نقد تئوری آقای دکتر سروش در موضوع جایگاه الفاظ قرآن (بخش اول)

استاد اصغر طاهرزاده
قرآن و تسبیح

بسم الله الرّحمن الرّحیم
 پس از مصاحبه اخیر آقای دکتر سروش با میشل‌ هوبینگ خبرنگار بخش عربی رادیو جهانی هلند و طرح نکاتی در مورد قرآن، دوستان عزیز سؤالاتی را مطرح می‌ فرمودند که آن سؤالات وسیله‌ ای شد تا در راستای جایگاه قرآن و وحي در محدوده‌ ای که آقای سروش باب بحث را باز کرده‌ اند مطالبی عرض شود و از این طریق إن‌ شاءالله باب توجه بیشتر به جایگاه نبی و نبوت و موضوع ربوبیت پروردگار جهت پروریدن کامل بندگان باز گردد.
متن کامل مصاحبه و نقد آیت‌ الله سبحانی بر دکتر سروش در آخر این نوشتار آمده است و ما سعی می‌ کنیم ابتدا نکته‌ های اصلی گفتگو را طرح کنیم و به طور مختصر تبیین نماییم و آرام‌ آرام هرچه جلوتر رفتیم با عمق بیشتری موضوع را بررسی نماییم. نکته‌ های اصلی مصاحبه به قرار زیر است:
1- وحی؛ الهامی است مثل تجربه‌ ای که شاعران و عارفان دارند، منتها در درجه‌ ای بالاتر.
2 - پیامبر« صلی الله علیه و آ له» نقش محوری در تولید قرآن داشت.
3- نفس هر فردی الهی است ولی پیامبر« صلی الله علیه و آله» آن را بالفعل کرده است و نفس او با خدا یکی شده است .
4- آنچه پیامبر« صلی الله علیه و آله» از خدا دریافت می‌ کند مضمون وحی است ... و او آن الهام را به زبانی که خود می‌ داند منتقل می‌ کند ... و شخصیت او در وحی نقش دارد.
5- آنچه قرآن در باره وقایع تاریخیِ سایر ادیان و سایر موضوعات علمی زمینی می‌ گوید، لزوماً نمی‌ تواند درست باشد.
6- دانش پیامبر« صلی الله علیه و آله» از دانش مردم هم‌ عصرش در باره زمین، کیهان و ژنتیک بیشتر نبوده، این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم نداشته است، چون او پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بوده و نه دانشمند یا مورخ.
آقای سروش در رابطه با تئوری خود استناد می‌ کنند به سخن مولوی که گفته قرآن آئینه ذهن پیامبر« صلی الله علیه و آله» است. در حالی که اگر مولوی می‌ گوید قرآن آیینه ذهن پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است، اول روشن کرده ذهن آن حضرت صرفاً پذیرنده حکم خدا است و تحت تأثیر هیچ‌ چیز دیگری نیست، نه این‌ که ذهن پیامبر« صلی الله علیه و آله» سازنده بعضی از قسمت‌ های قرآن است. و حرفی را که به فرزند مولوی نسبت می‌ دهند که گفته است پیامبر« صلی الله علیه و آ له» چون زنان را دوست می‌ داشته به پیروانش اجازه اختیار چهار زن را داده است ، بر فرض هم که صحیح باشد، دلیل بی‌ مدعا است و سخنانی بر خلاف آن بسیار است.
7 - مصاحبه‌ کننده می‌ پرسد؛ آیا سنت شیعی اجازه می‌ دهد که شما اندیشه‌ هایتان را در باره بشری‌ بودنِ قرآن مدون کرده و توسعه دهید؟
دکتر سروش سخن او را رد نمی‌ کند. می‌ گوید: روحانیون ایران هراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث در باره مسائلی از قبیل ماهیت نبوت، همه‌ چیزشان از دست برود.
ما از آقای سروش سؤال می‌ کنیم؛ آیا با پذیرش این نکته که الفاظ قرآن از پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است و همراه است با خطایی که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» تحت تأثیر دانش مردم زمانش داشته، همه‌ چیز اسلام از دست می‌ رود یا همه‌ چیز روحانیون؟
آقای سروش می‌ گویند: «تلقی بشری از قرآن تفاوت‌ نهادن میان جنبه‌ های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌ کند، بعضی از جنبه‌ های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌ اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند مثل مجازات‌ های بدنی. وظیفه مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند، مثل ترجمه ضرب‌ المثل از زبانی به زبان دیگر.»
