با ولایت زیستن

حجت الاسلام و المسلمین عدالت
امام رضا

اَعُوذُ بِاللّهِ منَ الشّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا حَوْلَ وَلا قُوَّه اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ الصَّلَاه وَ السَّلَامُ عَلَى سَيِّدِنَا وَ نَبِيِّنَا وَ حَبِيبُ قُلُوبِنَا أبوألقاسِمِ مُحَمَّدٍ (صلوات) وَ عَلی آلِهِ الطَيِّبينَ الطَّاهِرِين ألمَعصومين وَ لَعنه اللهِ عَلَی أعدائِهِم أجمَعينِ مِنَ الان إلی قيامِ يَومِ الدّين».
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الْحُجَّه بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَه وَفي کُلِّ ساعَه وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً، بِرَحْمَتِکَ‏ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.
قال علی بن موسی الرضا (علیهما السلام): «کَلِمَه لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها»

هدیه به پیشگاه مقدس و منور آقا حجت بن الحسن العسکری صلوات جلی ختم کنید.
بحث دیروز ما در رابطه با بصیرت و معرفت بود عرض کردیم که امیرالمؤمنین (علیه السلام) فریاد می زد کاسبآ اول بصیرت آگاهی بعداً کسب و در یک روایتی در نهج البلاغه وجود مقدس امیرالمؤمنین (علیه السلام) انسان بی بصیرت رو مانند حیوان و اسب عصاری تشبیه نمودند یکی از علائم انسان دارای بصیرت شناختن امام است امام را خوب می شناسه درک می کنه معرفت او نسبت به امام معرفتی است همراه با شناخت کامل شخصی می شود مثل کمیل بن زیاد کمیل 90 سال عمر کرد این دعای کمیلی که شما می خوانید جناب کمیل بن زیاد نخعی خودش میشه با بصیرت داداشش میشه بی بصیرت برادر کمیل می دونید کی بوده؟ برادر کمیل حارثی بود که دو تا بچه مسلم بن عقیل را سر برید یکی می شود بی بصیرت یکی می شود با بصیرت کمیل 90 سال عمر کرد یار غار امیرالمؤمنین (علیه السلام) است این آقا آقا بهش فرمود: کمیل یه عصر و زمانی بیاد بگیرندت دستگیرت کنند به جرم بصیرت و آگاهی نسبت به امامت و فضائل گفتن امامت تورو بکشندت گفت: آقا حرفی نیست.
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق            چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
زیستن با ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام
دیگه: اینکه انسان شیعه باشد در این دنیا شیعه زندگی کند همراه با ولایت مولا زندگی کند دگر تا جهان هست بزمی چنین نبیند به خود آسمان و زمین من یکدفعه تو دنیا میام ایندفعه هم شیعه شدم الْحَمْدُلِلَّهِ علی ولایه امیرالمؤمنین آقا گذشت گذشت آمد زمان  حجاج بن یوسف ثقفی حجاج گفت کمیل پیداش کنید حجاج می دونید کی بوده که؟ خونخوارتر از حجاج نسبت به اهل بیت (علیه السلام) کسی اون زمان نبوده یه زندان درست کرده بود دیواراش پهنای دیوارش پنج متر بود زندان حجاج سقف نداشت شدت آفتاب حجاز و کوفه به سر مردم بیچاره تا می اومدن کنار دیوار سایه بگیرن تیراندازآ نیزه زنا به قصد کشت می زدن می کشتن نه اینکه بترسونن آ می کشتن بیش از 100 هزار نفر زندانی حجاج بودند 100 هزار نفر  پنج هزارتاش دخترآی مجرد بودن تو این زندان سقف نداشت حجاج حافظ قرآن بود هر روزم روزه می گرفت افطارم که می شد می گفت برید یکی از شیعه ها را بکشید سرش ببرید خونش بگیرید با آرد مخلوط کنید این خون شیعه رو نون بپزید با این خون شیعه بیارید من با اون نون افطار کنم حجاج بن یوسف ثقفی چه جوری میشه حافظ قرآن حافظ قرآنه اما پست تر از خودش تو عالم امکان هیچی گفت کمیل کجاست گفتن نمی دونیم گفت برید بگردید پیداش کنید آقا رفتن هر چی گشتن کمیل 90 ساله رو پیدا کنند نتونستن گفت چیکار کنیم ما کمیل گیر بیاریم من میخوام این عقده به دلم نمونه کمیلم بزنم سر از بدنش جدا کنم ببینم دست و پا می زنه حظ کنم پیداش نتونستن بکنند دستور داد جیره و مواجب طائفه زیاد بن نخع را قطع کن یک طائفه بزرگ حقوق ماهیانه اشو قطع کردن حالا کمیل میخواد اونا چه گناهی کردن اینام تحویل نمی دادند نمی گفتن کمیل کجاست می گفتند نمیدونیم حقوق اینارو قطع کردن نمیدونم مثل مردم غزه دیدید یکدفعه محاصره اشون کردن چیزی نگذاشتن بره چیزی نگذاشتن بیاد اذیتشون کردن یه روز حجاج نشسته بود تو کاخش کوفه گفتن امیر یک پیرمردی اومده با شما کار داره اصرارم می کنه میخوام خودتو ببینم گفتن کیه؟ گفت نمیگه خب بگید بیاد تو آمد تو گفت کی هستی تو؟ گفت: أنا کمیل بن زیاد نخعی پیرمرد 90 ساله من کمیلم تو کمیلی؟ بله تو می دونی من دنبالت می گشتم گفت: بله مولام علی فرموده تو دنبال من می گردی می دونی میخوام بکشمت گفت: بله أنا صاحب السر أمیرالمؤمنین من صاحب سِرِّ  مولام دوست مولا بودم آقا به من فرموده تو منو می کشی پس چرا فرار نکردی گفت آقام به من یاد داده علی به من یاد داده که اگر مردمی بخاطر تو به زحمت می افتند راضی نشو آقام به من یاد داده بصیرت به این میگن گفت الان میخوام بکشمت وصیتی نداری گفت من کاری به تو ندارم جلاد جلاد اومد شمشیر بردار بیار آقا کمیل بن زیاد نخعی 90 ساله اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام) را همانجا گردن زد میأرزه بله بصیرت میأرزه که آدم سر از بدنش جدا بشود درود ابدی را سلام خدای ابدی را بخرد نه لعن ابدی را گرفتی چی میگم چطور شده کربلا واقعه کربلا بیش از 30 سخنرانی شده 30 تا سخنرانی اصحاب امام حسین (علیه السلام) همشون سخنرانی کردند یک انسان با بصیرتی میشه حبیب بن مظاهر، حبیب بن مظاهر از طائفه اسد است اما یه پیرمرد خیلی آگاه و آقا از اصحاب پیغمبر است از اصحاب امیرالمؤمنین است وقتی اومد کربلا همینطوری تنها نیومد صاف رفت اول تو طائفه بنی اسد یه سخنرانی کرد برای ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و ابی عبدالله (علیه السلام) تمام طائفه را مسلحشون کرد حرکت می خواستند بکنند.
