علی علیه السلام فاتح خیبر/ بخش اول

سیّد جعفر شهیدی
حضرت مولی الموحدین علی(علیه السلام)

مقاله ای که در پیش دید شما است، توسّط دانشمند فرزانه، اندیشمند زاهد و محقّق گرانسنگ استاد سیّد جعفر شهیدی ـ حفظه اللّه تعالی ـ در سال 1327ه . ش. به نگارش در آمده است. به دلیل محتوای غنی و نثر روان و زیبای آن، تقدیم خوانندگان گرامی می شود، امید است مورد استفاده همگان واقع شود.
خیبر دیروز
خیبر واژه ای است عبرانی. در زبان عبرانی قلعه یا حصار را «خیبر» می گویند؛ چون آبادانی این دهستان را چند قلعه محکم یهودی نشین تشکیل می داده آن را خیبر نام نهاده اند. خیبر که در 192 کیلومتری مدینه واقع شده، دهستانی است بزرگ و دارای زمین های زراعتی و نخلستان های بسیار وچشمه های جاری.(1)
هفت قلعه محکم در این زمین ها ساخته بودند که نامهای آنها به ترتیب عبارت بود از: «ناعم»، «قموص»، «شق»، «نطاة»، «سلالم»، «وطیح» و«کتیبه» و مجموع زمین ها و قلعه ها را خیبر می گفته اند.(2)
درباره نام و تعداد قلعه ها نیز میان مورّخان اختلاف است؛ چنانچه یعقوبی عدد قلعه ها را شش و نام های آنها را به ترتیب ذیل آورده است: «سلالم»، «قموص»، «نطاة»، «قصاره»، «شن» و «مربطه»(3) جمعیت ساکن در خیبر دیروز، به طور دقیق معلوم نیست. بنا به گفته یعقوبی بیست هزار مرد جنگجو در تمام قلعه ها می زیسته اند.(4) در صورتی که صاحب «سیرة  الحلبیه» عده اهالی را ده هزار تن نوشته است(5) و از اینجا می توان پی برد که نظر هیچ یک  از این دو مورّخ، با تعداد حقیقی سکنه خیبر مطابق نیست، بلکه فقط می خواسته اند اکثریت دشمن را در مقابل سپاهیان اسلام نمایش دهند و الاّ معلوم است که هیچ گاه  نمی شود ده هزار را با بیست هزار اشتباه کرد.
از لحاظ سیاسی، یک نفر بر تمام سکنه هفت یا شش قلعه خیبر دیروز حکومت می کرد و مجموعا پیرو فرمان رییس قلعه قموص بوده اند.
مذهب ساکنین خیبرِ دیروز، یهودی و بسیار در دین خود ثابت و متعصّب بودند.
خیبر امروز
فلات خیبر در ارتفاع 2800 پا از سطح دریا و در 120 کیلومتری شمال مدینه واقع است.(6) دهستان خیبر در وادی زیدیه قرار گرفته و یک قلعه قدیمی ـ که حصن نامیده  می شود ـ در آن موجود است و چشمه های آب بسیار دارد.
عدد نفوس سکنه خیبر بالغ بر سه هزار تن می باشد و چون منطقه مالاریایی است و از لحاظ بهداشتی چندان قابل سکونت نیست، اعراب توقّف و سکونت در این منطقه را دوست نمی دارند(7) مذهب ساکنین این منطقه اسلام است و امور آنها از کارهای زراعتی  اداره می شود.
از مجموع این گفته ها روشن شد که خیبر امروز با خیبرِ دیروز بسیار متفاوت است؛ خیبر دیروز که مسلمان ها به قصد تسخیر آن رفته و بالأخره فاتح شدند، دارای قلعه های محکم، زمین های مرغوب، نخلستان ها و جمعیت انبوه بوده که اگر مجموع یا بعض آنها به دست مسلمانها می افتاد به اهمیّتشان بسیار افزوده می شد و سرنوشت دیگری می یافتند. گذشته از اینکه سکونت یهود در این منطقه با این استحکامات، برای مسلمانها بسیار خطرناک بوده و شاید اگر مسلمانها پیشدستی نمی کردند، یهود بسر وقت آنها می آمدند. مخصوصا زمانی به صحّتِ این نظریه اطمینان حاصل می شود که پیمان نظامی یهود خیبر و یهود غطفان را در نظر بگیریم.