سپس ادامه می‌ دهند؛ «درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه این کار را می‌ دهد. اگر بر این باور اصرار کنند که قرآن کلام غیر مخلوق و جاودانی خدا است که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ ای لاینحل می‌ شوید.»
ما در جواب ایشان می‌ گوییم؛ اولاً: معنی مخلوق‌ بودن الفاظِ قرآن همچنان که علامه‌ طباطبایی«رحمه‌ الله‌ علیه» نیز معتقد به مخلوق‌ بودن الفاظ قرآن است، به معنی ساخته‌ شدن الفاظ قرآن توسط پیامبر« صلی الله علیه و آ له» نیست، بلکه به معنی ظهور آن حقیقت همراه با الفاظ مخصوص به خودش، در زمان خاص توسط خداوند است. ثانیاً: خود قرآن روشن می‌ کند که در هر عصری چگونه مجتهدانِ دین آیات الهی را بر اساس زمان خود تبیین می‌ کنند و لذا قرآن می‌ گوید زکات بدهید ولی منابعی که زکات به آن‌ ها تعلق می‌ گیرد را به زمانه وامی‌ گذارد، چون منابع تولید در طول زمان تغییر می‌ کنند. و یا می‌ گوید شرک به خدا نورزید، تا هم پرستیدن اصنام دوران جاهلیت کهن را نفی کند و هم پرستیدن بت‌ های جدید را. عالمان دین با فهم توحید، هرگونه کاری را که حجابِ توحید شود نفی می‌ نمایند، بدون این‌ که طرح بشری‌ بودن الفاظ قرآن را به میان آورند.
8- دکتر سروش در تبیین سخن خود در نامه به آیت‌ الله سبحانی در وصف رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» می‌ گوید: اولیاء خدا چنان در خدا فانی‌ اند که کلام آن‌ ها عین کلام خدا و امر و نهی‌ شان عین امر و نهی الهی است.
حال سؤال ما این است؛ آیا این تبیین از مقام پیامبر« صلی الله علیه و آ له» با آن سخن آقای سروش که اصرار دارد پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بر اساس تاریخ زمانه خود الفاظ قرآن را ساخته و بعضاً با خطا همراه است، چگونه همسازی دارد؟
9- آقای سروش می‌ گوید: قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد« صلی الله علیه و آ له» بود که به اذن خدا ثمربخشی می‌ کرد، مثل درخت آلبالو که به اذن خدا میوه می‌ دهد و سپس آقای سروش اشعاری از خود در رابطه با معراج رسول‌ خدا« صلی الله علیه و آ له» می‌ آورد.
در حالی‌ که موضوع عظمت پیامبر« صلی الله علیه و آله» به عنوان یک انسان فوق‌ العاده عالی که مسلمان و غیر مسلمان به آن اذعان دارند، یک بحث است و موضوع نبوت آن حضرت یک بحث دیگر. بحث در رابطه با وَحی و قرآن این است که آیا رسول‌ خدا« صلی الله علیه و آ له» مبعوث برای ابلاغ حکم خدا به مردم شدند، یا یک عارف بزرگ هستند که با خدا ارتباط دارند؟ این‌  دو مقوله نباید با هم خلط شود. آنچه موجب اشکال به سخنان آقای سروش شده موضوع جبرئیلی‌ بودن قرآن است، که آیا سراسر این قرآن - اعم از معنا و لفظ - همچنان که خود قرآن اظهار می‌ دارد توسط جبرائیل بر قلب پیامبر« صلی الله علیه و آ له» نازل شده است یا نه؟ آری در مقام حقیقت محمدی، حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» از جبرئیل هم بالاتر است. ولی در مقامی دیگر قلب حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» طالب جلب حکم خدا و طالب نزول جبرائیل است، همچنان که از جنبه حقیقت محمدی، رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» اولین مخلوق است و فوق هر ملک مقرب، ولی از جنبه نفس، که «جسمانیه‌ الحدوث و روحانیه‌ البقاء» است، حضرت عزرائیل(علیه السلام) او را نیز مثل همه انسان‌ ها قبض می‌ کند - شعر عارفان در مدح‌  رسول خدا عموماً نظر به جنبه حقیقت محمدی و جنبه «اولُ ما خَلَقَ‌ الله»بودنِ رسول‌ خدا« صلی الله علیه و آ له» دارد - ولی از طرف دیگر حرف قرآن آن است که ای پیامبر« صلی الله علیه و آ له» اگر یک کلمه به قرآن اضافه کنی رگ قلب تو را پاره می‌ کنیم و دیگر به عنوان پیامبر« صلی الله علیه و آ له» ما از ما سخنی نخواهی یافت (توجه به آیات 40 تا 46 سوره الحاقّه که در پاورقی آمده سخت هشداردهنده است) .