بصیرت حبیب بن مظاهر
بیان به یاری امام حسین (علیه السلام) راه را به اینا بستن 500 ـ 600 تا سرباز راه اینارو بستن نگذاشتن اینا بیان کربلا اون سخنرانی روشن گرایانه حبیب بن مظاهر باعث شد بصیرت پیدا کنند طائفه بنی اسد و روز سوم امام حسین (علیه السلام) بیان کربلا برا دفن شهداء یه سخنرانی روشن گرایانه من وظیفه ام این است هم خودم بفهمم بصیرت داشته باشم هم دیگران را بفهمانم حبیب بن مظاهر هم خودش می فهمید هم دیگران را می فهماند اسلام یه چنین دینی بود یکی مثل زهیر بن غین زهیر که تو این فیلمم دیدید شما این آقای زهیر کان عثمانیاً اصلش عثمانی مذهب بود طرفدار عثمان بود بعد اومد ابی عبدالله تو این مسیری که داشت می اومد اینم فاصله می گیره از سیدالشهداء اتفاقاً توی منزلی با همدیگه خلاصه هم منزل شدند و آقا سیدالشهداء (علیه السلام) فرستادن دنبالش شما تو این فیلم دیدید اما دیگه نشون ندادن تاریخ هم ننوشته این ده دقیقه ای که تو خیمه امام حسین (علیه السلام) بود امام حسین (علیه السلام) چی بهش گفت از این رو به اون رو شد با یک حالت نارضایتی از خیمه خانمش اومد بیرون تو خیمه سیدالشهداء اما وقتی برگشت اشک داشت می ریخت این عمود خیمه رو کشید گفت خانم منکه حسینی شدم من دیگه حسینی شدم اومد به سمت سه تا سخنرانی کرده زهیر خودش فهمید می فهموند سه تا سخنرانی یکی از سخنرانی هاش باعث شده شب عاشورا وجود مقدس امام زمان(عج) بفرماید سلام خدا بر تو ای زهیر السلام علی زهیر بن غین سلام خدا بر تو ای زهیر که وقتی جدم حسین شعله خیمه رو فرمود: عباس خاموش کن که اگر کسی می خواهد بلند شد بره بعد که چراغ روشن کردن سخنرانی کردی گفتی حسین کجا بریم ما کجا بریم ما چرا میگی برو سخنرانی زهیر انسان با بصیرت بصیرت به علم نیست خیلی عالم بود کج رفت شریح قاضی ها بی علم نبودن عالم بودند و کج رفتند أنس بن مالکی که عالم بود و جزء اصحاب رسول الله بود وقتی که امام امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: أنس مگه تو در روز غدیر نبودی گفت من یادم نمیاد تو روز غدیر نبودی پیغمبر دست منو بلند کرد گفت من یادم نمیاد عجب یادت نمیاد به صحابه بودن پیغمبر بصیرت حاصل نمیشه خیلی ها صحابه پیغمبر بودن کج افتادن اسامی اشو شما بهتر از من می دانید صحابه پیغمبرم باید چی باشه آگاه باشه یکی میشه ابو رافع ابو رافع جزء صحابه پیغمبر بوده گوش بدید پیغمبر فرمود: هر کی میخواد به چهره آدم بهشتی نگاه کنه به چهره ابو رافع نگاه کنه خانمش قابله فاطمه بود خانم أبو رافع قابله حسن و حسین بود همین خانمش خودش جزء اصحاب و فرماندهان سپاه امیرالمؤمنین بود پسرش منشی امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود رئیس دفتر آقا بود در کوفه به تعبیر ما  اون یکی پسرش رئیس خزانه حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بود این خانواده همه اهل بصیرت همه آگاه وقتی هم أبو رافع اومد کربلا با پسرش اومد کربلا با خانمش اومد کربلا گفت همه  امون یادمون پیغمبر چی فرمود در رابطه با حسین پسرش فدا کرد اون پسرشم فدا کرد خودشم جانشو به قربان سیدالشهداء کرد أبو رافع
بی بصیران کربلا