به سوی هدف
پیشنهاد جنگ با یهود خیبر، آیا از سوی شخص پیغمبر و بدون مشورت بوده؟ یا شورای عالی جنگ پس از خاتمه نبرد حدیبیه این طرح را تصویب کردند؟ معلوم نیست. گر چه از قرائنی می توان حدس زد که نقشه جنگ پس از مشاوره طرح شده باشد. در هر صورت این مسأله مسلّم است که ارتش اسلام همینکه از حدیبیه برگشت، مدتی را در مدینه خستگی گرفت و سپس متوجّه خیبر شد. گفته های مورّخان در سال نبرد نیز مختلف است؛ برخی معتقدند، جنگ در سال ششم هجرت واقع شده. لیکن بیشتر سال هفتم هجری را نوشته اند. ولی چنانکه گفتیم چون نبرد حدیبیّه در اواخر سال ششم هجری رخ داده و ارتش اسلام پس از خاتمه این نبرد مدّتی را در مدینه توقّف کرده اند، می توان اطمینان پیدا کرد که جنگ خیبر در سال هفتم هجری رخ داده باشد. چیزی که بیشتر این نظریه را تأیید می کند، این است که: عده بسیاری از مورّخان نوشته اند: پیغمبر پس از نبرد حدیبیه به مدینه مراجعت کرد و ماه ذی الحجّه و نیمی از محرّم را در مدینه گذراند. آنگاه به طرف خیبر رفت، در این صورت نبرد خیبر درست در اوّل سال هفتم هجری واقع شده است.
پیشروی
حدود دو ساعت از ظهر گذشته بود که به افسران ارتش فرمان داده شد، واحدهای خود را به طرف خیبر حرکت دهند، ارتش بایستی راه صهبا را بپیماید و در رجیع توقف کند و منتظر رسیدن ستاد فرماندهی باشد. در بین راه اتفاقی که قابل ذکر باشد رخ نداد، جز اینکه در وادی صهبا مسجدی برای پیغمبر صلی الله علیه و آله ساخته شد و حضرت در آنجا نماز گزارد و آنگاه طبق دستور به پیشروی ادامه دادند.
ارتش پس از پیمودن راه، رجیع را منزلگاه ساخت. مقصود از این خط سیر، این بود که از حمله احتمالیِ عشیره غطفان جلوگیری شود و نیز نقشه ای که برای کمک به یهود کشیده اند به هم بخورد. چنانکه پیشتر اشاره کردیم، یهود خیبر با عشیره غطفان پیمان نظامی بسته بودند و طبق این معاهده بایستی از یهود خیبر پشتیبانی جنگی کنند. وقتی غطفانیان از حرکت ارتش اسلام آگاه شدند، به طرف خیبر حرکت کردند و مقصودشان این بود که میان مسلمانان و خیبر فاصله شوند، ولی پس از پیمودن سه فرسنگ راه، فکر تازه ای برسرشان زد که دیگر رفتن را صلاح ندیدند و به سرعت به محلّ خود برگشتند.