وقتی در شعر عارفان حقیقت محمدی مدّ نظر قرار می‌ گیرد، جبرئیل که حامل وحی است مادون آن مقام و شطری از آن مقام است، ولی آقای سروش با طرح شعر عارفان، نظر را از مقام نبوتِ نبی که از جبرئیل قرآن را دریافت می‌ کند، منصرف می‌ نماید و به اصطلاح؛ با طرح زاویه‌ ای جدید موضوع قبلی را از بحث خارج می‌ کند.
10- آقای سروش می‌ گوید: «آن محمد که فاعل وَحی است، بشری است مؤید و مطهّر و لذا «از کوزه همان برون تراود که در اوست» و از شجره طیبه وجود او جز میوه‌ ای طیب بر نخواهد خاست ...» سپس در خطاب به آیت‌ الله‌ سبحانی می‌ گوید؛ «متافیزیک شما متافیزیک بُعد و فراق است و متافیزیک من متافیزیک قرب و وصال. تصویری که از خدا و محمد در ذهن شما است، گویا تصویر خطیب و بلندگو (یا ضبط صوت) است، این کجا و نزول قرآن بر قلب پیامبر« صلی الله علیه و آ له» کجا ...».
پس از طرح این وجه از مقام رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» می‌ گوید؛ «معنایِ بی‌ صورت از خدا و صورت از محمد است، دم از خدا و نی از محمد است و لذا همه‌ چیز یکسره محمدی می‌ شود، محمد عرب است و قرآن هم عربی می‌ شود. وی در حجاز و در میان قبائل چادرنشین زندگی می‌ کند، لذا بهشت هم گاه چهره عربی و چادرنشینی پیدا می‌ کند، زنان سیاه‌ چشمی که در خیمه‌ ها نشسته‌ اند «حورٌ مقصوراتٌ فی‌ الخیام». بلاغت قرآن هم به تبعِ احوال پیامبر« صلی الله علیه و آ له» پستی و بلندی می‌ پذیرد ...» و نتیجه گرفته‌ اند؛ «همین است معنای آن‌ که وَحی و جبرئیل تابع شخصیت پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بودند».
در این قسمت از سخن آقای سروش به‌ جدّ موضوع خلط شده ‌ است. زیرا نقد آیت‌ الله‌ سبحانی به آقای سروش بر مبنای اظهاراتی بود که آقای سروش در رابطه با قرآن کرده‌ اند مبنی بر این‌ که اولاً: الفاظ آیات قرآن را پیامبر« صلی الله علیه و آ له» از خود ساخته است. ثانیاً: مطالبی که قرآن در باره علم و اخبار انبیاء مطرح کرده است بر اساس دانش آن زمان است که همراه با غلط و اشتباه بوده. اصلاً بحث متافیزیک قرب و بُعد در این راستا مطرح نیست تا آقای سروش به آیت‌ الله‌ سبحانی بگویند متافیزیک من، متافیزیک قرب است و متافیزیک شما، متافیزیک بُعد. و باز در سخن آیت‌ الله‌ سبحانی موضوع این نیست که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» چون بلندگو هستند. موضوع این است که آیا شخصیت پیامبر« صلی الله علیه و آ له»- اعم از قلب و خیال و لفظ آن حضرت- ظرفیت نزول این قرآن را داشته است، یا پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بر اساس عربیت خود آن معانی را به صورت قرآن در آورده؟ اگر تمام شخصیت او فانی در خدا است، پس قلب و خیال و لفظ او هم فانی در خدا است، دیگر چه معنی می‌ دهد که بگوییم «معنای بی‌ صورت از خدا است و صورت از محمد« صلی الله علیه و آ له» است». بعد نتیجه بگیریم الفاظ قرآن چون از شخص حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» است با محدودیت بشری همراه است.
