غروب

سيّد مرتضى در پنج سال آخر عمر پر برکتش دو بيمارى داشت.[1] البته معلوم نيست که علّت وفات او همين دو بيمارى باشد. به هر حال در نجف اشرف بيمار شد. به کربلا سفر کرد و ايّامى را به معالجه پرداخت تا اينکه بيمارى شدّت يافت. او را به بغداد منتقل کردند، تا درمان را زير نظر پزشکان آنجا پيگيرى کند. درمان ها سودى نبخشيد و هنگامى که سيّد وفاتش را نزديک ديد، از همراهان خواست که او را با سرعت به کاظمين ببرند.[2]
تا هنگام وفات، از سخن گفتن باز نايستاد و هيچ اثرى از احتضار و نزديکى مرگ در او مشاهده نشد. شهادتين را گفت و امامان (عليهم السلام) را يکى پس از ديگرى نام برد.[3] يک ساعت از شب گذشته [4] در شب دوشنبه(41)[5] شوال 3231 ق[6] به عالم ديگر رفت.
بسيار دوست داشت در جوار اميرالمؤمنين (عليه السلام) دفن شود. زمانى در حرم مطهّر، اين خواسته را با حضرتش مطرح کرده بود، ولى امام (عليه السلام) به او فهماند که جايگاه مقدّر او جوار امام حسين « عليه السلام» است. در نهايت، سيّد اصرار بيشتر را بى فايده ديد و پس از انجام اعمال، از حرم خارج شد. خروج او با ورود زين الموحّدين، سيد احمد کربلايى طهرانى «قدس سره» مصادف شد. سيّد مرتضى قضيه را به سيّد احمد گفت و از او خواست تا او هم از اميرالمؤمنين (عليه السلام) حاجتش را درخواست کند.[7]
برخى از کسانى که پيش از وفات نزد او بودند، از او درباره محل دفنش پرسيدند. فرمود: «اينجا محضر دو امام همام و در خدمتشان بودن است» و سپس اين مسئله را به خانواده اش واگذار کرد.[8]
مقصود از «دو امام همام» چيست؟ در حاشيه آن نسخه از ترجمه که در اختيار من است، دو نام حسن و حسين نوشته شده که گويا اشاره ايست به حسنين «عليهما السلام» ؛ ولى ظاهراً منظور سيّد، امام موسى کاظم و امام جواد «عليهما السلام» بوده است. او در باطن به جانب آن دو امام همام توجه داشته و نخواسته آخرين لحظات را در مسئله محل ّ دفن خود که از پيش واقعيّت آن را مى دانسته است، تلف کند، که «أشدّ الغصص فوت الفرص» (شديدترين غصه ها به هنگام از دست رفتن فرصت ها است. )
به هرحال، خانواده او نجف اشرف را برگزيدند. پيکر پاکش را به کربلا بردند تا از آنجا به نجف منتقل کنند، ولى از سوى دولت عثمانى اجازه صادر نشد.[9] به اين ترتيب، جسم مادى و جسد ناسوتى او را در حجره هندى ها[10] نزديک باب زينبيّه حرم امام حسين (عليه السلام) و در کنار دايى اش آقا سيّد ابوالحسن رضوى کشميرى (قدس سره) به خاک سپردند.[11]
سيد ما «قدس سره» شيفته آموختن علوم دينى بود. همواره فکر مى کرد و زياد کتاب مى خواند.[12] او در بيشتر علوم متداول و شايد در همه علومى که در اطراف او شناخته شده بود، کار کرده و صاحب نظر بود. وقتى درباره مسئله مشکلى از هر علم سخنى مى گفت، چنين به نظر مى رسيد که گويا در همه عمر، در همين يک علم کار کرده است.
در اين مسير، توفيق الهى همراه سيّد ما بود و زمانى که به محضر اساتيد مى رسيد و به فهم و پشتکار و شوق او پى مى بردند، با توجّه تام و مراقبت کامل، به تربيت علمى او همّت مى گماردند.
در روزگار او، شيعيان و اهل سنّت سرزمين هندوستان، در زمينه هاى علمى با هم رابطه اى بسيار نزديک و صميمى داشتند و در مجالس درس هرکدام، شاگردانى از گروه ديگر شرکت مى کردند. سيّد مرتضى در علوم عقليه و ادبيات از اساتيد اهل سنّت استفاده کرده بود.
در اوان تحصيل، هرگاه پاسى از شب مى گذشت و پدر به او دستور مى داد که به بستر خواب برود، از خدمت پدر مرخص مي شد و به حجره خود مى رفت. چراغ را روشن مى کرد و تا زمانى که خواب بر او غلبه کند، مشغول مطالعه بود.
در آن دوران بعضى از کتاب هايى را که شايد برخى از بزرگان آن ديار هم نديده بودند، مطالعه کرده و حتّى بر آنها حواشى و تعليقات داشته است. مانند کتاب مغنى اللبيب که سيّد درباره آن، کتاب محاکمات را نوشت.
عزم راسخ، همت بلند و شوق و نشاط سيّد را در دوران کودکى و نوجوانى، از کثرت و تنوّع آثار او در آن دوران مى توان فهميد.
در عتبات عاليات اوقات او به رياضت تحصيل علم مى گذشت. به جز واجبات، تعدادى از مستحبّات معين را انجام مى داد و باقى وقتش را به کسب علم مى گذراند.
گاهى هنگام شام، غذايى نزدش مى گذاشتند و او مشغول مطالعه و فکر بود و متوجه نمى شد، تا اينکه ناگهان مى فهميد صبح دميده است. گاهى نيز که کنار سفره مشغول مطالعه بود، لقمه اى که برمى داشت، مدّتى طول مى کشيد تا به دهان برسد.
يکى از دوستان مورد اعتماد سيّد نقل کرد که او در حجره اى از حجره هاى فوقانى صحن مطهّر بود. يکى از دوستانش که وظيفه خريدن نان را بر عهده داشت، براى زيارتِ مخصوصه کربلا مشرف شد. سيّدِ علّامه در اين مدّت نانى نخريد، تا اينکه آن رفيق از زيارت بازگشت و ديد سيّد به همان نانى که او (قبل از سفر زيارتى) آورده بود، قناعت کرده و به مطالعه مشغول بوده است.
درباره او گفته اند: «کان ... شديد الولوع بمطالعة الکتب.» به مطالعه کتاب ها بسيار حريص بود.[13]
آرى! علم، اندکى از خود را آنگاه در اختيارت قرار مى دهد که تو همه وجودت را در اختيارش قرار دهى.[14]
ما نمى دانيم که او در چه سال هايى در کربلا و نجف بوده، ولى همين قدر مى دانيم که ورود او به سامرا و حضورش در درس ميرزاى شيرازى (قدس سره) حدود سال هاى 1921 و 2921 ق بوده است، چرا که استادش، ميرزاى شيرازى در ماه شعبان 1921 به سامرا مشرّف شد و پس از آنکه شيخ آقابزرگ طهرانى « رحمه الله» بعد از ماه رمضان 2921 به سامرا هجرت کرد، ميرزا را ديد که حلقه درسى دارد و در شبانه روز، دو درس مى دهد.[15]
در آن سال ها به سبب حضور ميرزاى شيرازى در سامرا، اين شهر کانون توجّه دانشمندان و اهل علم قرارگرفت و بسيارى از طلّاب و علماى بزرگ به اين شهر هجرت کردند. سيّد ما(رحمه الله) از اوّلين مهاجران به اين شهر بود.[16] او در اين هنگام 32 و يا 42 سال داشت و سال هايى در اين شهر زندگى کرد.[17]
در سامرا، دو تن از علما، هم  بحث وى بودند: آيت الله باقر قمى و آيت الله على محمد نجف آبادى.[18]
به هر حال پس از مدّتى اقامت در سامرا و شايد مقارن رحلت ميرزاى شيرازى(قدس سره) و انتقال دوباره مرکزيّت علم به نجف اشرف، به اين شهر بازگشت و آنجا ساکن شد.
سيّد مرتضى کشميرى حلقه هاى تدريس داشته است. از چگونگى اين دروس آگاهى چندانى نداريم، ولى با توجّه به آنچه درباره شاگردان او گفته شده، مجلس درس اصول فقه و حديث و رجال داشته و شاگردانى نيز از درس خارج فقه (فقه استدلالى) او استفاده مى کردند.
او درس خارج فقهى داشته که عمومى نبوده و برخى خواص در آن شرکت مى کرده اند.[19] نمى دانيم که آيا اين، تنها درس خارج فقه سيّد بوده يا اينکه (چنان که سيره بعضى بزرگان بوده و هست) دو درس داشته؛ يکى براى عموم طلّاب و ديگرى براى خواص. همچنين سيّد مرتضى در روزهاى تعطيل براى بعضى، علوم خفيّه را تدريس مى کرد.
به طور کلّى همه اوقات او مستغرق در کار بود. مى آموخت، بسيار مطالعه مى کرد، تدريس مى نمود و در اوقات خاص و نيز در ميان کارهاى روزمره، به رياضات و عبادات خاص مشغول بود. گاهى نيز کتاب مى نوشت که آثارى مانند إعلام الأعلام از آن جمله است که در بخش مربوط به آثار به آن خواهيم پرداخت.
با توجه به حجم آثارى که از او نقل شده، آنچه به ذهن مى رسد، اين است که پس از هجرت به عتبات عاليات، کمتر از سابق به نوشتن مى پرداخته است. ولى نمى توان اين مطلب را مسلّم دانست، چرا که پس از هجرت، کتمان آثارش را روش خود قرار داد و به اين دليل، اطلاعات زيادى از آثار او در دست نيست. آثار پيش از هجرت او را هم نه خودش، بلکه دايى او، آقا سيّد ابوالحسن (رحمه الله) گزارش کرده است.

