت و رسالت خود در خانواده و رعايت کامل شئون عفت و پاکدامنى با حضور فعال خود درصحنه‏ هاى حساس سياسى و اجتماعى مسير تاريخ را تغيير داده‏ اند و بدين وسيله نام خود رادر زمره مردان و زنان تاريخ ساز به ثبت رسانده ‏اند.
بدون شک زينب کبرا (سلام الله علیها) يکى از زنانى است که به عنوان الگو و اسوه براى همه زنان ومردان آزاده، آزادي خواه و ظلم ستيز در همه زمان‏ها مطرح است.
گرچه سخن گفتن از شخصيت حضرت زينب(سلام الله علیها) کارى بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولى براى انجام وظيفه و اداى دين خود برآن شديم تابه طورفشرده و در حدّ توان اندک و ناچيز خود به بررسى حضور سياسى حضرت زينب(سلام الله علیها) درنهضت سيدالشهدا(علیه السلام) بپردازيم.
شخصيت حضرت زينب(سلام الله علیها)
 
پيش از پرداختن به حضور سياسى حضرت زينب، شايسته است نگاهى گذرا به شخصيت اين بانوى عظيم الشأن بيفکنيم. زينب کبرا(سلام الله علیها) تحت تربيت پدر و مادرى همچون حضرت على(علیه السلام) و حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و با شايستگى و استعداد ذاتى که از آن بهره‏ مند بود به مراتب عالى از فضائل و کمالات انسانى دست يافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه کمالات و صفات پسنديده بود.
سخنرانى ‏هاى او در کوفه و شام خاطره خطبه ‏هاى پدرش - اميرمؤمنان(علیه السلام) - را در يادها زنده کرد. زينب کبرا(سلام الله علیها) يکى از محدثان و راويان حديث به شمار مى ‏آيد. و درسنين ‏کودکى، در حالى که بيش از پنج يا شش سال از عمرش نمى‏ گذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(سلام الله علیها) را با آن مضامين بسيار بلند و عالى شنيد و پس از آن براى ديگران نقل مى‏ کند. عبدالله ‏بن‏ عباس، شاگرد برجسته حضرت على(علیه السلام) و مفسر قرآن کريم، خطبه فدک حضرت زهرا(سلام الله علیها) را از زينب(سلام الله علیها) نقل مى ‏کند و از آن بانوى بزرگ با عنوان «عقيلتنا؛ عاقل و داناى ما» ياد مى‏ کند.[1]
زينب(سلام الله علیها) از جنبه عبادت در حدّى بود که در دوران اسارت و سخت‏ ترين شرايط جسمى و روحى که ممکن است براى يک انسان پيش آيد، شب زنده ‏دارى و نماز شبش ‏ترک نگرديد،[2] در حالى که در شرايطى به مراتب آسان ‏تر و سهل‏ تر از آن انسان‏ هاى معمولى قادر به حفظ برنامه ‏هاى عادى و معمولى زندگى خود نيستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زينب(سلام الله علیها) را از مصاديق روشن و بارز اين حديث قدسى قرار داده بود که خداوندمتعال‏ مى‏ فرمايد:
«يابن آدم، انا اقول للشى‏ء کن فيکون، اطعنى فيما امرتک اجعلک تقول للشى‏ء کن فيکون؛[3] اى فرزند آدم! من به هر چه بگويم باش، موجود مى‏ شود، در آنچه به تو دستور داده ‏ام از من اطاعت کن تا تو را آن گونه قرار دهم که هر چيز بگويى باش، موجود شود!»
حضرت زينب(سلام الله علیها) نيز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامى رسيده بود که از ولايت تکوينى برخوردار بود. روايت شده که آن حضرت پيش از سخنرانى خود در کوفه به مردم اشاره کرد، با آن اشاره نفس‏ها در سينه ‏ها حبس شد و زنگ‏ها از صدا باز ايستاد.[4]
و در يک کلام حضرت زينب(سلام الله علیها) به حق، زينت پدر، آن شخصيت يگانه تاريخ، بود،همچنان که خداوند اين نام را براى او برگزيد.[5]
خاستگاه اجتماعى قيام امام حسين(علیه السلام)
 
