سرنوشت شوم قاتلان امام حسین (علیه السلام)/بخش نهم

به مناسبت ماه محرم الحرام؛
ماه محرم ماه خون وقیام

- عمر بن سعد  
عمر بن سعد معروف به "ابن سعد" فرمانده سپاه عبیدالله بن زیاد در کربلا در سال 61 هجری قمری و جزو منفورترین چهره های تاریخ. در بدخوئی و شقاوت، زبانزد خاص و عام است. پدرش سعدبن ابی وقاص، که از سرداران صدر اسلام بود. تاریخ تولد عمر سعد، به درستی معلوم نیست. به نقل مورخین در زمان حیات پیامبر اسلام و به قولی در دوران عمربن الخطاب به دنیا آمده است. در نوجوانی همراه پدرش در فتح عراق شرکت کرد (در سال 17 هـ ق). او از کسانی بود که در سال 37 هـ ق، در داستان حکمیت امام علی علیه السلام و معاویه، علیه حجربن عدی صحابه امام علی علیه السلام، و یارانش، شهادت به فتنه گری داد و این گواهی دستاویزی برای معاویه شد تا "حجر" و یارانش را در «مرج عذراء» شهید کند. در اواخر خلافت معاویه که «عبیدالله بن زیاد» حاکم بصره شد، عمربن سعد، به خدمت او در آمد و وقتی یزید پسر معاویه خلیفه شد کوفه را به قلمرو حکومت عبیدالله اضافه کرد. زمانی که حسین بن علی (علیهما السلام)، امام سوم شیعیان، از بیعت با یزیدبن معاویه خودداری کرد و از مدینه به مکه مهاجرت نمود عمر سعد، امیر مکه بود که وقتی استقبال حجاج از حسین بن علی را دید، برای یزید نامه نوشت و او را از این قصه مطلع ساخت. سال 60 هـ ق، نیز زمانی که مسلم بن عقیل نماینده امام حسین (علیه السلام) به کوفه رفت تا از مردم آنجا برای حسین (علیه السلام) بیعت بگیرد، ابن سعد با بعضی از اشراف کوفه، به یزید نامه نوشتند و توصیه هائی به او کردند. از این رو، مسلم به دستور عبیدالله بن زیاد، از طرف یزید دستگیر شد و به جهت خویشاوندی که با عمربن سعد داشت، او را وصی خودکرد، ولی این مرد به او خیانت کرد و اسرار مسلم بن عقیل را فاش نمود. در همین زمان، عبیدالله بن زیاد به کوفه آمد و عمربن سعد را به استانداری (ری) منصوب کرد. ابن سعد با 4000 سپاهی، در بیرون کوفه آماده حرکت به طرف ری بود که خبر حرکت امام حسین (علیه السلام)، به سوی کوفه رسید. عبیدالله، از ابن سعد خواست تا قبل از رفتن به ری، حسین و یارانش را سرکوب کند. ابن سعد ابتدا تردید کرد ولی متوجه شد که اگر قبول نکند، حکومت ری از دست او خواهد رفت. از این رو، جاذبه دنیا و ریاست او را گرفت و ماموریت جدید خود را قبول کرد و با لشگر خود به طرف کربلا رفت. روز دوم یا سوم محرم سال 61 هـ ق در کربلا، کسی را نزد حسین بن علی فرستاد و از حضرت خواست که یا با "یزید بن معاویه" بیعت کند و یا به جنگ تن در دهد و زمانی که امتناع امام حسین از بیعت با یزید را دید برای اینکه نشان دهد که در جنگ با امام (علیه السلام) راسخ است اولین تیر را به طرف حسین بن علی و یارانش (علیهم السلام) فرستاد و دستور داد تا آب را به روی آنها ببندند. 
 او پس از شهادت امام (علیه السلام) و یارانش، دستور داد که سپاهیانش بر بدن آنها با اسب بتازند. روز 12 محرم بعد از دفن اجساد سپاهیانش، خاندان حسین بن علی (علیهما السلام) را به کوفه برد. وقتی خدمت عبیدالله بن زیاد رفت، عبیدالله از او خواست تا نامه حکومت ری را به او پس بدهد. عمرسعد که فهمید دیگر حکومت و استانداری ری به او، وصال نمی دهدخودش را چنین توصیف کرد: هیچ کس بدتر از من به خانه اش برنگشت، زیرا از امیری فاجر و ظالم اطاعت کردم و عدالت را پایمال و خویشاوندی را قطع کردم. بعد از واقعه کربلا، ابن سعد مدتی از ترس کشته شدن به دست مردم، پنهان بود. در ایام قیام مختار به کوفه، او فرار کرد ولی وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند به کوفه برگشت و با مخالفان مختار، رهبری مردم را مدتی به عهده گرفت. اما چون کوفیان شکست خوردند ابن سعد مجددا از کوفه فرار کرد و به بصره پناهنده شد. به دستور مختار، او را دستگیر کردند و نزد او آوردند. سال 66 هـ ق، در مجلس مختار ابن سعد به همراه پسرش به قتل رسید. مختار، سر او را برای محمدبن حنفیه، برادر امام حسین (علیه السلام) فرستاد (و بدین ترتیب، از روزگار حذف شده و به درک واصل شد). 
 
