جلسه سوم؛گستره نظام فکری/بخش اول

سلسله جلسات تبیین و توضیح نظام فکری در منطق توحید / آیت الله میرباقری؛
آیت الله میرباقری

متن زیر جلسه سوم سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که به تاریخ 24 اردیبهشت 83 در میان جمعی از طلاب و علاقه مندان در باب «نظام فکری و نهضت نرم افزاری» ارائه شده است. ایشان در این جلسات به کلیاتی در باره مقوله نظام فکری و نحوه مهندسی آن پرداخته، سپس به نقش نظام فکری در نهضت نرم افزاری اشاره می کنند. ایشان در این جلسه به گستره این نظام فکری اشاره می کنند که برای رسیدن به نقطه مطلوب باید در همه لایه های معرفت های خود در این نظام به وحدت برسیم لذا در بنیادی ترین لایه معرفتی تا فلسفه های مضاف و علوم مربوطه و.... همه در این منطق جای خود را پیدا کنند تا همه نیازها از سیاست و اقتصاد و فرهنگ و... همه در این نظام پاسخ گیرد.
مقدمه
در دو جلسه گذشته به اختصار، ضرورت نظام فکری و همچنین مبنای هماهنگی در نظام فکری مورد بحث قرار گرفت. اشاره شد که فرد و جامعه از نظر هماهنگی منظومه فکری، ممکن است سه حالت داشته باشد:
1ـ مجموعه تفکرات انسان از هیچ هماهنگی برخوردار نباشد و تشتت و بی نظمی مطلق بر آن حاکم گردد که البته این امر به نوعی از عدم حاکمیت خرد بر رفتار انسان و جامعه ختم می‌شود. چرا که رفتار خردمندانه به ناچار باید از هماهنگی حداقل برخوردار باشد.
2ـ حوزه‌های معرفتی انسان و جامعه به صورت «بخشی» هماهنگ باشند و هر بخش از این معرفت‌ها به هماهنگی درونی برسند. این فرض به تنهایی دو صورت دارد: یکی این که در بین این حوزه‌های مختلف حتماً تعامل غیر منطقی وجود داشته باشد، به لحاظ این که «یک» انسان و «یک» جامعه موضوع مطالعه است. در نتیجه حوزه‌های مختلف معرفتی انسان ونیز حوزه‌های معرفتی جامعه به هم مرتبط بوده و تأثیر غیر منطقی و ناخود آگاه بر یکدیگر دارند.
مقصود از تعامل منطقی این است که تأثیر بین معرفت‌ها و تعامل بین آنها، تعاملی کاملاً سنجیده و محاسبه شده و قابل برنامه ریزی و اصلاح و بهینه باشد. اما در صورت قبلی اگر چه عرصه‌های مختلف معرفتی انسان به صورت «بخشی» هماهنگ می‌شوند و میان آنها تعامل هست، ولی این تعامل، منطقی و کامل نیست. در این صورت رفتار یک فرد در حوزه‌های مختلف تنها درون هر حوزه هماهنگ می‌شود، ولی رفتار کلی او ممکن است با ناهماهنگی مواجه باشد. کما این که در جامعه هم این گونه است. اگر ورودی‌های مختلفی درجامعه بود که این ورودی‌ها هماهنگی منطقی نداشتند، رفتار جامعه را با تشتت روبرو می‌کردند. فرض کنید یک ورودی از حوزه دین و ورودی دیگر از حوزه تجربه و علم باشد، در این صورت اگر بین مفاهیم قدسی و معنوی و مفاهیمی که از حوزه علوم و از حوزه عرف وارد جامعه می‌شوند هماهنگی باشد، قاعدتاً بین رفتار مذهبی و رفتار علمی جامعه یا به عبارت دیگر بین کارکرد مذهبی و علمی جامعه تعارض پیدا می‌شود. این همان چیزی است که جوامع مذهبی در دوره مدرن با آن مواجه هستند و چون بنیان علوم مدرن با معارف مذهبی چالش دارد، طبیعی است که رفتار مذهبی جامعه با رفتار علمی جامعه دچار چالش و ناسازگاری ‌شود و اگر بخواهیم این ناسازگاری مرتفع شود، ناچاریم که ورودی‌های مختلف به فرهنگ جامعه را هماهنگ کنیم و جامعه را به یک نظام منطقی از تفکر و فرهنگ و علم و آگاهی برسانیم. البته هماهنگ سازی اطلاعات جامعه به یک مبنا نیاز دارد و بر یک بنیانی اتفاق می‌افتد؛ یعنی اصلی ترین عرصه‌های معارف و آگاهی‌های یک جامعه که یا از حوزه وحی یا حس و شهود تراوش پیدا می‌کنند باید به هماهنگی و انسجام برسند٬ لکن پیرامون این مسأله اشتراک نظر وجود ندارد.
