بوسه بر دار (شهادت میثم تمار)

قاسم جلیلی
میثم تمار

اشاره
22 ذیحجه، سالروز شهادت مظلومانه سردار شهید اسلام، مدافع حریم ولایت و امامت، یار باوفای امیرمؤمنان، سردار سربدار، جناب میثم تمّار است؛ همو که در مقابل بیدادگری ظالمان زمانه خود، پرچم بیدارگری برداشت و با زبان گویای خود، ظلم و فتنه و فساد را افشا کرد و در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت، جان بر کف نهاد و تا پای چوبه دار رفت و با لب های خون آلود خود، بوسه بر چوبه دار زد و جان عاریت خود را، تقدیم مولا و مقتدای خود نمود. روحش شاد و یاد و خاطره اش در دل های عاشقان همیشه زنده و جاویدان باد

کوتاهی تاریخ

میثم تمار، از یاران نزدیک امیرمؤمنان و از پرورش یافتگان مکتب انسان ساز آن پیشوای پرهیزکاران بود که خوشه های فراوانی از خرمن علمی و معنوی آن حضرت چید و بر جزئیات فراوانی از اسرار آن حضرت و انبان دانش وی آگاهی داشت. اخبار و آثار چنین شخصیت برجسته ای، می بایست در کتاب های تاریخی و سیره، به صورت گسترده بازگو می شد، ولی او نیز مانند افراد بیشماری از شخصیت های برجسته جهان اسلام، ناشناخته مانده و در زندگی پرفراز و نشیب میثم، ابهامات فراوانی وجود دارد.[1]

حسب و نسب

نام پدر میثم تمار، یحیی است. کنیه میثم، ابوسالم می باشد و در کوفه منزل گزیده بود و در مغازه ای، خرما می فروخت و به همین دلیل، لقبِ تمّار (خرمافروش) به خود گرفت. میثم منسوب به نهروان می باشد. نهروان منطقه وسیعی است که درمیان واسط و بغداد قرار دارد. نهروانِ معروف اگرچه در کشور عراق واقع شده است، ولی مردم آنجا به فارسی سخن می گفتند و آبادی هایی که در کرانه دجله قرار داشت، بعد از فتح عراق نیز تا دوران خلافت امیرمؤمنان به فارسی سخن می گفتند؛ زیرا قبل از اسلام، از قلمرو حکومت ایرانیان به شمار می رفت. شاهد دیگری که ایرانی بودن میثم را تقویت می کند، این است که وقتی امیرمؤمنان، او را از یک بانوی بنی اسد خریداری کرد، به او فرمود:«پیامبر اکرم به من خبر داده است که مادرت تو را در عجم(غیرعرب) میثم نام نهاده است».[2]

پذیرش اسلام

گرچه از تاریخ تشرف میثم به دین اسلام، اطلاعات دقیقی در دست نیست، ولی شواهد تاریخی، نشان می دهد که ایشان قبل از خریداری شدنش توسط امام علی علیه السلام، مسلمان شده بود؛ زیرا وقتی امیرمؤمنان او را خریداری کرد، از او پرسید: نامت چیست؟ گفت: سالم. حضرت به او فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من خبر داده است که پدرت تو را در عجم (غیرعرب) میثم نام نهاده است. سالم را رها کن و میثم را برای خود برگزین. میثم در پاسخ امیرمؤمنان که حکایت از ایمان و اسلام او می کرد گفت: «خدا و رسول خدا و امیرالمؤمنین راست می گویند». این تعبیر حکایت از آن دارد که مثیم قبل از آنکه امام علی او را بخرد، مسلمان بوده است.[3]

شاگرد علی علیه السلام

میثم تمار، از جمله شاگردان کم نظیر مولای متقیان، امام علی علیه السلام است که در مکتب انسان ساز آن حضرت تربیت شد. با انتقال خلافت امیرمؤمنان به شهر کوفه و خریداری و آزادی میثم، او خود را هر چه بیشتر به امام علی علیه السلام نزدیک کرد. سرشت پاک میثم از یک سو و تربیت ممتاز و بی نظیر حضرت از سوی دیگر، از میثم، چنان شخصیت برجسته ای ساخت که در سرلوحه شخصیت های والای جهان اسلام قرار گرفت. میثم در تمام مدت اقامت حضرت امیر در کوفه، به خدمت امام می رسید و از فیوضات حضرت بهره مند می شد. گاهی هم حضرت از مسجد کوفه بیرون می آمد و در مغازه ساده میثم می نشست. میثم خرما می فروخت و حضرت به او حکمت می آموخت. ابن ابی الحدید می نویسد: «امیرمؤمنان معارف فراوان و اسرار مخفی بسیاری از رازهای وصایت را به میثم تعلیم داده بود».[4]