همان گونه که انسان از نظر جسمى و روحى از حالت سلامتى و بيمارى برخوردار است،جوامع بشرى نيز از اين دو حالت برکنار نيستند. جامعه سالم جامعه‏ اى است که روح آزادى،آزادي خواهى، نوع دوستى، ظلم ستيزى، کمک به مظلومان و ستمديدگان و باورهاى دينى برآن حاکم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخديرى جايگزين اعتقاداتى نشده باشد که انسان را از يوغ بندگى و بردگى هواهاى نفسانى و قدرت‏هاى خارجى مى ‏رهاند!. جامعه سالم جامعه‏ اى است که اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبرى و حکومت مشاهده گردد همه اعضاى آن جامعه براى اصلاح آن بسيج شوند. در مقابل جامعه بيمار، جامعه ‏اى است که روح تسليم، ظلم پذيرى، بى تفاوتى نسبت به سرنوشت هم نوعان بر آن حاکم گردد. در برابراعمال خلاف و ظلم و فساد حاکمان و رهبران خود هيچ واکنشى نشان داده نشود. جامعه بيمارجامعه ‏اى است که مذهب و اعتقادات مذهبى در خدمت منافع حاکمان به کار گرفته شود.جامعه بيمار جامعه‏ اى است که بر اساس اعتقادات تحريف شده و ناصحيح مذهبى مردم را به ظلم پذيرى، سکوت و تسليم دعوت کند.
بيمارى‏هاى جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهى بيمارى جامعه در حدّى است که با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بيدار مى‏ شوند، و به حرکت در مى ‏آيند. زمانى حال جامعه آن چنان رو به وخامت مى‏ نهد که نيازمند تزريق خون براى به حرکت درآمدن است. در اين شرايط بايد گروهى فداکار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهداکنند، تاجامعه بهبودى خود را باز يابد. ولى گاهى حال جامعه به حدّى از وخامت مى‏ رسد، که دچار ايست قلبى مى‏ شود و تزريق خون نيز سودى به حال آن نخواهد داشت. براى نجات جامعه در چنين شرايطى بايد شوک ناگهانى بر پيکر آن وارد گردد.
وضع اجتماع مسلمانان در زمان يزيد به همين صورت بود. معاويه در طى دوران حکومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذليل کرده بود که در برابر اعمال خلاف او و عمالش صداى انتقاد و اعتراضى شنيده نمى ‏شد. مسلمانانى که پس از رحلت پيامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بر اثر تعاليم و تربيت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسيت داشتند، که در برابر کوچک ‏ترين عمل خلافى صدا را به اعتراض بلند مى‏ کردند - در زمان معاويه به گونه ‏اى تسليم، مطيع و سازشکار شدند، که پس از مرگ معاويه، يزيد - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتى بر اوضاع کشور اسلامى مسلط شد و صداى اعتراضى از مسلمانان شنيده نشد. مسلمانان بگونه ‏اى بودند که وقتى: 
«عمر - در وقتى که خليفه بود - گفت که من اگر چنانچه خلافى کردم به من مثلاً بگوييد و چه بکنيد. يک عربى شمشيرش را کشيد گفت ما با اين مقابل تو مى ‏ايستيم. اگر تو بخواهى خلاف بکنى، ما با اين شمشير مقابلت مى ‏ايستيم.»[6]
جامعه در زمان يزيد آن چنان سازشکار، تسليم، ذليل و زبون شده بود، که جز تعدادمعدودى ياران امام حسين(علیه السلام) همه آن حضرت را به سکوت و سازش فرا مى‏ خواندند. وضع جامعه در زمان امام حسين(علیه السلام) به گونه ‏اى بود که نه تنها هشدار و نصيحت در آن مؤثر نبود،بلکه شهادت شخصيتى مانند امام حسين(علیه السلام) به تنهايى نيز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بيدار کند، همچنان که شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبى(علیه السلام) آن گونه که بايد نتوانست جامعه را به حرکت درآورد. ادامه چنين وضعى قطعاً نابودى اسلام را به دنبال داشت.
ابتکار امام حسين(علیه السلام) براى اصلاح جامعه