منابع: 
 1 - دائرة المعارف بزرگ اسلام ج 10 
 2 -   مقتل الحسین مقرم ص 238 
 3 - مقاتل الطالبین 97- 106 
                                                ののののののののののののののののののの
 
- عمرو بن حجاج زبیدی 
از سران شهر کوفه و فرماندهان اصلی سپاه «ابن زیاد و عمربن سعد» که در مراحل مختلف فعالانه در جبهه دشمن به مقابله با حسین بن علی (علیهما السلام) شرکت داشت. 
دخترش «رویحه» همسر هانی بن عروه مرادی بود. 
برخی از نقش های او از، دعوت کنندگان امام (علیه السلام) به کوفه، موکل رود فرات، فرمانده سپاه دشمن و مأمور بستن آب بر حسین و یاران او... 
1- در اولین روزهای نهضت حسینی، او همراه چند نفر دیگر چون: شبث بن ربعی، حجار بن ابجر و...، نامه ای برای امام حسین (علیه السلام) نوشت، و آن حضرت را به کوفه دعوت کرد! 
2- در ادامه قیام امام حسین (علیه السلام) وی در روز هفتم محرم سال 61 هـ.ق به دستور «ابن زیاد» با 500 نفر سوار، به کنار رود فرات آمد و میان حسین (علیه السلام) و یارانش با آب فرات مانع شد و در واقع، آب را بر روی آنان بست و در برخی از مقاتل آمده که: 
زلالی آب را به آنحضرت وانمود کرد و قسم خورد که تا لحظه مرگ (شهادت) ایشان نمی گذارد قطره ای از آن بنوشند. لحن و بیان او، از تشنگی بر سیدالشهداء (علیه السلام)، سخت تر و ناگوارتر بود. (تذکرة الخواص ص247) 
3- بعد از این ممانعت که عطش در سپاه امام زیادتر شد، عباس بن علی (علیهما السلام) (حضرت اباالفضل) از طرف برادرش مأموریت پیدا کرد تا همراه 30 نفر سواره و 20 نفر پیاده، دنبال آب بروند و نافع بن هلال جملی پیشاپیش آنها حرکت کرد، عمروبن حجاج از او پرسید تو کیستی؟ نافع خود را معرفی کرد. ابن حجاج علت آمدنش را پرسید، نافع گفت: آمده ام تا از آن آبی که ما را محروم کرده ای، برداریم. وی گفت: خودت بنوش. نافع گفت: به خدا سوگند در حالی که حسین و یارانش تشنه اند هرگز به تنهایی آب ننوشم. سپاهیان دشمن متوجه همراهان نافع شدند که در این موقع عمروبن حجاج گفت: نگذارید آنها از آب بنوشند. ما برای همین کار در اینجا هستیم. به دستور حضرت ابالفضل علیه السلام، نافع بن هلال و سوارانش که به آن سپاه حمله کردند، و پیادگان حسینی توانستند مشک ها را از آب پر کرده و به خیمه ها برسانند. 
4- وقتی عمرسعد می خواست در شب عاشورا به حسین بن علی (علیهما السلام) و یارانش برای عبادت و نماز مهلت ندهد، او اعتراض کرد و گفت: سبحان الله، اگر اهل دیلم (کنایه از بیگانه) از تو چنین تقاضایی می کردند، سزاوار بود که با آنها موافقت کنی و مهلت دهی! 
