نقد تئوری آقای دکتر سروش در موضوع جایگاه الفاظ قرآن (بخش سوم)

 ازدواج؛ تكامل و سعادت‏

مهم ترین اشکالی که در تئوری آقای سروش به چشم می خورد واردکردن محدودیت های بشری و تقدس زدایی از وحی و سخن خدا است که معضل کوچکی نیست. آقای سروش با بشری کردن بخشی از فرآیند وحی الهی، راه را بر خطا در مضمون وحی و قرآن باز کرده است، چیزی که قرآن و هر مسلمان مؤمن به قرآن بر نفی آن تأکید دارند.

23- آری نقش فعّال پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در خدمت وَحی آن است که آن حضرت مواظب است افکار خود را در حقیقت وحی دخالت ندهد و با جدّیت تمام آن را بگیرد، نه این که نقش او ساختن قسمتی از قرآن باشد. آری آن حضرت بلندگو نیست، بلکه با تمام وجود قرآن را می گیرد و می فهمد و می داند باطن الفاظ قرآن چه معنایی دارد.
24- مهم ترین اشکالی که در تئوری آقای سروش به چشم می خورد واردکردن محدودیت های بشری و تقدس زدایی از وحی و سخن خدا است که معضل کوچکی نیست. آقای سروش با بشری کردن بخشی از فرآیند وحی الهی، راه را بر خطا در مضمون وحی و قرآن باز کرده است، چیزی که قرآن و هر مسلمان مؤمن به قرآن بر نفی آن تأکید دارند.
25- قرآن به پیامبر« صلی الله علیه و آ له» می فرماید: «وَاتَّبِعْ مَا يُوحَى إِلَيْكَ وَاصْبِرْ حَتَّىَ يَحْكُمَ اللّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ» از آنچه به تو وَحی می شود پیروی کن، و منتظر بمان تا خدا حکم کند که او بهترین حکم کنندگان است. مخالفان پیامبر« صلی الله علیه و آ له» هرگاه آیه ای نمی آورد به تصور آن که آیات ساختة رسول خدا است، می گفتند چرا آیه ای بر نساخته ای؟ خداوند می گوید؛ بگو من از آنچه به من وحی می شود پیروی می کنم. «وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِآيَةٍ قَالُواْ لَوْلاَ اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يِوحَى إِلَيَّ مِن رَّبِّي هَذَا بَصَآئِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» با همین تصور برخی از رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» می خواستند که در برخی آیات تغییراتی صورت دهد تا کلام خدا مطابق سلیقة آنان گردد. خداوند می فرماید: «وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ» و چون آيات روشن ما بر آنان خوانده شود آنانكه به ديدار ما اميد ندارند مى‏گويند قرآن ديگرى جز اين بياور يا آن را عوض كن بگو مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم جز آنچه را كه به من وحى مى‏شود پيروى نمى‏كنم اگر پروردگارم را نافرمانى كنم از عذاب روزى بزرگ مى‏ترسم.
و به مردم می فرماید: «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى، وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى» این همراه و مصاحب شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده، و از سر هوس سخن نمى‏گويد، اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست.
و نیز می فرماید: «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا». آيا در قرآن نمى‏انديشند، اگر از جانب غير خدا بود قطعاً در آنa اختلاف بسيارى مى‏يافتند. و به واقع اگر کسی مدتی با قرآن تماس بگیرد و در آن تدبّر کند آنچنان یگانگی و یک آهنگی در معانی و الفاظ می یابد که با تمام وجود اذعان می نماید این قرآن نمی تواند به وجود آید مگر توسط حضرت اَحد. البته ملاحظه بفرمایید که شرط رسیدن به این که قرآن از طرف خداوند است را خودِ قرآن تدبّر در آن می داند و نه این که به نحو سطحی و زودگذر با آن برخورد شود.