میثم از نگاه پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر گرامی اسلام، بارها با امیرمؤمنان خلوت می کرد و کسی از مضمون جلسات آن دو آگاه نمی شد. به ندرت اتفاق می افتاد که یکی از همسران حضرت، جملاتی از این رازها و وصیت ها را به هنگام مکالمات آنها می شنید. ام سلمه، همسر با وفا و نیکوکار حضرت، بعضی از جملات و و صیت های پیامبر را شنیده و باز گو کرده است. میثم تمار در اواخر عمر شریفش عازم حج شد و در آنجا به خدمت ام سلمه رسید. همسر پیامبر از اسم او پرسید، میثم اسم خود را برای خانم بیان کرد. ام سلمه فرمود: بارها شنیدم که رسول خدا با امیرمؤمنان راز دل می گفت و از تو گفت وگو می کرد.[5] این حکایت ام سلمه، نشانه عظمت میثم در نظر حضرت رسول است که بارها و بارها درباره او با حضرت امیر گفت وگو کرده است.

میثم و اهل بیت علیهم السلام

مبارزات خستگی ناپذیر میثم تمار و حق گویی های او، و نیز عشق و ارادت به خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از او شخصیتی به یاد ماندنی و دوست داشتنی ساخت که مورد مهر و محبت امامان معصوم قرار گرفته است. سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام همواره از میثم به نیکی یاد می کرد؛ چنانکه ام سلمه خطاب به میثم فرمود:«ای میثم، حسین همواره از تو سخن می گوید».[6] امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: «من میثم را بسیار دوست می دارم». پیشوای ششم، امام صادق علیه السلام نیز از او به تجلیل یاد کرده، برای او درود می فرستاد.[7]

مفسِّر بزرگ

میثم تمار به مدت چهار سال شاگرد امام علی علیه السلام بوده، در علوم مختلف از حضرت کسب فیض نمود. میثم، علم تفسیر و تأویل قرآن کریم را نیز از اصیل ترین و صحیح ترین منبع آن برگرفت و بعد از امیرمؤمنان، دارای مقام ویژه ای در تفسیر بود. او در یکی از سفرهای خود، در مدینه با ابن عباس که خود مفسّر و شاگرد امام علی علیه السلام بود، ملاقات کرد و به او فرمود:«ای پسر عباس، هر چه می خواهی از تفسیر قرآن بپرس که من تنزیل قرآن را در محضر امیرمؤمنان خوانده ام و او تأویلش را به من آموخت». ابن عباس کاغذ و قلم خواست تا مطالبی را از میثم بپرسد و یادداشت کند.[8]

میثم و اخبار غیبی

میثم تمار، در طول هم نشینی اش با حضرت علی علیه السلام اخبار غیبی فراوانی از حضرت شنید و در موارد متعددی آن را باز گو می کرد. بعد از شهادت حضرت مسلم، میثم تمار و مختار ثقفی به دستور مزدوران خلفای زمان، دستگیر و روانه زندان شدند. جناب میثم، در زندان از آزادی مختار، شهادت امام حسین علیه السلام و نیز انتقام خواهی مختار به او خبر داد.[9]
صالح پسر میثم می گوید: ابوخالد تمّار برایم نقل کرد که: روز جمعه ای با میثم در آب فرات مسافرت می کردیم که ناگهان باد تندی وزیدن گرفت. میثم از داخل کشتی، نگاهی به بیرون کرد و گفت: هم اکنون معاویه به هلاکت رسید. یک هفته گذشت و قاصدی از شام خبر مرگ معاویه را آورد. وقتی از زمان فوت او پرسیده شد، گفت: در روز جمعه در گذشت.[10]