بعضی معتقدند که اصلاً بین این‌ها هماهنگی اتفاق نمی‌افتد و ما ناچاریم برای هماهنگی رفتار جامعه، اثرگذاری بخشی را از جامعه حذف کنیم. آنچه الآن بعضی از اندیشه‌های مدرن بر آن تأکید می‌ورزند این است که ما به ناچار باید جلوی تأثیر گذاری مفاهیم قدسی و فرهنگ‌های دینی را بر فرآیندهای اجتماعی بگیریم تا کارکردهای مذهبی درجامعه تشتت و ناهماهنگی ایجاد نکنند. نگاه دیگرمعتقد است چون خدای متعال این حوزه‌های متفاوت معرفتی را آفریده است، به طور قهری میان آنها هماهنگی ایجاد می‌کند؛ یعنی هم دستگاه ذهنی، هم حسی و هم روحی، مخلوق خدای متعال است، پس بین این قوای مختلفِ دریافتی و ادراکی٬ هماهنگی وجود خواهد داشت. به این بیان که همه این‌ها از زوایای مختلف ناظر به واقع هستند و کشف از واقع می‌کنند و چون در واقع تناقض نیست، این گزاره‌ها و اطلاعات مختلفی که یک واقعیت را از زوایای گوناگون تحلیل و ارائه می‌کنند حتماً صحیح و مطابق با واقع خواهند بود. البته در هر یک از این حوزه‌ ها ( کاوش عقلانی، علوم تجربی و حوزه معرفتهای دینی) باید منطق‌ها و روش‌های خاص آنها حاکم باشد تا این حوزه‌ها مصون از خطا باشند. وقتی خود این حوزه‌ها مصون از خطا باشند هماهنگی بین آنها قهری است به خاطر اینکه گزاره های ناشی از وحی که در حوزه معرفت دینی هستند و نیز گزاره‌های تجربی و عقلانی همه ناظر به واقعیت هستند و یک واقعیت را نشان می‌دهند. پس براساس این اندیشه٬ هماهنگی بین معرفت‌های فرد و نیز معرفت‌های اجتماعی از دو زاویه واقع می‌شود که این‌ها را مورد نقد قرار دادیم.
3ـ اشاره کردیم که اراده الهی، گرچه همه قوای ادراکی را به انسان داده است، اما چون کارکرد این قوای ادراکی، اختیاری است، ضرورتی ندارد که بین آنها هماهنگی قهری اتفاق بیفتد، بلکه ممکن است کارکرد انسان یا یک جامعه در حوزه معرفت‌های تجربی و عقلانی با حوزه معرفت‌های دینی هماهنگ نشود، به لحاظ اینکه اراده انسان در شکل گیری معرفت‌ها حضور دارد. به عبارت دیگر، درست است که خدای متعال به انسان قوای ادراک نظری و قوای ادراکات حسی داده و حس و عقل را خدا آفریده است، پس به صرف اینکه هر دو را خدا آفریده و از آن زاویه‌ای که مصنوع خدا هستند، تعارضی بین آنها نیست. این امر برای هماهنگی محصول آنها کفایت نمی‌کند؛ چون در محصول آنها اراده‌های فردی و اجتماعی و تاریخی حضور دارند؛ یعنی اراده‌های انسانی در تولید علم و فلسفه و حتی در بازسازی معرفت‌های دینی نقش ایفا می‌کنند و از آنجا که اراده‌های انسانی نقش ایفا می‌کنند، هماهنگی ابتدایی که در خلقت وجود دارد برای هماهنگی محصول‌ها کفایت نمی‌کند، بلکه باید افعال و رفتاری که مبدأ پیدایش معرفت‌های دینی و عقلانی و تجربی هستند نیزهماهنگ شوند؛ زیرا اگر آنها هماهنگ نشوند محصول آنها هماهنگ نخواهد بود.