در هر صورت اگر به سختی بتوان آیات فوق را به گونه ای توجیه کرد که به قول آقای سروش در همة این موارد، منظور خداوند از وَحی، مضمون بی صورت وحی بوده و بگوییم چون صورت بندی پیامبر« صلی الله علیه و آ له» زیر نظر خداوند انجام یافته است، او هم کار را بر وفق مراد رسولش هموار نموده است. «فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» و خداوند بر کار نبی مهر تأیید نهاده است که از سر هوا و هوس نبوده است. محدودیت قالب بشری چگونه قابل توجیه است؟ به عبارت دیگر اگر صورت بندی را به پیامبر« صلی الله علیه و به عنوان بشر واگذار کردیم محدودیت بشری او را چگونه می توان از قرآن برداشت آ له» و چگونه می توان دریا را در کوزه گنجانید.
26- وقتی آقای سروش می گویند: همه در قرآن منعکسf«تغییر احوال و اوقات خوب و بد پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است. پیامبر« صلی الله علیه و آ له» این الهام را به زبانی که خود می داند و به سبکی که خود بر آن اشراف دارد و با تصاویر و دانشی که خود از عصر خویش به دست آورده، به بشر منتقل می کند». عملاً ایشان خطا را در قرآن راه می دهد و اعتماد انسان را از کتاب خدا می زداید و این آغاز سرگشتگی انسان است و شروع انقطاع بنده از پروردگارش است که متأسفانه چنین مسئله ای را در عده ای از مریدان آقای سروش می بینیم.
27- آقای سروش حتی نمی پذیرند که پیامبر« صلی الله علیه و آ له»به زبان مردم زمانة خود سخن گفته، در حالی که آن حضرت دانش و معرفت دیگری داشته، بلکه معتقدند این زبانِ خود رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» و دانش خود او بوده. آقای سروش می گویند: «فکر نمی کنم دانش پیامبر« صلی الله علیه و آ له» از دانش مردم هم عصرش در بارة زمین و کیهان و ژنتیک انسان ها بیشتر بوده است. این دانشی را که ما در اختیار داریم نداشته». آقای سروش در این تئوری بین گوهر و صدف و عرضی و ذاتی وحی تفاوت قائل است. حال سؤال این است که تفکیک بین گوهر و صدف دین با چه معیاری انجام می گیرد؟ سؤال دوم این که با وجود تداخل وثیق و درهم تنیدگی مسائل اجتماعی و سیاسیِ وحی، با اموری که به نظر آقای سروش اساس وحی تلقی می شود؛ مثل خدا، رستاخیز، ایمان، انفاق، جهاد، خشوع، زهد، ذکر و ... چگونه و با چه معیاری می توان امور خطاپذیر را از غیر خطاپذیرِ وحی تفکیک کرد؟ سؤال سوم این که به چه دلیل اگر جنبه بشریِ خطاپذیرِ پیامبر« صلی الله علیه و آ له»بخشی از کلام خدا را تحت تأثیر قرار می دهد، می توان تضمین کرد که این خطاپذیری محدود به هفت آسمان و رجم شیطان و از این قبیل امور است که شما آن را عرضی دین می دانید؟ چرا خطاپذیریِ صورت بندی را به بخش های دیگر وَحی همچون ذاتیات نسبت نمی دهید؟ چه فرق است بین صورت بندی وَحی توسط یک بشر در امور علمی و اجتماعی، و صورت بندی او در امور گوهرین وحی؟
28- می توان از آقای سروش پرسید: به چه دلیل نزول وَحی بر پیامبر« صلی الله علیه و آ له» شبیه الهامی است که بر شاعران می شود مگر به شما وحی شده و یا تجربة وحی را دارید؟ آری می توانید بگویید من تجربة شاعران را دارم و شعر می گویم، ولی چرا ادعا دارید وَحی شبیه شعر است منتها در درجة بالاتر. دلیل این تشبیه چیست؟ مگر از وَحی تجربه ای داریم که بگوییم وحی به چه چیز شبیه هست و یا به چه چیز شبیه نیست و لذا آن عارف کامل و شاعر حاذق یعنی علامه طباطبایی«رحمة الله علیه» می فرماید ما در مورد وحی هیچ چیزی نمی توانیم بگوییم، چرا که حقیقت وحیِ آسمانی، چیزی نیست که برای ما قابل درک و تجربه باشد و لذا نمی توانیم در مورد آن به صورت یقینی قضاوت نماییم».
