سوره بقره

اشاره

معنا و علت غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

(الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون)(1)

«[متّقین] کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند

نکته ها:

1. اساسی ترین اصل در جهان بینی الهی آن است که هستی، منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»

2. قرآن، هستی را به دو بخش تقسیم می کند: عالم غیب و عالم شهود. متّقین به کل هستی ایمان دارند؛ ولی دیگران تنها آنچه را قبول می کنند که برایشان محسوس باشد. آنان حتی توقع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمی بینند، به او ایمان نمی آورند. چنان که برخی از قوم بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند: (لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَهً)؛(2) «ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم، مگر آن که خداوند را آشکارا مشاهده کنیم». این افراد درباره قیامت نیز می گویند: (ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ)؛(3) «جز این دنیا که ما در آن زندگی می کنیم، جهان دیگری نیست. می میریم و زنده می شویم و این روزگار است که ما را از بین می برد». چنین افرادی هنوز از مدار حیوانیت نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می دانند و می خواهند همه چیز را از طریق حواس درک کنند.


1- سوره بقره، آیه 3.

2- سوره بقره، آیه 55.

3- سوره جاثیه، آیه 24.

 

3. در احادیث معصومین علیهم السلام کلمه «غیب» به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اطلاق شده است. به عنوان نمونه، امام صادقá در تفسیر این واژه فرمود: «وَ الْغَیْبُ هُوَ الْحُجَّهُ الْغَائِبُ»(1) و نیز در تفسیر آیه شریفۀ (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ ) فرمود: «آن ها که ایمان به غیب می آورند کسانی هستند که اعتقاد به قیام قائم آل محمد علیهم السلام دارند».(2)

4. امام صادق علیه السلام فرمود: «لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِیرَهٌ وَ الْأُخْرَی طَوِیلَهٌ؛(3) برای حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی».

5. امام دوازدهم، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف غائب شده است و طبق صدها حدیث معتبر، برای تشکیل یک حکومت عدل جهانی ظهور خواهد کرد. غیبت آن حضرت در دو مرحله بوده است: غیبت کوتاه (صغری) و غیبت طولانی و بلند (کبری). در مرحله اول

_ که حدود 70 سال به طول انجامید _ شیعیان به واسطه چهار نائب خاص، با ایشان ارتباط داشتند و امور دینی خود را به فرمان آن حضرت انجام می دادند؛ تا آن که حضرت به چهارمین نائب خود فرمودند: «تو تا شش روز دیگر از دنیا می روی و پس از خودت شخص دیگری را میان من و مردم مگذار»؛(4) البته ایشان قبلاً تکلیف شیعیان را روشن نموده و به نائب دیگرشان فرموده بودند که: «شیعیان موظف اند در حوادث به دانشمندان دینی رجوع کرده و به حکم آن ها عمل کنند. آنها حجت من بر مردم هستند؛ همان طور که من حجت خدا بر آنان هستم».(5) از آن زمان، غیبت طولانی حضرت آغاز گشته است و هنوز ادامه دارد.

 


1- کنز الدقائق، ج 1، ص 119.

2- نور الثقلین، ج 1، ص 31.

3- الکافی، ج 1، ص340.

4- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 516.

5- «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ عَلَیْهِم». کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 484.

 

6. منظور از غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف این نیست که ایشان در میان ما حاضر نیستند؛ زیرا او در میان ماست و ما را می شناسد، ولی ما او را نمی شناسیم. سؤالی که این جا به ذهن خطور می کند این است که مگر می شود ایشان ما را بشناسد، اما ما او را نشناسیم؟ پاسخ آن است که بله؛ قرآن می فرماید: حضرت یوسف علیه السلام بعد از حدود چهل سال از جریانِ افتادن در چاه تا رسیدن به ریاست، وقتی برادرها را دید شناخت، ولی برادرها او را نشناختند: (فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).(1) 

7. لذا وقتی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور می کند، خیلی ها می گویند ما او را در زمان غیبت دیده بودیم. در دعای ندبه هم می خوانیم: «بِنَفْسِی أَنْت»، جان من فدایت مهدی جان! تو غایبی، اما از میان ما بیرون نیستی: «لم یخل منا».

8. دلیل این که چرا افراد عادی نمی توانند امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را ببینند را خود ایشان بیان کرده است: «فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ؛(2) ما را از شیعیانمان دور نمی کند، مگر اعمال ناپسندی که از ناحیه آن ها به ما می رسد». این سخن با صراحت می گوید که به خاطر اعمال زشتی که انجام داده ایم، توفیق ملاقات و درک ظهور را پیدا نمی کنیم.

9. چون همه ائمه علیهم السلام خبر می دادند که از نسل آن ها شخصی به نام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود که غیبتی خواهد داشت، مردم از آنان درباره چرایی غیبت آن حضرت سؤال می کردند. از امام صادق علیه السلام نیز سؤال شد که چرا امام زمان غائب می شود؟ و ایشان در پاسخ، اشاره به گردن خود کردند؛(3) کنایه از این که اگر آن حضرت بیاید کشته می شود. همین طور هم هست. بنابراین باید زمینه آماده شود. علت غیبت امام دوازدهم، عدم آمادگی مردم برای پذیرش رهبری امام است. خداوند، آن حضرت را برای زمان مناسبی که رشد و فرهنگ مردم به جایی برسد که بتوانند نور امامت را درک و از آن بهره گیری نمایند، ذخیره فرموده است.

 


1- سوره یوسف، آیه 58.

2- بحار الأنوار، ج 53، ص 176.

3- «وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی عُنُقِهِ». کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 435.

 

10. برای بیان علت غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین می توان مثال زد. اگر اداره برق یک شهر برای روشنایی کوچه ای، تیر چراغ برقی نصب کند و لامپی به آن بزند، ولی بچه های کوچه با زدن سنگ، آن را لامپ را بشکنند، مأمور اداره برق لامپ دیگری می زند. اگر مجدداً بچه ها لامپ را بشکنند، باز اداره برق، برای روشنایی محل اقدام به نصب لامپ دیگری می نماید. حال اگر برای بار سوم، بچه های بی ادب کوچه، لامپ را بشکنند، به احتمال بسیار زیاد، اداره برق تمایلی به نصب مجدد لامپ نخواهد داشت؛ اما به خاطر خواهش بزرگ ترها و رفاه اهالی آن کوچه، ممکن است لامپ دیگری نصب کند. اما فکر می کنید اداره برق تا چند بار این کار را انجام می دهد؟! در بحث ما نیز، حاکمان ستمگر، یازده چراغ هدایت را شکستند و امامان معصوم را به شهادت رساندند، خداوند نیز امام دوازدهم را نگه داشت تا زمانی که مردم لیاقت و آمادگی بهره گیری از این چراغ هدایت را پیدا کنند.

11. گاهی صلاح معلم در این است که موقتاً از کلاس بیرون برود؛ چون تا سر کلاس است، بچه ها خوب شناخته نمی شوند. باید دید آن ها در غیاب معلم چه می کنند و از بیرون، آن ها را کنترل کرد. امامان ما وجود چنین امتحانی در عصر غیبت را بارها تذکر داده اند.

12. جایگاه و نقش امام در زمان غیبت مثل خورشید پشت ابر است. خورشید حتی وقتی پشت ابر قرار دارد، حرارت، نور و انرژی اش را به جهانیان تحویل می دهد. خود امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز فرمود: «أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَاب؛(1) وجه انتفاع از من در دوران غیبتم، همچون نحوه استفاده از خورشید است وقتی که ابر، آن را از دیدگان نهان سازد». حضرت یوسفá نیز وقتی در زندان بود، نقش پیامبری اش را ایفا کرد. مگر شما ندیدید که امام در فرانسه بود، اما انقلاب را هدایت کرد؟!

13. وجود امام ولو در غیبت، باعث بقای زمینیان است. نگویید امام زمانِ غائب چه

 


1- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 485.

 

فایده ای دارد؛ کما این که نباید بگویید وجود کوه ها چه اثری دارد! قرآن می گوید: «ما کوه ها را قرار داده ایم و اگر کوه ها نبودند، زمین دائماً شما را می جنباند».(1) گداختگی درون زمین باعث می شود که پوست آن همیشه در حال لرزش باشد. این کوه است که پوسته زمین را نگه داشته است.

14. در ایام دفاع مقدس، برخی از علمای سن و سال دار با لباس رزم به جبهه ها و میان رزمنده ها می رفتند. آن ها نمی توانستند فعالیت های رزمنده های بسیجی یا رزم شبانه داشته باشد و مثلاً آرپیچی بزنند، ولی وجود و حضور آن ها در جبهه، هزاران نفر را شارژ می کرد. البته این فقط مثال است و من از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف معذرت می خواهم که در آموزش و برای فهم مطلب مجبورم مثال بزنم. قرآن می فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا).(2) 

15. ابوحمزه گوید به امام صادقá عرض کردم: «آیا زمین بدون امام می ماند؟» فرمود: «اگر زمین بدون امام باشد، فروخواهد رفت [و نظمش از هم خواهد پاشید]».(3) بیانش این است که در منطق قرآن کریم، خدا هستی را برای بشر آفریده است. پس هستی برای ماست؛ اما ما برای چه خلق شده ایم؟ ما برای برای عبادت آفریده شده ایم؛ اما عبادت چیست؟

عبادت یعنی هر کاری که رنگ خدا داشته باشد؛ گاهی این عبادت، نماز است یا مطالعه، کار است یا خدمت به جامعه؛ هر کاری که برای خدا باشد اعم از شوهرداری، همسرداری، بچه داری، خانه داری، همسایه داری و رفیق داری عبادت است.

حالا اگر هستی را برای بشر آفریدند و بشر را برای عبادت، اما بشر _ چون آزاد بود _ عبادت نکرد و ظلم نمود، دیگر وجود این بشر فایده ای ندارد. اگر سفره را پهن کرده ایم برای آن که مهمان غذا بخورد، اما او غذا نمی خورد، سفره را جمع می کنیم. پس حال که ماعبادت حقیقی خدا را نمی کنیم، چرا خدا سفره را جمع نکرده است؟!


1- سوره نحل، آیه 15.

2- سوره بقره، آیه 26.

3- الکافی، ج 1، ص 179.


قرآن در پاسخ می گوید: (مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ)(1) ای رسول خدا! به خاطر وجود تو سفره باز است. گاهی وقت ها سر سفره همه غذا می خورند و می روند و گاهی نمک نشناسی هم می کنند؛ اما یک آدم حسابی، نشسته و مشغول غذا خوردن است. صاحب خانه، به خاطر آن آدم حسابی، سفره را جمع نمی کند. او همان خلیفه خدا در زمین و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. وجود اهل بیت علیهم السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز همانند وجود پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است و آنان نیز تمام منزلت و کمالات پیغمبر را غیر از مقام نبوت دارا هستند.

مثال دیگر این است که گاهی خادم مسجد می بیند همه از مسجد بیرون رفته اند، اما یک مرد خدا در مسجد عبادت می کند و به خاطر همان یک نفر، لامپ های مسجد را روشن می گذارد.

 


1- سوره انفال، آیه 33.

 

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، عهد الهی

(الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ )(1)

«[فاسقان] کسانی هستند که پیمان خدا را پس از آن که محکم بستند، می شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع می نمایند و در زمین فساد می کنند. قطعاً آنان زیان کاران اند

نکته ها:

1. پیمان های الهی که در این آیه از آن سخن به میان آمده، در آیات دیگر قرآن بیان شده است: خداوند از انبیا پیمان گرفته تا آیات الهی را به مردم بگویند(2) و از اهل کتاب تعهد گرفته تا کتمان حقایق نکنند و به بشارت های تورات و انجیل درباره ظهور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عمل کنند(3) و از عامه مردم نیز عهد گرفته که به فرمان الهی عمل کرده و راه شیطان را رها کنند.(4)

2. در اسلام، وفای به عهد واجب است، حتی نسبت به کفار؛ و عهدشکنان،

بی دین معرفی شده اند، هرچند که اهل نماز باشند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لا دین لمن لا عهد له؛(5) آن کس که پایبند تعهدات خود نیست، دین کامل ندارد».