آیا آیاتی که می‌ گوید در بهشت حوریان در خیمه‌ ها هستند، معانی‌ ای بوده که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بر اساس فرهنگ عربیت ساخته است؟ و یا خداوند بر اساس زبان مردم با پیامبر« صلی الله علیه و آ له» سخن گفته است؟ از سخنان آقای سروش بر می‌ آید که آیات ساخته پیامبر« صلی الله علیه و آ له»است و لذا می‌ گویند: «بلاغت قرآن هم به تبع احوال پیامبر« صلی الله علیه و آ له» پستی و بلندی می‌ پذیرد». دقت در این جمله می‌ رساند که نه‌ تنها الفاظ قرآن مربوط به پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است، بلکه وقتی احوالات پیامبر« صلی الله علیه و آ له» روحانی‌ تر بوده، الفاظ آیات روحانی‌ تر است، و وقتی احوالات رسول‌ خدا« صلی الله علیه و آ له» درجه کمتری از روحانیت را به همراه دارد، الفاظ قرآن نیز از درجه کمتری از کمال برخوردار است. حال چنانچه بخواهیم اشکال کنیم که پس عملاً طبق سخن شما قرآن با نقص همراه می‌ شود سریعاً وجه دیگری از شخصیت پیامبر« صلی الله علیه و آ له» را مطرح می‌ کنند که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» فانی در خدایند. معلوم نیست که اگر فانی در خدایند چطور آن حضرت و به تبع آن بلاغت قرآن، پستی و بلندی می‌ پذیرد. و جان کلام همین جا است که آقای سروش حرف خود را در رابطه با قرآن در شخصیت عرفانی پیامبر« صلی الله علیه و آ له» پنهان می‌ کنند و آن‌ هایی که می‌ گویند لازمه حرف آقای سروش نفی نبوت است، نمی‌ خواهند بگویند آقای سروش حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» را به عنوان یک عارف بزرگ قبول ندارند، بلکه آن‌ ها می‌ گویند او می‌ گوید قرآن سخنان پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است. حال این سخنان نکات عرفانی و اخلاقی و نیز دستورات و احکامی دارد که آن احکام مربوط به زمان خود پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بوده و ربطی به امروز ما ندارد و گوهر قرآن همان اخلاق است و نه احکام. در حالی‌ که نبوت یک مأموریت الهی است تا خداوند بر اساس ربوبیت خود با مبعوث‌ کردن پیامبر« صلی الله علیه و آ له»و با ایجاد تحولی عظیم در جان او - برای ایجاد آمادگی‌  جهت گرفتن وحی - حکم خود را به بشریت ب‌ رساند که آن حکم حاوی دستورات اخلاقی و احکام فقهی و آداب فردی و اجتماعی است و امکان ندارد بتوان آن‌ ها را از همدیگر جدا کرد و بعضی قسمت‌ های آن را مربوط به دانش پیامبر« صلی الله علیه و آ له» دانست و به دانش زمانه نسبت داد و بعضی دیگر را گوهر دین نامید و به اسم اخلاق مورد توجه قرار داد.
11- آقای سروش دلیل حقانیت تئوری خود را این می‌ داند که نمی‌ شود خدایی که عین معنویت و تجرد است، سخن بگوید، پس سخن‌ ها و الفاظ مربوط به خودِ پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است، در حالی که موضوع سخن‌ گفتن خدا در جان رسول‌ الله« صلی الله علیه و آ له» از موضوعات بسیار دقیقی است که آن را باید در انسان‌ شناسی، از جمله در جلد هشتم کتاب اسفار اربعه ملاصدرا دنبال کرد. در آن‌ جا روشن می‌ شود که چگونه نفس انسان آمادگی آن را دارد تا خداوند بدون آن‌ که لفظی را اداء نماید، در نفس انسان صوت ایجاد ‌ کند و انسان در درون، آن صوت را بشنود، بدون آن‌ که نیاز باشد تا کسی از بیرون سخن بگوید، همچنان‌ که انسان‌ ‌ ها بعضاً در خواب صوتی را می‌ شنوند.
بنده در سال 1367 با جوانی که سال اول دبیرستان بود روبه‌ رو شدم. می‌ گفت از درون من با من صحبت می‌ کنند و آن‌ کسی که با من صحبت می‌ کند خود را یکی از شاگردان علامه‌ طباطبایی«رحمه‌ الله‌ علیه» معرفی می‌ کند که رحلت کرده و فعلاً در برزخ است.