از طرفی با دقت در آیات قرآن متوجه می شویم که «شاعری» اتهامی بود که منکرین نبوتِ رسول خدا« صلی الله علیه و آ له» بر علیه او به کار می بردند تا بگویند این سخنان زیبا را از خود در آورده و اوهام و خیالات است، ولی قرآن اصرار دارد که «وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ» پیامبر« صلی الله علیه و آ له» را شعر نیاموخته ایم و شاعری شایستة او نیست.
29- آیا درست است درک خودمان را از آیات به علم جدید عرضه کنیم و با عدم سازگاری بین درک ما از آیات با علم جدید بانک برآوریم که قرآن - و نه درک ما - با علم جدید - علمی که همواره در تغییر و تحول است- ناسازگار است و نتیجه بگیرید که پس آیات قرآن توسط پیامبر« صلی الله علیه و آ له» خلق شده و مربوط به دانش آن زمان بوده و لذا خطا است، منتها خطا در عرضیات قرآن است و نه در ذاتیات قرآن.
مشکل از آنجا پیش می آید که علم تجربی اساساً ثباتی ندارد تا بگوییم یکی از نظریه های آن حرف قرآن را ردّ یا اثبات می کند، و تازه آن نظریة علمی کدام تفسیر از قرآن را رد می کند؟ تا نتیجه بگیریم آن آیات از نَفْس محدود پیامبر« صلی الله علیه و آ له»متأثر است که در حدّ دانش اعراب هم زمانش است، چرا باید انتظار داشته باشیم قرآن در حدّ علمی سخن بگوید که هنوز آن علم در جهان بینی خود با مشکلات عدیده ای روبه رو است. و با ادعای کشف واقعیت چه بحران هایی را وارد زندگی بشر کرده است، مثل آلودگی محیط زیست و تخریب لایه اُزن و گازهای گلخانه ایِ تابع آن، و زباله های هسته ای این ها از یک طرف، و بحران های اخلاقی، اقتصادی از طرف دیگر، که همه حاصل تسلط علم جدید است بر عالم و آدم. چرا باید قرآن از منظر علم جدید به عالم و آدم نظر کرده باشد یا علمی قلمداد شود؟
30- شما از یک وجه نظر عرفا را مطرح می کنید در عظمت مقام پیامبر« صلی الله علیه و آ له» و این که جبرائیل شطر وجود اوست، و از وجه دیگر از صحیح بخاری و ابن عربی جهل رسول خد« صلی الله علیه و آ له»ا را نسبت به تعبیر نخل و داستان افضلیت عمر از پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در مسائل جنگی را نقل می کنید. حال سؤال این است که آن مقدمه و آن مؤخره را ما چگونه به هم ربط دهیم؟ حرف دوم شما می رساند که پیامبر« صلی الله علیه و آ له»محدود به زمان و مکان خود بود مثل تمام آدم های دیگر و مثل همه هم ممکن الخطا است و خطاهایش هم از این قرار است که شما به زعم خود نام برده اید و بنا به گفتار مکرر خود در نهایت ما باید از پیامبر« صلی الله علیه و آ له» یک اخلاق خارج از احکام و تکالیف را بپذیریم، پیشنهادی که کانت به جامعه سکولار غرب دارد و حاصلش این غربی است که روبه روی ما است.