 


1- سوره بقره، آیه 27.

2- ( وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ ) . سوره احزاب، آیه 7.

3- ( وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ ) . سوره آل عمران، آیه 187.

4- ( وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ ) . سوره اعراف، آیه 172.

5- بحار الانوار، ج 72، ص 198.

 

3. خداوند در این آیه فرمان داده تا با گروه هایی پیوند و رابطه داشته باشیم: (أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ) در روایات، آن گروه ها چنین معرفی شده اند: رهبران آسمانی، دانشمندان، خویشاوندان، مؤمنان، همسایگان و اساتید. هرکس رابطه خود را با این افراد قطع کند، خود خسارت می بیند؛ زیرا جلوی رشد و تکاملی را که در سایه این ارتباطات می توانسته داشته باشد، می گیرد.

4. وفای به عهد، کمالی است که خداوند، خود را به آن ستوده است: (وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ)؛(1) «کیست که بهتر از خدا به پیمانش وفا کند؟». وفای به عهد حتی در قبال مشرکان هم لازم است: (فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ)؛(2) «تا پایان مدت قرارداد، به پیمانی که با مشرکان بسته اید وفادار باشید». هم چنین در آیه 25 سوره رعد، پیمان شکنان لعنت شده اند.(3)

5. عهد دو گونه است؛ اول، عهد و پیمانی که مردم با یک دیگر می بندند و باید به آن وفادار باشند و دوم، عهد و پیمانی که خداوند برای رهبری یک جامعه، بر عهده پیامبر یا امام قرار می دهد که این عهد، مقام الهی است: (لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)(4)

6. در زیارت آل یاسین، خطاب به امام زمان می گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللَّهِ الَّذِی أَخَذَه»؛(5) «سلام بر تو که پیمان خدا هستی». وقتی حضرت ابراهیمá به امامت رسید، به خدا عرض کرد: «خدایا! مقام امامت را به بچه هایم هم بده». خدا فرمود: (لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین)؛(6) امامت، عهد من است و من عهد و پیمانم را به هر کسی نمی دهم!

 


1- سوره توبه، آیه 111.

2- سوره توبه، آیه 4.

3- ( وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار ) .

4- سوره بقره، آیه 124.

5- بحار الأنوار، ج 53، ص 171.

6- سوره بقره، آیه 124.

 

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، خلیفه الهی

(وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ )(1)

«و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟ در حالی که ما با حمد و ستایش، تو را تنزیه و تقدیس می کنیم. خداوند فرمود: همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید

نکته ها:

1. گرچه همه انسان ها، بالقوه می توانند خلیفه خدا باشند، اما همه خلیفه خدا نیستند و به فرموده روایات، افراد خاصی به این مقام می رسند. چون برخی از انسان ها  با رفتار خود به اندازه ای از انسانیت سقوط می کنند که از حیوان هم پست تر می شوند؛ چنان که قرآن می فرماید: (أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ)(2)

2. قرارگاه این خلیفه، زمین است؛ ولی لیاقت او تا (قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی)(3) می باشد.

3. انتصاب خلیفه و حاکم الهی، تنها به دست خداست: (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً).

4. در زیارت آل یاسین، خطاب به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوییم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَهَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّه؛ سلام بر تو ای کسی که جانشین خدا و ناصر حق هستی».

5. خدایی که دائماً حاضر، ناظر و قیّوم است، چه نیازی به جانشین و خلیفه دارد؟ پاسخ آن است که اولاً جانشینی انسان، به معنای نیاز و عجز خداوند در اداره امور نیست، بلکه این مقام به خاطر کرامت و فضیلت رتبه انسانیت است.

 


1- سوره بقره، آیه 30.

2- سوره اعراف،آیه 179.

3- سوره نجم، آیه 9.


ثانیاً نظام آفرینش بر اساس واسطه هاست؛ یعنی با آن که خداوند مستقیماً قادر به انجام هر کاری است، ولی برای اجرای امور، واسطه هایی قرار داده است. پس انسان می تواند جانشین خداوند شود و اطاعت از او، همچون اطاعت از خداوند باشد: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ)(1) و بیعت با او نیز به منزله بیعت با خداوند باشد: (انّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ ...إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ).(2)

 


1- سوره نساء، آیه 80.

2- سوره فتح، آیه 10.

 

امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، منصوب و منتخب خدا

(وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ )(1)

«و [به خاطر بیاور] هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با حوادث گوناگونی آزمایش کرد و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من نیز [امامانی قرار بده]، خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقام اند].»

نکته ها:

1. مفضل بن عمر گوید: درباره این آیه، از امام صادق علیه السلام پرسیدم: «کلماتی که خداوند با آن ابراهیم را آزمود، کدام اند؟» فرمود: «هِیَ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ فَتَابَ اللَّهُ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ همان کلماتی که آدم آن ها را از پروردگارش دریافت نمود و توبه اش پذیرفته شد و آن این بود که عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام از تو مسألت دارم که توبه ام را بپذیری و خداوند نیز توبه او را پذیرفت؛ چراکه او توبه پذیر و مهربان است».

عرض کردم: «یابن رسول الله! مقصود خداوند از این که می فرماید ابراهیم کلمات را به پایان رسانید چیست؟» فرمود: «یَعْنِی فَأَتَمَّهُنَّ إِلَی الْقَائِمِ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْن؛ یعنی خدا را تا حضرت قائم و به دوازده امام که نه نفرشان از فرزندان حسینهستند قسم داد».(2)

 


1- سوره بقره، آیه 124.

1- الخصال، ج 1، ص 305.

 

2. حضرت ابراهیمá مقام امامت را برای نسل خود نیز درخواست نمود. پاسخ آمد که این مقام، عهدی است الهی که به هر کس لایق باشد عطا می شود و در میان نسل تو نیز کسانی که شایستگی داشته باشند، به این مقام خواهند رسید. چنان که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از نسل ابراهیم علیه السلام است و به این مقام رسید؛ ولی کسانی که مرتکب

کوچک ترین گناه و ستمی شده باشند، لیاقت این مقام را ندارند.

3. این آیه یکی از آیاتی است که پشتوانه فکری و اعتقادی شیعه قرار گرفته است. شیعه بر اساس این آیه معتقد است که امام باید معصوم باشد و کسی که لقب ظالم بر او صدق کند، به مقام امامت نخواهد رسید.

4. منشأ امامت، وراثت نیست؛ بلکه لیاقت است و آن با پیروزی در امتحانات الهی ثابت می گردد: «فَأَتَمَّهُنَّ».

5. امامت، عهد الهی میان خدا و مردم است: «عَهْدِی».

6. امامت، انتصابی است نه انتخابی. امام باید حتماً از طرف خداوند منصوب شود: «إِنِّی جاعِلُکَ». زیرا امام باید دارای شرائط و ویژگی هایی باشد که جز خدا کسی واقف به آن ها نیست؛ از جمله:

_ امام باید تمام قوانین حاکم بر انسان و هستی را بداند.

_ امام باید از نتیجه حتمی راهی که انتخاب می کند، آگاه باشد.

_ امام باید در مسیر رهبری، منافع خود را در نظر نگیرد و عوامل درونی و بیرونی باعث تحریک او نشود.

_ امام باید از عالی ترین صفات برجسته انسانی در حد اعلی برخوردار باشد و...

ناگفته پیداست که این شرایط در افراد معمولی یافت نمی شود و مردم نیز از وجود این شرائط در افراد بی خبرند.

7. کلامی درباره تعیین امام: بهترین شیوه تعیین رهبر و مقام مسئول در جوامع امروز

 


 

انتخابات است. ولی شکی نیست که انتخابات، اگرچه راه حل است، اما همه جا راه حق نیست؛ چون هیچ برهان و دلیل علمی و عقلی، لیاقت، صلاحیت و حقانیت شخص انتخاب شده را تأیید نمی کند. گرچه در مقام عمل، رأی اکثریت مورد نظر قرار می گیرد و بهترین راه حل است.

علاوه بر آن، توجه به رأی اکثریت، تنها در مسائل اجتماعی است، اما در مسائل اعتقادی، رأی اکثریت هیچ ارزشی ندارد؛ وگرنه باید پیامبران دست از دعوت خود

برمی داشتند و تابع رأی اکثریت _ که کافر یا مشرک بودند _ می شدند. چنان که در سوره انعام می خوانیم: (و ان تُطع اکثر مَن فی الارض یضلّوک عن سبیل اللّه ان یتّبعون الّا الظنّ و ان هم الّا یخرصون)؛(1) ای پیامبر! اگر از اکثر کسانی که روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند. آ ن ها تنها از گمان و حدس پیروی می کنند و جز به دروغ سخن نمی گویند».

بنابراین در مسأله بسیار حساس و اساسیِ امامت _ که امری اعتقادی است _ رأی و انتخاب مردم نقشی ندارد و تعیین آن به عهده خداوند است. البته بیعت مردم با امام، زمینه را برای اعمال حاکمیت او فراهم می کند؛ اما این گونه نیست که امام با رأی مردم، امام، و با اعراض مردم، از امامت ساقط شود. حضرت علی صلی الله علیه و آله و سلم در مدت 25 سال خانه نشینی نیز امام بود؛ اما امکان اعمال حاکمیت را نداشت.

بارها در انتخابات، افرادی با رأی اکثریت انتخاب شده اند، ولی دیر یا زود، اشتباه مردم در انتخاب روشن شده است. افرادی چنان باریا و تظاهر و سیاست، گام برمی داشتند که احتمال خلاف در آنان نمی دادیم و علاوه بر رأی دادن، حاضر بودیم جان خود را نیز برایشان فدا کنیم، ولی در حوادث مختلف _ که زمینه ساز روشن شدن حقایق و اسرار است _ چهره واقعی آنان نمایان شد و روحایتشان در مقابل مال و مقام تغییر یافت.

راستی که انسان محدود با نداشتن علم غیب و اطلاع از آینده و باطن افراد، چگونه می تواند نظر صددرصد صحیحی درباره شخصی پیدا کند؟! مگر انگیزه ها و حالات و

 


1- سوره انعام، آیه 115.

 

عمل کرد انسان ها با توجه به شرایط و موقعیت های مختلف تغییر نمی کند؟ چه بسا افرادی که امروز مؤمن و متعهد هستند، اما فردا دست از ایمان و تعهد بر می دارند.

افراد بسیار زیادی را سراغ داریم که مایه امید بودند، اما عامل یأس و ناامیدی شدند و در مقابل، کسانی بودند که احتمال خیری در آنان نبود، اما دگرگون و مایه صدها خیر و برکت شدند.

مگر ساحران مزدور فرعون برای آبروریزی موسی علیه السلام پا به صحنه نگذاشته بودند که ناگاه با بیداری فطرت خفته و وجدانشان، از بهترین طرفداران موسی شدند؟ و مگر بلعم باعورا مرد دانشمندی نبود که به خاطر دنیاگرایی و گرایش به طاغوت، همه کمالات خود از دست داد؟

البته غرض ما از بیان این نمونه ها، نفی انتخابات و رأی مردم نیست؛ بلکه هدف ما این است که بگوییم انتخابات اگرچه بهترین راه حل در مسائل اجتماعی است، اما

نمی تواند یک راه الهی و علمی و صددرصد قطعی باشد.

انتخابات و همه پرسی با این که در بسیاری از موارد راه حل خوبی است، ولی به طور طبیعی عوارض سوئی نیز دارد که نباید از آن ها چشم پوشید. آن عوارض عبارت اند از:

_ میان انتخاب شوندگان رقابت هایی به وجود می آید که چه بسا خود زمینه ساز نوعی تضاد و اختلاف و تفرقه و کدورت گردد.

