یأس و نومیدی

امید به آینده و امید به فضل و رحمت پروردگار از الطاف خفیه الهی است بی تردید آنچه به انسان تحمل سختی ها و مشکلات زندگی را می دهد امیدواری به نتیجه کار است. 
انسانی که از همه چیز مأیوس است، بود ونبودش در جامعه یکسان است. این فرد ازنظر دینی نیز مطرود و مرتکب گناه کبیره شده است.
«الامل رحمة لامتی لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرا»[1]
«امید یکی از بخشش های الهی برای امت من است زیرا اگر امید نبود هیچ مادری فرزند خود را شیر نمی داد و هرگز باغبانی درخت در زمین نمی نشاند (که در آینده نامعلوم ثمر بخشد).»
روزی حضرت عیسی در محلی نشسته بود، پیرمردی با کلنگ زمین را زیرورو می کرد. آن جناب گفت: خدایا امید را از دل این مرد به کلی زائل کن، در این موقع پیرمرد کلنگ خود را یک طرف انداخت و روی زمین خوابید، ساعتی گذشت حضرت عیسی باز عرض کرد خداوندا دومرتبه آرزو را به او برگردان. ناگاه آن مرد از جا حرکت کرده شروع به کار نمود. 
حضرت عیسی جلو رفته پرسید: پیرمرد چطور شد کلنگ را به زمین گذاشتی باز بعد از ساعتی دوباره به کار مشغول شدی؟
گفت: در بین کار کردن با خودم گفتم تا کی باید زحمت بکشی تو مردی و پیر و افتاده ای (شاید اجل همین الان به سراغت آید) با این اندیشه از کار دست کشیدم. هنگامی که دومرتبه شروع به کارکردم با خود گفتم بالاخره فعلاً که زنده هستی و برای هر موجود زنده وسایل زندگی لازم است باید کارکنی و تهیه آذوقه کنی، این بود که باز کلنگ را برداشته مشغول شدم.[2]
بنابراین علاج یاس و ناامیدی تقویت روحیه و تلقین به خود است که مسائل دنیوی در پرتو کار و تلاش زندگی سروسامان می گیرد و در جهان آخرت آمرزش پروردگار پس از توبه و ندامت نسبت به لغزش های گذشته شامل حال ما خواهد شد، زیرا خود وعده عفو و بخشش داده است. 
«ان الله باناس لرئوف رحیم»[3]
«همانا پروردگار به مردم مهربان و رحیم است»
مسئله رأفت پروردگار تا حدی است که شیطان هم فردای قیامت چشم طمع به آن می دوزد. 
امام صادق علیه السلام فرمودند: 
«اذا کان یوم القیامة نشرالله تبارک و تعالی رحمته حتی یطمع ابلیس فی رحمته»[4]
«در هنگامه روز قیامت خداوند تبارک وتعالی رحمت خود را چنان گسترش دهد تا آنجا که شیطان نیز در رحمت او طمع کند»
در عصر پیامبر دریکی از میدان ها جنگ و در هوای داغ و سوزان پسربچه ای را دیدند روی ریگ های تفیده صحرا ایستاده است، ناگهان زنی از میان خیمه بیرون دوید و با شتاب تمام خود را به آن بچه رسانید، او را در آغوش گرفت و خودش روی ریگ های داغ نشست و بچه را به سینه اش چسبانید تا حرارت سوزان زمین به پای طفل نرسد و آنگاه دم بدم می‌گفت: پسرم، پسرم! مردم از دیدن این صحنه رقت کرده و گریان شدند. پیامبر باخبر شد و از مشاهده آن جریان که نموداری از رحمت و رأفت انسانی بود اظهار مسرت نمود و سپس به مردم بشارت داد و فرمود:
«اعجبتم من هذه لابنها فان الله تعالی ارحم بکم جمیعاً من هذه بابنها»
«آیا از مهربانی این زن نسبت به پسرش تعجب کردید؟ گفتند: آری ای رسول خدا، فرمود: حقیقت این است که خداوند تبارک وتعالی مهربان تر است نسبت به تمام شما از این زن نسبت به پسرش، مسلمانان از شنیدن این گفتار رسول خدا بشارتی عظیم به دست آورده خوشحالی فوق العاده شدید در قلب خویش احساس نمودند»[5]

 

پی نوشت:
[1] ریاحین الشریعه، ج ۲ ص ۱۳۵.
[2] سفینه البحار، ج ۱ ص ۳۱.
[3] سوره بقره، آیه ۱۴۳.
[4] امالی صدوق، ص ۱۲۳.
[5] محجه البیضاء، ج ۸ ص ۳۹۸.

Share