31- «اسم ربِّ» حضرت الله اقتضا می کند که شرایط پروریدن بندة خود را به نحو کامل فراهم نماید و لذا حضرت الله بر اساس ربوبیت خود، پیامبر« صلی الله علیه و آ له» را می فرستد تا بستر تعالی بشر را فراهم نمایند و مسلم خداوند بهترین شرایط و بی نقص ترین بستر را فراهم می کند، تا انسان ها بدون هیچ دغدغه ای نسبت به حقانیت وَحی الهی، از آن پیروی کنند، و لازمة اطمینان انسان ها نسبت به برنامة پروردگارشان آن است که سراسر آن برنامه بی نقص باشد و هیچ گونه نقص و محدودیتی که لازمة بشربودن بشر است در آن برنامه داخل نشود و این است که باید قرآن به عنوان آخرین برنامه پروردگار جهت تعالی بشر، از هرگونه خطا، و کم و زیادی مصون باشد و لذا عقل نمی پذیرد کلمات قرآن از جانب شخص پیامبر« صلی الله علیه و آ له» باشد، آن هم مطابق دانشی که در حدّ مردم هم زمان پیامبر« صلی الله : «... وَ لَقَدْ  است، همراه با جهل و خرافه. حتی بنا به فرمایش علی«علیه السلام» قَرَنَ اللهُ بِهِ« صلی الله علیه و آ له» مِنْ لَدُنْ اَنْ كانَ فَطيماً اَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَريقَ الْمَكارِم و مَحاسِنَ اخلاقِ  العالَمِ ، لَيْلَهُ وَ نَهارَهَُ» يعني از همان لحظه اي كه پيامبررا از شیر گرفتند  تا شب و روز ، خداوند بزرگ ترين فرشته خود را مأمور تربيت پيامبر کرد تا او را به راههاي بزرگواري و راستي و اخلاق نيكو راهنمايي كند.
پس نتيجه مي گيريم خداوند پس از علم به شايستگي هاي پيامبر« صلی الله علیه و آ له» از ابتدا پيامبر خود را پرورانده تا مستعد دريافت بزرگترين پيام براي بندگانش بشود و از طريق نفس مقدس آن حضرت ما بتوانيم به دين خدا دست يابيم.

آری نقش فعّال پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در خدمت وَحی آن است که آن حضرت مواظب است افکار خود را در حقیقت وحی دخالت ندهد و با جدّیت تمام آن را بگیرد، نه این که نقش او ساختن قسمتی از قرآن باشد. آری آن حضرت بلندگو نیست، بلکه با تمام وجود قرآن را می گیرد و می فهمد و می داند باطن الفاظ قرآن چه معنایی دارد.

32- راستی اگر پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در انتخاب الفاظ وحی دارای اختیار باشد و احتمال خلاف معانیِ وحی شده در آن الفاظ موجود باشد دیگر چه اطمینانی برای ما خواهد ماند که آیات قرآن سخنان خدا است؟ در حالی که به خوبی روشن است هندسه و انضباط کلمات پیامبر« صلی الله علیه و آ له» با هندسه و ظاهر الفاظ قرآن به کلی متفاوت است، و با این که سخنان پیامبر« صلی الله علیه و آ له» در حدّ اعلای فصاحت و بلاغت است، هرگز معجزه به حساب نمی آید و نسبت به کلمات آن حضرت تحدّی نشده است در حالی نه تنها معانی قرآن که الفاظ قرآن نیز معجزه است.
