حج در شعر فارسی/بخش اول

اشعار مناسبتی؛
حج

ادب پارسی گنجینه سترگ معارف و آموزه های دینی است. شاعران و ادیبان نکته های بسیاری از فرهنگ دینی برگرفته و در زبان فاخر شعر به گونه ای زیبا و دلپذیر عرضه کرده اند. در این میان تجلّی حجّ و ابعاد آن در ادب پارسی، از جایگاهی بس والا برخوردار است.
در شماره های پیشین جلوه هایی از این حضور را در ادب پارسی، در شعر شاعران پارسی گوی آوردیم و اینک شاعرانی دیگر و تجلّی حج و معارف آن در اشعار آنان:
26 ـ بهاء الدین احمد سلطان ولد: پسر مولانا جلال الدین رومی است او در شهر لارنده آسیای صغیر متولّد شده و نزد پدرش علوم طریقت و عرفان را آموخته و نیز از شمس تبریزی، صلاح الدین زرکوب، حسام الدّین چلپی رموز عرفان را آموخته و در ارشاد جای پدرش را گرفته است. سلطان ولد در 623 متولّد شده و در 712 درگذشته است. او معتقد است که وجود عارف خود کعبه است و توصیه می کند که در جوار شیخ ماندن بهتر است از به کعبه رفتن. به خصوص اگر در حج بویی از ریا باشد.

بگو به حاجی ما حَجَّت ارصواب و رواست ولیکن از بر شیخت سفر به کعبه خطاست
بدان که آب چو نبود تیّممت نیکو است چو آب دست دهد آن تیممم توهباست
مرادت از حج کردن چو ارتضای حق است یقین به خدمت شیخت بدن بهینه رضاست
از این رسی به خدا و از آن به اجر و ثواب ثواب اگر چه بلند است این از آن بالاست
ثواب نیز گهی باشدت که بهر خدا کنی حجی و طوافی که آن بری زریاست...
یقین بدان که نیرزد به حبّه ای آن حج چو پر زرنج وبلا و تهی زگنج ولاست(1)

وی حاجیان ظاهری را که از فلسفه حج بی خبر و چه بسا از صاحب خانه غافل اند و فقط به گفته ناصر خسرو، زحمت بادیه را به سیم خریده اند به باد انتقاد می گیرد که:

دیر بود مقام ما شاهد و باده کام ما رو تو به مکّه حاجیا پرس ره مدینه را(2)

27 ـ امیر خسرو بن امیر سیف الدین محمود دهلوی شاعر فارسی زبان که در دهلی اقامت داشته و یکی از پیش کسوتان سبک هندی است و در 725 ه. ق. درگذشته است. امیر خسرو در رابطه با حج و کعبه و متعلّقات آن، ضمن طرح حکایاتی آموزنده سخن گفته است. دهلوی ضمن تعریف و ستایش از ارکان مسلمانی در اهمّیت حج که یکی از پنج رکن اساسی دین است گفته:

پنج اساس است که ایمانی است هر یک از آن حصن مسلمانی است...
چاره نباشد چو به پاکی تمام زاد حلال و ره بیت الحرام
پیش کن آنگاه به صدق الّطریق بندگی حضرت بیت العتیق
کور نه ای نور صفا را ببین لنگ نه ای راه خدا را ببین...
زاشک ندامت گهر افشان به جیب ترویه ای ده به نجیبان غیب
لیک صفای تو چواز می بود زمزمت از راه صفا کی بود
کوی بتان و دل ظلمت پناه بیت حرامت بس و سنگ سیاه...
در همه سالت نبود این هوس جز به تراویح نخستین و بس...
آن که دوگامی ره سالش بود در ره یک ساله چه حالش بود(3)

از دو بیت آخر امیر خسرو چنین استنباط می شود که وی معتقد است و توصیه می کند که حج باید در جوانی انجام شود.
شاعر حاجی را معرفی می کند که در راه حج صرفه نعلین می کند و در همان حال برهمنی از پوست سینه خود برای رفتن به زیارتِ بت، نعلین می سازد.