_ هر انتخاب شده ای به طور طبیعی از انتخاب کنندگان خود حمایت می کند و تنها آنان برای او ارزش دارند. بنابراین در حمایت ها و دفاع ها و جهت گیری هایش، تمایل و خواست انتخاب کنندگان نیز مطرح می باشد و این، خود نوعی شرک است که انسان در کنار جلب رضایت خدا، به فکر راضی کردن این و آن هم باشد.

_ ممکن است همان شک، خطا، سهو و غرائزی که انسان را در شبانه روز به مسیرهای انحرافی می کشاند، در تعیین رهبر نیز انسان را از حق منحرف نماید.

_ انتخاب شده ها بیمه و مصونیتی ندارند و معلوم نیست که در برابر حوادث تلخ و شیرین، چهره و رنگ عوض نکنند!

برای این که مطالب فوق، بهتر روشن شود به حدیث جالبی از امام سجاد علیه السلام توجه کنید.

امام فرمودند: «هرگاه دیدید که مردی خوش برخورد است و راه و روش نیکویی دارد و از خود زهد و عبادت نشان می دهد و در حرکات خود خیلی شکسته نفسی می کند، پس در قضاوت نسبت به او عجله نکنید و فریب ظاهر او را نخورید. چه بسیارند افرادی که از به دست آوردن دنیا عاجزند و به دنیا نرسیدن آن ها به خاطر ناتوانی جسمی یا عدم لیاقت و کمبود شخصیت یا ترس آن هاست [نه به خاطر ایمان وتقوی]».

امام در ادامه فرموده اند: «و اگر دیدید شخصی از مال حرام دوری می کند، صبر کنید و زود درباره او قضاوت نکنید، زیرا شهوات مردم مختلف است. چه بسیارند افرادی که از مال حرام کناره می گیرند _ گرچه زیاد باشد _ اما خود را بر اعمال ناپسند وادار می کنند و مرتکب دیگر حرام ها می شوند.

اگر دیدید او از تمام اعمال ناپسند دوری می کند، باز فریب نخورید تا ببینید میزان تعقل او چه مقدار است؟ زیرا بسیارند افرادی که از تمام اعمال بد دوری می کنند، اما درایت و ریشه عقلایی ندارند؛ لذا چون شعور فکری آن ها کم است، معمولاً به جای اصلاح، دست به افساد می زنند.

اگر دیدید دارای عقل متین هم هست، باز فریب نخورید و صبر کنید تا ببینید آیا با هوای نفس خود، عقل را می کوبد یا با کمک عقل علیه هوای نفس گام برمی دارد و نیز نسبت به ریاست های باطل چقدر علاقه مند است. زیرا در میان مردم، کسانی هستند که در دنیا و آخرت زیان کارند؛ آن ها دنیا را رها می کنند، نه برای خدا، بلکه برای رسیدن به دنیا، زیرا لذت ریاست نزد آن ها به مراتب از لذت مال و دنیا بیشتر است».

سرانجام امام فرمودند: «انسان واقعی کسی است که خواسته هایش را تابع و مطیع فرمان الهی، و توانش را در مسیر رضایت خداوند قرار دهد و ذلتِ ظاهریِ همراهی با حق را از عزتِ ظاهریِ همراهی با باطل به رستگاری و سعادت نزدیک تر بداند».

آن حضرت، در پایان، ضمن تشویق به پیروی از چنین شخصی می فرمایند: «به رفتار و منش این شخص چنگ بزنید و به روش او اقتدا کنید و برای رشد و پرورش خود و رسیدن به خداوند به او متوسل شوید؛ چرا که دعا و درخواست او مستجاب است و ردنمی شود».(1)

حاصل آن که انتخابات می تواند راه حل باشد، اما همیشه راه حق نیست؛ زیرا پست و مقام و ریاست، بعضی از انسان ها را عوض می کند و چه بسیار افراد فداکار و علاقه مندی که پس از گرفتن مقام، روحیه و روش آنان عوض شده است. به همین جهت می گوییم تعیین رهبر باید از طرف خدا باشد. اوست که علم غیب دارد و از آینده و تمام حالات افراد باخبر است و بهتر می داند که مقام رسالت و پیام رسانی خود را به چه شخصی عطا کند: (اللّه اعلم حیث یجعل رسالته).(2)

امام باقر علیه السلام به جابر فرمودند: «ای جابر! تو ولیّ ما نمی شوی، مگر زمانی که اگر تمام مردم شهر درباره تو بگویند فلانی مرد بدی است، ناراحت نشوی و اگر هم گفتند مرد خوبی است شاد نشوی؛ بلکه برای شناخت خود، خود را به کتاب خدا عرضه نمایی».(3) از این حدیث هم به خوبی استفاده می شود که رأی و قضاوت مردم همیشه دلیل بر حقانیت یا باطل بودن افراد نیست.

در قرآن می خوانیم که مردم می گفتند: (وقالوا لولا نزل هذا القران علی رجل من القریتین عظیم)؛ «چرا قرآن بر مرد سرشناسی از دو قریه مکه و طائف نازل نشد؟».(4) آنها خیال می کردند که اگر شخصی سرشناس و معروف یا سرمایه دار و باغ دار باشد، باید بر او وحی نازل شود! همین که طالوت از طرف خدا فرمانده لشکر شد، بسیاری از مردم، فرماندهی او را فقط به خاطر فقر و تهیدستی او نپذیرفتند.

آیت الله شهید صدر با بیان چند مقدمه درباره شیوه تعیین امام، نتیجه می گیرد که این کار تنها باید از راه انتصاب الهی و از طریق اعلان رسول باشد. آن مقدمات این گونه است:

الف) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عهده دار دگرگونی همه جانبه و انقلاب بزرگ عقیدتی و فکری وتبدیل سیستم جاهلیِ آن عصر به یک نظام اسلامی _ انسانی برای ابد بود.


1- بحار الأنوار، ج 74، ص 184.

2- سوره انعام، آیه 124.

3- تحف العقول، ص 284.

4- سوره زخرف، آیه 31.


ب) دوران رسالت آن حضرت، 23 سال بود. در آن دوران، مسلمانان در مکه در خفقان و فشار و ترس، و در مدینه متحمل انواع مشکلات و جنگ ها و توطئه های دشمنان بودند؛ از این رو، مدت رسالت با آن همه گرفتاری، برای آن دگرگونی، مدت کمی بود.

ج) پیامبر اسلام عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت ناگهانی از دنیا نرفت تا بگوییم زمانی برای بررسی مسأله رهبری امت و ادامه کار نداشت و فرصتی برای تعیین جانشین خود پیدا نکرد.

کوتاه سخن آن که 23 سال برای آن دگرگونی کم است و باید بعد از پیامبر عجل الله تعالی فرجه الشریف هدایت ادامه یابد. حال برای این مسأله، چند نظریه مطرح است که باید مورد بررسی قرار دهیم:

الف) پیامبر اکرم عجل الله تعالی فرجه الشریف نسبت به جانشینی خود بی تفاوت بود و بدون آن که به فکر تداوم انقلاب و هدایت مردم باشد، آنان را رها کرد و از دنیا رحلت نمود.

این نظریه قابل قبول نیست؛ زیرا یک انسان عادی نیز هرگز حاضر نخواهد بود که طرح و برنامه ای را که برای آن زحمت بسیار کشیده، رها کند و آن را به شخصی نسپارد؛ آن هم با سوز و گدازی که قرآن درباره حضرت محمد عجل الله تعالی فرجه الشریف بیان می کند و می فرماید که آن حضرت در امر ارشاد و هدایت مردم بسیار دل سوز بود: (حَریصٌ عَلَیْکُم )(1) و در جای دیگر می فرماید: (لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک )؛(2)«گویا تو از ناراحتیِ این که چرا مردم ایمان نمی آورند، خود را می کشی».

آیا پیامبری که این چنین نسبت به هدایت مردم، تعهد و عشق دارد، حاضر است مردم را به حال خود رها کند؟ پیامبری که در وقت عزیمت به جنگ تبوک _ که هشتاد روز طول کشید _ کسی را به جای خود در مدینه گذاشت، آیا برای پس از خود فکری نمی کند؟!

ب) نظریه دوم آن است که بگوییم پیامبر از دنیا رفت و رهبری امت را به شورا و

 


1- سوره توبه، آیه 128.

2- سوره شعراء، آیه 3.

 

انتخاب خود مردم واگذار کرد؛ اما اگر چنین بود، چرا ابوبکر مثل پیامبر، امت را به شورا واگذار نکرد و شخصاً دخالت نمود و عمر را نصب کرد؟! چرا عمر نیز در رهبری امت همه پرسی نکرد؟! بلکه خود شورایی مرکب از شش نفر تشکیل داد، آن هم شورایی که عملاً دیکتاتوری بود؛ زیرا گفته بود در این شورا کسی رهبر است که عبدالرحمن بن عوف به او توجه داشته باشد! این چه شورایی است که یک نفر در آن حق وتو دارد و نظر آن دسته قابل قبول است که این یک نفر در میان آن ها باشد؟ آیا این شوراست یا دیکتاتوری؟! اگر این نظریه را بپذیریم، پس ماجرای غدیر خم چه خواهد شد؟

ج) اکنون که نظریه اول و دوم رد شد، تنها یک راه باقی می ماند و آن این که خود پیامبر _ که از همه دلسوزتر است _ شخص لایقی را که در شناخت مکتب و عمل به دستورات آن و نیز اداره و هدایت جامعه، از همه افراد بهتر است و دارای هرگونه صلاحیت علمی و فکری است و سابقه ای درخشان دارد، برای رهبری امت، انتخاب کرده، او را منصوب نموده و به مردم معرفی کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز چنین کرد و در غدیر خم، حضرت علی علیه السلام را به جانشینی خود منصوب نمود.

راه حق در شیوه تعیین امام، همان راه پیامبر است؛ زیرا ما امامت را همچون نبوت، امام را همچون پیامبر، و دلیل نیاز به امام را همانند دلیل نیاز به پیامبر می دانیم. کار امام در هدایت و رشد مردم و نشان دادن راه سعادت، شبیه کار پیامبر است و خداوند درباره هدایت مردم می فرماید: (انّ علینا لَلهُدی)؛(1)«همانا بر ماست هدایت مردم».

اندیشمندی می گوید: «امام باید معصوم، و از حد اعلای صفات عالی برخوردار باشد و چون متصف بودن یک انسان به آن صفات و روحیات چیزی نیست که مردم عادی بتوانند آن را تشخیص دهند و اگر چیزی بفهمند خیلی ناقص است و تنها از راه علائم و آثار، چیزی را می فهمند، لذا باید خداوند عالم و مدبر و قادر، امام را تعیین کند. زیرا اوست که هم از اسرار مردم باخبر است و هم عالم به غیب است و هم راه سعادت واقعی ما را می داند و هم تدبیر جهان به دست اوست».

 


1- 1. سوره لیل، آیه 12.

 

نتیجه آن که اگر باور کردیم امامت مقامی انتصابی است نه انتخابی، باید بپذیریم که مردم در مقابل انتصاب الهی، اختیاری ندارند. قرآن می فرماید: (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ...)؛(1)«در مواردی که خداوند برای مرد و زن باایمان، حکم و قانون [یا مقام و فردی را برای مسئولیتی] انتخاب نمود، دیگر مردم حق انتخاب ندارند».

در سوره قصص نیز چنین می خوانیم: (وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَه)؛(2)«خداوند می آفریند و هرچه را بخواهد اختیار می کند و مردم [در برابر گزینش خداوند] اختیاری ندارند». در _تفسیر قمی_ ذیل این آیه روایتی آمده است که می فرماید: «هرگاه خداوند کسی را به امامت برگزیند، مردم نباید به سراغ دیگری بروند».(3)

بنابراین با وجود امکان اشتباه در انتخاب از سوی مردم عادی، ارزش انتخاب از بین می رود و انتخابی می تواند صددرصد ارزش داشته باشد که از سوی خدا باشد؛ زیرا اوست که آگاه بر باطن و آینده انسان هاست.