قرآن از نظر هندسه كلمات نه سابقه دارد و نه لاحقه، داراي آهنگي خاص با پذيرش مفاهيم معنوي و بدون تكلّف و تصنع است، معلوم نيست الفاظ تابع معاني است و يا معاني تابع الفاظ. قرآن، در زماني به صحنه آمـد و مبـارز طلبيـد كه اوج تكامـل فصاحت عرب بود . حتي سخن رسول خدا « صلی الله علیه و آ له»و حضرت علي(علیه السلام) در عين فصاحت، اصلاً شكل و هندسه قرآن را ندارد، و اين مبارزه طلبي هنوز هم به قوت خود باقي است. هنوز كسي نيامده بگويد؛ قبل از قرآن چنين كلماتي به اين شكل خاص در فلان كتاب بوده است، همچنان كه كسي نيامده بگويد؛ من مثل آن را آورده ام و اتفاقاً هرچقدر انسان فصيح تر باشد بيشتر متوجه مي شود كه فصاحت قرآن از نوع فصاحت بشر نيست. همچنان كه جادوگران متوجه شدند كار حضرت موسي(علیه السلام) از نوع سحر نيست.
دکتر واگلری استاد دانشگاه ناپل در کتاب پیشرفت سریع اسلام ترجمه سعیدی ص 49 می نویسد: قرآن کتابی است که نمی توان از آن تقلید کرد ... چطور ممکن است این کتاب اعجازآمیز کار محمد باشد، در صورتی که او یک نفر عرب درس ناخوانده بود ... ما در این کتاب مخزن ها و ذخایری از دانش می بینیم که مافوق استعداد و ظرفیت باهوش ترین اشخاص و بزرگ ترین فیلسوفان و قوی ترین رجال سیاست است.
دکتر مادریس به دستور وزارت خارجه و وزارت فرهنگ فرانسه 63 سوره از قرآن را در مدت نُه سال با رنج و زحمت متوالی به فرانسه ترجمه کرده است که در سال 1926 منتشر شده. وی در مقدمه اش می نویسد: «اما سبک قرآن بی گمان کلام خداوند است، زیرا این سبک مشتمل بر کُنه وجودی است که از آن صادر شده، محال است که جز سبک و روش خداوندی باشد ... از کارهای بیهوده و کوشش های بی نتیجه است که انسان در صدد باشد تأثیر فوق العاده این نثر بی مانند را به زبان دیگر ادا کند».
33- قرآن اصرار دارد بر این که قبل از نزول قرآن پیامبر« صلی الله علیه و آ له» نمی دانسته کتاب چیست و ایمان کدام است. می فرماید: «وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَنْ نَّشَاء مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» وهمين گونه روحى از امر خودمان به سوى تو وحى كرديم تو نمى‏دانستى كتاب چيست و نه ايمان [كدام است] ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مى‏نماييم و به راستى كه تو به خوبى به راه راست هدايت مى‏كنى.
و یا می فرماید: آن حضرت در عمر خود نه کتابی خوانده و نه خطی نوشته. «وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» و تو هيچ كتابى را پيش از اين نمى‏خواندى و با دست [راست] خود [كتابى] نمى‏نوشتى و گر نه باطل‏انديشان قطعا به شك مى‏افتادند.
حال چگونه می توان این آیات را با ادعای آقای سروش که می گویند قرآن ساخته حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» است سازگار دانست، الاّ این که خدای ناکرده بخواهیم قرآن را تکذیب کنیم.
34- در قرآن 332 مرتبه فرمان «قل» بگو. به پیامبر« صلی الله علیه و آ له» داده شده و آن حضرت عیناً این فرمان را با ذکر کلمه «قل» در قرآن اورده. اگر به واقع حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» این قرآن را خودش و بر اساس دانش زمان خود تنظیم کرده، آیا این یک نوع نقش بازی کردن نمی شود؟ آیا آقای سروش می پسندند که لازمة تئوری شان چنین اتهامی به رسول خدا « صلی الله علیه و آ له» باشد؟ یا باید طبق یک فراز از حرف آقای سروش بگوییم کسی به حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» نگفته است «بگو» بلکه او می پندارد که خدا به او گفته است «بگو»، و یا طبق فراز دیگر از حرف آقای سروش که قرآن ساختة حضرت محمد« صلی الله علیه و آ له» است، کسی به او نگفته «بگو» آن حضرت نقش بازی کرده اند. نمی دانم کدام یک از این دو احتمال را آقای سروش حاضرند برای سخن خود بپذیرند!
