جلوه های عرفانی قیام عاشورا

امام حسین علیه السلام

امام حسین(علیه السلام) همچون دیگر پیشوایان اسلام، با آن همه عشق و محبت به ذات اقدس ربوبى، بیشترین احساس ابهت و جلال و جمال و عظمت نسبت به پروردگار متعال را در وجود خود داشت که در موارد گونه گون تجلى و بروز مى کرد. امام تا لحظه شهادت، ارتباط ناگسستنى و عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت

جلوه های عرفان در قیام عاشورا چیست؟

بوعلى سینا(ره) در تعریف عرفان گفته است:
«توجه مستمر درونى و انصراف فکرى به طرف قدس جبروت به منظور تابش نور حق، عرفان است.»(1)
رسیدن به چنین حالتى، آرزوى همه سالکان راه حق است. همت عالى آنان این است که همه حجاب هاى ظلمانى و نورانى عالم ملک و ملکوت را پشت سر نهند و با چشم دل، بدون واسطه، رخ زیباى یار را ببینند و خود را فداى او کنند.
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست  روزى رُخَش ببینم و تسلیم وى کنم
در مناجات شعبانیه، که زمزمه همه امامان بوده است، آمده است:
«اِلهى  وَ اَلْحِقْنى  بِنُورِ عِزِّکَ الْاَبْهَجِ فَاَکُونَ لَکَ عارِفاً وَ عَنْ سِواکَ مُنْحَرِفاً وَ مِنْکَ خائِفاً مُراقِباً یا ذَااْلجَلالِ وَ الْاِکْرامِ؛(2) معبودا، مرا به نور گرانقدر خویش رسان تا نسبت به تو عارف گردم و از جز تو رخ برتابم و از تو ترسم و فرمانت برم، اى دارنده جلالت و کرامت.»
این حالت عالى روحى در اثر تقواى الهى، پرهیز از گناهان، انجام وظایف و پیشرفت درسیر و سلوک اخلاقى پدید مى آید. سالار شهیدان در دعاى عرفه از خدا  مى خواهد:
«اَللَّهُمَّ اجْعَلْنى  اَخْشاکَ کَاَنّى  اَراکَ؛(3) خدایا مرا در مرتبه اى از خوف از خودت قرار ده که گویا تو را مى بینم.»
جلوه های عرفان در کربلا:
1- وصال به حق:
آن امام همام و یاران او خود را به خدا نزدیک مى دیدند تا جایی که از همه هستى خویش گذشتند و هر سختى و تلخى را به جان خریدند. هر چه در راه جانبازى و جهاد جلوتر مى رفتند، آثار شیرین این حالت عرفانى برایشان بیشتر جلوه گر مى شد. در شب عاشورا پس از سخنان امام و اعلام وفادارى اصحاب، امام آنان را دعا کرد، سپس پرده از چشمانشان برداشت و آنان نعمتهاى بهشتى را که خدا عطایشان کرده بود دیدند و جایگاه خویش را شناختند.»(4)
همچنین پس از نماز ظهر عاشورا به آنان فرمود:
«یا کِرامُ هذِهِ الْجَنَّةُ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ اتَّصَلَتْ اَنْهارُها وَاینََعَتْ ثِمارُها وَ هَذا رَسُولُ اللَّهِ وَ الشُّهَداءُ الَّذینَ قُتِلوُا فى  سَبیلِ اللَّهِ یَتَوَقَّعُونَ قُدُومَکُمْ وَ یَتَباشَروُنَ بِکُمْ فَحاموُا عَنْ دینِ اللَّهِ وَ دینِ نَبیّهِ وَ ذُبُّوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ؛ اى بزرگواران! این بهشت است که دروازه هایش به رویتان گشوده شده و رودهایش به هم پیوسته و میوه هایش شیرین گشته است. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و شهدایى که در راه خدا کشته شده اند، منتظر ورود شما هستند تا خوش آمد گویند، بنابراین از دین خدا و پیامبرش دفاع کنید و از ناموس پیامبر پاسدارى نمایید.»(5)
حماسه سازان عارف کربلا آنچه را که دیگران در آینه نمى دیدند، در خشت خام مى دیدند و بصیرت و عرفانشان پرده هاى زمین و زمان را درنوردیده بود و بر بام دنیا گام نهاده،چنین مقام ارجمندى را در پرتو همراهى با حضرت اباعبداللَّه(علیه السلام) به دست آورده بودند:
زهیر بن قین آن گاه که آهنگ میدان کرد، دست بر دوش امام نهاد و گفت؛
«اینک راه خویش را به نیکى یافته ام و عارفانه قدم به میدان مى نهم و یقین دارم که به ملاقات نیاکان بى نظیر تو یعنى پیامبر و على و حسن و جعفر طیار و حمزه علیهم السلام مى شتابم.»(6)
حضرت على اکبر(علیه السلام) نیز یک بار از میدان برگشت و در ظاهر از امام طلب آب نمود ولى در واقع آب حیات مى طلبید، امام به او فرمود:
«پسرم، به میدان باز گرد که پس از اندکى جنگیدن، جدت محمد(صلی الله علیه وآله) را ملاقات خواهى کرد و او چنان تو را سیراب خواهد کرد که پس از آن، هرگز تشنه نخواهى شد!»