 پرسش: هدف شما در این بخش آن بود که مشخص شود تعیین امام باید از طرف خدا باشد و انتخابات مردم عادی به دلیل عدم آگاهی از اسرار و آینده افراد و محدودیت علمی و تجربه های ناموفق آنان نمی تواند ارزش مهمی داشته باشد.

در این جا سؤالی مطرح است و آن این که چرا خود امام علی علیه السلام در نامه ششم نهج البلاغه برای اثبات حقانیتش، رأی مردم به خویش را به رخ مخالفان می کشد یا چرا در نظام جمهوری اسلامی ایران، رأی گیری از مردم ملاک انتخاب است؟

پاسخ: حضرت علی علیه السلام در آن بیان می خواهد طبق معیار مخالفانش سخن بگوید. یعنی می فرماید: شما که دم از مردم و رأی و انتخاب آنان می زنید، همان مردم مرا پذیرفتند، پس چرا در برابر من می ایستید؟

 


1- احزاب، آیه 36

2- قصص، آیه 68

3- تفسیر قمی، ج 2، ص 143.

 

در نظام جمهوری اسلامی ایران هم از آن جهت که مردم راه حق را شناختند و رهبری امام را بر طاغوت، و نظام اسلامی را بر نظام شاهنشاهی ترجیح دادند، ما این انتخاب نیکو را به رخ دنیا می کشیم تا مورد تهمت قرار نگیریم و نگویند که سیستم شما یک سیستم تحمیلی است.

اما اگر منتخب مردم به بیراهه رفت، مردم در مقابل او می ایستند و او را از مقامش خلع می کنند؛ چنان که امام خمینی (ره) بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، به رئیس جمهور معزول _ که به هواداری مردم افتخار می کرد _ فرمود: «اگر با روش غیراسلامی به کار خود ادامه دهی، من با تو مخالفت می کنم؛ گرچه همه مردم با تو باشند».

بنابراین انتخابات و همه پرسی ها زمانی مورد افتخار است که مسیر حق را طی کند؛ وگرنه رأی و انتخاب مردم تا به حقیقت متصل نشود و از طریق وحی و راه خدا نورانی نشود، ارزش الهی نخواهد داشت.

ما نمی خواهیم ارزش انتخابات را به کلی نادیده بگیریم، بلکه شعار ما این است که انتخابات همیشه راه حق را نمی پیماید و دلیل عقلی و صددرصد صحیحی ندارد. علاوه بر آن که انتخاب مردم در برابر انتخاب خدا ارزشی ندارد و فقط در جایی که کسی از سوی خدا برای این امر معین نشده باشد، بهترین راه، رأی گیری از مردم و دخالت دادن نظر آنان در انتخاب حاکم است.

 

تعداد یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

(وَلِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ)(1)  

«و برای هر کس قبله ای است که به آن سوی رو می کند. [بنابراین درباره جهتِ قبله گفتگو نکنید و به جای آن] در نیکی ها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت بجویید، [و بدانید] هر جا که باشید، خداوند همه شما را [در محشر] حاضر می کند؛ همانا خداوند بر هر کاری تواناست».

نکته ها:

1. امام زین العابدین علیه السلام فرمود: «الْمَفْقُودُونَ عَنْ فُرُشِهِمْ ثَلَاثُمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّهُ أَهْلِ بَدْرٍ فَیُصْبِحُونَ بِمَکَّهَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً وَ هُمْ أَصْحَابُ الْقَائِمِ؛(2) کسانی که بسترهای خود را برای یاری او ترک می کنند، سیصد و سیزده تن، به شمار اصحاب جنگ بدر هستند. آن ها خود را به مکه می رسانند و این همان قول خدای تعالی است که می فرماید: «هر کجا باشید خداوند همه شما را مجتمع گرداند» و آنان اصحاب قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند».

2. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یار و یاور بسیاری دارد؛ اما در روایات، تعداد یاران ایشان، سیصد و سیزده نفر ذکر شده است که پنجاه نفر از آن ها خانم هستند. البته آنان فرماندهان و افسران سپاه امام هستند. امام باقر علیه السلام در ضمن روایتی فرمود: «به خدا قسم، سیصد و سیزده تن که پنجاه زن نیز در میان آن هاست، مانند قطعه های ابر در فصل پاییز، در غیر موسم حج در

 


1- سوره بقره، آیه 148.

2- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 654 .

 

مکه معظمه جمع می شوند. چنان که خداوند می فرماید: (أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ)؛ هر کجا باشید، خداوند تمام شما را گرد می آورد، خداوند بر هر چیز تواناست».(1)

3. علاوه بر سیصد و سیزده نفر، باید یاران دیگری نیز جمع شوند تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند. ابوبصیر گوید: شخصی از اهالی کوفه از امام صادق علیه السلام پرسید: «چند نفر به همراه قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خروج می کنند؟» فرمود: «وَ مَا یَخْرُجُ إِلَّا فِی أُولِی قُوَّهٍ وَ مَا تَکُونُ أُولُو الْقُوَّهِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَهِ آلَافٍ؛ او به همراه اصحابی نیرومند خروج می کند و آن ها کمتر از ده هزار تن نیستند».(2) 

 


1- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 65.

2- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 654.

 

عصر غیبت و امتحان های گوناگون

(وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ(1)

«و قطعاً شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود محصولات، آزمایش می کنیم وصابران [در این حوادث وبلاها] را بشارت ده».

نکته ها

1. یکی از سنّت های حتمی خداوند درباره انسان، آزمایش و امتحان است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است. ناگواری ها از ابزارهای آزمایش خدا هستند؛ لذا گاهی انسان با آن که گناه و تقصیری هم نکرده، به برخی از ناگواری ها مبتلا می شود؛ همان گونه که خوشی ها نیز وسیله دیگری برای آزمایش الهی است.

2. امام صادق علیه السلام فرموده است: «پیش از ظهور قائم نشانه هایی از جانب خدای تعالی برای مؤمنان خواهد بود». راوی گوید: «عرض کردم: فدای شما شوم! آن ها کدام است؟» فرمود: «این قول خدای تعالی که (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین)؛ یعنی شما مؤمنان را پیش از خروج قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف می آزمائیم به [خوف از] پادشاهان بنی فلان در آخر سلطنت آن ها و [گرسنگی به واسطه] گرانی قیمت ها و [کاستی در اموال به واسطه] کسادی داد و ستد و کمی سود و [کاستی در نفوس به واسطه] مرگ و میر فراوان و [کاستی در ثمرات به واسطه] کمی برداشت محصولات زراعتی و در آن هنگام صابران را به تعجیل خروج قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف مژده بده».(2) 

 


1- سوره بقره، آیه 155.

2- کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 649.

 

3. خداوند مصیبت ها را به این جهت استخدام کرده است که به وسیله آن، انسان را از دنیا قطع، و به خود وصل کند؛ دست انسان را از دست دنیا دربیاورد و در دست خود قرار بدهد. شما تا دستتان در دست دوستی قرار دارد، آیا می توانید با دوست دیگرتان دست بدهید؟ هرگز! مگر نمی گویید که با یک دست نمی شود دو هندوانه برداشت؟ پس با یک دست هم نمی شود با دو کس دست داد!

انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد، نمی تواند با آخرت دست بدهد؛ باید از بیعت ظالم خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند؛ باید از وادی کفر بیرون بیاید تا بتواند به وادی ایمان وارد شود. همان طور که تا وقتی آخرین ثانیه های شب پایان نیابد، وارد اولین ثانیه های روز نخواهیم شد. پس مصیبت ها این هنر را دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند.

خدا برای این که می خواهد انسان را نسبت به دنیا و دنیایی ها بی میل و رغبت کند، او را تحت فشار قرار می دهد و انواع مصیبت ها را بر او فرود می آورد.

4. گاهی برای به هوش آمدن انسانی که بی هوش شده است، به او سیلی می زنند. مصیبت ها سیلی خداوند هستند که بر صورت بی هوشان و سرمستان وادی دنیا نواخته می شود. آن که مرده است، هیچ گاه سیلی نخواهد خورد. پس آن که به مصیبتی گرفتار نیست، باور کند که مرده است؛ البته در صورتی که آثار به هوش بودن را در خویش نمی بیند.

5. یکی از تأثیرات مصیبت، آن است که انسان حالتی پیدا می کند که دنیا را در شأن و حیثیت خویش نمی بیند یا آن را برای خود، کم می بیند. اگر از بچه ای چیزی که داده اید پس بگیرید، قطعاً یک حالت زدگی در او ایجاد می شود و دیگر وقتی چیزی به او

می دهید، از شما قبول نمی کند؛ چون احساس می کند که هیچ اعتمادی به آن چیزهایی که به او می دهید، نیست.

خداوند متعال وقتی بخواهد مؤمنی را متوجه کند که به این دنیا هیچ اعتمادی نیست، با «بده بستان» با او برخورد می کند! انسان در ابتدا وقتی چیزی را به چنگ می آورد، آرام و قرار ندارد؛ اما کمی که خدا با او بده بستان کرد، متین و باوقار می شود، هم در گرفتن وهم در پس دادن. دیگر نه وقتی که به او چیزی می دهند، فرحی از خود نشان می دهد و نه وقتی که از او چیزی می گیرند، جزع می کند.

6. پرسش: مگر خدا نمی داند که هر کسی چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگواری ها آزمایش کند؟

پاسخ: شکی نیست که میان آزمایش ما و آزمایش خدا فرق است. آزمایش ما برای شناخت است، اما آزمایش خدا برای علم و آگاهی به وضع و روحیه و عکس العمل ما نیست؛ زیرا او قبل از هر فکر و عملی، می داند که ما چگونه فکر می کنیم و چگونه عمل خواهیم کرد. بلکه هدف او از آزمایش، این است که از ما کاری سر زند و بدین وسیله، استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم؛ زیرا خداوند طبق علم خود و بدون آن که از شخصی عملی سر بزند، به خوبی و بدی او پاداش و کیفر نمی دهد.

معلم می داند که فلان دانش آموز اهل درس خواندن نیست؛ ولی نمی تواند قبل از امتحان، او را مردود قلمداد کند. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «آزمایش های الهی برای علم پیدا کردن خداوند نیست؛ بلکه برای آن است که بستری ایجاد شود و از انسان عملی سرزند تا کیفر و پاداش بر مبنای عمل او باشد».(1) 

آزمایش الهی برای آن است که مدعیان راستین از مدعیان دروغین شناخته شوند. زیرا همه انسان ها به نوعی ادعا می کنند که آدم های خوبی هستند؛ اما به هنگام امتحان، حقیقت روشن می شود و هرکس می فهمد که چه مقدار در ادعایش راستگو بوده است.

7. اهداف آزمایش عبارت اند از:

_ شکوفا شدن استعدادهای نهفته در انسان: (وَلِیَبْتَلِیَ اللّهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ).(2)

_ جداسازی افراد نیک از بد: (ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ الْمُومِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّی یَمِیزَالْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ).(3)

 


1- نهج البلاغه، خطبه 144.

2- سوره آل عمران، آیه 154.

3- سوره آل عمران، آیه 179.


_ جداسازی صفوف مجاهدان و صابران از غیر آن ها: (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرِینَ).(1)

_ انجام کارهای بهتر: (إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الارْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا).(2)

8. منصور صیقل گوید: من و حارث بن مغیره با جماعتی از اصحابمان (شیعیان) خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودیم و از ظهور دولت حق سخن می گفتیم. آن حضرت سخن ما را می شنید، سپس فرمود: «شما در چه موضوعی وارد شده اید؟ هیهات! هیهات! به خدا قسم، آنچه انتظارش را می کشید، واقع نشود تا وقتی که غربال شوید. به خدا قسم، آنچه چشم به راهش هستید، واقع نشود تا وقتی که امتحان شوید. به خدا قسم، آنچه به سویش چشم می کشید، واقع نشود تا وقتی که جدا شوید».(3)

 


1- سوره محمد، آیه 31.

