آثار فردى و روانى صبر

انجمن‌ها: 

آثار فردى و روانى صبر

غير از اثر سازنده ى اجتماعى صبر كه همانا پيروزى و دست يافتن بر مقصد و مقصود و هدف است اين خصلت داراى آثار مثبت و بسيار مهمى در روحيه و روان شخص صابر نيز هست. با آگاهى از اين آثار معجزه آسا است كه بسيارى از فداكاريهاى تاريخ مخصوصا فداكارى شگفت آور مجاهدان كربلا يعنى ياران و جوانان خاندان حضرت حسين بن على عليه السلام كه خاطره ى گرامى شان در اين شبها زنده تر از هميشه جلوه گر است[1] قابل فهم مى گردد. منظور از آثار روانى آن تأثيراتى است كه صبر در روان شخص صابر به جاى مى گذارد و پيش از آنكه نتيجه ى خارجى و عينى از مقاومت وى عايد گردد نتيجه ى شخصى آن به وى مى رسد.

پيدايش روح شكست ناپذيرى

 نخستين تأثير مثبت و سازنده ى صبر آن است كه انسان صابر را ضد ضربه و شكست ناپذير مى سازد و همچون تمرين و ورزشى دشوار او را مقاوم و نيرومند بار مى آورد. مقدمه ى لازم براى كاميابى در هر هدف وخواسته ای چه در جريانهاى مادى و چه در جريانهاى فكرى و مسلكى و مذهبى پيدايش چنين حالتى در انسان است. همه ى شكست ها و هزيمت هائى كه در ميدانهاى مبارزات اجتماعى و مذهبى و مسلكى پيش مى آيد مقدمه اش يك شكست روحى است و ضربه ای كه روحيه ى ضعيف و هزيمت پذير به ادامه ى يك مبارزه مى زند چندين برابر ضربه ای است كه نقص و نارسائى تجهيزات نظامى و كار آزمودگى و غيره وارد مى سازد. سربازى كه در ميدان جنگ پشت به دشمن كرده و روى به گريز مى نهد قبل از آنكه چشمش و بازويش از مقابله با دشمن عاجز مانده باشد روحيه و قدرت روانى اش شكست خورده و روحا منهزم گرديده است و تا اين شكست روانى بر او وارد نيايد محال است سربازى پشت به دشمن كرده و جبهه را ترك گويد. رفتار قهرمانانه ى طارق بن زياد سردار مسلمان و فاتح بخشى از اسپانيا(در سال 94 هجرى) كه پس از عبور از درياى مديترانه و ورود به خاك دشمن ناوهاى جنگى را از دريا بيرون كشيد و آتش زد نمونه ای از ايجاد اين روح در سربازان است. اولين خاصيت صبر ايجاد چنين روحيه ای در شخص صابر است. مردمى كه در برابر حوادث معمولى زندگى : خسارت هاى مالى بيمارى ها مطرود و منفور شدن ها مرگ و ميرها صبر و مقاومت نورزيده تن به اظهار عجز و لابه و جزع مى دهند در پيشامدها و در هنگام بروز موانع راه نيز بسى زودتر شكست خورده پاى گريز مى گشايند و به عكس كسانى كه در هر حادثه ای صبر را همچون سلاح برنده ای مورد استفاده قرار داده و در هر مورد به صورت مناسب آن صبر و استقامت پيشه مى كنند توان و قدرت بيشترى در مبارزه با مشكلات زندگى به دست آورده و داراى روح و روحيه ای شكست ناپذير و مقاوم مى گردند. شخص بى صبر را مى توان به سربازى تشبيه كرد كه در ميدان جنگ عريان و بدون زره مى جنگد. چنين كسى با نخستين ضربات دشمن از پاى درافتاده و از بين مى رود. 