پس از سخنان امام(علیه السلام) آن مجاهد عارف به صف دشمن زد و حماسه آفرید. در آن میان منقذ بن عروه، او را هدف قرار داد و بر زمین افکند، على اکبر در میان خاک و خون، فریاد برآورد:
«پدر عزیزم، درود بر تو، این، جدم پیامبر است که بر تو سلام مى فرستد و پیام مى دهد که هر چه زودتر به سوى ما بشتاب!»(7)
راستى در عرفانگاه کربلا چه رخ داده است که پدر از پسر، پسر از پدر، برادر از برادر و خواهر از برادر،دل مى کند و خود را تسلیم امواج بلا مى نماید؟ جز اینکه جملگى تصمیم گرفته اند از آوردگاه نینوا به بارگاه «دَنى فَتَدلَّى» پر بکشند و با زبان حال و قال بگویند:
تَرَکْتُ الْخَلقَ طُرّاً فى  رِضاکا وَ اَیْتَمْتُ الْعَیالَ لِکَنى اَراکا فَلَوْ قَطَّعْتَنى  اِرْباً فَاِربا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلى  سِواکا!
تمامی مردمان را در راه رضایت تو ترک گفتم و عیالم یتیم گشت تا تو را ببینم اگر مرا قطعه قطعه کنی، دلم غیر ار تو را نمی خواهد.(8)
همه عاشوراییان، مست جمال حسینى شدند و زیباترین سرود عاشقانه را پیام آور کربلا، حضرت زینب(سلام الله علیها)، در کوفه ابراز داشت. وقتى اهل بیت(علیهم السلام) به عنوان اسراى جنگى وارد مجلس عبیدالله شدند، او با نخوت و غرور از حضرت زینب(سلام الله علیها) پرسید: خدا با خاندان تو چه کرد؟ دختر پیامبر با اطمینان و صلابت پاسخ داد:
«ما رَأَیْتُ إلاَّ جَمیلاً، هؤُلاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرزوُا اِلى  مَضاجِعِهِمْ...؛(9) جز زیبایى ندیدم! این خیل(شهدا) کسانى هستند که خدا شهادت را برایشان مقرر کرده بود و آنان به مشهد خویش شتافتند.»
2. راز و نیاز با خدا:
دعا و عبادت، زیباترین حالتى است که انسان پیدا مى کند و در خلوت انس خداى خویش مى نشیند. از نظر قرآن مجید، هدف نهایى آفرینش محسوب مى شود؛«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلاَّ لِیَعْبُدوُنِ؛(10)
جن و انسان را نیافریدم جز آنکه مرا بپرستند.»