در چنين اوضاع و شرايطى امام حسين(علیه السلام) با برخوردارى از دانش خاص الهى براى اصلاح جامعه، برنامه بسيار دقيق و منظمى طرح ريزى کرد، که نه تنها توانست جامعه آن روز را از خطر مرگ حتمى معنوى و فرهنگى نجات بخشد، بلکه براى هميشه به جوامع بشرى قدرت و نيرويى بخشيد تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسيت نشان دهند. آن حضرت به گونه ‏اى برنامه ريزى کرد که ياد و خاطره او همواره در ميان انسان‏ها زنده و جاويد باشد، و همين امر مانع بى تفاوتى، ظلم ‏پذيرى و تحريف دين در ميان مسلمانان مى‏ شود، و به همين دليل است که قيام امام حسين(علیه السلام) تضمين کننده بقاى اسلام و بيدارى مسلمانان است.
امام حسين(علیه السلام) براى تحقق بخشيدن به اين هدف، نهضت و قيام خود را در دو مرحله برنامه ‏ريزى کرد. مرحله نخست، مرحله خون، قيام و شهادت و مرحله دوم مرحله پيام رسانى، بيدارگرى، زنده نگه داشتن ياد و خاطره نهضت بود. مسئوليت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداکار و از جان گذشت ه‏اى بود که با تمام هستى خود در برابر ظلم و بيداد و انحراف ايستادگى کردند و در اين راه به شهادت رسيدند. ولى مسئوليت بخش دوم نهضت و قيام از عهده مردان خارج بود. چرا که يزيد و يزيديان را تصميم بر آن بود که در روزعاشورا هيچ مردى را زنده نگذارند.
پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) هنگامى که يورش وحشيانه سپاه عمر سعد براى غارت خيمه ‏ها آغاز شد، شمر به خيمه امام سجاد(علیه السلام) وارد شد و با کشيدن شمشير قصد جان امام رانمود. ولى عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آيا از کشتن اين جوان بيمار شرم ندارى؟»
شمر گفت: «دستور از امير عبيدالله بن زياد رسيده که همه فرزندان حسين را بکشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و کوشش بسيار توانست شمر را از انجام اين جنايت منصرف سازد.[7]
امام حسين(علیه السلام) مسئوليت بخش دوم قيام را به زنان و کودکان خود واگذار کرد و رهبرى آن را به خواهرش زينب(سلام الله علیها) سپرد.
محمد حنفيه شب حرکت امام حسين(علیه السلام) از مکه به سوى عراق خدمت آن حضرت رسيد، و از او درخواست نمود که به کوفه حرکت نکند. امام(علیه السلام) وعده داد که در باره پيشنهاداو بينديشد. ولى ناگهان هنگام صبح به محمد حنفيه خبر رسيد که امام(علیه السلام) به سوى عراق حرکت کرده است. و با شنيدن اين خبر به سرعت خود را به امام (علیه السلام) رساند، افسار شترش راگرفت و گفت: «اى برادر! مگر به من قول ندادى که در باره پيشنهادم بينديشى؟»
امام(علیه السلام) فرمودند: «ديشب پس از آن که از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب ديدم که به من فرمودند: «اى حسين! بيرون رو!، زيرا خداوند خواسته است تو را کشته ببيند!»
محمد حنفيه گفت: «تو که با اين حالت مى ‏روى، چرا زنان را همراه خود مى ‏برى؟»
امام حسين(علیه السلام) فرمودند: پيامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به من فرمودند: «خداوند خواسته است که اينها را اسير بنگرد!»[8]
 

 

منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 26.
-----------------------------
پي‌نوشت‌ها:
 
[1]. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، منشورات اعلمى، چاپ دوم، سال 1408ه'.ق، ص‏95.
[2]. ذبيح الله محلاتى، رياحين الشريعه، دارالکتب الاسلامية، ج‏3، ص‏62.
[3]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏93، ص‏376.
[4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏45، ص‏108، 162، 165.
[5]. ذبيح الله محلاتى، همان، ج‏3، ص‏38.
[6]. امام خمينى، صحيفه امام، ج‏10، ص‏110.
[7]. محدث قمى، نفس المهموم، مکتبة بصيرتى، سال 1405ه'.ق. ص‏379.
[8]. سيد بن طاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، منشورات المطبعة الحيدرية فى النجف، 1369 ه' ق، ص‏ 27 و 28.

Share