کعبه روی دید به صدق و ثبات برهمنی را به ره سومنات
جان زدم شوق سماحت کنان خاک ره سینه مساحت کنان
خستگی سینه به راه دراز از سردل پوست همی کرد باز
گفت بدو عارف خوف و رجا کاین سفر آخر زکجا تا کجا
برهمنش گفت که سالیست بیش کاین ره از این گونه گرفتم به پیش
گفت نیوشنده که چون پای هست سینه چرا داری از اینگونه پست؟
گفت چو دل در ره بت باختم پا به رهش نیز زدل ساختم
ای که زبت کعبه به هندوبری هم ز وی آموز پرستشگری
گیر که تیرش به نشان خطاست هست به تیر کژ خود تیر راست...(4)

یکی از بزرگترین رموز حج همدلی و همبستگی و اتّحاد بین آحاد ملّت مسلمان است. این همدلی و فداکاری در راه خدمت به یکدیگر را امیر خسرو در داستانی نشان داده که جمعی از حاجیان در راه حج از تشنگی جان می سپارند در حالی که آب را به یکدیگر تعارف می کنند:

کعبه روی چند به گرمای تیز تشنه فتادند به دشت حجیز...
دود اجل خاست زهر بندشان بیخودی از پای درافکندشان...
ناگه از اطراف بیابان و دشت ناقه سواری سوی ایشان گذشت...
پیش یکی رفت که این را بگیر چشمه حیوان خور و تشنه ممیر
او طرفی کرد اشارت به یار کوست زمن تشنه تر او را سپار...
بردگران برد چو آن آب سرد آن همه را نیز نماند آبخورد...(5)

شاعر در آینه سکندری از قول واعظی به فرزندش به نام رکن الدّین الحاجی نصیحت می کند و می گوید که کعبه واقعی دل توست:

... خدایی که او مکّه و شام کرد تو را حاجی از بهر آن نام کرد
که هر صبح و شامی کنی بی گزاف به پیراهن کعبه دل طواف
حرم نشکنی در مقام وفا گران سنگ باشی چو کوه صفا
چو تو پویه با نفس ابله زنی نه حاجی که اعرابی رهزنی
در کعبه زن تا امانت دهند همان سوی ران تا همانت دهند(6)

28 ـ اوحدی مراغه ای از شعرای قرن هشتم هجری است که در سال 738 درگذشته ه . ق. و در مراغه مدفون است. او در ترکیب بندی اشتیاق زایدالوصف خود را به زیارت خانه خدا و مرقد حضرت رسول بیان کرده و گفته است: در این راه تدارک آب و نان و مرکب موجب نگرانی است، در این راه باید از خود و هستی خود دست شست، نخوت و خودخواهی را از سربدر کرد:

هوس کعبه و آن منزل و آن جاست مرا آرزوی حرم و مکّه و بطحاست مرا
در دل آهنگ حجازاست وزهی یاری بخت گریک آهنگ دراین پرده شود راست مرا...
از خیال حجر الاسود و بوسیدن او آب زمزم همه در عین سویداست مرا...
دلم از حلقه آن خانه مبادا محروم کز جهان نیست جز این مرتبه درخواست مرا
از هوا و هوس خویش جدا باش ای دل خاک آن خانه و آن خانه خدا باش ای دل
عمر بگذشت زتقصیر حذر باید کرد به در کعبه اسلام گذر باید کرد...
گردِ ریگی که از آن زیر قدمها ریزد سرمه وارش همه در دیده سرباید کرد
آب و نان و شتر و راحله تشویش دل است خورد آن مرحله از خون جگر باید کرد
روی چون در سفر کعبه کنند اهل سلوک از خود و هستی خود جمله سفر باید کرد
سر تراشیدن و احرام گفتن سهل است از سر این نخوت بیهوده بدر باید کرد
شرح احرام و وقوف و صفت رمی و طواف با دل خویش به تقریر دگر باید کرد
هر دلی را که زتحقیق سخن بویی هست بشناسد که سخن را به جز این رویی هست
یارب امسال بدان رکن و مقامم برسان کام من دیدن کعبه است به کامم برسان
دولت وصل تو هر چند که خاص است دمی عام گردان و بدان دولت عامم برسان...
گربدان روضه گذارت بودای باد صبا عرضه کن عجز وزمین بوس وسلامم برسان(7)