---------------------------------------------------------------------

[1] مکارم الآثار، ج 6، ص 1916.

[2] ترجمه، ص 18، همچنين آقا سيد محمد رضى - دامت برکاته - فرمود: «پزشکى در بغداد ايشان را مسموم کرد و وقتى سيّد مطلب را فهميد و دانست که کار از کار گذشته است، دستور داد که او را به کاظمين ببرند.»

[3] همان.

[4] همان.

[5] مکارم الآثار، ج 6، ص 1916.

[6] آقا سيّد محمد رضى رضوى - دامت برکاته - وفات سيّد را در پنجاه و سه سالگى دانسته اند و بنابراين، از آنجا که سال ولادت او، 1268ق مورد اتفاق است، از نظر ايشان، سال وفات بايد 1321ق باشد.

[7] به نقل از آقا سيّد محمد رضى.

[8] ترجمه، ص 18.

[9] همان.

[10] مکارم الآثار، ج 6، ص 6191؛ حجره سومِ سمت راست باب زينبيّة ؛ أعيان الشيعة، ج 5، ص 121.

[11] ترجمه، ص 18

[12] ترجمه، ص6.

[13] ترجمه، ص 6.

[14] محاضرات الأدباء، ج 1، ص 50؛ قال الخليل: «العلم لايعطيک بعضه حتّى تعطيه کلّک.»

[15] هديّة الرازى، ص 110.

[16] همان، ص 157.

[17] همان، ص 128.

[18] همان، ص 157.

[19] شجره مبارکه،ص164(به نقل از اجازات المشايخ).

Share