در ذيل اشراق حضرت مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در روايت بسيار ارزشمندي از امام صادق(علیه السلام) داريم كه: «إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ فِي كُلِّ إِقْلِيمٍ رَجُلًا يَقُولُ عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ أَمْرٌ لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِيهِ فَانْظُرْ إِلَی كَفِّكَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِيهَا ».[1] وقتي قائم قيام کند به هر ناحيه از نواحي زمين کسي را مي فرستد و مي گويد تعهد و پيمانت - دستورالعمل ات - در کف دست تو است، چون امر مهمي به تو روي آورد که تو آن را نداني و در انجام آن سرگردان شوي، به کف دستت بنگر و تصميم خود را بگير و عمل کن. در ذيل اشراق مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر کدام از ياران حضرت دريچه اي مي شوند که عالم غيب و معنا بر قلبشان گشوده مي گردد. قرارگرفتن در ذيل فرهنگ ديني وقتي به صورت اشراقي واقع شد، چيز فوق العاده ارزش مندي است. در ذيل فرهنگِ ديني قرارگرفتن به اين معنا است که جان و قلب را تحت الشعاع آن فرهنگ قرار دهيم و موانعِ تجلي نور حقايق قدسي را از جان خود بزدائيم.[2] کسي مي تواند در ذيل نور مهدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار گيرد و مأمور انجام دستورات آن حضرت  شود که وحي الهي را قبول دارد، شريعت محمدي(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را با جان و دل پذيرفته و ولايت امام معصوم را مي فهمد، آن هم به صورت اشراقي و نه صرفاً عقلي، اين انسان در شرايطي است که دريچه هاي عالم غيب بر جانش گشوده مي شود. در دفاع مقدسِ هشت ساله ملاحظه مي فرموديد چگونه انوار معرفت به جوانان بسيجي ما هم اشراق مي شد. اين كه شما از فهم سرداران بسيجي حيرت مي کنيد به جهت اشراقي بود که در ذيل شخصيت امام به آن ها مي رسيد. آن چه را ما معلمان معارف اسلامي جان مي كنديم كه بفهميم، شهدا در ذيل شخصيت حضرت امام«رضوان الله تعالي عليه» نه تنها فهميدند بلكه در عمل پياده كردند.[3]

اگر مباني اصول گرايي مشخص شد و توانستيم به دقت آن مباني را دنبال کنيم جايگاه مكتب حضرت امام مشخص مي شود و روشن مي گردد چرا مي گوئيم بايد با تمام وجود به تمام مکتب حضرت امام رجوع کرد تا اصول گرايي حقيقي در جامعه و در بين نيروهاي انقلاب فعليت يابد و از اصول گرايي غير حقيقي قبيله اي که تحمل طرز فکر غير خود را ندارد، عبور کنيم.

---------------------------------------------

[1] - بحارالانوار، ج 52، ص 365- محمدطن ابراهيم نعماني، الغيبه، ص 319.

[2] - در راستاي تجلي انواري که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و ائمه ي هدي(علیهم السلام) دارا هستند مي توان پرتو آن انوار را در اصحاب و ياران آن ها نيز ديد، به عنوان نمونه نه تنها رسول خدا(صلی الله علیه وآله) وقتي امام حسين(علیه السلام) کودک هستند از کربلا ياد مي کنند، حتي سلمان قبل از وقوع حادثه ي کربلا در سفر خود به کوفه وقتي رهسپار محل کربلا مي شود اظهار مي دارد: «هَذِهِ‏ مَصَارِعُ‏ إِخْوَانِي‏ هَذَا مَوْضِعُ رِحَالِهِمْ وَ هَذَا مُنَاخُ رِكَابِهِمْ وَ هَذَا مُهَرَاقُ دِمَائِهِمْ يُقْتَلُ بِهَا ابن خَيْر النبيين‏»(بحار الأنوار .ج‏22، ص: 386.اعيان الشيعه ج7ص285) اين قتلگاه برادران من است، اين جاي زمين نهادن بُنه ي آنان است و اين محل فرود آمدن سواران آن ها است، اين محل ريزش خون آنان است. در اين سرزمين فرزند بهترين پيامبران کشته مي شود.

[3] - سردار صفوي مي گويد: مقام معظم رهبري«حفظه الله» که نماينده ي حضرت امام«رضوان الله عليه» در شوراي عالي دفاع بودند از ما خواستند در جلسه اي که با حضور فرمانده هاي ارتش و بني صدر تشکيل مي شود شرکت کنيم. من و شهيد حسن باقري که فرمانده ي نيروي زميني سپاه بود شرکت کرديم. هرکدام از فرمانده هاي ارتش موقعيت ما و دشمن را شرح دادند، وقتي نوبت ما شد به شهيد بزرگوار حسن باقري اشاره کردم که برو و توضيح بده. حضرت آقا بعداً به من فرمودند: تا شما اشاره کردي حسن پاشو برو، من ديدم که يک جوان لاغر اندام و کوچولو پاشد، بدون  آن که سر و ريشي، محاسني داشته باشد - البته ته ريش کمي داشت- من دلم ناگهان ريخت. گفتم؛ حالا اين بني صدر و اين ها نشسته اند اين جوان چه مي خواهد بگويد؟ تا آمد پاي تابلو، آنتن را گرفت و شروع کرد وضعيت دشمن را منطقه به منطقه تشريح کرد که: دشمن اين جا چند تا تانک دارد، اين جا چه تيپ و لشگري مستقر است، آن جا خاکريز زدند، اين جا ميدان مين و آن جا سيم خاردار ايجاد کرده اند. هرچه زمان مي گذشت قلبم روشن تر و چهره ام بازتر مي شد. مثل يک روحاني که مثلاً وقتي پسرش مي خواهد به منبر برود نگران است که آيا مي تواند از عهده ي اين منبر برآيد يا نه. من چنين حالي داشتم ولي هرچه بيشتر صحبت مي کرد من قيافه ام بازتر مي شد. او در آن جلسه چنان گزارش دقيق، مُصوّر و خوبي ارائه داد که همه ي حضار حتي خود بني صدر به شگفت آمد که اين جوان اين اطلاعات جالب را از کجا آورد.

Share