45. افشای عدم صلاحیت خلفا در کلام حضرت فاطمه سلام الله علیها

بسم الله الرّحمن الرّحیم

آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1389.12.11 ایراد فرموده اند. باشد تا این رهنمودها بر بصیرت ما بیافزاید و چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

افشای عدم صلاحیت خلفا در کلام حضرت فاطمه سلام الله علیها

نگاهی به مباحث گذشته

موضوع بحث ما خطبه حضرت زهرا سلام الله علیها بود که به خطبه فدکیه معروف است. برای حفظ ارتباط بحث، خلاصه ای از مباحث گذشته را عرض می کنم. داستان از این قرار است که بعد از رحلت رسول خدا ﷺ عده ای جمع شدند و به این عنوان که مبادا جامعه اسلامی بی رهبر بماند، برای پیغمبر خلیفه تعیین کردند. مخالفان هم حرفشان به جایی نرسید و غلبه با آن گرایشی بود که می گفت: «باید مردم برای پیغمبر جانشین تعیین کنند!» از جمله کارهایی که حکومت از همان روزهای اول انجام داد این بود که ملکی که پیغمبر اکرم با دستور الهی به حضرت زهرا سلام الله علیها واگذار کرده بود از ایشان گرفتند و گفتند: «این اموال باید در اختیار حاکم قرار بگیرد!» حضرت زهرا سلام الله علیها چند مرتبه درباره این تصرف به حاکم وقت اعتراض کردند. طبق روایات ما و بعضا اهل تسنن، در یک مرحله خلیفه اول دست خطی نوشت که این ملک مال حضرت زهراست؛ ولی کسانی دیگر این را برنتافتند و آن دست خط را گرفتند و از بین بردند.

نکته ای که نباید فراموش شود این است که برخلاف گمان افراد ساده انگار، اصرار حضرت زهرا سلام الله علیها بر این مسأله به خاطر منافع اقتصادی نبود؛ بلکه بعد از ناامیدی از بازگشت خلافت به مسیر اصلی خودش، احساس وظیفه کردند که دو مسأله را هم برای معاصرین خود و هم برای آیندگان روشن کنند؛ مسأله اول این که باید همه بدانند این عملی که صورت گرفت به اجماع مسلمانان نبوده است و مسأله دوم این که انتخابی که صورت گرفت انتخاب خوبی نبوده و کسانی که امور را به دست گرفته اند صلاحیت این کار را ندارند. حضرت زهرا سلام الله علیها به این منظور چند مرتبه به مسجد که محل حکومت بود تشریف بردند و با خلیفه وقت صحبت هایی کردند. حضرت در یک جلسه فرمودند: «فدک ملکی است که پدرم به من بخشیده است (نحلة أبی) و در زمان خود پیغمبر و بعد از ایشان هم در اختیار من بوده است. اکنون شما به چه دلیل آن را تصرف کردید؟!» به ایشان گفته شد: «شما برای این ادعا باید دلیل و شاهد بیاورید!» این پاسخ برخلاف اصول قضاوت اسلامی بود؛ چراکه وقتی ملکی در تصرف کسی باشد به اصطلاح بر آن ید دارد و اگر کسی ادعایی نسبت به آن داشته باشد قاضی نباید از صاحب ید دلیل بخواهد؛ بلکه کسی که علیه آن ادعا می کند باید بینه بیاورد (البینة علی المدعی). ولی آن ها اصرار داشتند که: «فعلا ملک در دست ماست و شما اگر حرفی دارید باید بینه اقامه کنید!» حضرت زهرا سلام الله علیها، امیرالمؤمنین علیه السلام و ام ایمن را به عنوان شاهد معرفی کردند. مطابق سنت پیغمبر اکرم ﷺ وقتی یک شاهد آن قدر معتبر باشد که کسی او را دروغگو نمی داند شهادت او به جای دو شاهد قبول می شود. خزیمة بن ثابت کسی بود که پیغمبر اکرم ﷺ شهادت او را به جای دو شهادت قبول کردند و لقب «ذوالشهادتین» گرفت. در این جا شایسته بود وقتی مثل علی (علیه السلام) شهادت می دهد دیگر سراغ شاهد دیگری را نگیرند. اما این شهادت را هم نپذیرفتند. سرانجام این جلسه بدون این که ادعای حضرت را بپذیرند تمام شد. یکی دو مرتبه دیگر رفت وآمدها و گفت وگوهایی انجام شد که در یک مرتبه بالاخره خلیفه نتوانست جواب متقنی بدهد. لذا نوشته ای به عنوان سند به حضرت داد که آن سند هم از بین رفت.