میثم و خبر از شهادت خود

میثم تمار، کیفیت شهادت خود را از مولای متقیان، امیرمؤمنان شنیده و خود را برای مرگ سعادتمند آماده می کرد. روزی حضرت دست میثم را گرفته و درخت خرمایی که میثم بالای آن به دار آویخته می شود، به او نشان داد. میثم همواره به کنار آن درخت می رفت و در سایه آن به عبادت می پرداخت.[11] وقتی عبیداللّه بن زیاد را ملاقات کرد، گفت: امیرمؤمنان به من خبر داده است که انسانی ستمگر و فرومایه و پسر کنیزی بدکاره، عبیداللّه بن زیاد مرا دستگیر کرده و به دار می آویزد و زبانم را می بُرد[12] و من اولین مسلمانی هستم که افسار بر دهانش می بندند تا سخن حق نگوید.[13]

گنجینه معارف

آنچه مقام میثم را بر دیگر یاران امیرمؤمنان برتری داده بود، دانش فراوان، تقوای بی پایان و فضیلت های بی شمار او بود. هنگامی که صالح فرزند برومند میثم به خدمت امام باقر علیه السلام شرفیاب شد و از محضر حضرت تقاضای حدیث نمود، امام فرمود: مگر از پدرت حدیث نشنیدی؟ گفت:خیر؛ زیرا در عهد پدر کودکی خردسال بودم.[14] از تعبیر امام پنجم استفاده می شود که میثم، گنجینه علوم و معارف الهی بود که اگر پسرش زمان او را درک می کرد و از او حدیث می شنید، برای او کافی بود.

میثم و کربلا

میثم تمار، در هر فرصتی از حوادث خونین کربلا سخن می گفت و حادثه جانگداز عاشورا و مظلومیت اهل بیت پیامبر را بازگو می کرد. او به یکی از اطرافیان خود گفته بود: «به خدا سوگند این امت، نواده رسول خدا را در روز دهم محرم خواهند کشت و آن روز را جشن خواهند گرفت. آنچه می گویم به طور قطع واقع خواهد شد. هنگامی که آفتاب را به رنگ سرخِ خونی دیدی، بدان که حسین کشته شده است».[15] در آخرین سال عمر شریفش، به خدمت ام سلمه شرفیاب شد و از امام حسین پرس و جو کرد، ام سلمه جواب داد، در بیرون شهر است. میثم گفت: «سلام مرا به او برسان و به آن حضرت بگو به زودی همدیگر را در نزد خدای تعالی ملاقات خواهیم کرد».[16]

گرفتار قفس

افشاگری ها و موضع گیری های ستودنی میثم تمار در مقابل دستگاه حاکم جور، زمامداران وقت را برآشفت و در صدد دستگیری او برآمدند تا از رسوایی بیشتر بنی امیه جلوگیری کنند. به همین منظور، سربازان زیادی را به اطراف کوفه گسیل داشتند. در آن روزها، میثم تمار، به قصد زیارت خانه خدا و انجام حج عمره، در مکه معظمه بود. او در آنجا با ام سلمه همسر پیامبر ملاقات کرده و از آینده خود خبر داد. سپس، مکه را به قصد کوفه ترک کرد و هنگامی که به دروازه شهر رسید، توسط یکصد نفر از مزدوران ابن زیاد دستگیر و روانه دارالاماره شد.[17]

مناظره میثم با ابن زیاد

پس از دستگیری میثم تمار، او را نزد عبیداللّه بن زیاد، والی کوفه بردند. میثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت،در مقابل ابن زیاد ایستاد و یک بار دیگر، ایستادگی و استواری حق در مقابل باطل را به نمایش گذاشت. عبیداللّه از میثم پرسید: خدایت کجاست؟ فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی. ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان امیرمؤمنان بیزاری جوید، ولی میثم زیر بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه ها را تحمل کرد؛ ولی کوچک ترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد. ابن زیاد پرسید: شنیده ام که علی کیفیت مرگ تو را گفته است؟ میثم جواب داد: آری، حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکاره ای دستگیر می کند و دست و پا و زبانت را می بُرد. ابن زیاد با شنیدن این حرف ها خشمگین شد و دستور داد دست و پای میثم را قطع کرده، ولی زبانش را نبرند تا به گمان ناقص او، دروغ امام علی علیه السلام آشکار شود. سپس دستور داد که او را با همان حال بر دار زنند.[18]