از ناحیه «کشف» نیزاشاره شد که معارف تجربی و عقلانی و حتی معرفت‌های دینی بشر، گرچه ناظر به واقع هستند و بشر را به فهم واقع می‌رسانند، ولی این فهم به معنی کشف و درک برابر و مطابق نیست. از این نظر، عمل فهم انسان ـ خود فهم موضوعاً ـ بیش و پیش از آن که به صدق و کذب تقسیم شود، به حق و باطل تقسیم می‌شود. وقتی انسان وارد اندیشه ورزی و تلاش تجربی می‌شود یا دنبال تحصیل معرفت دینی می‌رود، در خلال انجام یک عمل ارادی است. در این عمل ارادی انسان ـ عمل فهم ـ ممکن است «سجود» در مقابل خدای متعال واقع شود یا ممکن است «استکبار» واقع بشود، پس اتصاف به حق و باطل پیدا می‌کند. براساس این نگاه، منطق عبادت و منطق بندگی خدا و تقوای فرهنگی باید بر همه عرصه‌های معرفتی حاکم شود. بنابراین اگر در اندیشه ورزی و تحصیل معرفت‌های تجربی و دینی و نظری از منطقی که همه این حوزه‌ها را هماهنگ می‌کند، برخوردار باشیم، ممکن است محصول این‌ها هماهنگ شود والاّ از این زاویه که این‌ها به یک واقعیت ناظرند، هماهنگی اتفاق نمی‌افتد؛ چون اراده انسان در نوع ارتباط گیری با واقعیت و تعامل با آن حضور دارد و ادراکات انسانی بیش از آنکه متصف به «کشف» واقعیت شوند، متصف به «ارتباط» با واقعیت هستند و قبل از آن، متصف به «حق و باطل» می‌شوند.
1- جهت‏گیری واحد، مهم‌ترین عامل در هماهنگی معارف
بنابراین، بر اساس این مطلب، هماهنگی بین حوزه‌های مختلف معرفتِ یک فرد یا جامعه، به طور قهری و طبیعی واقع نمی‌شود. یعنی خدای متعال به انسانها قوای ادراکی داده و این قوای ادراکی ناظر به واقع است و برای هماهنگ شدن معرفت‌ها کفایت نمی‌کند، بلکه باید برای هماهنگ سازی معرفت‌های بشری در حوزه‌های مختلف، تلاش مضاعفی داشته باشیم تا این معرفت‌ها هماهنگ شوند و کارآمدی آنها متعارض و متفاوت نباشد تا رفتار جامعه نیز هماهنگ شود. به عبارت دیگر برای اینکه کارکردها و اطلاعات اجتماعی بشر، هماهنگ شوند، حتماً یک جهت گیری باید براین معرفت‌ها حاکم باشد؛ یعنی اول چیزی که ضامن هماهنگی معرفت‌های انسان یا جامعه است، حاکمیت جهت‌گیری واحد بر تلاش و فعالیتی است که در عرصه فرهنگ انجام می‌گیرد. اگر یک جهت بر تلاش فرهنگی انسان و مجموعه فعالیتهای فکری جامعه حاکم شود، اولین قدم در هماهنگی معرفت‌ها برداشته شده است.