نیایش و پرستش خالصانه از ویژگى هاى دایمى امام حسین(علیه السلام) و یاران فداکار او بود. امام سجاد(علیه السلام)فرمود:«پدرم در شبانه  روز هزار رکعت نمازمى خواند.»(11)
حضرت، در طول سفر، حتى در صبح و ظهر روز عاشورا نمازهاى واجب را همراه اصحابش به جماعت برگزار  کرد. عصر تاسوعا وقتى جنب و جوش دشمن را ملاحظه کرد، حضرت عباس(علیه السلام) را فرستاد تا از آنان خبر بیاورد، به او گفتند، قصد حمله دارند، امام برادر را به سوى عمر سعد فرستاد تا از او مهلت بگیرد جنگ را به فردا موکول کند تا یک شب دیگر به درگاه خدا عبادت کنند، آنگاه فرمود:
«خدا مى داند که نماز، قرائت قرآن و دعا و استغفار را دوست  دارم.»(12)
شب عاشورا تا صبح، مشغول نماز و دعا و استغفار و مناجات و تلاوت قرآن بودند.(13)
حضرت مسلم(علیه السلام) هنگام عزیمت به سوى کوفه، براى وداع به مسجد النبى رفت و دورکعت نماز به جاى آورد.(14) درباره یکى دیگر از شهدا به نام «سوید بن عمر» نوشته اند:«انسانى شریف و پرنماز بود.»(15) حبیب بن مظاهر عصر تاسوعا خطاب به نیروهاى یزید گفت: «چه بد گروهى هستید؛ فرداى رستاخیز در حالى به پیشگاه خدا حضور مى یابید که نسل و عترت پیامبرش را کشته اید؛ کسانى که عابدان این دیار و نمازشب خوان و ذاکر خدا بودند.»(16)
به شهادت تاریخ و احادیث، امام حسین(علیه السلام) بیشترین محبت و شیفتگى را نسبت به خداوند داشت. وجودش سرشار از محبت خدا بود. از میان آن همه حالات، داستان ها و روایات و اخبار، یک جمله براى ما کافى است، که از مهم ترین قسمت هاى مناجات او در عصر عرفه در صحراى عرفات با خداى خویش است:
«متى غبتَ حتى تحتاج الى دلیل یدلُّ علیک و متى بعدتَ حتى تکون الاثار هى التى توصل الیک، عمیت عینٌ لا تراک علیها رقیباً و خسرت صفقة عبد لم تجعل لَهُ من حبک نصیبا؛ تو کی از نظر پنهانی تا به دلیل و برهان محتاج باشی و کی از ما دور شدی تا آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد؟! کور باد چشمی که تو را نمی بیند، با آن که همیشه تو مراقب و همنشین او هستی. در زیان باد بنده ای که نصیبی از عشق و محبت نیافت.(17)
کى رفته اى ز دل که تمنا کنم تورا                    کى رفته اى ز دیده که پیدا کنم تو را
امام حسین(علیه السلام) همچون دیگر پیشوایان اسلام، با آن همه عشق و محبت به ذات اقدس ربوبى، بیشترین احساس ابهت و جلال و جمال و عظمت نسبت به پروردگار متعال را در وجود خود داشت که در موارد گونه گون تجلى و بروز مى کرد. امام تا لحظه شهادت، ارتباط ناگسستنى و عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت.
در روز شهادت هر چه به زوال ظهر نزدیک مى گردید و ساعات بحرانى جبهه کربلا نزدیک تر مى شد، آن عاشق دلباخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعده وصل، قیافه اش مصمم تر، رنگ او برافروخته تر، سیمایش گلگون تر و چهره اش شکفته تر مى گردید و شور مخصوصى در امام دیده مى شد.(18)
امام حسین(علیه السلام) در لحظه شهادت تبسم بر لبان خود داشت و خندان و شاداب بود. او آرام و شاد و بشاش و متبسم و خندان بود. شمر سر او را مى برید اما وى چون گل شکفته بود(19) چرا که وظیفه خود را به انجام رسانیده و اینک در آستانه وصال با معبود و معشوق ومحبوب خویش است. آرى این است نتیجه عشق و معرفت به پروردگار، و این است نتیجه ادای تکلیف و انجام مسؤولیت و وظیفه. آرامش خاطر و سکون و طمأنینه، حاصل ارزشمند انجام تکلیف است، و چه موهبتى از این ارزشمندتر.
پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره اصحاب امام حسین(علیه السلام)، آن عاشقان کوى دوست و شیفتگان وصال یار فرموده بود:« لا یجدون الم مس الحدید؛(20) آنان درد و رنج اصابت اسلحه آهن را نمى یابند». چگونه مى شود نیزه و خنجر به بدنى فرو رود و بیرون کشیده شود و خون جارى گردد اما احساس سوزش و درد در میان نباشد؟ پاسخ این است که اینان چنان شیفته و دلباخته کوى دوست و راهى به سوى آن دیار بودند که سر از پا نمى شناخته، برخورد با سلاح هاى گوناگون را به چیزى نمى گرفتند و کوچک ترین اعتنائى به آن نداشتند. چنان در راه اداى تکلیف و انجام وظیفه اسلامى و انسانى خود سرمست موفقیت و کامیابى بودند که به هیچ چیز دیگر نمى اندیشیدند. وقتی یاران و اصحاب امام(علیه السلام) چنین بودند، خود آن وجود سرشار و آن مصداق بارز «والذین آمنوا اشد حبا للّه(21)» چگونه بود؟
3. تجلی رضا به قضا:
در مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» دشوار و ارجمند است.