خطبه بر دار

میثم تمار که با دست ها و پاهای بریده، بر بالای دار بود، فرصت را غنیمت شمرده و نهایت عشق و ارادت خود را به مولا و مقتدای خویش و خشم و کینه خود را به دشمنان اهل بیت به نمایش گذاشت. او با همان حالت شروع به سخنرانی کرد و با صدای بلند مردم را مورد خطاب قرار داده و فرمود: «ای مردم، هر کس می خواهد احادیث یادگاری از سرچشمه زلال علوم اسلامی، علی بن ابی طالب بشنود، به سوی من بشتابد که به خدا سوگند از آنچه از امروز تا روز قیامت انجام خواهد شد، به شما خبر خواهم داد و هر فتنه و آشوبی که تا روز قیامت بر پا خواهد شد، با شما در میان می گذارم». مردم زیادی گرد او جمع شده و به سخنان او گوش دادند. وقتی این خبر به دار الاماره رسید، ابن زیاد دستور داد افساری بر دهان او بزنند. میثم، با همان حال، به افشاگری های خود بر ضد دستگاه ظالم بنی امیه ادامه داد تا اینکه به دستور ابن زیاد، زبانش را قطع کردند و با این حرکت، حقانیت و درستی گفتار امیرمؤمنان به اثبات رسید.[19]

پرواز تا ملکوت

شهادت، شایسته مردان بزرگی است که خود را برای آن افتخار بزرگ آماده کرده اند و خداوند هم تاج پرافتخار شهادت را بر سر آنها می گذارد و در روضه رضوان مهمانشان می کند. میثم تمار، یار همیشگی امیرمؤمنان، به مدت دو روز، با دست و پاها و زبان بریده بر فراز دار بود و در نزدیکی غروب روز دوم، خونی از گلوی او فرو ریخت و محاسن شریفش را رنگین کرد. در روز سوم، یکی از مزدوران ابن زیاد نزد چوبه دار رفت و با نیزه شکم او را درید. در این هنگام، بانگ تکبیر از میثم بلند شد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.[20] میثم تمار در روز 22 ذیحجه سال 60 قمری، ده روز قبل از ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین پربلای کربلا، در شهر کوفه به شهادت رسید.[21]

دفن میثم

دستگاه حاکم بنی امیه، برای ایجاد رعب و وحشت در بین مردم، از پایین آوردن جنازه میثم و دفن او جلوگیری می کرد. در همان حال، هفت نفر از خرما فروشان با یکدیگر پیمان بستند که جنازه میثم را شبانه از بالای دار پایین آورده، دفن کنند. چون پاسی از شب گذشت، به نزدیکی دار آمده و تعدادی مأموردولتی یافتند که برای محافظت از جنازه نگهبانی می دادند. خرما فروشان، آتشی روشن کرده و مأموران را با آتش مشغول کردند تا جنازه را پایین آورده، روی تخته ای نهاده و در نزدیکی چشمه ای دفن کردند. چون صبح شد، ابن زیاد سپاهی را برای یافتن جنازه، گسیل داشت که به نتیجه ای نرسید.[22] آرامگاه میثم که در نزدیکی مسجد اعظم کوفه است، زیارتگاه خاص و عام می باشد.

مقام میثم در بهشت

روزی امیرمؤمنان خطاب به میثم فرمود: هنگامی که پست ترین عنصر بنی امیه، تو را به بیزاری از من امر کند، چه می کنی؟ میثم گفت: به خدا سوگند از تو بیزاری نمی جویم. فرمود: در این صورت تو را می کشند و به دار می آویزند. گفت: صبر می کنم که این در راه خدا کم است. حضرت فرمود: در این صورت، در بهشت در کنار من و همرتبه من خواهی بود.[23] امام کاظم علیه السلام نیز میثم تمّار را از حواریون (اصحاب ویژه) حضرت علی علیه السلام شمرده و می فرماید: «در روز قیامت،منادی ندا می کند که حواریون علی بن ابی طالب کجایند؟ چهار نفر بر می خیزند که یکی از آنها، میثم است».[24]