و انسان صبور را به همين قياس مى توان در حكم جنگجوئى دانست كه از پاى تا سر غرق زره و تجهيزات جنگى است دست يافتن بر چنين كس البته به مراتب دشوار و از پاى افكندن او كارى مشكل است. آن كسى در معركه هاى زندگى شكست نمى خورد كه قبلا در خود آمادگى هاى لازم را به وجود آورده و زرهى از صبر پوشيده و خود را شكست ناپذير كرده باشد. اين چنين  كسى به آسانى درمانده و عاجز و زبون نمى شود و در برابر مشكلات و حوادث ناگوارى كه در هر قدم از جاده ى تكامل و خوشبختى انتظار آن را بايد داشت ابرو درهم نمى كشد و دلش و قدمش نمى لرزد و به عجز و ناتوانى نمى افتد. با اين بيان به روشنى مى توان به ژرفاى اين آموزش و الهام عميق اسلامى كه از امام جعفر صادق عليه السلام صادر گشته است رسيد : عن ابيعبدالله عليه السلام : قدعجز من لم يعد لكل بلاء صبرا[2]([آنكس كه براى هر بلائى صبرى آماده نكرده و تدارك نديده باشد به عجز و ناتوانى در مى افتد](يعنى روبرو شدن با بلايا و مشكلات زندگى كسى را كه پيش بينى آن را نكرده و روحيه ى صابر و مقاوم در خود به وجود نياورده دست و پا بسته و درمانده مى سازد. مفهوم مخالف اين جمله آن است كه اگر كسى براى مقابله با حوادث مايه ى صبر را در خود تدارك ديده باشد هرگز درمانده و شكست خورده نمى شود. راز استوارى و پايمردى مردان بزرگ تاريخ و سازندگان تاريخ بشر و در رأس آنان
پيامبران و رجال الهى كه در آغاز دعوت هر چه بيشتر مورد ايذاء و آزار و شكنجه ى طغيانگران قرار مى گرفتند پابرجاتر و فعال تر مى شدند در همين نكته است. آنان با پيش بينى تلخى ها و ناگوارى هاى اين راه و فراهم ساختن مايه ى وافرى از صبر امكان شكست روحى را در خويشتن از بين برده و به موجوداتى سرسخت و شكست ناپذير تبديل شده بودند. دشمنان و مخاصمانشان كه در موارد بسيارى از همه گونه امكانات برخوردار بودند خسته و درمانده مى شدند ولى اين بزرگمردان كه از همه ى آن امكانات محروم بودند همچنان مجدانه به كار و كوشش و مجاهدت خستگى ناپذير خود ادامه مى دادند. متوكل عباسى امپراطور مقتدر عباسى مى گفت([لقد اتعبنى ابن الرضا](ابن الرضا[3] مرا به ستوه آورد. چگونه كسى مانند امام هادى عليه السلام كه بيشتر ايام امامت خود را در زير فشارهاى ناشى از قدرت متوكل گذرانيده اين حاكم مقتدر را خسته مى كند؟[4]
وقتى يكى از دو حريف معارض كه از لحاظ امكانات برونى ضعيف است از زندان و محروميت كشيدن و دور از محيط آسايش و امن به سر بردن به ستوه نمى آيد. فشارها و سختى ها او را خسته نمى كند با همه ى موانعى كه بر سر راه هدف اش قرار گرفته به راه پيمائى دراز مدت خود ادامه مى دهد. طبيعى است كه حريف او كه با وجود برخوردارى از امكانات مادى از قدرتمندى روحى و ايمان به راه و هدفش محروم است به ستوه بيايد و كلافه شود. مسلما يك راهرو ناشكيبا نمى تواند خود خسته نشده و در عين حال حريف را خسته كند و بيگمان از پاى جهادش مشكلات راهش روشهاى مبارزه اش وضع قدرت معاصرش در گفتارى ديگر از اين سلسله نكته ى ديگرى كه در اين حديث قابل ملاحظه است موضوع پيش بينى خطرات در همه ى اقدمات بزرگ است غالبا كسانى كه بدون توجه به خطرات احتمالى دست به كار خطرناكى زده اند قدرت مقابله با خطر را نداشته و در نتيجه پس از بروز علائم آن دچار يأس و پشيمانى و عجز شده اند. در خواهد آمد و شكست خواهد خورد اين خاصيت عجيب صبر است كه يك انسان را اينگونه شكست ناپذير مى سازد

بروز خصلت هاى نيك و نهان:

انسانها غالبا قبل از آزمايش نمى توانند خود را برآورد كنند و از بسى نيروهاى نهفته در وجود خود بى خبرند. مرد نيرومندى را كه بطور طبيعى و بدون ورزش و تمرين از نيروى جسمى فراوانى برخوردار است در نظر بگيريد و فرض كنيد كه وى هرگز دستى به سياه و سفيد نزده بار سنگينى برنداشته و زورآزمائى نكرده است. چنين شخصى مسلما از ميزان انرژى جسمى خود مطلع نيست. فقط در صورتى مى تواند نيروى خدا داد خود را كشف كند كه در صحنه ای كه در آن محتاج به كار انداختن آن نيرو است قدم بگذارد. دومين اثر مهم صبر آن است كه شخص صابر با مقاومتى كه در ميدانهاى زندگى در برابر حوادث و موانع از خود بروز مى دهد به ميزان نيروى خود و به خصوصيات آن و خصال نيك و مهمى كه در وجود او نهفته است و او در زندگى معمولى و بى درد سر خود هرگز با آن برخورد نكرده است واقف مى گردد. اين مطلب را آن كسانى كه فشارها و شدت هاى زندگى را چشيده و در راه هدف ها و ايده آلهاى شريف تن به بلا و محنت داده اند به خوبى درك مى كنند چنين كسانى به طور حتم در مواجهه با خطرات بزرگ در ظلمت ها و فشارها در هنگامه هائى كه يك ناظر بيگانه و بى خبر آنها را شكست خورده و نابود شده مى پندارد بر اثر صبر و مقاومت در خود فتوح و گشايشى احساس كرده اند قدرتى بى سابقه و عظمتى شگفت آور ديده اند چيزى را در وجود خود كشف كرده اند كه قبلا از آن به هيچوجه خبر نداشتند. پس صبر موجب آن است كه آدمى خود را بيشتر بشناسد و به نقاط مثبت وجود خود بيشتر پى برد و نيروهائى را كه در همه ى عمر از خود نيافته كشف كند.

توجه و اتكاء بيشتر به خدا:

سومين خاصيت سازنده ى صبر اينست كه آدمى را در هر مرحله وحدى باشد به خدا نزديكتر و بدو متكى تر مى سازد. بعضى ها مى پندارند كه اتكاء به خدا يا اتكاء به نفس سازگار نيست و كسى كه به خدا متكى باشد نمى تواند به خود اتكاء داشته باشد. هنگامى كه گفته مى شود : به خدا متكى باشيد چنين كسانى زبان به اعتراض مى گشايند كه : بگذاريد مردم به خود تكيه كنند و چشم اميد به سوى خود بدوزند گوئى كسى كه مردم را به اتكاء به خدا دعوت مى كند مى خواهد و مى گويد كه به خود متكى نباشند حال آنكه براى شخص معتقد به خدا ميان تكيه داشتن به خود و به خدا يك نوع تلازم و توافق هست و حتى بدين اعتبار كه اتكاء به نفس يكى از ابعاد صبر محسوب مى گردد در واقع وسيله و موجبى براى اتكاء به خدا نيز هست. زيرا بيصبرى در برابر حوادث تلخ زندگى و دهشتزدگى از مقابله با مصائب اختيارى كه نمودارى از عدم اتكاء به نفس است موجب دورى و فراموشى از خدا نيز مى گردد. در آن هنگام كه آدمى در برابر شدائد و مصائب روزگار قرار مى گيرد و سنگ آسياى آزمايش هاى زندگى او را بشدت مى فشارد و مى كوبد اگر وى به لابه و بيصبرى دست نزد و جزع و شيون نكند روزنه هاى ارتباط او با خدا گشوده تر و آزادتر مى گردد و دل و جانش به نور حضور خدا روشن و روشنتر مى شود و به عكس اظهار ضعف و جزع او را از خدا نيز - همچنانكه از خويشتن - بيگانه و بيخبر و منقطع مى سازد. و اين از جمله ى حقايقى است كه رساترين استدلالش مشاهده و تجربه است و كسانى كه در آن حالات از حربه ى صبر استفاده برده اند به وضوح و قطعيت بدين مطلب اذعان و ايمان دارند. ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين.

--------------------------------------------------------------------

[1] اين گفتار در آستانه ى محرم سال 1394 ايراد شده است.
[2] تحف العقول چاپ اعلمى ص 265.
[3] ائمه ى سه گانه ى پس از امام هشتم عليه السلام تا امام يازدهم و بعضى ديگر از رجال اين خاندان در آن دوره به لقب([ابن الرضا](معروف بودند و در اين جمله منظور امام هادى عليه السلام است.
[4] بحث و بيان درباره ى امام هادى عليه السلام.

-----------------------------------------------
مطالعه کامل کتاب

http://www.ziaossalehin.ir/fa/book/9494

Share