جهت صحت و سقم آن ادعا قرار شد همراه بعضی از عزیزان جلسه‌ ای با آن جوان بگذاریم و سؤالاتی از او بکنیم تا معلوم شود قضیه از چه قرار است. بنده سؤالاتی از اراده خداوند مطرح کردم که از موضوعات حساس مباحث الهیات است، از زبان آن نوجوان سال اول دبیرستان جواب‌ های بسیار دقیق، مطابق نظر علامه ‌ طباطبایی«رحمه‌ الله‌ علیه» شنیدم و باز سؤالاتی در رابطه با مُثُل افلاطونی و توجیه ملاصدرا‌ «رحمه‌ الله‌ علیه» در آن رابطه پرسیدم - بنده در آن زمان جلد هشتم و نهم اسفار را تدریس می‌ کردم که بعداً تحت عنوان «معرفت‌ النفس و الحشر» چاپ شد- از زبان آن نوجوان شنیدم که گفت همان‌ طور که در کلاس از قول ملاصدرا مطرح کردید، و شروع کرد به نحو زیبایی شرح‌ دادن. عجیب این بود وقتی آن نوجوان به طور طبیعی حرف‌ های خود را می‌ زد مثل سایر نوجوانان از الفاظ محاوره‌ ای و معمولی استفاده می‌ کرد، ولی وقتی آن روح برزخی به کمک زبان آن نوجوان سخن می‌ گفت، جملات دقیق و واژه‌ ها کاملاً علمی بود که بحث آن ملاقات و چند ملاقات بعدی بحث مفصلی است.
آنچه می‌ خواستم عرض کنم حرف آن نوجوان بود که می‌ گفت: در ابتدای امر که با من صحبت می‌ کردند به قدری صوتی که می‌ شنیدم بلند بود که به گوشم فشار می‌ آمد. حال من نمی‌ دانم چه اشکالی دارد که وجودات معنوی مثل روح‌ های برزخی یا ملائکه بر نفسی تجلی کنند و الفاظی را در آن نفس ایجاد نمایند.
البته در مورد پیامبر« صلی الله علیه و آ له» موضوع بسیار گسترده‌ تر است، زیرا که قلب مبارک رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» محل تلقی و فهم آن معانی است، و خیال آن حضرت نیز محل رؤیت حضرت جبرائیل(علیه السلام) است، و قوه شنوایی آن حضرت نیز الفاظی آسمانی که ظرفیت آن معانی آسمانی را دارد، می‌ شنود.
با توجه به نکته فوق است که متفکران اسلامی بنا به صراحت قرآن معتقدند الفاظ قرآن نیز از طرف خداوند و توسط جبرائیل درجان رسول‌ خدا« صلی الله علیه و آ له» ایجاد شده است و پیامبر« صلی الله علیه و آ له» با جان خود آن‌ ها را شنیده‌  و همان را ارائه فرموده‌ اند، و حتی چون نگران بودند نکند آن الفاظِ دقیق فراموششان شود آیات را تکرار می‌ کردند، و لذا آیه آمد ای پیامبر« صلی الله علیه و آ له»! طوری بر تو می‌ خوانیم که هرگز فراموش نکنی، «سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی» دغدغه رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» این بود که نکند صورت و هندسه الفاظ فراموششان شود، در حالی که برای حفظ معانی چنین دغدغه‌ ای در این حد نیست که دائماً آیات را تکرار کنند.
خداوند به رسول خود - که قبل از تمام‌ شدن وحی، آیات را تکرار می‌ کرد تا فراموش‌ اش نشود- می‌ فرماید: «فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا» پس بلندمرتبه است‏خدا فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پيش از آنكه وحى آن بر تو پايان يابد شتاب مكن و بگو پروردگارا بر دانشم بيفزاى. و همین نکته را در آیه 16 سوره قیامت می‌ فرماید: «لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ» زبانت را به خاطر عجله براى خواندن آن حركت مده. آیا چنین توصیه‌ ای اگر محتوای وَحی محصول تراوشات فکری و تجربی و تفکر و تلاش‌ های سیاسی اجتماعی پیامبر« صلی الله علیه و آ له» بود، معنی داشت.

منبع: لب المیزان

Share