آدم بی بصیرت هم زیاد یه نمونه اشو فقط عرض می کنم آقایون عزیز علی بن حمزه بطائنی از اون آدم های بی بصیرت بود علی بن حمره بطائنی شاگرد امام کاظم (علیه السلام) بوده یعنی پا درس امام کاظم (علیه السلام) می نشسته کار این آقای علی بن حمزه بطائنی به جایی رسید که آقا امام کاظم (علیه السلام) فرمود: وجوهات مردم رو جمع کن تو نماینده من تو نماینده من خمس می گرفت زکات می گرفت صدقات جمع می کرد نذورات جمع می کرد شده بود وکیل امام کاظم (علیه السلام) این آقای علی بن حمزه بطائنی اما چی شد یه دفعه بی بصیرت شد چطور شد؟ امام کاظم (علیه السلام) که به شهادت رسید یکدفعه امام رضا (علیه السلام) بهش نامه نوشت: علی بن حمزه بطائنی پول ها و امانت هایی که از بابام به دست تو امانته بده بیاد یه نامه نوشت به امام رضا (علیه السلام) گفتش که کی گفته بابات مُرده بابات نمرده آقا بهش نامه نوشت بابا بابای من خودم غسلش دادم خودم کفنش کردم خودم نمازش خوندم خودم دفنش کردم چی داری میگی تو چی داری میگی گفت علی أی حالٍ یه نامه نوشت به امام رضا (علیه السلام) گفت علی أی حالٍ اگه بابای شما شهید شده باشد باباتون به من وصیت نکرده این پول ها را به شما بدم اگرم شهید نشده باشد بازم توصیه نکرده این پول ها را به شما بدهم این پول ها را به شما نمی دهم و اصلاً شما امام زمان من نیستی تمام به اینکه آدم اصحاب پیغمبر باشه اصحاب یه امام باشه این حرف ها نیست بصیرت به علم نیست بصیرت به اصحاب پیغمبر بودن نیست بصیرت به پست و مقام و داشتن نیست حجاج بن یوسف ثقفی امیر بود و حافظ قرآن اما چه کار می کرد بصیرت آ به نماز زیادی خوندن نیست خوارج نهروان هر از چند ماهی یه دفعه این پینه های پیشانیشونو جراحی می کردند می کندند از بس یه دفعه یه شب تا صبح تو سجده بودند می گفت امشب شب رکوع است امشب تا صبح تو رکوع فردا شب شب سجده است از شب تا صبح سجده اینجوری عبادت می کردند آ خوارج نهروان اینجوری عبادت می کرد اما می بینی پست تر از خودشون کسی وجود ندارد بی بصیرت تر از خودشون وجود ندارد بصیرت به علم نیست به اصحاب بودن نیست به پست و مقام بودن نیست به پول و پله داشتن نیست خیلیآ پول دارند ولی بصیرت ندارند نمی دونه بابا این پول هایی که جمع کرده میخواد چه بکنه آخه تو صندوق دار خوبی هستی پول هارو خوب جمع می کنی خوب جمع می کنی رو همدیگه رو همدیگه جمع میشه جمع میشه یه دفعه هم میذاره و میره خدا به موسی فرمود: موسی به این بنده ها بگو چرا جمع می کنید و نمی خورید خب بخورید بدبخت ها تو داری صندوق داری می کنی صندوق دار بانک دیدی یه جوانی گفت رفتم خراسان کنار قبر علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) گفتم آقاجون عنایت کنید اینقد پول من بدید که نتونم بشمارم دعام مستجاب شد برگشتم ایران تو صندوق داری بانک قبول شدم گفتم آقا گفتم پول به خودم بده گاهی افراد اینجوریه یه پاش تو محضر برا سند زدن یه پاشم تو بانک برا واریز کردن پول اما هیچیش مال خودش نیست باورتون میشه هیچیش مال خودش نیست نه پول ها مال خودشه نه این زمین و دفتر و دستک و مغازه و شرکت هیچیش مال خودش نیست فقط بدبخت بیچاره به تعبیر ماها میگه سگ دو میزنه بدو بدو از صبح ساعت چهار صبح خواب شیرین صبح به خودش حرام می کنه میدوه تا ساعت دو دوباره بعدازظهر هم نمیدونه ناهار چی بود کجا خورد چی خورد همینجور میدوه با این کل کل می کنه و با او دعوا می کنه تو دادگاه میره چکه پاس نشده سند نخورده چه نشده وکالت امضاء نشده اعصاب خودش عمر خودش تلف می کنه فقط جمع می کنه موریانه دیدی مورچه انبارش دیدی انبار موریانه یه شهری از موریانه ها از مورچه ها در آمریکا کشف کردن دانشمندان زیست شناس گفتند این شهر مورچه ها سه برابر تهران و نیویرک توش انبارها خیابان ها تالارها اونوقت اومدن اونجا عکسبرداری کردن بیاد ببینی الله اکبر چه کرده خدا بعضی هام مثل مورچه اند جمع می کنند جمع می کنند جمع می کنند آقای علی بن حمزه بطائنی پول ها امانته گفت باشه هر چی بوده دست