حضور انقلاب اسلامی در هرجا که حرکتی قدسی در میان است

هویت‌بخشی حرکت اربعین از آن جهت در حال رشد است که شیعه متوجه شده غرب در حال بی‌هویت‌کردن ملت‌ها و استحاله‌ی آن‌ها در فرهنگ غربی است. از این جهت موضوع تقابل دو کشور در میان نیست بلکه تقابلِ دو تمدن در دو میدان متفاوت در میان است. در حالی‌که تقابل شوروی سابق با امریکا در یک زمین و در فضای فرهنگ مدرنیته بود. وقتی تقابل تمدنی بین دو جریان فکری مثل جریان فکری غرب با جریان فکری اسلام و به‌خصوص جریان فکری شیعه، به میان آید - با توجه به این‌که تمدن غربی دویست‌سال است همه‌ی ذهن‌ها را تحت تأثیر خود قرار داده- تقابلِ آسانی نخواهد بود و مسلّم صدها سؤال به میان می‌آید. یکی از مشکلات و سؤال‌های ما در حال و آینده، این است که برای آزادشدن از زمین غرب و برای آن‌که ادامه‌ی غرب نباشیم، چه کار باید بکنیم؟ هستند افرادی که می‌خواهند هویت دینی داشته باشند و می‌خواهند خود را از فضای سکولاریته غرب آزاد کنند، اما چون معنای تمدن دینی را نمی‌دانند، ناخودآگاه ادامه‌ی غرب می‌شوند و اگر هم ادامه‌ی غرب نباشند، مقابل غرب نخواهند بود و همین امر موجب می‌شود تا از طریق تمدنِ حاکم یعنی تمدن غربی، بلعیده شوند. از این جهت باید اربعین را به عنوان حضور هویت خاص شیعه در راستای تقابلِ تمدنی با فرهنگ سکولاریته‌ی غرب، مدّ نظر قرار داد و متوجه بود اگر انقلاب اسلامی حضور فرهنگ قدسی این تاریخ است، هر جا حرکتی قدسی در میان باشد حتماً انقلاب اسلامی به عنوان مددکار - و نه تصاحب کننده‌ی آن حرکت قدسی- باید در میدان باشد، چه آن میدان در ونزوئلا باشد و چه در عراق. البته معنای این حضور آن نیست که انقلاب اسلامی بخواهد آن حرکت را با سلیقه‌ی خود مدیریت کند، بلکه تنها باید متذکر هویت ضد سکولاربودنِ آن حرکت باشیم تا در عین آن‌که از طریق فرهنگ سکولاریته تصاحب نشود، از رویکرد تمدنی آن نیز غفلت نگردد.

در سال‌های اخیر بیشتر روشن شد فرهنگی که غرب به بشریت عرضه کرد اولاً: به گفته‌ی هابرماس: پُست‌مدرن‌، یک پروژه‌ی ناتمام است. ثانیاً: در ذات خود ضد معنوی است، به همان معنایی که رنه‌گنون در کتاب «سیطره کمّیت» متذکر این مسئله شده است. این دو مسئله موجب شده تا فضای تقابلِ تمدنی با رویکرد کیفی، مقابل فرهنگ غربی ظهور کند و روز به روز به اندازه‌ای که غرب چهره ضد معنوی خود را بیشتر نشان دهد، این تقابل بیشتر ظهور نماید و شور خاص خود را پیدا کند. قسمت مبهم بحث اینجا است که تصور کنیم تمدنِ کیفی بنا دارد آداب و سنن ملت‌های مسلمان را نادیده بگیرد و یا آن آداب و سنن را که مربوط به روحیه و اقلیم خاص خودشان است بی‌ارزش بداند. به عنوان مثال؛ ملاحظه کرده‌اید که مردم عراق سبک زندگی خود را دارند که اگر آن را با ملاک‌های زندگی غربی بسنجیم، می‌بینیم در نگاه غربی، سبک زندگی آنان پیشرفته نیست. غرب، بهداشت را طوری تعریف کرده است که ممکن است شما آن نوع بهداشت را در عراق نبینید ولی این طور نیست که آن مردم نسبت به مردم غرب بیمارتر باشند. از این جهت باید زندگی‌ها را مطابق ملاک‌های اسلام تعریف کنیم و نه مطابق ملاک‌های غرب. اگر تعریف انسان بر مبنای اومانیسم شد و میل و هوسِ او ملاک بدی و خوبی و هست و نیست قرار گرفت، نوع زندگی و سبک زندگی،‌ شکل خاصی به خود می‌گیرد که در غرب شاهد آن هستید، ولی اگر انسان را بر مبنای نگاهی که اسلام به انسان دارد معنی کنیم به کلی نوع زندگی و سبک آن فرق خواهد کرد. در آن صورت تعجب نمی‌کنید که در عراق در یک خانه، چندین خانواده زندگی کنند آن هم به صورتی بسیار ساده. زیرا آن مردم نمی‌خواهند دنیا برایشان چندان بزرگ باشد؛ در همین رابطه ملاحظه می‌کنید در عین این که ثروت چندانی ندارند راحت می‌توانند از دنیا بگذرند و از زوّار امام حسین(علیه اسلام) به شکل ایثارگرایانه پذیرایی کنند.

نمونه‌ی فوق یک نمونه است که چگونه ماورای ملاک‌های غربی خود را ببینیم، هرچند این کار، کار آسانی نیست و به قول دکتر فردید قلب ما از غرب عبور کرده است ولی عقلمان هنوز از غرب عبور نکرده است و همه چیز را با عقل غربی مورد ارزیابی قرار می‌دهیم. گرچه گرایش به غرب نداریم ولی هنوز خانه و زندگی‌مان را با عقل غربی شکل می‌دهیم. یعنی تقابل تمدنی با غرب داریم، ولی در زمین غرب زندگی می‌کنیم. باید آرام‌آرام به جایی برسیم تا در زمینی که خودمان برای تمدن آینده تعریف کرده‌ایم وارد شویم و حرکت کنیم؛ و این از بحث‌هایی بسیار مهمی است که باید از اجمال در آید و تفصیل یابد.

Share