به سخن دیگر اگر پذیرفتیم که انسان وقتی وارد عمل تحصیل فرهنگ می‌شود و وقتی یک جامعه برای تولید علم تلاش می‌کند، فعلی را انجام می‌دهد که «ضرورتاً» دارای جهت است٬ پس برای هماهنگی مجموع افعال پژوهشی و مجموع افعال فرهنگی جامعه، باید جهت واحد بر آنها حاکم شود و همه در یک مسیر و در یک راستا و در یک جهت قرار گیرند. از همین جاست که هماهنگی اطلاعات اجتماعی دو جهت پیدا می‌کند.
- پرستش دنیا یا پرستش خدا، دو جهت حاکم بر توسعه
در نظام مادی نیز اطلاعات و معرفت‌های اجتماعی هماهنگ می‌شوند. به خصوص در دوره‌های اخیر به شدت برای ایجاد هماهنگی در علوم تلاش می‌شود، ولی جهت گیری حاکم بر این هماهنگی می‌خواهد مجموعه معرفت‌های بشری را در جهت «توسعه مادی» هماهنگ کند؛ یعنی کارآمدی این منظومه هماهنگ معرفتی در توسعه مادی ظهور و بروز پیدا می‌کند. چنان‌چه شما در جهت مقابل آن، مدعی تمدن دینی باشید، باید مجموعه اطلاعات و مجموعه معرفت‌ها و علوم جامعه را ـ اعم از علوم تجربی و غیر تجربی ـ در جهت توسعه عبودیت هماهنگ کنید. اگر منطق حاکم بر پژوهش اجتماعی و منطق حاکم بر تولید علم و معرفت در جامعه، منطق و روشی باشد که همه پژوهش‌ها را در جهت بندگی خدای متعال هماهنگ می‌کند، نتیجه و ره‌آورد آن، هماهنگی اطلاعات جامعه در جهت «توسعه قرب» است و اگر بر مجموعه تلاش‌های علمی یک جامعه و فعالیت‌هایی که در عرصه تولید علم است، جهت توسعه مادی حاکم باشد گرچه هماهنگی واقع می‌شود، اما این هماهنگی در جهت توسعه مادی است. بر همین مبناست که هماهنگی و طبقه بندی معرفت‌های اجتماعی در دو دستگاه، متفاوت می‌شوند.
2- طبقه‏ بندی حاکم بر علوم در تمدن مادی
ابتدا باید سه حوزه معرفتی را هماهنگ کرد: 1 ـ معرفت‌های دینی 2 ـ معرفت‌های نظری 3 ـ معرفت‌های تجربی.
بر همین اساس دو طبقه‌بندی را بیان می کنیم و البته ادعا نمی‌کنیم که این طبقه بندی، آخرین طبقه بندی است، بلکه قابل تأمل و دقت است و می‌توان به شکل دیگری هم معرفت‌ها را دسته بندی کرد.
در یک طبقه بندی، جهت گیری توسعه مادی، جهت گیری حاکم است و در طبقه بندی دیگر جهت گیری توسعه قرب، حاکم بر نظام معارف اجتماعی، نظام علوم و نظام اطلاعاتی جامعه است. ابتدا به بررسی طبقه‌بندی علوم در تمدن مادی خواهیم پرداخت.