5- بار دیگر در روز عاشورا (دهم محرم)، این مرد خبیث (عمروبن حجاج) را می بینم که فرمانده جناح راست لشگر عمربن سعد در کربلا بود، بر حسین (علیه السلام) و یارانش حمله کرد و به سپاهش گفت: ای اهل کوفه، از فرمان امیر (عبیدالله بن زیاد) بیرون نروید و از جماعت جدا نشوید و در کشتن امام (علیه السلام)، سپاهش را تشویق کرد و گفت: در کشتن آنکه از دین خدا بیرون رفت (حسین بن علی)، شک به خود راه ندهید. 
حسین (علیه السلام) فرمود: ای عمروبن حجاج، مردم را به قتال من تحریک می کنی؟ به خدا قسم وقتی که جان شما گرفته شد و با این اعمال نابود شدید، خواهید دانست کدام یک از ما از دین بیرون رفته و به آتش دوزخ سزاوارتر است! 
6- بعضی مقاتل او را به عنوان یکی از قاتلین حضرت «مسلم بن عوسجه» می دانند، آن زمان که سپاهش از طرف رود فرات به سپاه امام (علیه السلام) حمله کرد و جنگ سختی شد و در آن حمله و بحبوحه و گرد و غبار زیاد حضرت مسلم بن عوسجه شهید شد. یاران عمروبن حجاج فریاد زدند که ما مسلم بن عوسجه را کشتیم. 
7- روز عاشورا نیز، او فرمانده راست لشگر عمربن سعد و شمربن ذی الجوشن فرمانده چپ آن سپاه بود و با (اعور سلمی) در آخرین لحظات حیات حسین بن علی (علیهما السلام) و چهار هزار (4000) مرد کماندار دیگر نگهبانی رود فرات می کرد و به سپاهش فریاد می زد که نگذارید حسین بر آب دست یابد! 
8- پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) و یاران که سرهای مقدسشان را به دستور عمربن سعد، از بدن ها جدا کردند، توسط او و شمربن ذی الجوشن و قیس بن اشعث، به کوفه بردند. وی در زمان قیام مختار ثقفی و جنگ او با «عبدالله بن مطیع»، از مشاوران عبدالله بود و مردم را علیه مختار بسیج می کرد. 
 پایان زندگی ننگین او: 
زمانیکه مختار به خونخواهی امام حسین (علیه السلام) و یارانش قیام کرد، عمروبن حجاج می دانست با پرونده سیاهی که دارد، کمترین مجازاتش، مرگ است و آنقدر ترسیده بود که خانه خود را رها و از راه «واقصه» و «شرافه» توانست از دست مأموران مختار فرار کند. به نقل از ابومخنف که گفت: هیچکس از او خبر نداشت. معلوم نیست ک آسمان او را ربود یا زمین او را فرو برد. 
در بعضی نقل ها چون ارشاد، اعلام انوری و احقاق الحق آمده که: مأموران مختار او را در بیابانی پیدا کردند که از شدت تشنگی، از رمق افتاده هلاک شده بود، او را گرفته و سپس سرش را از بدن جدا کردند و نزد مختار بردند. 
 
منابع: 
 1- نفس المهموم 
 2- فرهنگ عاشورا 
 3- موسوعة الامام الحسین 
 4- تاریخ سیاسی اسلام 
 5- ابصار العین 

Share