اوحدی معتقد است که در حج و اعمال و مناسک آن رموز و فلسفه هایی عمیق نهفته است که ممکن است کسی قادر به درک دقیق آن ها نباشد او گفته است:

...این حجّ و عمره و حرم و کعبه و مقام وین حلق وسعی و وقفه و رمی وجمار چیست؟
رومی رخان هفت زمین را چنان طواف برگرد آن سرادق زنگی شعار چیست(8)

در مثنوی «منطق العشّاق» از ده نامه که بین عاشق و معشوق ردّ و بدل شده سخن به میان آمده، در آخرین نامه به مناسبت حکایتی در ارتباط با حج و کعبه آورده است:

شنیدم حاجی ای احرام بسته چو در ریگ بیابان گشته خسته
به خود گفت ار چه پرتشویش راهست جمال کعبه نیکو عذر خواه است...(9)

در ادامه می گوید همه این سختیها را به جان ودل می خرند تا به وصال حرم معبود برسند و چون به وصال رسیدند تمام سختی راه را از یاد می برند.
اثر بسیار ارجمند اوحدی مثنوی جام جم است. او در اوایل این مثنوی با تضرّع به مقدسات سوگند یاد می کند؛ از جمله به کعبه، زمزم، مقام ابراهیم، صفا، مروه و...

به دل کعبه و به ناف زمین به کتاب و به جبرئیل امین
به حطیم و مقام و زمزم و رکن به سکون مجاوران دو رکن
به صفا و به مروه و عرفات به مه و مهر و فرش و کرسی و ذات...(10)

اوحدی به کرامات کعبه توجه داده است او در همین مثنوی جام جم خود در این باره گفته است:

...اندرین کعبه شد به صورت کم حجری و اندران حجر زمزم
حجرش سازگار و سازنده زمزم او حجر گدازنده...
خیز و این کعبه را طوافی کن به کراماتش اعترافی کن...(11)

اوحدی به جریانات تاریخی و حوادثی در ارتباط با کعبه اشاره کرده است. از سخن او چنین بر می آید که حضرت سلیمان می خواسته است کعبه را عمارت کند ولی چون خود به دست خویش مرغی را کشته بوده این توفیق واجازه را به او نداده اند.

حق نداد از طهارت کعبه به سلیمان عمارت کعبه
بهر مرغی که کشته بود به دست یافت این نیستی بدان همه هست(12)

اوحدی عبادت را نشانه بندگی و اطاعت صِرف می داند و معتقد است که اگر کسی موفّق به انجام وظیفه خود شد نباید به خود ببالد. او به حجّاج بیت اللّه هشدار می دهد که:

به راه بادیه گر فخر می کنی رفتن میان خواجه چه فرق است و اشتران جهاز

پی نوشتها:
_______________________________

1 ـ دیوان سلطان بهاء الدین محمّد بلخی پسر مولانا جلال الدّین بلخی رومی و صاحب مثنوی با مقدّمه استاد سعیدنفیسی خرداد 1338 ناشر کتابفروشی رودکی، ص 106
2 ـ همان، ص31
3 ـ خمسه امیر خسرو دهلوی، مقدّمه و تصحیح امیر احمد اشرفی، چاپ اوّل 1362 انتشارات شقایق، تهران، ص 60
4 ـ همان، ص61
5 ـ همان، ص93
6 ـ همان، ص425
7 ـ دیوان کامل اوحدی مراغه ای، مقدمه ناصر هیری، تصحیح امیر احمد اشرفی ، چاپ اول 1362 انتشارات پیش رو،صص 79-78
8 ـ همان، ص39
9 ـ همان، ص462
10 ـ همان، ص474
11 ـ همان، ص506
12 ـ همان، ص523.
-----------------------------------
منبع: مجله  میقات حج،  تابستان 1376، شماره 20 .

Share