اقدامات تثبیتی پیامبر اسلام بعد واقعه غدیر

پرسش و پاسخ غدیریه (2)
بعد واقعه غدیر پیامبر (ص) برای تثبیت خلافت علی (ع) چه کارهایی کرده بود ؟

██ بعد واقعه غدیر پیامبر (ص) برای تثبیت خلافت علی (ع) چه کارهایی کرده بود ؟

◄ تاریخ درباره بسیاری از حوادثِ مقطع زمانی بین غدیر و وفات پیامبراکرم (ص) ساکت مانده است امّا کالبد شکافی حوادث آن عصر ما را به اهتمام پیامبر اکرم (ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاش‏های مخالفان آن حضرت، آشنا می‏سازد.با وجود اين كه از جريان غدير تا رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) هفتاد روز بيشتر فاصله نبود، لكن طى همين مدت نيز آن حضرت اهتمام زيادى نسبت به تبيين مسأله خلافت و امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) داشتند، تا حجت بر مردم تمام شده و بهانه‌اى براى هيچ كس در اين زمينه باقى نماند. اما با وجود تمام تأكيدات پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر اين مسأله، امكان عصيان و مخالفت از بين نرفت؛ چرا كه در غير اين صورت، از سنّت فراگير الهى، كه امتحان و آزمايش انسان‌ها است، تخلف مى‌شد. مقدمات امتحان الهى بايد به گونه‌اى مهيا شود كه زمينه اطاعت و عصيان به طور مساوى فراهم باشد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در آخرين روزهاى حيات خود، تدبيرى انديشيدند تا كسانى كه احتمالا با خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) موافق نبودند و ممكن بود در مخالفت با اين امر توطئه چينى كنند در مدينه نباشند. از همين رو دستور تجهيز سپاه را صادر كرده و فرمودند: تمام مسلمانانى كه قادر بر جهاد هستند همراه با اين سپاه براى جهاد به جانب مرزهاى روم ـ جايى كه جعفر بن ابى طالب(عليه السلام) و زيد بن حارثه به شهادت رسيده بودند ـ حركت كنند.

کالبد شکافی دقیق این جریان نشان می‏دهد رسول خدا (ص) تنها در راستای تثبیت جانشینی حضرت علی (ع) به چنین اقدامی دست  زیرا:

 الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم (ص) خالی کردن مرکز حکومت از نیروهای نظامی و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم (ص) بسیاری از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامی در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم‏ گیری را در نظر پیامبر اکرم (ص) منطقی جلوه می‏داد، دور ساختن مخالفان جانشینی حضرت علی (ع) از مدینه بود.

ب) انتصاب جوانی 18 ساله [2] به مقام فرماندهی لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهم‏ترین [3] دستاویز مخالفان جانشینی علی (ع) هیچ توجیهی نداشت زیرا اسامة بن زید که از جهاتی چون سابقه مسلمانی، شرافت، شجاعت و کاردانی سر آمد اصحاب به شمار نمی‏آمد و از نظر سنی حدود 15 سال از علی (ع) کوچک‏تر بود- با توجّه به آن‏ که در بسیاری از ویژگی‏ها با حضرت علی (ع) قابل مقایسه نمی‏نمود- در مقام فرماندهی سپاهی عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابی وقاص قرار گرفت.

ج) دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان می‏دهد تمام کسانی که احتمال داشت با جانشینی حضرت علی (ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. و کسانی که به بهانه بیماری پیامبر اکرم (ص) از اردوگاه به مدینه باز می‏گشتند، با جمله تأکیدی « لعن الله من تخلف عن جیش اسامة » [4] روبه رو می‏شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینی حضرت علی (ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند [5] .مورخان شيعه و سنى نقل كرده‌اند كه تأكيدات پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى شركت مسلمانان در اين جنگ به اندازه‌اى بود كه در هيچ يك از جنگ‌ها سابقه نداشت. آن حضرت ضمن تأكيد بر پيوستن افراد به سپاه اسامه، فرمودند:

نَفَذُوا جَيْشَ أُسامَة لَعَنَ اللّهُ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهُ؛1
خدا لعنت كند كسى را كه از لشكر اسامه تخلف نمايد و در اين جنگ حضور پيدا نكند. اين تدبيرى بود براى اين كه كسانى كه احياناً ممكن بود هنگام رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فتنه‌اى برپا كنند، در مدينه حضور نداشته باشند، تا مسأله خلافت و امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) با مشكلى مواجه نشود.

 «طبری» هم نقل می کند:
آن حضرت اسامة بن زيد را كه جوانى برومند بود به جاى پدرش كه در جنگ قبل به شهادت رسيده بود، به عنوان فرمانده سپاه منصوب نموده، اصرار كردند كه تمام كسانى كه توانايى شركت در جنگ را دارند تحت امر اسامه براى شركت در جنگ همراه با اين سپاه بروند.  هدف پیامبر (ص) از جیش اسامه این بود که وقتی آن ها از جمله مهاجرین و انصار برای جنگ از مدینه خارج شوند چون حدود ۲ ماه نبود آن ها در مدینه به طول می انجامد و چون علی (ع) همراه آنان نبود، بدون هیچ مشکلی جانشینی حضرت علی (ع) محقق می شود و هنگامی که برمی گردند حکومت حضرت مستقر شده و مانعی پیش روی آن وجود ندارد، چنان چه ابوبکر (باز هم بنابر نقل طبری) یک روز پس از رحلت پیامبر همین اقدام را انجام و دستور داد تمام آنان که قرار بود به جیش اسامه بروند باید از مدینه خارج و به طرف مرزهای (شام) حرکت کنند. هدف او از این اقدام این بود که خلافت خویش را تثبیت کند زیرا اگر آن ها از جمله بنی هاشم و بزرگان در مدینه حضور نمی داشتند خلافت به نوعی تثبیت می شد که این گونه نیز شد.