35- فرض بگیریم آقای سروش دلسوزانه به فکر تنظیم این تئوری بوده اند، ولی آیا می توان نتیجه این تئوری را هم خوشبینانه نگریست، چگونه خوشبین باشیم وقتی لازمة آن سخنان آن بود که عرض شد.
36- به گفتة آقای عبدالعلی بازرگان در اعتراض به تئوری شما، خداوند در قرآن به رسول خود می گوید: «تِلْكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ » اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى‏كنيم پيش از اين نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] از آن تقواپيشگان است. و یا می فرماید: «ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ» اين [ماجرا] از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى‏كنيم و تو هنگامى كه آنان همداستان شدند و نيرنگ مى‏كردند نزدشان نبودى. در حالی که آقای سروش می گویند: «آنچه قرآن در بارة وقایع تاریخی سایر ادیان و سایر موضوعات علمی زمینی می گویند؛ لزوماً نمی تواند درست باشد». در حالی که قرآن همة قصص انبیاء را «کلام خدا» و ذکر و یادآوری مستقیم او به رسول نامیده و می فرماید: «كَذَلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا» و آن ها «قصص الحق» یعنی ماجراهای تحقق یافته و راستین اند، و نه سمبلیک و اسطوره ای.
37- اگر قرآن ساختة ذهن پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است چگونه می توان آیه 43 سوره توبه را توجیه کرد که در خطاب به پیامبر« صلی الله علیه و آ له» می فرماید: «عَفَا اللّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» خدا تو را ببخشد، چرا به آن ها اجازه دادی. چون پیامبر خدا « صلی الله علیه و آ له» به منافقینی که نمی خواستند در جنگ تبوک شرکت کنند اجازه دادند نیایند تا در جبهة مسلمین افراد سست اراده موجب سستی لشکر نشود.
آقای سروش؛ ملاحظه می فرمایید که سخنان شما چه اندازه موجب شکستن بنای عقاید پاک می گردد و چه اندازه موجب تزلزل عقاید جوانانی می شود که با آثار شما مرتبط اند به طوری که عملاً به هیچ چیز نمی توانند اعتماد کنند، زیرا وقتی پیامبر خدا « صلی الله علیه و آ له» بر اساس تئوری شما، می پندارد که پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است و قرآنی هم که آورده است با خرافات زمانه اش مخلوط است، دیگر چه چیزی برای جوانان ما می ماند، به خصوص که عموماً این عزیزان فرصت آن را ندارند که با رجوع به منابع اصلی و عالمان حاذق همانند حضرت امام خمینی و علامه طباطبایی«رحمة الله علیهما» عقاید خود را بازسازی کنند؟
یک روز با بحث «قبض و بسط تئوریک شریعت» عملاً علمِ هیچ عالمی از علماء دین را قابل اعتماد نمی دانید، و معلوم نیست پس جوانان ما باید برای گرفتن دین به چه کسی رجوع کنند؟ سپس با طرح «پلورالیسم و صراط های مستقیم» همه چیز از نظر شما نسبی است و لذا به حقانیت هیچ مکتب و دینی نمی توان اعتماد کرد، و امروز هم با طرح تجربة نبوی و ساختگی بودن قرآن توسط شخصی که می پندارد پیامبر« صلی الله علیه و آ له» است، نبوت و قرآن را زیر سؤال بردید، بفرمایید چه چیزی برای کسانی که از شما پیروی می کنند می ماند؟ جز یک مجموعة احساسات عرفانی که هیچ پایة قدسی و حقیقی ندارد؟ اگراسم اندشه شمارا شکاکیت و نفی نبوت نگذارند به نظر شما چه بنامند؟

والسلام

منبع: لب المیزان

Share