به راستی که حسین بن علی(علیهما السلام) در میان آنان - که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران میاندیشید و آن را میپسندید - «آنچه را جانان پسندد» میپسندید. کربلا تجلیگاه رضای انسان به قضای خدا بود. حضرت در واپسین لحظات حیات در قتلگاه، زمزمه میکرد: «الهی رضی بقضائک».
این مرحله از عرفان؛ یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن. در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز فرموده: «رضا الله رضانا اهل البیت؛ رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است».(22)
حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود. این مقام درتمامی برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا می کرد و کوفیان را نهیب مى زد که شما کسانى هستید که رضایت و خواسته هاى دل خویش را بر رضاى الهى ترجیح داده اید:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛(23)
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».
... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى، خللى در ارادۀ مصمم حضرت در ادامه حرکت پدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مى رفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاع کوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم و مى پسندیم، خدا را بر نعمت هایش سپاس مى گوییم اما اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصله انداخت، باز از کسى که نیتش حق و شیوه اش تقوا باشد دور نیست».(24)
این کلام امام(علیه السلام) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلک...ما اخترتَ مِن أمرى هذا ما هو لک رضى؛ خدایا! از تو درخواست دارم آنچه را مایة خشنودی توست، برایم برگزینی.»(25)
این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب در مجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که:
«چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟» فرمود:«ما رأیتُ الا جمیلاً؛ غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم».(26)
این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد دگرگون نمود و او را زمینگیر کرد.
وقتى انسان به عظمت صفات و اسمای الهى پى ببرد، بهت زده مى شود و در آن وادى، پاى عقل را چوبین دیده، در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مى سوزد، پس طبعاً اراده اى که در این آتش صیقلى مى شود، شکست  ناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچ یک از اهل بیت و اصحاب با آن همه صحنه هاى دلخراش و فشارهاى سخت درونى و بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت، درک مشکلى است، از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این باره به چیزى نمى رسد و در مقابل حرکات اعجاب آمیز سیدالشهدا زانوى تسلیم و عجز بر زمین مى زند. امام زین العابدین(علیه السلام) در وصف این ویژگى در عمه خویش مى فرماید:
«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمه ام زینب غذاى خود را بین کودکان تقسیم مى نمود و خود از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مى خواند، در ایام سفر هیچ گاه نماز شب او ترک نشد».(27)
---------------------------
پى نوشت ها:
1. عرفان و حماسه، آیت اللَّه جوادى آملى، ص 35، نشر رجاء، 1372، به نقل از نمط نهم اشارات و تنبیهات.
2. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.
3. همان، دعاى عرفه.
4. مقتل الحسین(علیه السلام)، مقرّم، ص 261، بصیرتى، قم، 1394ق.
5. همان، ص 304.
6. همان، ص 306.
7. لهوف، ص 166، 167.
8. جامع الاسرار و منبع الانوار، سید حیدر آملى، ص 11 مقدمه، تهران، 1347.(همه مردم را در راه خشنودى تو ترک گفتم، و خانواده ام را رها کردم تا تو را بینم، اگر مرا قطعه قطعه کنى، باز هم دلم به سوى دیگرى مشتاق نخواهد شد.)
9. نفس المهموم، ص 371.
10. سوره ذاریات، آیه 56.
11. بحارالانوار، مجلسى، ج 44، ص 196.
12. مقتل، ابومخنف، ص 106.
13. همان، ص 112.
14. الفتوح، ص 53.
15. لهوف، ص 165.
16. مقتل، ابومخنف، ص 105.
17. مفاتیح الجنان، بخشى از دعاى امام حسین(علیه السلام) در روز عرفه.
18. بحارالانوار، ج 44، ص 297
19. کنوز السعادة و رموز الشهاده، تألیف علامه حاج میرزا محمد رفیع نظام العلماء، چاپ 1322 ه.ق، تبریز، ص 150 151.
20. بحار الانوار، ج45، ص 80
21. بقره(2) آیه 165
22. موسوعة کلمات الامام الحسین(علیه السلام)، ص 328.
23. مقتل الحسین(علیه السلام)، خوارزمى، ج 1، ص 239، بحارالانوار، ج 44، ص 383.
24. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 336.
25. همان، ص 328.
26. بحارالانوار، ج 45، ص 116.
27. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38.

Share