منه به شما هیچی نمیدم علی بن موسی الرضا نمیدم به شما آقا اومد خراسان آمد خراسان کسی که معرفت به امام ندارد بی بصیرته دیگه بی بصیرت تر از این نفهمه کیه این آقا حجت خداست امر او امر خداست نهی او نهی خداست آقا علی بن موسی الرضا اومد خراسان یه ساعتی نشسته بود اباصلت و اصحاب هم نشسته بودند یه دفعه حضرت اشاره ای کرد فرمود: الان علی  بن حمزه بطائنی مُرد کجا بود آقا آقا خراسان بود علی بن حمزه بطائنی کجا بود مدینه بود آقا فرمود: الان علی بن حمزه بطائنی مُرد غسلش دادن کفنش کردن نماز بهش خواندن گذاشتندش تو قبر سنگ قبر و سنگ لحدم روش چیدن بعد دو تا ملک آمدند علی بن حمزه بطائنی پاشو ببینم نشوندنش امام رضا (علیه السلام) فرمود: نشوندش خدات کیه؟ من ربک؟ گفت الله ربی جل جلاله خیلی خب درسته من نبیک؟ پیغمبرت کیه؟ گفت محمد رسول الله من قبلتک؟ قبله ات کجاست؟ کعبه من امامک؛ امامت کیه؟ علی بن ابی طالب ثم من؟ بعدش کی؟ گفت حسن بن علی قال ثم من؟ بعد از حسن بن علی حسین بن علی ثم من علی بن الحسین بعدش کی محمد بن علی بعدش کی جعفر بن محمد بعدش کی موسی بن جعفر ثم من فسکت بعد از موسی بن جعفر کیه؟ ساکت شد قال علی بن حمزه بطائنی پس چرا جواب نمیدی ثم من؟ بعد از موسی بن جعفر کیه؟ آرام گرفت گفتن موسی بن جعفر بهت گفته آرام بگیری امام بعد خودت نشناسی امام رضا (علیه السلام) الان یک تازیانه به سر علی بن حمزه بطائنی زدن که قبرش پر از آتش شد تا قیامت از حالا که شب  اول قبرشه تا قیامت کی می خواهد قیامت برپا بشه یعنی الانی که شما کاظم آبادی ها تو این مجلس نشستید امام رضا (علیه السلام) فرمود: هنوز قبر پر از آتشه تا کی؟ تا قیامت برپا بشه این فتحی مذهب هفت امامی بی بصیرت از قبر بیاد بیرون اونجا به جزای اعمالش برسوندن اونجا تازه بدتر انسان بی بصیرت آقا بی بصیرت بودن کاری به صحابه پیغمبر و علم و نمیدونم پول و پست و مقام و عبادت و اینا نه تنها نداره این طرف نسبت با امام هم داشته باشی انسان می تواند نسبت با امام داشته باشد با بصیرت باشه نسبت با امام داشته باشه بی بصیرت باشه دوتاشو برات میگم عرضم تمام.
زیارت بابصیرت و عرفاً بحقه
میگه وقتی میگن اگه رفتی حرم علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) رفتی داخل حرم با بصیرت و عارفاً بحقه زیارت کن یعنی این بحث من یعنی کسی که زیارت کند امام رضا (علیه السلام) را با معرفت این مهمه یعنی با بصیرت آخه ماها گاهی میریم برمی گردیم یعنی سفر تفریحی خوبیه گاهی تفریح میخواد بره میگه خب کدوم طرف بریم؟ میگه حالا بریم طرف خراسان هر کیم به ما گفت کجا رفتی میگیم رفتیم مشهد تا پشت بندشم به ما بگن زیارت قبول اما واقعاً وقتی میره اونجا عارفا بحقه میره حالا کار نداریم امام رضا (علیه السلام) عنایت می کند به زائرینش او یه جور دیگه برخورد می کنه فردا یه تیکه هاشو براتون میگم امام رضا (علیه السلام) آقاست او یه جور دیگه برخورد می کنه اما این با بصیرت میره عارفا بحقه میره امام شناس میره یا نه کسی که نسبت به امام بصیرت دارد نسبت با امامم دارد بصیرت دارد یکی مثل کی یکی مثل علی بن جعفر ما سه تا علی بن جعفر داریم گوش بدید سه تا علی بن جعفر داریم یه علی بن جعفر در سمنان دفنه یه علی بن جعفر در قم دفنه قمی ها بهش میگن علیم جعفر یه علی بن جعفر در مدینه دفنه اینکه دارم تعریف می کنم مال علی بن جعفر مدینه است علی بن جعفر علی پسر امام جعفر صادق (علیه السلام) است سر کلاس درس بابا رفته یعنی کی؟ یعنی امام صادق کلاس درس پدربزرگ دیده یعنی امام باقر شاگرد امام باقر شاگرد امام صادق وقتی امام صادق از دنیا رفت نگفت إهه من الان کلی از درس های پدربزرگمو و پدرم را گرفتم عالمم اینجوری نگفت گفت چی؟ گفت امام من موسی بن جعفر است داداشم موسی داداشم موسی هر که بخواد امام بشناسه بره سراغ موسی برادرم همه رو سوق داد گفت برید به سمت آقا موسی بن جعفر به شهادت رسید برادرش نگفت خب حالا داداشمون رفت دیگه نوبت ماست دیگه موسی بن جعفر وقتی به شهادت رسید آقایون عزیز مردم اومدن گفتن علی بن جعفر شما امامی دیگه گفت نه علی بن موسی امام بابا شما عموی بزرگی ریش سفیدی اون جوانه گفت نه لیاقت امامت او دارد برید به سراغ امام رضا (علیه السلام) همه مردم برداشت اومد سراغ امام رضا (علیه السلام) خوب دقت کنید.
امامت امام جواد علیه السلام
خبر شهادت امام رضا (علیه السلام) را مثل فردا رسوندن یواش یواش مدینه تمام مردم مدینه آمدند در خونه اش شما امامی دیگه گفت نه بابا الان دیگه حدود 87 سالته امامی گفت نه من امام نیستم تو شاگرد امام باقری شاگرد امام صادق شاگرد موسی بن جعفری شاگرد علی بن موسی الرضائی حالا دیگه نوبت توست گفت نه نوبت من نیست من امام نیستم کی امامته گفت آقا جواد الأئمه آقا جواد الأئمه 8 سالشه آقا کوتاه بیا گفت باشه خدا لیاقت امامت را در او دیده 90 سالش بود 90 سال رو منبر پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود تو مسجد پیغمبر تو حرم پیغمبر اینجور داشت طلبه ها را درس می داد شاگرداش پر حرم پیغمبر پر از جمعیت همه قلم به دست نشستن درس های آقای علی بن جعفر را می نویسند آقایی که حدیث داره از امام باقر نقل می کنه از امام باقر 4-5 تا امام درک کرده و درس گرفته داره درس میده یه وقت دیدن آقا علی بن جعفر کتاب بست گذاشت کنار این عبای رو دوشش بود انداخت از پله های منبر اومد پایین گفت برید کنار بینم آمد دم در حرم پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یه نگاه کردن مردم دیدن آقا جواد الأئمه داره میاد تا در باز شد آقا امام جواد وارد شد علی بن جعفر خم شد علی بن جعفر 90 ساله دست امام جواد (علیه السلام) بوسید رو چشمش گذاشت گفت سیدی و مولا خوش آمدی برا زیارت تشریف آوردید گفت: بله عموجان برا زیارت اومدم گفت بفرمائید راه را باز کرد خودش پشت سر امام جواد (علیه السلام) اومد آمد آمد آمد راه را برا آقا باز کرد برید کنار امامم داره میاد اومد کنار قبر پیغمبر اونجا امام جواد (علیه السلام) دستی گرفت به این پنجره ها و زیارتی کردن مهر گذاشتن جلوشون الله اکبر امام جواد یه وقت دیدن آقا علی بن جعفرم پشت سر امام جواد 8 ساله گفت الله اکبر نماز تموم شد یه طواف کرد امام جواد (علیه السلام) آقام پشت سرش یه وقت دید آقا داره به قصد رفتن از حرم امام جواد آمد او هم پشت سرش آمد خم شد کفش امام جواد نعلین آقارو جفت کرد جلو پاهاش دست آقارو بوسید گفت سیدی و مولای خوش آمدی به این میگن بصیرت بصیرت آقا برگشت نشست رو منبر این عباشو انداخت رو دوششو کتاب باز کرد گفت خب کجا بودیم یکی از شاگردآ گفت آقا ببخشید شما 90 سالتونه این آقا 8 -9 سالشه اصلاً برا شما عیبه از منبر بیای پایین بری دم در دست بوس یک انسان 8-9 ساله بشی گفت ساکت باش امام منه چی میگی تو امام منه گفت آقا تو 90 سالته گفت مگه امامت به سنه مگه نخوندی قرآن صاف کوبید تو دهن این شاگرد گفت مگه تو قرآن نخوندی قرآن می فرماید: یحیای پیغمبر در سن «يَا يَحْيَي خُذِ الْکتَابَ بِقُوَّه وَآتَيْنَاهُ الْحُکمَ صَبِيّاً»؛ (مریم: 12) بچه بود و کتاب آسمانی بهش دادن مگه تو قرآن نخوندی عیسی بن مریم تو گهواره سخن گفت «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْکتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً»؛ (مریم: 30) پیغمبرم من اما تو گهواره است چی داری میگی تو ساکت باش به این میگن بصیرت یکی هم میشه مثل کی مثل عموی امام عبدالله أفتح عبدالله عموی امام رضاست آقا فرستاد دنبالش امام رضا فرستاد دنبالش مردم همه میگن عبدالله أفتح ادعا کرده اماممو امام که علی بن موسی الرضا نیست که منم آقا فرستاد دنبالش جمعیتی هم نشسته بودند آقا علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) فرمودند: این هیزم ها را آتیشش بزنید تمام این هیزم ها را آتیش زدن این بصیرت دارم میگم آ آدم بی بصیرت آقا نسبت داشتن به امام زمان اصلاً شرط نیست آدم بی بصیرت گاهی وقت ها نسبت به امام دارد گاهی وقت ها نداره اینکه دیگه تو خونه امام بزرگ شده بی بصیرته پسر نوح باشه بی بصیرته آقا اینارو آتیش بزنید یک آتش درست کردند علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) فرمودند که خب اجازه بدید عباشو انداخت دوشش علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) بلند شد صاف نشست وسط آتیش ها صاف نشست وسط این شعله های آتش این آتش از این طرف و اون طرف امام زبانه می زد از لای پنجه های امام از اینور امام هیچ کاری هم نداشت آقا نشسته بود وسط آتیش بعد بلند شد اومد بیرون علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) فرمود: عبدالله اگه امامی پاشو بشین وسط مگه تو امام نیستی پاشو بشین وسط گیر کرد گفت منو کشوندی اینجا تو میگی امامم پاشو بشین وسط پا شد قهر کرد رفت یه تعدادی را هم منحرف کرد چون آدمی که بی بصیرت است دیروز گفتم گاهی وقت ها نه تنها نفعی برا مردم ندارد ضررم دارد ضررم دارد آتش می افکند در جامعه گروهک درست می کند منحرف درست می کند خدانشناس درست می کند جدایی از امام درست می کند بریده از دین درست می کنه هآ اینجوری درست می کند یکی دیگم جعفر کذاب عموی امام زمان مگه پسر امام نیست چرا مگه عموی امام نیست چرا مگه نوه امام نیست چرا مگه برادر امام نیست چرا بی بصیرت است ادعای امامت می کند با بصیرت کجا بی بصیرت کجا اصلاً همه دنیا بخاطر بصیرت مردم ایران کار بهشون دارند اگه این همه تحریمتون کردن بخاطر آگاهی اگه این همه چماغ تو سرمون می کوبند بخاطر اینکه میگن نفهمید بابا نفهمید دیگه شما آخه اگه بفهمید ما نمی توانیم سواری بگیریم از شما اگه بفهمید نمی توانیم ذخائرتونو به غارت ببریم اگر شما بفهمید ما نمی توانیم فساد و فحشامونو گسترش بدهیم نفهمید دیگه نفهم بودن یعنی بی بصیرت بودن دیگه هآ همه کاری که دنیا با شما داره بخاطر همینه بگه نفهمید انسان فهمیده هم خودش می فهمه هم دیگران می فهمونه آقایون 32 سال پیش 30 سال پیش امام فرمود چی انقلاب را صادر می کنیم یادتونه 20 ـ 30 سال طول کشید صادر شد مصر دیدید موسی بن عمران یه نفرین کرد موسی گوش بده من موسی یه نفرین کرد چهل سال بعدش مستجاب شد موسی موسی موسی بن عمران که پیغمبر پیغمبر اولوالعزم اگه نفرین کنه باید فوری مستجاب بشه نه 40 سال بعد مستجاب شد نفرینش چی بود؟ گفت خدایا فرعون نابودش کن گفتن خیلی خب خطاب رسید موسی دعات مستجاب اما صبر کن 40 سال بعد مستجاب شد وقتی فرعون نابود شد خطاب رسید موسی یادته 40 سال پیش نفرینت حالا مستجاب شد 30 سال پیش امام فرمود چی انقلاب باید صادر کنیم حالا چی شد صادر شد مصر ببینید یمن ببینید تونس ببینید کشورهای دیگم یواش یواش دیگه سواری نمیدن به فرعون و فرعون ها هیتلر و هیتلرمآبها نباید بصیرت پیدا کنیم دیگه خب بسمه دیگه.