آنها فکر می کردند که اگر به طرف خیبر بروند، مسلمان ها حتما وارد قبیله شده، زنانشان را اسیر می کنند و کلیه دارایی آنها را ضبط و به غارت می برند؛ از این جهت پیمان شکنی را بر زیان مالی ترجیح داده، مراجعت کردند و لشکر اسلام بدون برخورد به مانع، پیشروی خود را ادامه داد.(8)
محاصره
ساختمان قلعه های خیبر بسیار محکم بود و هر یک درِ بسیار بزرگ و سنگینی داشت؛ به طوری که وقتی بسته می شد، ورود به قلعه ممکن نبود. هر قلعه ای را برای ذخیره یک چیز اختصاص داده بودند؛ یکی مخصوص ذخیره آذوقه، یکی محلّ آلات جنگی، یکی دیگر جای اسبان و وسایل نقلیه بود. مرد و زن یهودی نیز در چند قلعه دیگر ساکن بودند. آنان روزها درِ قلعه را می گشودند و برای کارهای کشاورزی به مزارع اطراف می رفتند و عصرها دوباره به داخل قلعه برمی گشتند و در را بسته به آسایش می پرداختند. سکنه خیبر یک زندگی دهقانی داشتند که در درون آن تشکیلات حکومتی و فرمانروایی نیز موجود بود.
یهودیان از گذشته چنین بودند که هر یک بایستی چند کار را، گاهی به تناوب و گاهی با هم انجام دهند. یک یهودی هم دوره گرد است و هم داروساز، هم دکتر است و هم قاچاقچی، هم جاسوس است و هم سرباز جنگی. هر طور که پیش آید و مقتضی باشد خود را آماده می کنند.
همانگونه که گفتیم بنیان قلعه ها بسیار محکم بود و راه یافتن به داخل این قلعه ها، با وسایل و تجهیزات جنگی که ارتش اسلام در آن روزگار داشت، مشکل می نمود؛ اگر یهودیان در داخل قلعه آلات جنگی و وسایل دفاعی نداشتند، باز ممکن می شد با زدن چند نقب به داخل قلعه ها راه پیدا کرد ولی مشکل اینجا بود که نتیجه این کار جز به تحمّل تلفات سنگین ختم نمی شد. ارتش اسلام تنها راهی که داشت این بود که یهودیان را به محاصره بیندازد و آنقدر محاصره را طول دهد تا یهودیان مجبور به تسلیم شوند. ولی این کار هم فایده درستی نداشت؛ زیرا چنانکه پیشتر اشاره شد، یهود آذوقه یکسال و بلکه بیشتر را تهیّه دیده و همیشه در انبارهای قلعه موجود داشتند و مسلمانان هر چه هم آذوقه با خود آورده بودند، این مقدار نبود، پس در مقابل کسانی که انبارهای انباشته داشتند، به زانو در می آمدند. راستی اگر عملیات جنگی طبق قواعد عادی و معمولی صورت می گرفت، گرفتن خیبر برای مسلمان ها امر دشوار و بلکه محال می شد ولی خداوند می خواست که پیغمبر اسلام پیروز شود و مسلمانان بر یهود چیره گردند و آنان را مقهور سازند.
کمی به اذان صبح مانده بود و هنوز هوا تاریک و مردم در خواب بودند، که ارتش اسلام در اطراف قلعه ها و زمین های زراعتی خیبر موضع گرفتند. پیغمبر اسلام در تمام جنگ ها عادت داشت که اگر شب بالای سر دشمن می رسید، به حمله نمی پرداخت و دستور می داد تا صبح نشود به لشکر دشمن تعرض ننمایند. این عادت هم یکی از مجموع عادات و صفات برجسته ای بود که پیغمبر اسلام با خود داشت.
مسلما اگر دشمن به جای آنها بود، کوچکترین مجالی به آنان نمی داد ولی پیغمبر نمی خواست آسایش مردمی را که با خیال فارغ و بدون آمادگی برای دفاع خوابیده اند، به هم بزند. اینگونه اخلاق را باید از مظاهر تمدن نامید و همین رفتار مسلمان ها کافیست که ثابت کند اسلام به تمام معنی حقیقت تمدن و بشریت را داراست ولی اشتباه نکنید مقصودم از تمدن، معنایی که امروزه مردم برای آن می کنند، نیست. این تمدّن با تمدنی که از دروازه های غرب در دو قرن اخیر رو به شرق سرازیر شده و می شود تفاوت دارد.