2- سوره کهف، آیه 7.

3- الکافی، ج 1، ص 370.
 

صبر بر مشکلات عصر غیبت و راه چسب آن

(الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ )(1)

«[صابران] کسانی هستند که هرگاه مصیبتی به آن ها رسد، می گویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم

نکته ها:

1. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی فرمود: «إِذَا عَجَّلَ اللَّهُ خُرُوجَ قَائِمِنَا یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً... طُوبَی لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِه؛(2) هنگامی که خداوند در خروج قائم ما تعجیل فرماید [و او خروج کند] زمین را پر از عدل و داد می نماید، هم چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد... خوشا به حال کسانی که در زمان غیبتش صابر و شکیبا باشند».

2. شعار صابران (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) است. در حدیث می خوانیم: «هرگاه با مصیبتی مواجه شدید، (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ) بگویید».(3) گفتن این عبارت و یاد خدا به هنگام ناگواری ها، آثار فراوانی دارد؛ از جمله:

_ انسان را از کلام کفرآمیز و شکایت به خدا باز می دارد.

_ موجب تسلیت و دلداری و تلقین افکار خوب به انسان است.

_ مانع وسوسه های شیطانی است.

_ اظهار عقاید حقّ است.

_ برای دیگران، مایه درس و الگوپذیری است.


1- سوره بقره، آیه 156.

2- کفایه الأثر، ص60.

3- درّ المنثور، ج 1، ص 377.

3. مردم در برابر مشکلات و مصائب چند دسته اند:

_ گروهی جیغ و داد می کنند: (إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً).(1)

_ گروهی بردبار و صبور هستند: (وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ).

_ گروهی علاوه بر صبر، شکرگزارند: «اللهم لک الحمد، حمد الشاکرین لک علی مصابهم».(2)

4. جایگاه صبر:

_ صبر از صفات انبیاست: (کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ).(3)

_ صبر کلید بهشت است: (أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ ...)(4)

_ صبر در بلاها و آزمایش های الهی، محک و ملاک شناخت مجاهدان و صابران و موجب روشن شدن چهره آنان است: (وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ).(5)

_ صبر نسبت به ایمان، به منزله سر برای بدن است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الصبر من الایمان کالرأس من البدن».(6) 

_ صبر، میزان درجات بهشتیان است: (سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ)(7)، (أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا)(8)، (وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیرا).(9)

 


1- سوره معارج، آیه20.

2- فقره آخر زیارت عاشورا.

3- سوره انبیاء، آیه 85.

4- سوره بقره، آیه 214.

5- سوره محمد، آیه 31.

6- بحار الأنوار، ج 9، ص 203.

7- سوره رعد، آیه 24.

8- سوره فرقان، آیه 75.

9- سوره انسان، آیه 12.
 

_ صبر دارای درجاتی است. در حدیثی می خوانیم که صبر بر مصیبت، 300، صبر بر طاعت، 600، و صبر بر معصیت، 900 درجه دارد.(1)

_ در سراسر قرآن، اجر بی حساب فقط برای صابران مطرح شده است: (إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ).(2)

_ قرآن مجید در کنار صبر، شکر را نیز مطرح فرموده است؛ اشاره به این که مشکلات هم نعمت هستند: (لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ).(3)

_ ریشه صبر، ایمان به خداوند و معاد، و امید به دریافت پاداش است: (الَّذِینَ ... قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ)

5. راه هایی که قرآن برای صبر بر مشکلات به ما ارائه می دهد، از این قرار است:

_ داشتن جهان بینی الهی

قرآن در مدح افراد باایمانی که در برابر سختی ها صبور هستند، می فرماید: این ها به خاطر داشتن جهان بینی الهی، در مواجهه با حوادث می گویند: ما برای خدا هستیم، استقلالی از خود نداریم، طلبی هم از او نداشته ایم، وجود ما و نعمت های ما همه و همه از اوست و ما امانتداری بیش نیستیم.

صابران، به جای خود باختگی و پناهندگی به دیگران، تنها به خدا پناه می برند؛ زیرا از دید آن ها، تمام جهان، کلاس درس و میدان آزمایش است و باید در آن رشد کنند. دنیا جای ماندن نیست، خوابگاه و عشرتکده نیست و شدائد و سختی های آن نیز نشانه بی مهری خداوند نیست. بلکه ناگواری ها برای آن است که زیر پای ما داغ شود و تندتر و سریع تر حرکت کنیم. بنابراین در تلخی ها نیز شیرینی است؛ زیرا شکوفا شدن استعدادها، کامیابی از پاداش های الهی را به دنبال دارد. این دید و جهان بینی، انسان را برای برخورد صحیح با حوادث آماده می کند.


1- بحار الأنوار، ج 71، ص 92.

2- سوره زمر، آیه10.

3- سوره ابراهیم، آیه 5.

_ آگاهی از سنت های الهی

قرآن می فرماید: شما انسان های امروز، متفاوت از انسان های پیشین نیستید که بدون هیچ آزمایش و رنج و زحمتی به بهشت برسید؛ بلکه باید همچون امت ها و شخصیت های دیگر در جریان سخت ترین حوادث قرار گیرید و آزموده شوید: (ام حَسِبْتُم ان تَدخُلُوا الجَنَّهَ و لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُمْ مَسَّتْهُم البَاساءُ و الضَّراءُ و زُلزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُولُ و الَّذینَ آمنُوا مَعَهُ مَتی نَصرُ اللّهِ الا انَّ نَصرَ اللّهِ قَریبٌ)؛(1)«آیا گمان می کنید که وارد بهشت می شوید بدون آن که با حوادث امت های پیشین برخورد کنید؟! مؤمنانِ قبل از شما مردمی بودند که انواع سختی ها به آن ها رسید تا جایی که اضطراب، همه آنان را فرا گرفت و پیامبر و مؤمنان گفتند: کجاست یاری خدا؟ آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است».

این آیه می گوید که در طول تاریخ، افراد باایمان و حق طلب دچار سخت ترین ناملایمات شده اند، اکنون نیز نوبت شماست! بنابراین، نه ناگواری ها تازگی دارد و نه تنها شما هستید که گرفتار این سختی ها و مشکلات شده اید؛ این یک سنت الهی است که باید طی شود.

قرآن مکرر می فرماید: (وَ اذکُر فِی الکِتابِ...)؛(2)یعنی تاریخ پیامبران و امت های پیشین را یاد کنید تا فکر نکنید که ناگواری ها فقط برای شما بوده است. آنگاه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: (فَاصبِر کَما صَبَرَ اولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ)(3)؛ «تو نیز مانند سایر انبیا صبور باش».

آری! انسان اگر بداند که ناگواری ها، هم یک قانون و سنت است و هم عمومی و همگانی، آمادگی بیشتری برای مقابله با آن پیدا می کند. ما در ماه رمضان خیلی راحت روزه می گیریم، چون عموم مردم در آن ماه، روزه هستند؛ اما در غیر ماه رمضان، روزه گرفتن سخت و دشوار است!


1- سوره بقره، آیه 214.

2- سوره مریم، آیات 41 و 51.

3- سوره احقاف، آیه 35.

_ آشنایی با صابران و چگونگی صبرشان

اطلاع از استقامت پیشینیان، یکی از رمزهای موفقیت در برخورد با حوادث است. قرآن در این زمینه بسیار سخن گفته و الگوها و مدل های صبر و استقامت را از افراد و امت های پیشین بیان کرده است.

قرآن می فرماید که پیامبران الهی علیهم السلام در برابر سرسخت ترین مخالفان خود می گفتند: (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا)؛(1)«ما در برابر آزار شما استقامت خواهیم کرد» و نیز ساحرانی که به دعوت فرعون برای مقابله و محکوم کردن حضرت موسی علیه السلام آمده بودند، همین که به حقانیت پیامبر خدا پی بردند، ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون گفتند: (فَاقْضِ ما انْتَ قاضٍ انَّما تَقضی هذِهِ الحَیاه الدُّنیا)؛(2)«هر حکمی را که می توانی صادر کن، تو فقط در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی»، ما راه خود را پیدا کرده ایم و از مسیر حق دست بر نمی داریم.

آری! علم به تاریخ گذشته، در صبر و بردباری انسان بسیار مؤثر است؛ همان گونه که علم به اسرار آینده در صبر و تحمل انسان اثر می گذارد. حضرت خضر علیه السلام به موسی علیه السلام گفت: چون تو از باطن حوادث و اسرارِ کار من خبر نداری، صبر و تحمل نخواهی کرد: (و کَیفَ تَصبِر عَلی ما لَم تُحِطْ بِه خُبراً).(3)

_ توجه به حضور خدا

اگر انسان بداند و باور داشته باشد که خداوند بر تمام اعمال و رفتار و حتی افکار او آگاه است و در همه حال، حاضر و ناظر بر اوست، در برابر مشکلات صبر می کند و نه تنها سختی ها بر او آسان و شیرین می شود که خود به استقبال آن خواهد رفت.

 


1- سوره ابراهیم، آیه 12.

2- سوره طه، آیه 72.

3- سوره کهف، آیه 68.

 

خداوند به موسی و هارون علیهما السلام فرمود: نزد فرعون بروید و سخن حقّ خود را به گوش او برسانید و او را به یکتاپرستی دعوت کنید، و بدانید که من با شما هستم، کارتان را می بینم و گفتگوهایتان را می شنوم: (انَّنی مَعَکُما اسْمَعُ وَ اری).(1)

و نیز خداوند برای عذاب قوم نوح و نجات افراد باایمان، به حضرت نوح دستور داد که با تأیید الهی کشتی بسازد: (واصْنَعِ الفُلکَ بِاعْیُنِنا).(2) همین که آن حضرت به ساختن کشتی مشغول شد، تمسخر کفار نیز شروع شد. آن ها می گفتند: «گویا پیامبریِ شما نگرفت و اکنون دست به نجاری زده ای!»، ولی چیزی که موجب مقاومت او در برابر طعنه ها می شد، همان جمله خدای متعال بود که «تو پیش چشم ما هستی و کار تو زیر نظر ماست». چنین ایمان و بینشی روح استقامت را در انسان زنده می کند.

_ توجه به پاداش الهی

از جمله مواردی که روح استقامت را در انسان زنده می کند، توجه به آثار مثبت و اجر و پاداش الهیِ صبر است؛ زیرا تحمل سختی ها، بزرگ ترین پاداش دنیوی و اخروی را برای انسان در بردارد. در قرآن نمونه های فراوانی از این امتیازها به چشم می خورد.


1- سوره طه، آیه 46.

2- سوره هود، آیه 37.
 

برکات صبر در عصر غیبت

(أُوْلَئکَ عَلَیهِْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ  وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُهْتَدُون)(1)

«آنان هستند که برایشان از طرف پروردگارشان درودها و رحمت هایی است و

همان ها هدایت یافتگان اند

نکته ها:

1. امام حسین علیه السلام فرمود: «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ یُظْهِرُ بِهِ دِینَ الْحَقِ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ لَهُ غَیْبَهٌ یَرْتَدُّ فِیهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَی الدِّینِ فِیهَا آخَرُونَ فَیُؤْذَوْنَ وَ یُقَالُ لَهُمْ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أَمَا إِنَّ الصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الْأَذَی وَ التَّکْذِیبِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِینَ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ؛(2) 

از ما [اهل بیت] دوازده مهدی است که اولین آنان، امیرالمؤمنین علیه السلام و آخرین آنها نهمین نفر از فرزندان من است. اوست قیام کننده به حق که خداوند به وسیله او زمین را پس از مرگش زنده می گرداند و دین حق را به دست او بر تمامی ادیان پیروز می نماید؛ اگرچه مشرکین نخواهند. برای او غیبتی است که جمعی در آن مرتد شوند و جمعی دیگر در دین ثابت قدم بمانند و آزار شوند و به ایشان گفته شود: «کجاست این وعده، اگر راستگو هستید؟». هر آینه در دوران غیبت او، بردبارانِ بر آزار و تکذیب مردم همانند جهادکنندگان با شمشیرند در رکاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم».