حضرت زهرا سلام الله علیها بار دیگر به مسجد تشریف بردند و فرمودند: «حال که نحله بودن فدک را نپذیرفتید، باید بدانید که من یگانه دختر پیغمبرم و اگر پیغمبر ارثی داشته باشد به من می رسد. باید آن را به عنوان ارث به من بدهید.» این مسأله هم در واقع زمینه ای برای اثبات عدم صلاحیت متصدیان حکومت و قضاوت بود. وقتی حضرت زهرا سلام الله علیها ادعای ارث کردند در جواب ایشان گفته شد که: «پیغمبران ارثی به جا نمی گذارند. قانون ارث برای مردم عادی است. وقتی پیغمبران از دنیا بروند اموالشان هم باید در راه خدا مصرف شود!»

جعل حدیثی بر خلاف قرآن!

پس از این مسائل بود که حضرت برای ایراد خطبه فدکیه با اعلان قبلی به مسجد تشریف بردند. در مسجد پرده ای زدند و حضرت به پشت پرده تشریف بردند و این خطبه را انشاء کردند. آن بخش از خطبه فدکیه را که در این جلسه می خواهم عرض کنم استدلال حضرت زهرا سلام الله علیها بر بطلان این ادعاست که پیغمبران ارثی نمی گذارند. حضرت می خواهند ثابت کنند که این ادعا بر خلاف قرآن است. حضرت خطاب به خود خلیفه می فرمایند: « به چه دلیل می گویید من از پدرم ارث نمی برم؟!» حضرت برای این ادعا چند وجه را ذکر می کنند که نشان از قوت استدلال و عمق نظر این بزرگوار و این شخصیت معصوم دارد. با دقت در عبارات این خطبه شریف فضای بیان این فرمایشات بهتر معلوم می شود. حضرت می فرمایند: وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا؛ یعنی به فرض که پیامبر فدک را به من نبخشیده باشد، به هر حال مال خودش بوده و بعد از ایشان به من به ارث می رسد. پس چرا گمان می کنید که اکنون ما ارثی نداریم؟! أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ؛ آیا می خواهید بر اساس قضاوت دوران جاهلیت حکم کنید و بگویید: دختر از پدر ارث نمی برد؟! وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛ این عبارت اقتباسی از آیات قرآن[سوره مائده، آیه 50] است. در فرازهای مختلف این خطبه، از آیات قرآن اقتباس می شود که بسیاری از این اقتباس ها کوبنده و پرمعناست. در این جا حضرت می خواهند بفرمایند: «اگر می گویید: من چون دخترم، از پدرم ارث نمی برم، باید بدانید که این حکمِ دوران جاهلیت است و اسلام این حکم را نسخ کرد.»

أفلا تعلمون؟! بلى تجلى لكم كالشمس الضاحیة أنی ابنته؛ ممکن است بگویید: «ما نمی دانیم تو دختر پیغمبر هستی یا نه!» آیا واقعا نمی دانید؟! مثل آفتاب نیم روز برایتان روشن است که من دختر پیغمبرم. پس این احتمال هم مبنایی ندارد.

أفعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم؛ هم در کتاب های روایی اهل سنت و هم در کتب تاریخی آمده است که خلیفه گفت: «من خودم از پیغمبر شنیدم که فرمود: نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة؛ ما پیغمبران، ارثی به جا نمی گذاریم. هرچه از ما باقی بماند صدقه است.» شاید این فراز خطبه به این ادعا اشاره دارد. حضرت می فرمایند: این نقل بر خلاف قرآن است. مگر پیغمبر ﷺ برخلاف قرآن حرف می زند؟! کتاب خدا را پشت سر انداختید و برخلاف قرآن قضاوت می کنید. إذ یقول: «وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ»؛[سوره نمل، آیه 16] چراکه قرآن می فرماید: «سلیمان از داوود ارث برد.» مگر داوود پیغمبر نبود؟! پس چگونه می گویید: پیغمبران ارث به جا نمی گذارند؟ و قال فیما اقتص من خبر یحیى بن زكریا إذ قال «فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوب»؛[سوره مریم، آیات 5 و6] زکریا هم از خدا این چنین درخواست کرد که: «خدایا! فرزندی به من بده که وارث من و وارث آل یعقوب باشد.» مگر زکریا پیغمبر نبود؟!