افسران و فرماندهان برای آغاز حمله، اراضی را بازدید کردند وبالأخره ارتش آماده شد. قوای اعزامی به قانون لشکرکشیِ آن روز، به پنج دسته تقسیم شده بود. ستون پیشرو یا نظامیان خط اوّل، ستون راست، ستون چپ، ستون عقب دار یا قسمت احتیاط و پست فرماندهی در مرکز قوا قرار گرفت. مقصود از این تقسیم بندی این بود که هرگاه ستون چپ یا راست دشمن به ستون مخالف لشکر حمله کرد و لشکر مجبور به عقب نشینی گردید؛ قسمت احتیاط فورا با یک حرکت مورّب جلو بروند تا از مجموع نیروها، تشکیل یک مثلثی داده شود و دشمن بدوا به قلب حمله کرد، ستون راست و چپ از عقب آنها به هم متصل شوند، در نتیجه، دشمن در حلقه محاصره قرار گیرد.
ارتش اسلام از حیث عدد در مقابل یهود بسیار اندک بود. عده آنها بنا به گفته ابن اثیر(9) به هزار و دویست تن پیاده و دویست تن سواره می رسید و نسبت این عدد با لشکر یهود، که بنا به گفته یعقوبی بیست هزار تن بوده اند، نسبت به یک سیزدهم است؛ ولی با  این حال، همین عده کم بر بیست هزار نفر یهودی غلبه کردند. سبب چیست؟ چه عواملی باعث شد که یهود مغلوب شوند؟ مسلّم است که سپاه اسلام، اگر در تعلیمات جنگی از یهود عقب نبودند، بهتر هم نبودند. منتهی تفاوتشان در یک چیز بود و همان یک چیز سبب پیروزی آنان شد و آن داشتن روحیه و ایمان بود.
درست نمی دانم در کدام شماره از مجله های پیاده نظام ارتش ایران مقاله ای به قلم یک سرهنگ دیدم در مقام اظهار عقیده نوشته بود: اگر چه نبردهای امروز و بلکه در همه نبردها تجهیزات جنگی، خواربار زیاد، افسران کارآزموده و بالاخره آنچه مربوط به سازمان جنگی است، لازم است، لیکن مهم تر و کارسازتر از همه تقویت روح سرباز است. اگر سرباز در جبهه جنگ بز دل نباشد و روحیه خود را از دست ندهد، می تواند به حریف خود حمله کرده، تفنگ او را از دستش بگیرد و با همان تفنگ او را از پا درآورد. ولی اگر به عکس، خود را باخت، ممکن است در سنگر خود بخوابد و دشمن بالای سرش برسد و کارش را تمام کند.
آری، سربازان اسلام طوری تربیت شده بودند که در هر حمله ای خود را از همان دفعه اوّل فاتح می دیدند؛ یا پیروزی و زیستن با افتخار و رسیدن به غنیمت و یا کشته شدن و رسیدن به نعمت های بهشتی و همخوابی با حورالعین !
بدیهی است کسی که چنین روحیه ای داشته باشد، هیچوقت در مقابل دشمن و حملات او خود را نخواهد باخت.
فقط یک یا دو ساعت به طلوع صبح مانده است. عجب! که در پشت سر این چند ساعت و در دل این شبِ تاریک چه حکایتی از بدبختی و شکست یهود نهفته است!
کم کم سپیده صبح دمید، یهودیان با خیال آرام، مانند روزهای گذشته از خواب برخاستند و مهیای رفتن به دنبال کارهای روزانه اند.