2. هدایت صابران، قطعی و مسلّم است. با آن که در قرآن، هدایت یافتن بسیاری از

 


1- سوره بقره، آیه 157.

2- کفایه الأثر، ص232.

انسان ها، تنها یک آرزو است: (لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ)، ولی در مورد صابران، هدایت آنان قطعی تلقی شده است: (أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ).

3. امام صادق علیه السلام فرمود: «مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنَا وَ صَبَرَ عَلَی مَا یَرَی مِنَ الاذَی وَ الْخَوْفِ هُوَ غَداً فِی زُمْرَتِنَا؛(1) هر که چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسی که می بیند، شکیبایی ورزد، فردای قیامت در زمره ما محشور می گردد».

4. آثار و برکات صبر در قرآن:

امنیت از مکر و حیله دشمنان: (وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً).(2)

- امداد غیبی الهی: (إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ ).(3)

- قطعی بودن پیروزی: (وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا).(4)

- دریافت پاداش نیکوتر: (وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ).(5)

- محبوب الهی شدن: (وَ اللّهُ یُحِبُّ الصّابِرِینَ ).(6)

_ بهره مندی از همراهی خاصه الهی: (وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرِینَ).(7)

_ پیشوایی بر مردم: (وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا

 


1- الکافی، ج 8، ص 36.

2- سوره آل عمران، آیه 120.

3- سوره آل عمران، آیه 125.

4- سوره اعراف، آیه 137.

5- سوره نحل، آیه 96.

6- سوره آل عمران، آیه 146.

7- سوره انفال، آیه 46.
 

یُوقِنُونَ ).(1)

_ ورود به بهشت: (وَ ما یُلَقّاها إِلا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقّاها إِلا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ).(2)

_ رفاه دنیوی: (وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لاسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً).(3)

_ آرامش: (إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ).(4)

5. پرسش: آیا مشکلات جنبه مثبت نیز دارد؟

پاسخ: مشکلات، آثار و برکات دیگری نیز به همراه دارد؛ از جمله:

_ انسان را به یاد ضعف خود می اندازد و غرورش را شکسته، او را متواضع می کند.

_ ارتباط انسان با خداوند زیباتر می شود.

_ انسان در مشکلات به فکر چاره می افتد و استعداد و ابتکارش شکوفا می شود.

_ مشکلات، انسان را به یاد کسانی می اندازد که دائماً در حوادث تلخ زندگی می کنند.

_ انسان با صبر و شکیبایی بر مشکلات، به مقام برتر و بالاتر می رسد.

_ در مشکلات، عواطف مردم تحریک شده، احساس هم دردی می کنند و به این وسیله، پیوندهای عاطفی و اجتماعی محکم می شود.

_ مردم با امداد و هم دردی و کمک رسانی، به پاداش های الهی می رسند.

_ انسان در مشکلات، قوی و خودساخته می شود.

 


1- سوره سجده، آیه 24.

2- سوره فصلت، آیه 35.

3- سوره جن، آیه 16.

4- سوره احقاف، آیه 13.
 

حج و امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف

(وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ لِلَّهِ ...)(1)

«حج و عمره را برای خدا به اتمام رسانید

نکته ها:                     

1. امامان معصوم علیهم السلام در تفسیر این آیه فرموده اند: «حج تمام، حجی است که در آن، کلام زشت، گناه و نزاع نباشد و از محرّمات پرهیز شود».(2) همچنین فرموده اند که حجی تمام است که در آن، انسان توفیق یابد امام زمان خود را ملاقات کند. امام باقر علیه السلام در این زمینه فرمود: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ؛(3) از موجبات تمامیت حج، دیدار امام است».

2. امام باقر علیه السلام در حدیث دیگری فرمود: «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَیَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ؛(4) همانا مردم مأمور شده اند تا به سوی این سنگ ها بیایند و دور آن ها طواف کنند، و آن گاه به سوی ما آیند و ما را از ولایتشان خبر دهند و نصرت خود را بر ما عرضه نمایند».

ایشان با استناد به آیه (فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم )(5) فرمود: «حضرت ابراهیم علیه السلام از خدا نخواست که دل های مردم به کعبه تمایل پیدا کند، بلکه از خداوند

 


1- سوره بقره، آیه 196.

2- نور الثقلین، ج 1، ص 181.

3- الکافی، ج 4، ص 549.

4- الکافی، ج 4، ص 549.

5- سوره ابراهیم، آیه 37
 

درخواست کرد که مردم به ذریه او تمایل یابند».(1) آری! توجه به امام، یکی از فلسفه های حج است.

3. نصب امام در غدیر خم، در جریان حج بوده است. جابر بن عبدالله انصاری، ابوذر غفاری و... در ایام حج شرکت می نمودند و از هر فرصتی برای نقل حدیث غدیرخم استفاده می کردند.

4. حج، بهترین فرصت برای توبه، یاد مرگ و معاد، از همه چیز بریدن، صحرای عرفات و مشعر را دیدن و در انتظار مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف نشستن است.

5. کعبه مرکز قیام است؛ یعنی می توان دور آن، مردم را برای قیام دعوت نمود. همان گونه که امام حسین علیه السلام قبل از حرکت به کربلا، چند ماه در مکه توقف کرد و هنگام اجتماع مردم برای اعمال حج، آنان را از حرکت خود آگاه ساخت. قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از آن جا آغاز خواهد شد و مایه خواهد گرفت.

6. ارزش هر چیزی به پایه ها و ارکان آن است. امامان ما در زیارت جامعه «ارکان البلاد» معرفی شده اند. رکن کعبه، امام است؛ رکن مکه، امام است؛ رکن عالم وجود، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. اگر امام معصوم نباشد، زمین اهلش را در خود فرو می برد.(2) 

حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هرساله در زمان حج، در مکه حضور دارد و نقش خود را ایفا می فرماید. امام صادق فرمود: «لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ یَشْهَدُ فِی إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ یَرَی النَّاسَ وَ لَا یَرَوْنَهُ فِیهِ؛(3) قائم دو غیبت خواهد داشت. در یکی از آن دو، شاهد موسم های حج خواهد بود، در حالی که مردم را می بیند، ولی مردم او را نمی بینند».

آری در عرفاتی که در آن، امام، حاضر نباشد، معرفتی نیست؛ در مشعری که در آن، امام، حاضر نباشد، شعوری نیست؛ اگر در منی امام حاضر نباشد، شیطان ها قد علم کرده و ایستاده اند و رمی آن ها ممکن نیست؛ اگر در کنار زمزم، امام، حاضر نباشد، آبی نخواهد


1- الکافی، ج 1، ص 311

2- امام صادق علیه السلام فرمود:«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت». کافی، ج 1، ص 180.

3- الغیببه، نعمانی، ص25.

بود، بلکه هرچه هست، سراب است.

همان طور که حیات هر زنده ای وابسته به آب است (مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍ)،(1)حیات معنوی هر انسان نیز به رهبران آسمانی وابسته است: (دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ )(2) 

7. علمای ما، بیش از هر جا، در مراسم حج به دنبال گمشده خود، یعنی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گشته اند. علی بن مهزیار اهوازی حدود بیست مرتبه به عشق دیدار امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به حج رفت، تا آن که در مرتبه آخر به او مژده داده شد که در آن سال، خدمت حضرت مشرف خواهد شد.

8. در روایت آمده است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به اذن خدا حرکتش را از مکه شروع می کند و در حالی که به خانه کعبه تکیه زده، می گوید: (بَقِیَّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُومِنینَ(3) و مردم را به سوی خود دعوت می کند. اولین گروهی که با آن حضرت بیعت می کنند، 313 نفر هستند. حضرت در مکه می ماند تا تعداد یارانش به ده هزار نفر برسد؛ سپس از آن جا به سمت مدینه حرکت می کند.(4)

9. مرحوم آیت الله العظمی حکیم، از مراجع تقلید، ماجرایی را در جلسه درس خود نقل کرده اند که من آن را از فرزند شهیدش، مرحوم سید محمدباقر حکیم، امام جمعه نجف و نیز یکی از علمای اصفهان نقل می کنم.

ایشان نقل کرده است که با شخصی رفیق بودیم و او انسان بسیار خوبی بود. با هم قرار گذاشتیم که هر کدام زودتر مردیم، به خواب دیگری بیاییم و از اوضاع آن طرف، خبر بدهیم. رفیقم از دنیا رفت و تا یک سال به خوابم نیامد.

بعد از یک سال که به خوابم آمد، به او گفتم: «چرا یک سال مرا بی خبر گذاشتی؟»، گفت: «لحظه مرگ به من گفتند یا یهودی بمیر یا نصرانی؛ زیرا تو امسال واجب الحج


1- سوره انبیاء، آیه 30.

2- سوره انفال، آیه 24.

3- سوره هود، آیه 86.

4- کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 330.
 

بودی و نرفتی. من وحشت کردم که بعد از یک عمر عقیده به اسلام و امامان معصوم علیهم السلام، باید یهودی یا مسیحی بمیرم!

شروع به التماس کردم و به حضرت زهرا علیها السلام متوسل شدم. حضرت زهرا علیها السلام به فرزندش، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: امسال به نیابت از این محبّ ما به حج برو. لذا تا یک سال مرا نگه داشتند تا آن که زمان حج رسید و حج حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از من تمام شد و حالا که آزاد شده ام به خواب شما آمدم».

10. قرآن می فرماید: (لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ)؛(1)«به این شهر قسم می خورم، در حالی که تو در آن هستی و حلول کردی»، یعنی به خاطر وجود تو به مکه قسم می خورم. هم چنان که منبری ارزش دارد که گوینده، بر آن، حرف حق بزند.

در روایت آمده است: «إِنَّ الْإِمَامَهَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ».(2) بر اساس این روایت، دو گونه اسلام داریم: اسلام ساکت و اسلام نامی. اسلام ساکت که غرب آن را ترویج کرده و جا انداخته، اسلام خشک است که تنها عبادت در آن وجود دارد. اسلام ساکت، اسلام خواب است! اما اسلام نامی، اسلامی است که باعث رشد و بالندگی شود. امامت و رهبریِ حق، باعث رشد اسلام می شود؛ همان گونه که در روایت آمده است که با وجود امام، حج کامل می شود.

11. امام خمینی (ره) می فرمود: « این بیت معظم(کعبه) برای ناس بنا شده و برای قیام ناس و نهضت همگانی و برای منافع مردمی. و چه نفعی بالاتر و والاتر از آنکه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر کشورهای مظلوم کوتاه شود و مخازن عظیم کشورها برای مردم خود آن کشورها باشد. بیتی که برای قیام تأسیس شده است، آن هم قیام ناس و للناس، پس باید برای همین مقصد بزرگ در آن اجتماع نمود».(3) حج باید وسیله حرکت و محل برائت از طاغوت باشد. حج فقط دور زدن و خم و راست شدن

 


1- سوره بلد، آیه 1.

2- الکافی، ج 1، ص 198.

3- صحیفه امام، ج 19، ص 24.
 

نیست. قرآن می فرماید: (وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ)،(1) یعنی همه، ازهمه جا و به هر شکلی به حج بروید، برای آن که مشکلات را حل نمایید.

حج، بسیج جهانی برای خرد کردن شیطان است؛ بسیجی علیه تفرقه ها، تعددها و امتیازات؛ بسیجی علیه کفر، شرک و نفاق. حج به مردم می گوید: ابراهیم، اسماعیل را به خدا داد و عیدی گرفت، شما هم عزیزتان را بدهید و عیدی بگیرید. به جهانیان بگویید که باید در راه حق و اقامه عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان، سر از پا نشناخت و حتی از اسماعیل ذبیح الله علیه السلام گذشت، که حق، جاودانه است.