و قال: «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی كِتابِ اللَّه»؛[سوره انفال، آیه 75] احتمال دیگر این است که بگویید: «پیغمبران هم ارث به جا می گذارند اما وارثین طبقاتی دارند و تا طبقه اول هست به دوم ارث نمی رسد.» اگر چنین است، چه کسی از من به پیغمبر نزدیک تر است؟ و قال: «یُوصِیكُمُ اللّهُ فِی أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَیَیْنِ»؛[سوره نساء، آیه 11] و قال: «إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّةُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ»؛[سوره بقره، آیه 180] قبل از این که قانون ارث ابلاغ شود سفارش شده بود که مردم برای فرزندانشان وصیت کنند. بعد از این، قانون ارث به صورت الزامی ابلاغ شد. حضرت می خواهند بفرمایند که: «کسی از من به پیغمبر نزدیک تر نیست تا مانع ارث بردن من باشد».

و زعمتم أن لا حظوة لی و لا إرث من أبی أفخصّكم الله بآیة أخرج أبی منها؛ اگر بگویید: «با این که از نظر قرآن، انبیا ارث می گذارند و برای این حکمِ قرآن ناسخی هم نیامده اما تو از پدرت ارث نمی بری!» یعنی آیات ارث به شما اختصاص دارد و شامل پدر من نمی شود! در حالی که آیاتی که قرائت شد هیچ یک پیامبر ﷺ را استثناء نمی کردند. احکام حقوقی برای پیغمبر ﷺ و برای مردم یکسان است مگر موارد خاصی که استثنا شده باشد و قرآن تصریح کند که این حکم مخصوص توست. اما در غیر چنین مواردی پیغمبر با مردم در احکام خدا شریک است.

أم هل تقولون إن أهل ملتین لا یتوارثان أو لست أنا و أبی من أهل ملة واحدة؛ احتمال دیگر این است که بگویید: «وارث در صورتی ارث می برد که اهل دین مورثش باشد.» آیا من دین پدرم را ندارم؟! یا می گویید: «اگر کسانی اهل دو ملت باشند اصلا از همدیگر ارث نمی برند؛ یعنی اگر مثلا مورث مسلمان بود و وارثش مرتد و کافر شده بود دیگر ارث نمی برند.» آیا می گویید من از اسلام خارج شده ام؟! مگر من و پدرم اهل یک دین نیستیم؟! پس این احتمال هم وجهی ندارد.

ام أنتم أعلم بخصوص القرآن و عمومه من أبی و ابن عمی؛ این احتمال باقی می ماند که بگویید: «این آیات معنای دیگری دارد و قرائت شما با قرائت ما فرق می کند!» و شما عام و خاص قرآن را از پدرم و از شوهرم علی بهتر می دانید. در بعضی از نسخه ها در ادامه این مطالب می فرمایند: فدونكها مخطومة مزمومه مرحولة تلقاك یوم حشرك؛ وقتی می خواهند شتر را رام کنند چیزی در بینی اش می اندازند و افسارش را به آن می بندند. به چیزی که در بینی شتر انداخته اند خطام و به شتری که در بینی اش خطام انداخته اند مخطومه گویند. به شتری که آماده سواری و رحل است مرحوله و به افسارش زمام گویند. به شتری که افسارش آماده است مزمومه می گویند. حضرت زهرا سلام الله علیها خطاب به خلیفه می فرمایند: این شتر خلافت را بگیر که آماده سواری است و دیگر هیچ مزاحمی نداری. افسارش در دستت و جهازش آماده است. بگیر و بتاز تا روزی که خدای متعال حق من را از شما بگیرد.