معمولاً وقتی خطری از خارج متوجه کشوری می شود ابتدا مردان سیاسی که با کشورهای دشمن تماس دارند، آگاه می گردند و همچنین هرگاه قوای نظامیِ دشمن نقطه ای را تهدید کند، دیده بانانِ مرزی، اوّلین دسته ای هستند که شاهد تعرّض دشمن می شوند. ولی در اینجا به عکس، دسته دیگری پیش از همه از وجود دشمن آگاهی یافتند؛ آنان کشاورزانی بودند که با بیل و کلنگ و آلات و افزار از قلعه بیرون آمدند و ناگهان با واحدهای لشکر اسلام مواجه شدند که قلعه را در محاصره قرار داده بودند.
ـ اینها کیستند؟ سرباز، سواره، پیاده.
ـ شاید غطفان هستند.
و شاید قشون اسلام متوجّه ما شده است و اینها برای کمک آمده اند؟!
ـ نه، نه، اینها یهودی نیستند.
یکی از آنها بی درنگ متوجّه شد. فریاد زد محمّد است، به خدا قسم، و اینها لشکریان او هستند ! این خبر به سرعتِ برق در تمام قلعه ها پیچید. یهودیان دانستند که دشمن بزرگی متوجه آنها است. این دسته هم از ترس، بیل و کلنگِ خود را جا گذاشته، فرار کردند.
پیغمبر اسلام همینکه بیل و کلنگ و آلات و افزار خراب کردن را در دست آنها دید، برای اینکه روحیه سربازان خود را تقویت کند گفت: به خدا قسم خیبر را خراب کردم! ما شب بر سر هر دشمنی برویم، بدا به روز آنها.(10)

 

منبع: میقات حج، زمستان 1379، شماره 34 .
--------------------------------------------
پی نوشتها:

1 . سیره حلبیه، ج3، ص35
2 . معجم البلدان، ج3، ص49
3 . تاریخ یعقوبی، ج3، ص42
4 . ج2، ص43
5 . ج3، ص35
6 . این اختلاف مسافت 72 کیلومتر است؛ معلوم نیست از کجا ناشی شده. چنانکه نوشتیم بنا به گفته صاحب سیره حلبیه و یاقوت حموی مسافت بین خیبر و مدینه 96 میل است و بنابراین که هر میل دو کیلومتر باشد 192 کیلومتر خواهد شد. در صورتی که این کتاب که مدرک ما برای تشریح خیبر امروز است، مسافت را شصت میل؛ یعنی 120 کیلومتر نوشته و مسلّما اهتمام نویسنده های امروز در اینگونه مسائل بیشتر از مورخین سابق است. ولی در یک چنین موضوعی که هیچوقت تغییری، آنهم این اندازه فاحش بر آن وارد نمی شود، این اشتباه مورد تعجّب است. مگر اینکه بگوییم میل آن دوران غیر از میل امروز بوده، از طرفی هم ممکن است اختلاف از اینجا ناشی شده باشد که: چون آنروز متر و اندازه گیری در بین نبوده مقدار سیر یک نفر آدم معمولی را در نصف روز چهار فرسخ یا 12 میل می گرفته اند و معلوم است یک نفر راه پیما هر چند خواسته باشد میزان راه رفتن خود را از جهت تندی و کندی کنترل کند، باز دقیقا و به طوری که هیچ کم و زیادی در مدّت ساعات تولید نشود نخواهد توانست. از یک سو هم می توان احتمال داد که راه خیبر دیروز با خیبر امروز جداگانه بوده و آن راهی را که صاحب سیره حلبیه و دیگران نوشته اند محو شده و از بین رفته است.
7 . حافظ وهبه (سفیر حجاز در لندن، به سال 1935)، جزیرة العرب فی القرن العشرین، ص24
8 . کامل ابن اثیر، ج2، ص82، البدایة والنهایة، ج4، ص181؛ عیون الاثر، ج2، ص132، طبری، ج3، ص91
9 . کامل ابن اثیر، ج2، ص82
10 . کامل ابن اثیر، ج2، ص82؛ صحیح مسلم، ج5، ص131؛ سیرة الحلبیه، ج3، ص38؛ البدایة والنهایه، ج4، ص183؛ عیون الاثر، ج2، ص131.

Share