فرزندان

از میثم تمار، شش فرزند به یادگار مانده است که همگی از یاران و خواص امامان معصوم بوده، در حلقه معرفتی و تربیتی آنها، درس صفا و خلوص و عدالت خواهی آموخته اند. فرزندان ایشان عبارت اند از: محمد، که از پدرش میثم نقل روایت می کند و علمای اهل سنت، احادیث او را به جرم محبت بی شائبه اش به خاندان عصمت نمی پذیرند. شعیب که مرحوم شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده است. صالح، که از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بوده است. امام باقر علیه السلام، به صالح می فرمود: «من تو را و پدرت را خیلی دوست می دارم». علی و عمران که شیخ طوسی، گاه او را از اصحاب امام سجاد علیه السلام، زمانی از اصحاب امام باقر علیه السلام و گاهی از اصحاب امام صادق علیه السلام شمرده است، و حمزه، که روایاتی را از پدرش نقل کرده است.[25]

میثم ازنگاه دیگران

امام خمینی رحمه الله، در 29 اسفند سال 1341، در مسجد اعظم کوفه، در مورد توطئه های استکبار جهانی بر ضد اسلام و مسئولیت سنگین علماء، سخنرانی کرده و میثم را به عنوان زبان گویای اسلام، معرفی کرده و فرمود:«میثم تمار، این زبان گویای اسلام، تا آنجا گفت و گفت که جلادان معاویه، زبانش را بریدند».[26]
مرحوم علامه مامقانی نیز در مقام میثم می گوید: «عظمت و بزرگی میثم، از بیان کردن بی نیاز است. ایشان عادل ثقه (مورد اطمینان) است؛ بلکه اگر بین عدالت و عصمت مرتبه دیگری وجود داشت، آن مرتبه را برای ایشان قائل می شدیم».[27]
شیخ عباس قمی نیز می فرماید:«میثم، از برگزیدگان اصحاب امام علی علیه السلام بود و حضرت، او را بر اسرار خفیه و اخبار غیبیه مطلع کرده بود. او یکی از زاهدترین افراد زمان خود بود و به علت زهد و عبادت زیاد، پوست بدنش خشکیده بود».[28]

 

پی نوشت:
[1] محمدحسین مظفر، میثم تمار، نشر توحید، 1366، چ 1، ص 14.
[2] محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص 15.
[3] محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص 17.
[4] جواد محدثی، میثم تمار، ص 15.
[5] سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403ق، ج 10، ص 198.
[6] همان.
[7] محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص 36.
[8] بحارالانوار، ج 42، ص 128.
[9] شیخ مفید، الارشاد، آل البیت، 1416ق، ج 1، ص 324.
[10] شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال المعروف برجال الکشی، مشهد، ص 80.
[11] بحار الانوار، ج 42، ص 124.
[12] همان، ص 132.
[13] همان، ص 125.
[14] محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص 41.
[15] جواد محدثی، میثم تمار، ص 33.
[16] بحارالانوار، ج 42، ص 124.
[17] شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، 1409 ق، ج 1، ص 403.
[18] الارشاد، ص 324.
[19] شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ترجمه محمدباقر کوه کمره ای، تابستان 1380، چ 12، ص 168.
[20] الارشاد، ص 325.
[21] اعیان الشیعه، ص 198.
[22] محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص 100.
[23] ابن داود حلی، کتاب الرجال، حیدریه، نجف الاشرف، 1392ق، ص 194.
[24] بحار الانوار، ج 22، ص 342.
[25] محمدحسین مظفر، میثم تمار، ص 105.
[26] صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر، پاییز 1378، ج 1، ص 164.
[27] علامه مامقانی، تنقیح المقال، کتابخانه مرتضوی، نجف الاشرف، 1352، ج 3، ص 262.
[28] منتهی الآمال، ج1، ص 400.
-----------------------------------
منبع: ماهنامه / مركز پژوهش های اسلامی صدا و سيما / بهمن ماه 1383 چشم اندازی سبز رو به آفاق انديشه(گلبرگ)شماره 59 ـ كد: 834

Share