استخدام

انجمن‌ها: 

همیشه دیر می رسید و پیش همه بد قول شده بود.
این بار قرار بود برای کار به مصاحبه برود.

طبق معمول صبح از خواب بیدار شد، با آرامش دوش گرفت، صبحانه خورد، لباس هایش را با هم ست کرد، بیرون از خانه بر خلاف همیشه راحت ماشین گیرش آمد، پول هم نگرفت، چه روز عجیبی!

با خودش حرف می زد و آرام آرام به سمت در ورودی شرکت می رفت.
به محض ورود، خانم منشی گفت منتظر بمانید، بیست دقیقه ای زودتر رسیدید.

باورش نمی شد، چطور ممکن بود، تازه فکر می کرد دیر هم شده است.
نمی دانست دیشب وقتی خواب بوده، مادرش تمام ساعت ها را دستکاری کرده و آژانس برایش گرفته است.

آن روز به خاطر خوش قولی استخدام شد.
 

Share