اما با وجود اصرار فراوان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مورد شركت افراد در جنگ، ابوبكر و عمر همراه با آن سپاه عازم نشدند و به منزل پيغمبر(صلى الله عليه وآله) آمدند. حضرت با ديدن آنان بسيار ناراحت شدند و پرسيدند: مگر من نگفتم كه همه بايد به جهاد بروند و كسى اجازه تخلف از لشكر اسامه را ندارد؟ آنها در جواب گفتند: چون حال شما مناسب نبود، نخواستيم شما را در مدينه تنها بگذاريم و در بين راه از ديگران جوياى سلامتى شما شويم! ما به سبب علاقه‌اى كه به شما داشتيم همراه با سپاه نرفتيم و خواستيم در كنار شما حضور داشته باشيم!2

 در آن روزها، پیامبراکرم (ص) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه‏ های مخالفت با جانشینی حضرت علی (ع) به شدت نگران اوضاع شده بود،بار ديگر  تدبيرى ديگر انديشيدند. آن حضرت در حال احتضار فرمودند: قلم و دواتى بياوريد تا مطلبى را بنويسم كه اگر به آن عمل كنيد هرگز گمراه نشويد. برخى از كسانى كه در آن جا حاضر بودند و شمّ سياسى داشتند و مى‌توانستند حوادث را پيش بينى كنند، متوجه شدند كه آنچه پيغمبر(صلى الله عليه وآله)

مخالفان که این دستور را با نقشه‏ های چند ماهه خویش ناسازگار می‏دیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسی که جز وحی چیزی بر زبان نمی‏راند، از نگارش این سند جلوگیری کردند.مى‌دانيم كه اين تعبير معمولاً در مورد كسى به كار مى‌رود كه بخواهند نسبت به او بى اعتنايى كنند و او و سخنش را كم اهميت جلوه دهند.

حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) از اين تعبير غضبناك و ناراحت شدند. پس از اين مجادلات، بعضى از اصحاب به آن حضرت عرض كردند، اگر اجازه بفرماييد قلم و دوات بياوريم. حضرت فرمودند أبَعْدَ الَّذى قُلْتُمْ؛3 يعنى، بعد از اين سخنانى كه گفتيد؟! به تعبير ديگر، به اين ترتيب اكنون اگر هم چيزى بنويسم، خواهيد گفت رسول خدا(صلى الله عليه وآله) هذيان نوشته است!

تاریخ در این‏جا تنها از یک تن نام می‏بَرد [6] امّا آشکار است که تنها یک نفر- بی آن ‏که جریانی نیرومند پشتیبانش باشد- نمی‏تواند با رسول خدا (ص) مقابله کند. از این رو، بعضی از نصوص، گوینده این عبارت را جمع دانسته و از کلمه «قالوا» استفاده کرده‏اند [7] .

 نخستین کسانی که با هدف تعیین خلیفه‏ ای جز حضرت علی (ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار می‏آمدند. آن هم انصاری که در همه جا به پیروی محض از پیامبر اکرم (ص) زبانزد بودند و دوستی شان با خاندان آن حضرت (ص) به ویژه حضرت علی (ع) بر همگان ثابت شده است. راستی چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالی که هنوز بدن پیامبر اکرم (ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخی، نشان می‏دهد انصار هرگز از جانشینی شخصیتی مانند حضرت علی (ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم (ص)می‏دانستند.

اقدام عجولانه آن‏ها در درک نکته‏ ا ی حیاتی ریشه دارد. آن‏ها با تیز بینی دریافته بودند که شانسی برای به قدرت رسیدن حضرت علی (ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم (ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوی پیامبر اکرم (ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگری که تاریخ ما را از آن بی خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر می‏پرورانند و احتمال دارد قریشیانی که سرانشان در نبرد با نیروهای انصار حامی پیامبر به قتل رسیدند، با بهره ‏گیری از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پی انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علی (ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه‏های آتی، سهمی از قدرت به دست آورند.

پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم می‏دانستند امّا مشاهده تلاش‏های کسانی که در جهت مخالفت علنی با غدیر گام بر می‏داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانی را به شدیدترین روش ممکن سرکوب می‏کردند، آن‏ها را از هرگونه تلاش در جهت احیای یاد غدیر باز می‏داشت.

♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈

◄ پی نوشت هـــا :

[1] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54- 58.

[2] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 55

[3] طبقات، محمد بن سعد کاتب واقدی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج 4، ص 54 و 56

[4] الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، تصحیح شیخ احمد فهمی محمد، ج 1، ص 14

[5] السقیفه، ص 81

[6] من حیاة الخلیفة عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص 101- 107

[7] من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، عبدالرحمن احمد البکری، تعلیق سید مرتضی رضوی ص104

1. صحيح بخارى، روايت 5237.

2. صحيح مسلم، روايت 3090.

3. بحارالانوار، ج 22، باب 1، روايت 19.

♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈♈

◄ گردآوری و تنظیم : سجاد سحرخوان 

 

Share