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا صلی الله علیک یا أباالحسن.
آسمان از داغ خورشید خراسان گریه کن                    در غروب آفتاب صبح ایمان گریه کن
خون خورشید است جاری در فضای آسمان                می چکد رنگ شَفَقْ از گونه های آسمان
باز فصلی از غم و اندوهِ ما آغاز شد                           باز هم اشک عزا بر ناله ها دم ساز شد
باز هم آئینه دل های غمبار غم گرفت                         از غمی سر تا سر عالم دوباره غم گرفت
باز هم حال و هوای عاطفه مسموم شد                     باز هم وقت عزای غربتی معصوم شد
لاله خونین دل شد از داغِ جانسوز رضا                        باز از چشم شقایق می چکد اشک عزا
دستور داده بود کسی در حجره رو باز نکنه عبا به سر کشید به اباصلتم فرموده بود اگه عبا به سرم بود دیگه با من سخن نگو اومد میان حجره پسر پیغمبر ای وای می نالید می گفت: یا جدا می نالید می گفت: یا فاطمه هر کدام از ائمه وقت گرفتاری متوسل به مادر می شدن، صدای ناله اش بلند یه وقت آقا جوادالأئمه اومد کنار بدن بابا سر امام رضا را به دامن گرفت چه گفت این بابا چه وصیتی کرد وصیت ها به جوادالأئمه روز تشییع جنازه  امام رضا وقتی بدن بیرون آوردن تمام زنان نوقان گل آوردن به بدن آقا پاشیدن گلباران کردن جنازه  امام رضا اما علی بن موسی الرضا دلها بسوزه برا جدت امام حسن برا عمو جانت امام حسن شما جنازه اتون گلباران کردن بدن امام حسن را تیر بارون دلها بسوزه برا جدت حسین شما بدنتون را گلباران کردن بدن جدتون را سنگ باران. صلی الله علیک یا مظلوم یا أبا عبدالله.
نَسئَلُک اَلّلهُمَ و نَدعُوک بِاسمِکَ العَظيمِ الاَعظَم الاَعَزِ العَجَّلِ الاَکرَم
«يا اَللَّهُ يا رَحْمنُ يا رَحِيمُ يا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلي دِينِکَ»؛

بحق امام رضا همه مارو ببخش و بیامرز
بحق زینب فَرَجِ مهدی را برسان
مریضامون شَفا مرحمت فرما
امام، شهدا، امواتمون رحمت فرما.
کشور و ملت و رهبر و جوان ها، نوامیس، خدمتگزاران، حضار محترم مجلس محافظت بفرما.
پروردگارا قسمت می دهیم در دنیا زیاره الحسین در قبر و برزخ و قیامت شفاعَه الحسن و الحسین نصیب ما بفرما
باران و برکات و رحمتت رو بر ما نازل فرما.
این قلیل زیارت و توسلات از بانی محترم و اهل مجلس به کرمت قبول بفرما
از نسل و ذریه ما دشمن برا امام رضا قرار مده
خدا در شب اول قبر علی بن موسی الرضا به فریاد ما برسان
بِرَحْمَتِکَ‏ يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ.

منبع: سایت تخصصی منبرها

Share