ابراهیم علیه السلام و محمد صلی الله علیه و آله و سلم به بشریت آموختند که بت ها هر چه هستند، باید شکسته شوند و کعبه _ که ام القری است _ و همه نقاط زمین _ که از زیر کعبه بسط پیدا کرده _ تا آخرین روز جهان باید از لوث بت ها تطهیر شوند.

و چه بتی بدتر از طاغوت های تاریخ، از زمان آدم صفی الله علیه السلام، ابراهیم خلیل الله علیه السلام و محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تا آخرالزمان، و مگر ابرقدرت های امروز، بت های جهان نیستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ابولهب ها را کوبید، شما هم باید ابرقدرت ها را بکوبید؛ اگر می خواهید پایتان را جای پای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بگذارید.

خیلی از مسائل حج _ از منی و عرفات و رمی جمرات و... _ ماند که نگفتیم و تنها دورنمایی از حج را بیان کردیم. آرزوی امام عزیز، آرزوی اسلام و قرآن و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف این است که حاجی ها بیدار و متحد شوند و ابرقدرت ها را درهم بکوبند.

 


1- سوره حج، آیه 27.
 

رجعت در عصر ظهور

(أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ )(1)

«آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانه های خود فرار کردند، در حالی که هزاران نفر بودند؛ پس خداوند به آن ها گفت: بمیرید [و آن ها مردند]، سپس آنان را زنده کرد [تا درس عبرتی برای آیندگان باشند]. همانا خداوند نسبت به مردم احسان می کند، ولی بیشتر مردم سپاس نمی گذارند

نکته ها:

1. در شأن نزول این آیه آمده است که در یکی از شهرهای شام که حدود هفتاد هزار خانوار، جمعیت داشت، بیماری طاعون پیدا شد که با سرعتی عجیب، مردم را یکی پس از دیگری از بین می برد. در این میان، عده ای از مردم(2) که توانایی و امکان کوچ کردن داشتند، به امید این که از مرگ نجات پیدا کنند، از شهر خارج شدند؛ اما پروردگار، آن ها را در بیابان به همان بیماری دچار، و نابود ساخت.

از برخی روایات استفاده می شود که شیوع آن بیماری در آن شهر، مجازات الهی بود؛ زیرا وقتی رهبر و پیشوای آنان از آن ها خواست که خود را برای مبارزه و جهاد آماده کنند و از شهر خارج شوند، آن ها به بهانه این که مرض طاعون در منطقه جنگی شایع است، از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند و خداوند نیز آن ها را به همان چیزی که

 


1- سوره بقره، آیه 243.

2- به گفته صاحب تفسیر التبیان فی تفسیر القرآن، تعداد آن عده، بیش از ده هزار نفر بوده است؛ زیرا عرب به بیش از ده هزار «الوف» و به کم تر از آن «آلاف» می گوید. رک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص282.

بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت.

در برخی تفاسیر و روایات آمده است: وقتی حِزقیل نبی، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، از آن شهر عبور کرد، از خداوند درخواست کرد که ساکنین آن جا  را زنده کند. خداوند دعای او را اجابت کرد و آن ها را مجدداً زنده نمود و به زندگی باز گرداند.(1)

2. شیعه، به رجعت و زنده شدن گروهی از افراد، قبل از قیامت، اعتقاد دارد و این اعتقاد، علاوه بر صدها حدیث، به آیاتی نظیر این آیه، مستند است. این امر، از نظر عقلی هم محال نیست و امکان وقوع دارد. اصل رجعت، در روایات، متواتر است؛ چنان که اقرار به رجعت اولیای خدا در متن زیارت نامه های امامان علیهم السلام نیز آمده است: «مصدق لرجعتکم».

3. امام صادق علیه السلام فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُومِنْ بِکَرَّتِنَا؛(2) از ما نیست کسی که به رجعت ما باور نداشته باشد».

4. در روایات، روز ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، روز رجعت و روز قیامت از مصادیق «ایام الله» عنوان شده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: «أَیَّامُ اللَّهِ ثَلَاثَهٌ: یَوْمُ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمُ الْکَرَّهِ وَ یَوْمُ الْقِیَامَه».(3)

5. نمونه هایی از رجعت در قرآن آمده است. یکی از معجزات عیسی علیه السلام این بود که مرده ها را زنده می کرد؛ پس در همین دنیا برخی از مرده ها زنده شده اند. به گزارش قرآن، عُزَیر علیه السلام پیغمبری بود که وقتی از قریه ای می گذشت، گفت: «خدایا! اهل این قریه مخروبه که نابود شده اند، چگونه در قیامت زنده می شوند؟» خدا نیز همان جا جان او را گرفت و پس از صد سال، زنده اش کرد.(4) 

6. در زیارت جامعه می خوانیم: «مُقِرٌّ بِرَجْعَتِکُمْ»؛ یعنی ای امام زمان! ای

اهل بیت! من قبول دارم که شما رجعتی خواهید داشت. در دعای عهد هم از خدا

 


1- الکافی، ج 8، ص 198.

2- من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 458.

3- مختصر البصائر، ص 89.

4- سوره بقره، آیه 259.
 

درخواست می کنیم که اگر قبل از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از دنیا رفتیم، ما را در زمان ظهور، زنده کند و به دنیا بازگرداند.

7. رجعت برای همه مردگان نیست؛ بلکه افراد خاصی با شرائط خاصی دو مرتبه زنده می شوند. درباره این که چه کسانی در رجعت باز خواهند گشت، احادیث فراوانی آمده است. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: «أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام وَ إِنَّ الرَّجْعَهَ لَیْسَتْ بِعَامَّهٍ بَلْ هِیَ خَاصَّهٌ، لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْکَ مَحْضاً؛(1) نخستین کسی که قبرش می شکافد و زنده شده، به دنیا بازمی گردد، حسین بن علی علیهما السلام است و این رجعت، عمومی نیست [که تمام مردگان زنده شده، سر از قبر برآورند]، بلکه افراد خاصی به دنیا برمی گردند و آن ها یا مؤمن خالص هستند یا مشرک محض».

8. و نیز در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ وَ عَلِیّاً سَیَرْجِعَانِ؛(2) پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام به دنیا رجعت می کنند». هم چنین امام صادق علیه السلام فرمود: «با قائم آل محمد علیهم السلام، بیست و هفت مرد از مکه معظمه بیرون می آیند. پانزده تن ایشان از قوم موسی علیه السلام هستند، آنان که به حق و درستی راهنمایی می کردند و به وسیله آن، عدالت و دادگری می نمودند. هفت تن از آنان نیز اصحاب کهف هستند و باقی آن ها، یوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر می باشند که ایشان یاوران و فرماندهان آن حضرت خواهند بود».(3)

9. از امام صادق علیه السلام نقل است که فرموده اند: «برای افرادی که [به قهر الهی] هلاک شدند، دیگر رجعت به دنیا ممکن نیست؛ ولی برای کفاری که هلاک نشدند [و به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند] این رجعت امکان پذیر است».(4)

 


1- البرهان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 507.

2- مختصر البصائر، ص 107.

3- تفسیر عیاشی، ج 2، ص32.

4- تفسیر قمی، ج 1، ص 24.
 

امتحان برای انتخاب یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

(فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ )(1)

«پس هنگامی که طالوت، سپاهیان را با خود بیرون برد، به آن ها گفت: خداوند شما را به یک نهر آب آزمایش می کند، پس هرکه از آن بنوشد از من نیست و هرکس از آن نخورد _ مگر آن که با دست، مشتی برگیرد [و بیاشامد] _ از من است. پس [همین که به نهر آب رسیدند] جز اندکی، همه از آن نوشیدند. سپس هنگامی که او و یاوران باایمانش از آن نهر گذشتند [و دشمن را دیدند] گفتند: امروز ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم. اما آن ها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد [و به روز قیامت ایمان داشتند] گفتند: چه بسا گروهی اندک که به اذن خدا بر گروه بسیاری پیروز شدند و خداوند با صابران [و استقامت کنندگان] است

نکته ها:

1. امام باقر علیه السلام می فرماید: «افرادی که تا آخر کار به طالوت وفادار ماندند، سی صد و سیزده نفر بودند».(2) 

2. امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند اصحاب موسی علیه السلام را به وسیله نهر آبی امتحان کرد، چنان که خدا فرمود: (إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ)، اصحاب قائم هم چنین امتحان خواهند شد».(3) 

 


1- سوره بقره، آیه 249.

2- نورالثقلین، ج 1، ص 251.

3- الغیبه، طوسی، ص 472.
 

3. یک مدیر باید نیروهای کارآمد را از نیروهای ناکارآمد جدا نماید تا بتواند نیروهای غیرمفید را از مجموعه طرد کند؛ زیرا حضور آن ها باعث سست شدن سایر نیروها می شود. (فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی)

4. برای منصوب کردن افراد به مقام و مرتبه ای، گزینش و آزمایش لازم است؛

چنان که خداوند برای انتصاب حضرت ابراهیم علیه السلام به امامت، او را آزمود.(1)

5. یکی از راه های آزمایش، ممنوعیت های موسمی است. راحت طلبی و عدم تحمل فشارها و سختی های موسمی و موقتی، با سلحشوری سازگاری ندارد. (إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ)

6. قبل از برخورد و مقابله با دشمن، باید تمرین مقاومت کرد. (مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ)

7. انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. در این ماجرا، مدعی بسیار بود، ولی آنان که در آزمایش موفق شدند، اندک بودند. (إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ)

8. ایمان، درجاتی دارد. با این که گروهی همراه با طالوت بودند و به او ایمان داشتند و از نوشیدن آب هم گذشتند (آمَنُوا مَعَهُ)، ولی همه آن مؤمنان رزمنده نبودند. تنها مؤمنانی رزمنده بودند که به لقاء الله ایمان داشتند. (یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ)

9. نیروهای کیفی هرچند اندک باشند، برنیروهای کمّی برتری دارند. (کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً)

10. ملاک عزل و نصب ها، باید اهلیت و صلاحیت افراد باشد. کلید خوش بختی جامعه، بر سر کار بودن افراد لایق و رفتار عادلانه آن ها، و منشأ نابسامانی ها، ریاست نااهلان است.

11. رعایت اصل شایسته سالاری لازم است، حتی در مورد زیردستان؛ و خداوند کسانی را که شایسته هستند، سرپرستی می کند: (هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ.)(2)

12. مردی از خراسان به امام صادق علیه السلام پیشنهاد قیام کرد و گفت: «شما صدهزار نیروی

 


1- سوره انسان، آیه 2 و سوره ملک، آیه 3.

2- سوره اعراف، آیه 196.
 

مسلح دارید». امام برای آزمایش میزان فداکاری آن مرد به او فرمود: «به آن تنوری که پر از آتش است، وارد شو». او ترسید و عذرخواهی کرد. در این هنگام، هارون مکّی، یکی از یاران امام، وارد شد و سلام کرد. امام به او فرمود: «کفش هایت را کنار بگذار و به تنور آتش وارد شو». او بدون هیچ پرسشی وارد تنور شد. امام نیز شروع  به گفتگو کرد و از احوال خراسانی ها پرسید.
بعد از مدتی، امام رو به مرد خراسانی کرد و گفت: «برو داخل تنور را نگاه کن». او نیز چنین کرد و دید هارون مکّی صحیح و سالم در تنور نشسته است. امام به او فرمود: «از این شیعیان تنوری که هر چه ما گفتیم تسلیم باشند و نق نزنند، چند نفر داریم؟» وی گفت: «شیعه تنوری هیچ!».(1) آری میان ادعا و عمل، فاصله، بسیار است.