- حاکمیت بینش بر دانش و دانش بر ارزش
اگر بخواهیم برای آنچه در مجموعه علوم و اطلاعات مدرن وجود دارد یک طبقه بندی بیان کنیم ـ البته مقصود، دانش‌های تجربی و دانش به معنی science نیست، بلکه مفهوم عام علم است ـ در آنجا بینش‌ها مقدم بر دانش‌ها و دانش‌ها مقدم بر ارزش‌ها هستند؛ یعنی اگر معرفت‌ها و علوم جامعه و همچنین معرفت‌های یک انسان را ناظر به سه حوزه ارزش، بینش و دانش بدانیم و بگوییم که این سه حوزه باید هماهنگ باشند، آنگاه به دو شکل می‌شود این سه حوزه را هماهنگ کرد. به عبارت دیگر ما یک سلسله مفاهیمی داریم مثل مفاهیم اخلاقی که ناظر به خوب و بد و شایسته و ناشایسته هستند و به دنبال همین‌هاست که مفاهیم دستوری و همچنین مفاهیم حقوقی جامعه شکل می‌گیرد. یعنی یک باید و نبایدهایی در جامعه هست که پایگاه این بایدها و نبایدها همان ارزش‌های اجتماعی هستند. بنابراین ما یک مفاهیم ارزشی در جامعه داریم و یک مفاهیم بینشی که این مفاهیم بینشی، مفاهیم عام نظری و فلسفی‌ای هستند که بنیان نظام فکری یک جامعه را شکل می‌دهند. مثل فلسفه‌هایی که با آنها در باب چرایی، چیستی و چگونگی عالم بحث و بررسی می‌کنیم. همچنین دانش‌هایی  داریم که کارکرد این دانش‌ها عینی و بنیان تکنولوژی و فناوری‌های اجتماعی است که این سه حوزه باید هماهنگ شوند. در دستگاه مدرن، این سه حوزه هماهنگ می‌شوند، اما چون هماهنگی این سه حوزه در جهت توسعه مادی است، طبقه بندی که برای آن حاکم است، در طبقه بندیحاکم بر آن، بینش‌ها بر دانش‌ها و دانش‌ها بر ارزش‌ها حاکم می‌شوند و بینش‌ها هم کاملاً بینش‌های حسی هستند.
- فلسفه فیزیک، فلسفه ریاضی و فلسفه زیست، اصول اعتقادات تفکر مدرن
در واقع سه فلسفه بنیادی وجود دارد که به عنوان علوم پایه و به منزله اصول اعتقادات مجموعه تفکر مدرن هستند. یکی فلسفه فیزیک است که چگونگی رفتار ماده را توضیح می‌دهد. دیگری فلسفه ریاضی و سومی فلسفه زیست است که فلسفه ریاضی ، رفتار مادی را کمّی می‌کند و فلسفه زیست چگونگی رفتار حیاتی موجودات زنده را تبیین می‌کند . این سه فلسفه به منزله اصول اعتقادات منظومه فکری و نظام اطلاعات مادی هستند.
- تولید علوم تجربی مبتنی بر فلسفه‌های پایه
به دنبال آن سه رشته که به منزله اصول اعتقادات هستند و علوم پایه را شکل می‌دهند علوم تجربی شکل می‌گیرد که برای این‌ها می‌توان طبقه بندی‌های مختلفی بیان کرد. در یک طبقه بندی مثلاً اگر ما سه دسته علوم کاربردی تجربی داشته باشیم ( فیزیک کاربردی، شیمی کاربردی و علوم زیستی) این سه دسته مبتنی بر همان اصول اعتقادات و مبتنی بر علوم پایه شکل می‌گیرند.به زبان دیگر آنچه در فلسفه فیزیک گفته می‌شود، حتماً در فیزیک و شیمی کاربردی هم حضور دارد و در تحلیل‌های علمی و نظریه‌ها و فرضیه‌های علمی هم نقش ایفا می‌کند. چنانچه در زیست شناسی هم حضور دارد. در زیست شناسی که حیات را ناشی از تکامل ماده و پیچیده تر شدن آن می‌داند حتماً قواعد عمومی و بنیادی ماده بر رفتار حیاتی هم حکومت می‌کند. بنابراین یک سلسله علوم بنیادی که به منزله اصول اعتقادات هستند، رفتار عمومی ماده را توصیف می‌کنند و روش کمّی سازی این رفتار را توضیح می‌دهند و به دنبال آن علومی وجود دارند که رفتار ماده را در موارد خاص قاعده مند می‌کنند.

Share