وعده دیدار به قیامت

سخن به این جا که می رسد حضرت می فرمایند: فنعم الحكم الله؛ من دیگر خدا را داور بین خودم و شما قرار می دهم. و الزعیم محمد؛ و پدرم را در این جریان کفیل خودم قرار می دهم که مدافع من باشد و از طرف من اقامه دعوا کند. و الموعد القیامة؛ و دادگاهم دیگر تا روز قیامت عقب بیفتد. و عند الساعة «یخسر المبطلون»[سوره جاثیه، آیه 27]؛ این تعبیر نیز اقتباس از آیات قرآن است. می فرمایند: روز قیامت کسانی که راه باطل را انتخاب کردند زیان می کنند. و لا ینفعكم إذ تندمون؛ و آن روز پشیمان خواهید شد اما پشیمانی سودی به شما نخواهد داد. و «لِكُلِّ نَبَأٍ مُستَقرٌّ وَ سَوف تَعلَمُونَ»[سوره انعام، آیه 67] «مَن یَأتِیه عَذابٌ یُخزِیه وَ یَحِلُّ عَلیه عَذابٌ مٌقیمٌ»[سوره هود، آیه 39] این جا نیز اقتباس از آیات قرآن است. حضرت می فرمایند: به زودی خواهید دانست که چه کسی رسوا می شود و چه کسی عذاب دائمی خواهد داشت. حضرت آن ها را تهدید می کنند به این که شما مشمول این آیه واقع می شوید و در روز قیامت خدا علیه شما حکم خواهد کرد و به عذاب ابدی مبتلا خواهید شد.

هدف اصلی فاطمه سلام الله علیها

بار دیگر تأکید می کنم که همه این ها برای این است که برای مردم اثبات شود که این ها صلاحیت این مقام را ندارند و حتی یک قضاوت ساده را نمی توانند براساس قرآن انجام بدهند. این ها چگونه می خواهند جانشین پیغمبر باشند در حالی که نمی دانند در دعوا، از چه کسی باید بینه خواست؟! اگر می خواستید جانشین انتخاب کنید دست کم باید کسی را انتخاب کنید که صلاحیت بیشتری داشته باشد. عمده این دلسوزی ها و محاجه ها برای این بود که امروز بعد از 1400 سال کسانی که بخواهند بفهمند آیا آن انتخاب، انتخاب درستی بود یا نبود، راهی برای تشخیص داشته باشند و گرنه برای حضرات معصومین سلام الله علیهم، یک تل خاکستر با یک کوه طلا مساوی اند و برای مال دنیا بهائی قائل نیستند.

نباید راه حق را بست

به هر حال ما در عین حال که وظیفه خودمان می دانیم که نسبت به برادران اهل تسنن رفتار دوستانه و صمیمانه و خیرخواهانه داشته باشیم از این مسأله هم غافل نیستیم که از جمله خیرخواهی هایی که ما برای همه برادران مسلمان داریم این است که باید تلاش کنیم راه تشخیص حق همیشه باز باشد و اگر اختلاف نظری هست برای حل آن به مدارک مربوط مراجعه کرد. باید فضای سالمی برای بحث وجود داشته باشد تا هر که بخواهد حق را تشخیص دهد بتواند تشخیص دهد. کسانی از خاندان پیغمبر بودند که با این روش ها مخالف بودند. اگر کسی می خواهد بداند حق با چه کسی است باید اسناد و مدارک را بررسی کند. اگر ما نگذاریم این مدارک به گوش مردم برسد تا درباره اش فکر کنند در واقع ما راه تشخیص حق را مسدود کرده ایم و روزی خواد آمد که همین برادران اهل تسنن پیش خدا علیه ما شکایت کنند و بگویند: «اگر شما این حقایق را بیان کرده بودید ما گمراه نمی ماندیم.» ما وظیفه داریم که در عین حفظ دوستی و صمیمیت و خیرخواهی با همه طوایف مسلمین و در عین جلوگیری از تنش و خصومت و دشمنی بین مسلمانان، راه تحقیق را باز بگذاریم. امیدواریم خدای متعال به همه ما توفیق شناختن حق را مرحمت بفرماید.

Share