 


1- بحار الأنوار، ج 47، ص 123.
 

توسل به عروه الوثقای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف

(لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ )(1)

«در [پذیرش] دین، اکراهی نیست. همانا راه رشد از گمراهی روشن شده است؛ پس هرکه به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکمی دست یافته که گسستنی برای آن نیست. و خداوند شنوای داناست

نکته ها:

1. مطابق روایات، یکی از مصادیق تمسک به «عروه الوثقی» و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیای خدا و اهل بیت علیهم السلام است. رسول اکرم فرمود: «ای مردم! کسی که دوست دارد به عروه الوثقی _ که هرگز قطع نمی گردد _ تمسک جوید، به ولایت علی علیه السلام تمسک کند؛ زیرا ولایت او، ولایت من، و اطاعت از او، اطاعت از من است.

ای مردم! هرکس دوست دارد حجت پس از من را بشناسد، علی علیه السلام را بشناسد. ای مردم! کسی که ولایت خدا او را شاد می کند، باید به ولایت علی علیه السلام اقتدا کند؛ زیرا او خزانه علم من است. ای مردم! کسی که دوست دارد خدا را ملاقات کند و از او راضی باشد، ائمه علیهم السلام را دوست داشته باشد».

جابر برخاست و پرسید: «ائمه چه تعداد هستند؟» فرمود: «ای جابر! خداوند تو را رحمت کند، [گویا] از همه اسلام پرسیدی. تعداد آنان به تعداد ماه هاست، که نزد خدا دوازده عدد است و آن را در کتاب خود، در روزی که آسمان و زمین را آفرید، آورده است.

 


1- سوره بقره، آیه 256.

و تعدادشان، به تعداد چشمه هایی است که برای موسی بن عمران علیه السلام جوشید، در آن زمان که عصایش را بر زمین زد و دوازده چشمه از آن جوشید. و تعدادشان به تعداد نقبای بنی اسرائیل است که خداوند فرموده: (وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً)؛(1) «و هنگامی که خدا از بنی اسرائیل عهد گرفت و دوازده بزرگ از میان آن ها برانگیختیم». ای جابر! تعداد ائمه علیهم السلام دوازده نفر است؛ اول ایشان علی علیه السلام و آخرینشان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است».(2)

2. دینی که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد. (لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ)

3. دین، مایه رشد انسان است. (قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)

4. محکم بودن ریسمان الهی، کافی نیست؛ محکم گرفتن هم شرط است. (فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ ...)

5. تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیرخدایی است، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای که گسسته نمی شود، ایمان به خداست. (لَا انْفِصامَ لَها)

6. ایمان به خدا و رابطه با اولیای خدا ابدی است (لَا انْفِصامَ لَها)؛ ولی طاغوت ها در قیامت از پیروان خود تبری خواهند جست.

7. در زیارت جامعه می خوانیم: «مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ؛(3) هر کس به شما متوسل شود، متوسل به خدا شده است». مثل آن است که می گوییم هر کس به بچه من احترام کند، گویی به من احترام کرده است.

هر کس متوسل به شما شود، متوسل به خدا شده است و آن گاه (وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ)؛(4) «هر کس به خدا متوسل شود، به راه مستقیم هدایت شده است». ما که در نماز می گوییم: (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ)؛ «خدایا ما را به راه

 


1- سوره مائده، آیه 12.

2- إرشاد القلوب، ج 2، ص 293.

3- من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 613.

4- سوره آل عمران، آیه 101.

مستقیم ببر»، امام سجاد علیه السلام می فرماید: «راه مستقیم، راه اهل بیت علیهم السلام است».(1) راه توسل به خدا، توسل به اهل بیت علیهم السلام است.

8. آیا توسّل به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او شرک است؟! با اندکی دقت در اطراف خود، متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل، و به تعبیری دیگر، «توسل» است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت به برگ آن می رسد و ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می کند. باران که می بارد، به واسطه ابر است و ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود.

در حدیثی از امام صادق علیه السلام می خوانیم: «ابی اللّه ان یجری الاشیاء الّا بالاسباب»؛(2) «خداوند نمی خواهد که کارها بدون سبب و علت، جریان پیدا کند». خداوند برای هر کاری، واسطه و علتی قرار داده است. هر چند شفا و درمان از خداست: (و اذا مرضت فهو یشفین)،(3) اما همین شفا را خداوند در عسل قرار داده است: (فیه شفاء للنّاس).(4) هر چند خداوند کارها را تدبیر می کند: (یُدبّر الامر)،(5) اما فرشتگان واسطه تدبیر او هستند: (فالمدبّرات امراً).(6) 

قرآن در مورد توسل می فرماید: (وابتغوا الیه الوسیله)؛(7)«وسیله ای برای نزدیکی به خدا جستجو نمایید». حال، آن وسیله کدام است؟ خداوند در این آیه، نوع وسیله را برای ما مشخص نکرده و آن را به صورت مطلق فرموده است. لذا وسیله، شامل هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند، می شود.

 


1- تفسیر کنز الدقائق، ج 1، ص 70.

2- بحار الأنوار، ج 2، ص 90.

3- سوره شعراء، آیه 80.

4- سوره نحل، آیه 69.

5- سوره یونس، آیه 3.

6- سوره نازعات، آیه 5.

7- سوره مائده، آیه 35.
 

حضرت آدم علیه السلام پس از آن که از بهشت اخراج گردید، سالیانی را به گریه، زاری، توبه و انابه گذراند. سپس کلماتی را از طرف پروردگارش دریافت کرد و به آن کلمات متوسل شد. قرآن در این باره می فرماید: (فتلقّی آدم من ربّه کلمات فتاب علیه).(1) فخر رازی و بسیاری از مفسران اهل سنت گفته اند که مراد از کلماتی که حضرت آدم علیه السلام به آن ها متوسل شد، نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیتش علیهم السلام بوده است. در روایات آمده است که آن کلمات، چنین بود: «الهی یا حمید بحقّ محمد، یا عالی بحقّ علی، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسن بحقّ الحسن، یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین و منک الاحسان».

وهابیون می گویند: اگر نام کسی را در کنار نام خدا ببرید، شرک است؛ در حالی که اگر سخن آن ها درست باشد، خداوند _ نعوذ بالله _ خود، مشرک است! زیرا در آیه 74 سوره توبه می فرماید: (أَغْناهم اللَّهُ و رسولُهُ مِن فضلِه )؛ «خداوند و پیامبرش، آن ها را بی نیاز کردند». در این آیه، نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کنار نام خدا آمده است.

همچنین خداوند می فرماید: (اللّه یتوفّی الانفس)؛(2)«خداوند جان ها را می گیرد»، ولی در جای دیگری می فرماید: (یتوفّاکم ملک الموت)؛(3) «ملک الموت جان شما را می گیرد».

بنابراین اعتقاد به وجود واسطه، نه تنها شرک نیست، بلکه اساس هستی بر مبنای آن است. کسی که می گوید توسل به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهما السلام شرک است، خودش برای عبور کشتی هایش، متوسل به پرچم آمریکا می شود. آری! کسی که از توسل به زهرا علیها السلام جدا شد، باید متوسل به پرچم آمریکا بشود!

علاوه بر آیات قرآن و استدلال های فوق که توسل را جایز می داند، یک دلیل تجربی هم بر جواز توسل داریم و آن، بر آورده شدن حوائج است. میلیون ها انسان مؤمن و معتقد، با توسل به اهل بیت علیهم السلام حاجات خود را از خداوند می خواهند و خداوند حاجت های

ص:71


1- سوره بقره، آیه 37.

2- سوره زمر، آیه 42.

3- سوره سجده، آیه 11.
 

آن ها را برآورده کرده و مشکلاتشان را برطرف می سازد. اگر انجام این گونه کارها شرک است، پس چرا حاجت ها برآورده شده و این گونه دعاها مستجاب می شود؟ چرا آن ها ما را کمک می کنند؟ آیا خداوند متعال و آن بزرگواران، ما را به شرک سوق می دهند؟!

وهابی ها می گویند: هر ذکری جز «یا الله» شرک است، گرچه «یا محمد» باشد و اصولاً هر گونه استمدادی از غیر خدا شرک است. باید پرسید: اگر استمداد به اولیای خدا شرک است، پس حکم سخن فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام که به پدرشان گفتند: (یا ابانا استَغفِر لنا ذنوبَنا)؛(1)«پدر جان! از خداوند بخواه ما را ببخشد» چیست؟ اگر بگویند که حضرت یعقوب علیه السلام در زمان استمداد آن ها زنده بود، می گوییم: اهل بیت علیهم السلام نیز زنده هستند؛ زیرا قرآن می فرماید: (ولاتحسبنّ الّذین قُتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون)؛(2) «گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زنده اند و در پیشگاه پروردگار خود، روزی می خورند».

9. آقای کوپائی، نماینده آیت الله بروجردی، می گوید: «در سفری به نجف اشرف سخت مریض شدم. در آن جا پس از توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نذر کردم که اگر سالم شدم، دو باب حمام در سامرا بسازم. اتفاقاً خوب شدم و دوستان را از این امر آگاه کردم و نامه ای به حضرت آیت الله بروجردی نوشتم. ایشان هم کمک کرد.

بعد بنا گذاشتم حسینیه ای بسازم. معمار را از اصفهان بردیم. روزی معمار که در طبقه سوم کار می کرد، از بالا سقوط کرد و حال آن که روی زمین مقدار زیادی آهن بود و همه گفتیم از بین خواهد رفت. اما دیدیم که از جا بلند شد و کاملاً سالم بود. علت را پرسیدیم. گفت: «موقعی که پرتاب شدم، گفتم یا صاحب الزمان اغثنی».

بعد از این ماجرا شبی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را در خواب دیدم که داخل حسینیه شده و به من فرمودند: «لیست اشخاصی که برای ساخت این جا کمک کرده اند را بیاور». من همین کار را کردم؛ در حالی که دیدم همه آن هایی که کمک کرده اند، اطراف حضرت حاضرند.

 


1- سوره یوسف، آیه 97.

2- سوره آل عمران، آیه 169.

حضرت همه را دعا فرمود و اولین دعا را به حضرت آیت الله بروجردی کردند».(1) 

 


1- عنایات حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، ص 122.

معرفت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، مصداق بارز حچمت

(یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ )(1)

«[خداوند] حکمت و بینش را به هرکس بخواهد [و شایسته ببیند] می دهد و به هر کس حکمت داده شود، همانا خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان [از این نکته] متذکر نمی گردند

نکته ها:

1. حکمت را به معنی معرفت و شناختِ اسرار و آگاهی از حقایق و رسیدن به حق دانسته اند که خداوند آن را به بعضی از افراد، به خاطر پاکی و تقوا و تلاششان، عطا می کند تا آنان وسوسه های شیطانی را از الهامات الهی باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخیص دهند و این، خیر کثیر است.

2. امام صادق علیه السلام راجع به این قول خدای عز و جل: (وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً) فرمود: «مراد از حکمت، اطاعت خدا و معرفت امام است».(2)

3. همه دنیا متاع قلیل است،(3) ولی حکمت، خیر کثیر است؛ پس اگر همه امکانات مادی در راه دست یابی به حکمت و بینش صحیح استفاده شود، ارزش دارد. (فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً)

4. حکمت، هدیه ای کلیدی و مادر همه خیرات است. هرکه آن را به دست آورد،

 


1- سوره بقره، آیه 269.

2- الکافی، ج 1، ص 185.

3- ( مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ ) سوره نساء، آیه 77.

چیزهای بسیاری خواهد داشت. (وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً)

5. هر کسی به ارزش حکمت پی نمی برد: (ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب) دنیاگرایان بر مال و آمار و محاسبات مادی تکیه می کنند و سود و زیان را بر اساس مادیات می سنجند، ولی دوراندیشان عاقل و راه شناسان اندیشمند، از بُعد دیگری محاسبه می کنند.

Share